سه شنبه ۲۹ شهريور ۱۳۸۴ - ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۵

نقدی بر عصر جديد

سكولاريم نه مذهب

 

پرويز ورجاوند*

 

آقای قوچانی نويسنده مقاله «عصر جديد» در ويژه نامه «سياست نامه شرق» كوشيده اند تا صورت بندی جديدی را از نيروهای سياسی كشور در دوران پسااصلاحات به دست دهند. ايشان در زير عنوان «فرضيه» كوشيده اند تا با تكيه بر چگونگی رده بندی در دانش زيست شناسی توجه دهند كه قصد دارند تا با تكيه بر يك نگرش علمی، «صورت بندی جديد نيروهای سياسی ايران» را در دو چارچوب صورت بندی «علمی _ جامعه شناختی» و «راهبردی _ سياسی» تبيين بفرمايند. من در اينجا قصد آن ندارم تا درباره روش شناسی مورد نظر و نكات فراوانی كه درباره آن می توان اظهار داشت، سخن بگويم، زيرا كه ناگزير بايد وارد بحثی كش دار بشوم. ولی اجازه بدهيد يادآور شوم كه با آن مقدمه در بحث فرضيه، خواننده انتظار آن دارد كه در سراسر نوشته مبانی علمی محور قرار گرفته باشد و ملاحظات خاص سياسی بر تحليل انجام گرفته اثر نگذارد و نوشته را به يك پيام سياسی جهت دار تبديل نكند.

 

 

سكولارها

من از بحث درباره هفت گروه رده بندی كه درباره بسياری از آنها نظر دارم درمی گذرم و فقط به گروه هشتم كه زير عنوان «سكولارها» آمده می پردازم. با انتخاب واژه «سكولار»  در معرفی اين گروه مورد نظر، كوشيده شده تا مشخصه اصلی طيف های ناهمگنی از نيروهای ملی تا جريان های ماركسيستی «لائيك» را در پديده «سكولار» بودن ببينيد و با تكيه بر آن، تفاوت های بنيادين و ريشه ای ژرف ميان آنها را كه سبب شده هميشه با هم اختلاف های اساسی داشته باشند ناديده بگيريد. در شرح اين طيف نوشته شده است:

«در واقع سكولارها از دو گروه اصلی تشكيل شده اند:

