گذشته از جان بايد بگذشت از توفانها
نيم نگاهي به زندگي مجيد وفادار
سهيل آصفي
تاريخ معاصر ما مملو
است از نامها و يادهايي که به فراخور دوران
پرالتهابي که ساري و جاري ميهن ماست، اکنون، انبوهي ازآنها را غبار زمان فرا گرفته است. با هم مي رويم و در اوضاع تماشايي ميهن، در نگاهي بس پرشتاب، نام وفادار را هجي مي کنيم با ياد سيامک ها، مبشري هاو آن هزار هزار ديگرانمان
که در گورستان بي نامان خفته اند.همان قهرمانان که همگي نام ندارند و نشاني و با ياد
آن سفر کرده،/... آري آفتابي مراست در ديدار که مکدر نمي شود نگهش،نور را جويم
اندر اين شب تار،سهروردي وشم شهيد رهش / عمر را گرچه پاي لنگ شده،ليک اميد مي پرد
گستاخ/ گرچه دل بر حيات تنگ شده،آرزوست را ليک جاده فراخ / راز بسيار و چاره ام ناچار،لب به راز نهفته
دوختن است/ وندر اين کلبه سيه ديوار،هستي من تمام سوختن است/ مرغزاري خوش است گيتي
و من چندگاهي در آن گرازيدم/ خواستم عاشق بشر باشم،وه ندانم بر آن برازيدم/.../ هيچ
پاداش خوشتر از آن نيست،خلق گر يار خويش خواند تو را! /...
*به ياد گلخون ياران
حرف اينجا بر سر خالق
ملودي جاودانه "مراببوس" است. ترانه يا سرودي که روزگاري
گفته مي شد سرهنگ مبشري در مواجهه با دخترش در واپسين دقايق پيش از تيرباران سروده
است. بعدها کاشف به عمل آمد که کار، کار دکتر حيدر رقابي متخلص به"هاله"
است و خواننده خوش صداي اثر ، اين بچه بازاري مستعد، زنده يادحسن گلنراقي نيز
آنچنان از سياست چيزي سر در نمي آورده. اما رمز گيرايي اثر علاوه بر موسم خاص پس
از کودتا، از نظر بسياري از اهالي فن به حضور قاطع مجيدوفادار در هيات نويسنده و
خالق آهنگ مربوط مي شود. در واقع "وفادار" باني اصلي اجرا و پخش
"مراببوس"،درست روزهايي پس از تيرباران افسران آزاده ايران که در شمار
نزديکترين ياران او به حساب مي آمدند، بوده است. وفاداري که هنرمند بود، اما نه هر
هنرمندي. هنرمند سياسي آرمانخواه! با هم مي رويم تا آستانه مقاومت افسران سازمان
نظامي حزب در برابر نيروي قاهر. مجيد وفادار. همو که در ميانه ياس و نااميدي پس از کودتا و درست همزمان
با تيرباران افسران سازمان نظامي از جمله زنده يادان سرهنگ مبشري و سرهنگ سيامک، توسط حکومت کودتا، زود، دست
به کار شد و ملودي "مراببوس" را بر شعر دکتر حيدر رقابي(هاله) به ياد
گلخون ياران نوشت. ويولونش را برداشت و با همراهي پيانوي روحاني و صداي حسن گلنراقي به ياد آن جانبازان راه آزادي
و عدالت، "مراببوس"
را خلق کرد. "مراببوس" در همان زمان از راديو پخش شد و در ميان مردم، هنگامه اي
به پا کرد. و جز اين همه، چه چيز ديگري مي تواند راز مانايي اثر را تا به امروز هويدايمان
کند؟! جدا از تبحر دست اندکاران اين اثر در عرصه موسيقي،"مراببوس"نيز
چون بسياري ديگر از ترانه هاي ماندگار آن دوران مرضيه،دلکش،پروين و... و بعدها برخي
ترانه هاي پاپ در دهه پنجاه که به
"ترانه نوين ايران" مشهور شده اند و توسط صداهاي خاطره سازي چون فرهاد
مهراد،فريدون فروغي،داريوش اقبالي،گاها گوگوش و... به اجرا در آمدند، بيانيه ايست
روشن، ملهم از شرايط تاريخي يک دوران! مهر مانايي اثر همين يک است وبس! :
مراببوس،براي آخرين بار،ترا خدا نگهدار،که ميروم به سوي سرنوشت /... در ميان
توفان،همپيمان با قايقرانها / گذشته از جان بايد بگذشت از توفانها!/... ستاره مرد
سپيده دم،چو يک فرشته ماه هم نهاده ديده بر هم،ميان پرنيان غنوده بود / در آخرين
نگاهش،نگاه بي گناهش،سرود واپسين سروده بود / ديد که من از اين پس دل در راه ديگر
دارم،به راه ديگر،شوري ديگر در سر دارم / ز صبح روشن بايد اکنون دل بردارم،که عهد
خونين با صبحي روشن تر دارم / آه،به روي او،نگاه من نگاه او،به راه من / فرشتگان زيبا،به
ماتم دل ما،در آسمان هم آوا / دختر زيبا! همچون شبنم گلها،با برگ شقايق ها،بنشين
بر بال باد سحر / دختر زيبا،چشمان سيه بگشا،با روي بهشت آسا،بنگر خندانم بار دگر /
مرا ببوس براي آخرين بار،تو را خدا نگهدار،که مي روم به سوي سرنوشت / بهار ما
گذشته،گذشته ها گذشته،منم به جستجوي سرنوشت...
