چهارشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۸۴ - ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۵

تحريک " غرور ملي"  دستاويز جديد جمهوري اسلامي

 

  آرش کمانگر

 

مدتي است که حکومتگران جمهوري اسلامي، سعي دارند در منازعه مربوط به بحران فعاليت هاي هسته اي رژيم ، با تحريک احساسات ناسيوناليستي و ايجاد غرور کاذب ملي، حمايت بخشهايي از مردم را جلب کنند و پشتيباني آنها را در بازي خطر ناک هسته اي شان داشته باشند .  سران رژيم همچنين با سنگر گرفتن در پشت شعارهاي " استقلال طلبانه"  در صدد جلب همدلي کشورهاي " غير متعهد" هستند که 12 کشور از آنها در حال حاضر عضو شوراي حکام 35 عضوي آژانس بين المللي انرژي اتمي ميباشند .

" شوراي حکام" تنها در صورت کسب دو سوم آراء مي تواند پرونده تلاشهاي هسته اي رژيم ايران را به شوراي امنيت سازمان ملل ارجاع دهد.

در اين راستا احمدي نژاد و هيات همراه در جريان شرکت در اجلاس سران سازمان ملل متحد در نيويورک ، عوامفريبي را با به آنجا رساند ند که فعاليتهاي عمدتاً محرمانه هسته اي رژيم اسلامي براي دستيابي به فن آوري هسته اي و از جمله ساخت تسليحات اتمي را با جنبش ملي کردن صنعت نفت مقايسه کرده و جلوگيري از آنرا توهين به " غرور ملي" ايرانيان و نقض استقلال اين کشور ارزيابي نموده است  . در اين رابطه لاريجاني ( دبير شوراي امنيت رژيم و مسئول مذاکرات هسته اي با اتحاديه اروپا) در يکي از جلسات حاشيه اي اجلاس سازمان ملل در پاسخ به يک خبرنگار کنجکاو که پرسيده بود : " وقتي حکومت شما، حتي از نامگذاري يک کوچه بنام دکتر مصدق اباء داشته ، چگونه است که اکنون اقدام خود را به نهضت ملي او تشبيه مي کنيد؟ " در يک ژست تمام عيار ناسيوناليستي و عوامفريبانه ، گفت که " لزومي به نامگذاري يک کوچه بنام دکتر مصدق نيست ، زيرا او در قلب ما جاي دارد."!!

بدين ترتيب عوامل رنگارنگ رژيم اسلامي که تا همين ديروز موجي از لجن پراکني هاي مشمئز کننده را نثار مصدق مي کردند و اندر ستايش آيت الله کاشاني يکي از حاميان و مشوقان کودتاي 28 مرداد 32 مدح ها مي گفتند و بعلاوه در چند ساله اخير ، دو بار طرح لغو تعطيلي 29 اسنفد ( سالروز ملي شدن صنعت نفت ايران) را به مجلس برده بودند تا در صورت عدم واکنش هاي اعتراضي مردم آنرا به تصويب رسانند ( که شکست خوردند ) به يکباره عطش جنون آميز خود براي دستيابي به سلاح اتمي و قرار دادن کشور ما در معرض تهاجم آمريکا ، اسرائيل و ... را با نهضت مردمي و استقلال طلبانه کشور ما در سالهاي 29 تا 32 مقايسه مي کنند و منازعه مربوط به پرونده هسته اي ايران را با پرونده نفتي ايران در دادگاه لاهه ( در دوره نخست وزيري دکتر مصدق) تشبيه مي نمايند .

 سران رژيم که حفظ قدرت سياسي به هر قيمت و بقول خميني، مصحت حفظ نظام را بالاترين مصلحت ها مي دانند، به خيال خود - آنهم در اوج انزواي خفه کننده داخلي و بين المللي- بفکر مصدق اقتاده اند تا پشت سنج او اقدام به بر انگيختن احساسات ناسيوناليستي در بخشهايي از مردم نمايند. اما مردم آگاه ، مبارز و به تنگ آمده از جهنم جمهوري اسلامي ميدانند که با هيچ سريشمي نمي توان بازي خطر ناک هسته اي رژيم ولايت مطلقه فقيه را با جنبش غرور انگيز ملي کردن صنعت نفت مقايسه کرد.