اول _ چپ هايی كه در گذر زمان به دموكراسی بيش از سوسياليسم بها می دهند و جمهوريخواه شده اند، دوم _ روشنفكران دينی كه در گذر زمان سكولار شده اند... سكولارهای ايرانی عمدتاً فاقد سوابق ليبرالی هستند و گذشته آنان به يكی از دو گرايش چپ لائيك يا چپ اسلامی بازمی گردد. جريان سكولار كنونی در تاريخ جمهوری اسلامی هرگز به قدرت سياسی دست نيافته است اما در عصر پهلوی بخشی از قدرت در اختيار سكولارهای درباری بوده كه به نوعی ايدئولوگ حكومت نيز محسوب می شدند. با وجود اين چپ سكولار همواره محكوم و مطرود مانده است.» [ص ،۶ ستون سوم]. دوست عزيز اين چگونه رده بندی علمی است كه شما «آته ايست» ها [لامذهب ها] و لائيك ها را كه اصل مذهب را نفی می كنند و آن را «افيون جامعه» قلمداد ساخته و مبارزه بی امان با آن را در سرلوحه مبارزات ايدئولوژيك خويش قرار داده اند با نگرش «سكولاريسم» كه نه تنها هيچگاه در راستای نفی مذهب و دين گامی برنداشته كه بسياری از مبشران آن خود دارای اعتقادات آيينی بوده اند، يكسان پنداشته ايد و نيروهای ملی معتقد به سكولاريسم را با جريان های چپ ماركسيست در يك رديف قرار می دهيد. دو ديگر براساس كدام واقعيت تاريخ معاصر ايران شما به خود حق می دهيد تا طرفداران سكولاريسم را به دو گروه مورد نظرتان نسبت بدهيد و به گونه ای حيرت انگيز بنيادی ترين جريان سكولار ايران يعنی نيروهای ملی و محور آنها جبهه ملی ايران را ناديده بينگاريد. ناسيوناليست   های ايران و جريانی كه از ميانه دوران قاجار و دست كم از زمان اميركبير برای رهانيدن ايران از چنبره عقب  نگهداشتگی تحميل شده از سوی استعمارگران روس و انگليس گام به ميدان گذاردند و حركت در راستای مدرنيسم را مورد توجه قرار دادند، با وجود فضای بسته جامعه و سلطه تحجر بر آن، همه بر اين باور بودند كه در راستای استقرار حكومت قانون و تلاش برای دستيابی به اعمال حق حاكميت ملی، می بايست از نفوذ و دخالت های بی مورد جلوگيری كرد. اميركبير در ابعاد مختلف و به گونه ای غيرمنتظره راه را بر مقام های صاحب قدرت سد ساخت و كوشيد تا همزمان از اقتدار حكومت در برابر دخالت   های سه گانه: درباريان، روحانی نماها و قدرت های استعماری پاسداری كند. در نهايت تاسف با حذف اين چهره بر اثر توطئه همه آن سه گروه، شرايطی به وجود آمد كه بخش مهمی از اين افراد در ابعادی گسترده تر در كار حكومت و اداره كشور به دخالتی همه جانبه پرداختند و در نتيجه چون دوران فتحعليشاه لطمه های شديدی بر منافع ملی وارد ساختند. بی مناسبت نمی دانم تا به عنوان نمونه از اين دخالت   ها شما را به موارد تاريخی ارجاع دهم تا بدانيم كه چرا مشروطه خواهان واقعی ايران برای به سامان رساندن اين هدف چه رنج ها كه نبردند و چه تمهيداتی كه هوشيارانه به كار نبستند. باشد كه تلاش برای دستيابی به سكولاريسم را به چپ های كمونيست نسبت ندهيم و بپذيريم كه اين مهم از آغاز از ميان تفكر ملی برخاسته و تا به امروز اين پرچم هميشه بر دوش نيروهای ملی حمل شده است. مشروطه خواهان آگاه اين مرز و بوم بر اين باور بودند كه بايد در قانون اساسی مسئله برابری همه افراد ملت ايران در تمامی زمينه ها ديده شود و هيچ فردی به اعتبار دين و مذهب و محدوديت امكانات مالی و عقيده اش فرودست تر از ديگران به حساب نيايد و از اين اصل با عنوان «مساوات» ياد می كردند. همچنين بود اعتقاد به آزادی، آزادی در انديشه، قلم و بيان، تشكيل گروه ها و حزب ها و اجتماعات كه از آن با واژه «حريت» ياد می شد. اين هر دو اصل به شدت از سوی مخالفان به چالش كشيده شد. اختلاف ها زمانی كه كار تدوين متمم قانون اساسی مطرح گشت به اوج خود رسيد. از آن جمله بود مخالفت آن جماعت با برخوردار گشتن مسيحی  ها، يهودی ها و زرتشتی ها از حقوق برابر با مسلمانان. روشنفكران ملی مشروطه خواه ماه ها تلاش كردند و با انجام تغييرات در متن ماده   های مختلف و از جمله در اصل دوم و هشتم، سرانجام پس از كشمكش های بسيار با اين استدلال و ترفند كه قانون مصوب مجلس، مربوط به «عرف» است، موفق شدند كه لااقل حقوق اهالی مملكت را در برابر «قانون دولتی» مساوی اعلام كنند. مخبر السلطنه هدايت در اين باره چنين می نويسد: «در سر ماده تساوی ملل متنوعه [صاحبان اديان مختلف] در حدود با مسلم، شش ماه رختخواب ها در صحن مجلس پهن شد و مردم مجاور ماندند، بالاخره چاره در اين جستند كه در اجرای حدود بنويسند، اهالی مملكت ايران در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهند بود (اصل هشتم). قانون دولتی چه معنی دارد، معلوم نيست.» با وجود همه تلاش ها برای دست يافتن به تفاهم، در عمل گروهی دست از ستيز برنداشتند و برای تحريك مردم در مخالفت با مصوبات مجلس، بر آن شدند تا در مسجد جمعه چادر بزنند و از آن مجلس ها برای رودررويی با قوانين تصويب شده بهره بگيرند. در برابر مشروطه خواهان نيز دست به كار شدند و جمعيت زيادی به مسجد رفتند و از برپايی چادر و تشكيل آن روضه خوانی ها جلوگيری كردند و سرانجام شادروان طباطبايی بر منبر رفت و به مردم گفت كه از شيخ قول گرفته كه در كار مشروطيت دخالت نكند و اگر چنين كرد «خود شخصه او را از طهران بيرون كنم». در پی گفته های طباطبايی مردم پراكنده شدند ولی شيخ و همراهانش دست برنداشتند و به حضرت عبدالعظيم پناه بردند و به مخالفت های خويش ادامه دادند. موارد تاريخی نشان می دهد كه توجه مردم، به ويژه نسل جوان را به اين امر مهم جلب كنم كه تاكيد نيروهای ملی و به ويژه جبهه ملی ايران بر اصل «سكولار» بودن حكومت و جدايی دين از دولت، پديده ای است كه دست كم راه به دوران مشروطيت می برد و تلاش  كنندگان در اين راه فقط منافع ملی را مورد نظر داشته اند. چنانكه در پی استقرار جمهوری اسلامی نيز جدی ترين جريانی كه در اين راستا با قبول همه مشكلات استوار بوده جبهه ملی ايران است. جبهه ملی ايران به شهادت كارنامه روشن و گويايش در عين حالی كه هيچ گاه با اصل دين و اعتقاد مذهبی مردم مخالفتی نداشته و آن را برای حفظ معنويت جامعه و پاسداری از اخلاق و منش انسان واره مردم ضروری می دانسته، هميشه بر اين باور بوده كه از يك سو برای حفظ ارزش های معنوی مذهب و آلوده نساختن آن با خواست   های فزون طلبی، فساد و سلطه كه هميشه می تواند وجود داشته باشد و از سوی ديگر برای جلوگيری از تشتت در يكپارچگی و وحدت ملی، ضروری است تا از دخالت دادن دين در حكومت پرهيز بگردد. ما با شناخت همه جانبه از واقعيت   های حاكم بر منطقه و حساسيت های موجود در باشندگان اكثريت وسيع مردم كشورهای خاورميانه، قفقاز و آسيای مركزی نسبت به شيعيان، ايدئولوژيك ساختن حكومت را با منافع ملی مغاير دانسته و بارها بانگ برداشته ايم كه با توجه به شرايط بحرانی منطقه، حفظ يكپارچگی كشور و تقويت هر چه بيشتر وحدت ملی در گرو آن است.