مردم ايران ميدانند که سران رژيم ، به مدت دو دهه کليه تلاشهاي پر هزينه خود در زمينه دستيابي به فن آوري هسته اي را از چشم ايرانيان و جهانيان پنهان نگه داشتهاند . اين رژيم اگر ريگي در کفش نداشت و آنطور که خود ادعا مي کند قصد توليد تسليحات اتمي را ندارد ، دليلي براي مخفي نگه داشتن فعاليتهاي هسته اي خود و اختفاي نيروگاههاي نطنز و اراک و اصفهان – و اخيراً مرکز تحقيقات مستقر در دانشگاه مالک اشتر نداشت .

 واقعيت اين است که جمهوري اسلامي، سخت به کارايي مدل کره شمالي و ..... باور دارد . بر مبناي اين دکترين ، سلاح اتمي، واکسن مادام العمري است که مي تواند حيات رژيم را در برابر تهاجم احتمالي " شيطان بزرگ " تضمين کند ، غافل از اينکه تا رسيدن به اين نقطه – يعني قابليت توليد سلاح هسته اي – چند و شايد چندين سال فاصله دارد و امريکا و متحدين او در اين فرجه زماني، به هيچوجه اجازه چنين کاري را به رژيم ايران نخواهند داد، آنهم در شرايط حساس کنوني که کشور ما عملاً به محاصره نظامي آمريکا در آمده و نئو محافظه کاران حاکم بر کاخ سفيد، مترصد فرصت اند که مانع رژيم اسلامي را از پيش پاي بر دارند و طرح " خاور ميانه بزرگ" را جامه واقعيت بپوشانند. اظهارات گاه و بيگاه مقامات ريز و درشت رژيم مبني بر حق بر خورداري از سلاح اتمي و از جمله اظهارات اخير" دريا دار شمع خاني" مبني بر ضرورت برخورداري از يک پدافند اتمي، به روشني دم خروس را نشان ميدهد . با اين همه حتي اگر قصد رژيم از غني سازي اورانيوم و نصب پي در پي دستگاههاي  سانتريفوژ، صرفاً مسالمت آميز باشد !! باز بايد با آن مخالفت نمود. نخست بدين خاطر که کشور ما داراي منابع عظيم انرژي و در رأس آنها گاز و نفت است و نياز چنداني به راه اندازي پر هزينه نيروگاههاي هسته اي و برباد دادن سرمايه کشور و ريختن آن به حلقوم کشورهاي پيشرفته سرمايه داري ( کلوپ دارنده گان و توليد کننده گان تکنولوژي هسته اي ) ندارد. تنها کافيست بدانيم که پروسه سي ساله احداث نيرو گاه اتمي بوشهر ( که هنوز هم راه نيفتاده) تا کنون چندين ميليارد دلار خرج برداشته بي آنکه حتي يک کيلووات برق توليد کرده باشد .

دوم اينکه جمهوري اسلامي يک رژيم به شدت ضد مردمي ، بي برنامه و بحران زده است که ضمانت کافي در مورد حفظ سلامت مردم مناطق اطراف نيروگاههاي هسته اي نميتواند ارائه کند. اين رژيم وقتي در تمام 26 سال گذشته، از حل کوچکترين معضلات اجتماعي و طبيعي ناتوان بوده، چگونه مي تواند از بروز يک فاجعه اتمي و راديو آکتيوي نظير حادثه نيروگاه چرونوبيل در اوکراين که تأثيرات آن چندين نسل بر جاي خواهد ماند ، ممانعت کند؟ و بعلاوه با زباله هاي ناشي از سوخت هسته اي و هزينه سرسام آور دفن آنها و خطرات زيست محيطي دامنه دار و دراز مدت اين تفاله هاي سمي چه خواهد کرد؟