آقای قوچانی ما با نگاهی فراگير به همه جنبه ها، در چارچوب واقعيت های تاريخی، شرايط استراتژيك و تقويت وحدت ملی بوده است كه بر سكولاريسم تاكيد داشته ايم. آری جناب قوچانی فرق است ميان سكولاريسم مورد نظر نيروهای ملی با آنچه كه چپ ماركسيست وابسته يا مستقل بدان می انديشد.  آنچه كه به نوشته شما «در شرايط كنونی جريان سكولار را به بازيگر جدی صحنه سياسی [ايران] تبديل كرده است...» بدون شك و بی هيچ اما و اگری، بازتاب همان تلاش  ها و كوشش ها و خطر كردن   های جريان ملی ايران است كه در راستای پاسداری از منافع ملی، سكولاريسم را برای ايران ضروری دانسته است. شك نكنيد كه اگر چنين بستری طی سال  ها فراهم نيامده بود، امروز نمی توانستيد شاهد «پيوستن گروهی از روشنفكران مذهبی به نهضت سكولاريستی» ايران باشيد.

 

رفراندوم

سخن درباره رفراندوم قانون اساسی بحث مفصل خود را می طلبد. در اينجا فقط يادآور می شوم كه به شهادت جزوه پربرگی كه به احتمال در شماری از بايگانی   های سياسی می توان به آن دسترسی پيدا كرد، به اعتباری جبهه ملی نخستين سازمانی بود كه با انتشار متن پيش نويس  قانون اساسی بند به بند آن را مورد تجزيه و تحليل قرار داد و از ديد منافع ملی و ساختار يك قانون اساسی پاسخگو به نيازهای ملتی كه می خواهد با بهره مندی از آزادی و حق تعيين سرنوشت با توانمندی به صحنه پرآشوب جهان پا بگذارد، كاستی های آن را برشمرد و پيشنهادهای خود را مطرح ساخت. سپس از زمانی كه قانون اساسی موجود به اجرا گذارده شد، در موارد مختلف نارسايی های آن به نقد كشيده شد و سرانجام در سال ۱۳۷۷ طی اعلاميه ای لزوم مراجعه به همه پرسی را مطرح ساخت و در فرصت های مختلف بر آن پا فشرد. سرانجام مهندس امير انتظام عضو هيات رهبری جبهه ملی ايران، فراخوان رفراندوم را اعلام داشت و به تفصيل درباره ضرورت و چگونگی اجرای آن توضيح داده شد. بنابراين بی انصافی است اگر اين پيشينه را نبينيم و ماجرای رفراندوم را به سال ۱۳۸۳ مربوط بسازيم كه هم از نظر لحن و شيوه عمل و هم نابهنگامی و بالاخره چگونگی بازتاب آن در فراسوی ايران، مطلبی است كه ترجيح می دهم در فرصتی ديگر درباره آن سخن بگويم.