بنابراين حتي اگر دعاوي صلح طلبانه سران رژيم را باور کنيم، کشور ما در حال حاضر نيازي به چنين ريسک خطرناکي ندارد . بعلاوه اصرار بر ادامه اين تلاشها، مردم ر و منابع کشور را در معرض تهاجم نظامي امپرياليسم آمريکا و متحدينش- بويژه اسرائيل- قرار خواهد داد . تاوان اجتماعي و زيست محيطي چنين تهاجمي را قطعاً هزاران و شايد ميليونها تن از مردم محروم و زحمتکش ايران خواهند پرداخت . ترديدي نيست که امپرياليستها در اين مناقشه ، آشکارا زور مي گويند و سياست تبعيض آميزي را به پيش مي برند . آمريکا در حاليکه بر اتمي شدن دو مهره حساس خود در خاور ميانه يعني پاکستان و اسرائيل چشم پوشيده و فراتر از آن به ايندو کشور ياري رسانده است و بعلاوه در حاليکه خود داراي بزرگترين زرادخانه هسته اي جهان است و تنها حکومتي است که تا کنون از بمب و سلاح اتمي بهره جسته و حتي پنجاه سال پس از فاجعه ناگازاکي و هيروشيما، به اعتراف مقامات پنتاگون در جريان جنگ اول و دوم خليج عليه عراق از اورانيوم تقليل داده شده استفاده کرده است و مهمتر از همه سرسخت ترين کشور در برابر جنبش صلح طلبانه بين المللي براي  محو کامل سلاحهاي کشتارجمعي محسوب مي شود و قصد دارد در يک دهن کجي آشکار، دايره مسابقات تسليحاتي را به فضا نيز بکشد ( طرح جنگ ستاره گان در دوره ريگان و جورج بوش اول و طرح" سپر دفاعي" در دوره جورج بوش پسر) چگونه است که در برابر تلاشهاي هسته اي عراق و ليبي در گذشته و ايران و کره شمالي در حال حاضر، سياست " تحمل صفر" را به پيش مي برد؟

بنابراين مخالفت با جمهوري اسلامي، نبايد به معناي حقانيت دادن به سياست هاي دابل استاندارد گونه آمريکا و متحدينش در آزانس بين المللي اتمي فهميده شود. اما مخالفت با سياست هاي امپرياليستي وتبعيض گرايانه هم نبايد به معناي تائيد ضمني تلاشهاي رژيمهاي مرتجع و مستبدي جون رژيم ولايت فقيه پنداشته شود . ما بايد با هر گونه تلاش رژيم ضد مردمي جمهوري اسلامي براي راه اندازي نيروگاهها و  تکنولوژي اتمي ( خواه نظامي ، خواه مسالمت آمير) مخالفت کنيم. ما بجاي تائيد پزهاي " ضد امپرياليستي" ناسيوناليستي و " استقلال طلبانه" رژيم درمانده، بايد از " جهاني عاري از سلاح" بويژه  سلاحهاي اتمي، شيميائي و ميکروبي دفاع کنيم  و مخالفت با جنگ و دفاع از صلح را بر پرجم مبارزاتي خود ( پر چم نان، آزادي ، برابري) حک کنيم .

چپ جامعه بايد با در پيش گرفتن اين سياست مستقل و راه سوم ، هم به رژيم ايران و هم به رژيم آمريکا نه بگويد و از آرمانهاي نيکوي بشري دفاع کند.

حکومتهاي ايران و آمريکا، بازي خطرناکي را شروع کرده اند ، يکي براي حفظ خود و ديگري براي تحکيم و توسعه سيادت خود، برماست که نگذاريم اين منازعه دو نيروي مرتجع جهان سرمايه داري، هستي ميليونها تن از مردم ايران و منطقه را بخطر اندازد!

 

                                                                        20 سپتامبر2005