 

جمهوريخواهی

در بحث ديدگاه  ها نوشته ايد كه: «سكولارها در حوزه انديشه سياسی جمهوريخواه ناب هستند. جمهوريخواهی آنان تلازمی كامل با جدايی دين از دولت و سياست دارد و از اين نظر راديكال ترين جريان سياسی موجود به حساب می آيند.» تا اينجا درست، ولی در پی آن مرقوم داشته ايد كه: «اصولاً پتانسيل اصلی جمهوريخواهی در شرايط كنونی در خارج از ايران قرار دارد.» ممكن است بفرماييد كه براساس كدام ارزيابی آماری به چنين نتيجه ای رسيده ايد؟ دوست عزيز كافی است فقط برای يك نيم روز به همكاران تان ماموريت دهيد تا با توسل به يكی از شيوه های علمی نظرسنجی با مردم در گروه ها و موقعيت های مختلف شغلی و اجتماعی تماس برقرار كنند و حاصل كار را عرضه بدارند تا به اين باور برسيد كه پتانسيل اصلی جمهوريخواهی در همين سرزمين وجود دارد و نه در فراسوی مرزها. در زمينه استراتژی سياسی سكولارها اظهارنظر كرده ايد كه استراتژی آنها «كمك به فضايی بين المللی برای وادار ساختن حاكميت ايران به تغييرات عميق سياسی است. از نظر آنان تنها نظام نوين جهانی است كه می  تواند حكومت ايران را وادار به پذيرش دموكراسی سازد»؟! جناب آقای قوچانی اين چه ذهنيتی است؟ چرا چنين قضاوت می كنيد. چگونه می توانيد بيش از ۲۵ سال مبارزه و تلاش يك ملت و جمع پرشماری از صاحبان انديشه و قلم، فعالان سياسی، سازمان های ملی و جنبش دانشجويی را در راه دستيابی به دموكراسی و جامعه ای آزاد را همراه با قبول فشارها ناديده بگيريد و بنويسيد كه «از نظر آنها تنها نظام نوين جهانی است كه می تواند حكومت ايران را وادار به پذيرش دموكراسی سازد»؟! دريغ و درد از چنين داوری. دوست محترم ملتی كه برای دستيابی به آزادی و حاكميت ملی و ساختار دموكراسی تاكنون گروهی از فرزندان برومندش چون پروانه و داريوش فروهر، مختاری و پوينده، دكتر تفضلی و سعيدی سيرجانی، مجيد شريف و... جان شيرين خود را فدا ساخته اند و هزاران نفر از مبارزان آزادانديش آن، فشارها را تحمل كرده اند، شك نكنيد توان آن را خواهد داشت كه با سرسختی هر چه تمام تر خود را تا قله پيروزی بالا ببرد. از سوی ديگر روند اوضاع منطقه نيز در مسيری سير می كند كه می تواند اميدواركننده باشد زيرا كه مجموعه اوضاع حكايت از آن دارد كه ساختارهای ناهمگون با دموكراسی و نظام   های رودررو با حق حاكميت ملت  ها، با هر نام و عنوان و تمهيدی نتوانند به رغم خواست ملت  ها موقعيت خود را تثبيت كنند. و پايان كلام، شما در زير عنوان: چهره  ها، گروه  ها و تريبون  ها در پيوند رديف هشتم همه هنرتان را به كار برده ايد تا از اين گروهی كه خود در چند سطر بالاتر اذعان كرده ايد كه در شرايط كنونی «بازيگر جدی صحنه سياسی كشور است»، تعريفی غيرمنتظره به دست دهيد و نوشته ايد «طيف رنگارنگ سكولارها فاقد تشكيلاتی منسجم است» و در چند سطر بعد با تحقير دفتر تحكيم وحدت به صورت: «بقايای دفتر تحكيم وحدت»؟! از اين سازمان كه تنها سازمان مطرح جنبش دانشجويی كشور است و جبهه ملی ايران به عنوان سازمان های تشكيلاتی اين طيف نام می بريد. ولی آنجايی كه بايد از «چهره های سياسی و فكری» جبهه ملی مانند ساير گروه  ها نام ببريد، از هيچ يك از چهره   های مطرح اين جريان كه دست كم در ميان دانشجويان، دانشگاهيان، صاحبان انديشه و قلم و همه جريان ها و فعالان سياسی در داخل و خارج كشور به خوبی شناخته شده هستند نامی نمی بريد، حتی از امير انتظامی كه هر آزادانديشی خود را موظف می داند تا هيچ گاه او را به عنوان يكی از رهبران جبهه ملی ايران و پويندگان راه مصدق از ياد نبرد نيز سخنی به ميان نمی آوريد.

 

 

* سخنگوی جبهه ملی ايران

 

به نقل از روزنامه شرق:

http://www.sharghnewspaper.com/840626/html/polit.htm