*ويژگي هاي آثار وفادار
به گواه صاحب نظران، در بين تصنيفهاي ساخته
شده در دهه هاي سي تا پنجاه کارهاي
مجيد وفادار از درخشش خاصي برخوردار است.تصنيفهاي وفادار از
نظر فرم و جمله بندي از رواني و در عين حال استحکام خاصي
برخوردار بوده و در اکثر آنها مطالب جديد و نوآوريهايي هرچند کوچک
مشاهده مي شود.از اشعار خوب و زمان حال روز در آنها استفاده
شده. از تلفيقي روان و عاري از تقيد نيز سود مي برد و همين
خصوصيات بعلاوه ذوق سرشار او باعث شده تا اکثر کارهاي او بين
مردم معروف شده و تعدادي از آنها نيز بدون شک جزو آثار ماندني
در تاريخ تصنيف سازي ايران جاي بگيرد.نکته ديگر اينکه، وفادار، نوازنده
بسيار خوبي هم بوده و از هيچکس تقليد نکرده و تقريبا صاحب
سبک به حساب مي آيد...
*تولد
مجيد وفادار، در يک هزار و دويست
و نود يک خورشيدي در شهر تهران چشم بر جهان گشود. پدرش "ميرزا محمدخان
وفادار" از اهالي فرهنگ و ادب قديم بود. پدر معلم بود و در کار آموزاندن توده
هاي محروم. او در مدارس مشهوري چون ثروت، آليانس، سلطاني
وشرف به کار تدريس اشتغال داشت. پدر، زبان انگليسي را خوب مي دانست. هم از اين
روست که به مديريت کتابخانه مدرسه امريکايي در خيابان قوام السلطنه(سي تير) منصوب
شده است.بايد به ياد داشت که
کالج امريکايي از مدارس بسيار معتبر آن روزگاران بوده است . جايي که نام آوراني
چون زنده يادان پروين اعتصامي، ابولحسن صبا، روح الله خالقي و عبدالحسين صبا در
آنجا به کار آموختن مشغول بوده اند. حالا در خانه پدر همه آن نام آوران موسيقي در
رفت و آمدند. يک سو رضا محجوبي و حبيب سماعي مي آيند، سوي ديگر، درويش خان. اما با اين همه، پدر، هنوز درگير گذار تاريخي جامعه ايران در آن برهه حساس است. او با اين مساله که مجيد نوجو موسيقي را دنبال کند مخالف بوده است!
*اعتصاب غذا
مجيد، دوره متوسطه را هم به پايان مي برد. با پيانو تازه
آشنا شده است. او شيفته اين ساز
رويايي شده و مي خواهد که يله بر بال رويا ، رقص پنجه ها را به تماشا بنشيند. اما پدر، سر سختانه مقاومت مي کند. خانواده او نيز چون ديگر بخش هاي جامعه به شدت سنتي ايران
آن روزگاران در نوسان ميان مدرنيزم و سنت است. هم از اين روست که اقدام مجيد جوان
در برابر مخالفت پدر در آن روزگاران مي تواند موجب حيرت باشد. مجيد، دست به اعتصاب
غذا مي زند! اعتصاب غذايي که تا چند روز همچنان ادامه داشته است. حرکتي مدرن و مدني در
برابر خوي استبدادي تاريخي ما. اين بار در کانون خانواده! او سخت احساس گشنگي مي کند. مخفيانه شروع مي کند
به خوردن گچ و خاک! مدت زمان زيادي نمي گذرد که مصالح ساختماني کار خود را کرده و تن نحيف مجيد را به حال بدي مي اندازد.
پزشک خبر مي کنند. پدر هرچه مي کند علت بيماري را در نمي يابد. مدير مدسه مجيد
حالا به ميدان مي شود. مجيد همچنان از خوردن هر چيزي امتناع مي کرده. اعتصاب غذاي
او همچنان ادامه داشته است. مدير به او قول مي دهد که اگر اعتصاب خود را در برابر
اين ديکتاتور خانه! بشکند هر کاري مي خواهد برايش انجام دهد.
مجيد به مدير مي گويد که همه قضيه سر عاشقيت اوست! عشق به پيانو و نواختن و
نواختن... او را پشت پيانويي مي نشانند تا تمرين نواختن را آغاز کند. جثه مجيد اما
کوچکتر از آن است که بتواند درست بنشيند و پيانو را فرا گيرد. مدير اما او را نا
اميد نمي کند. مي رود و در حالي باز مي گردد که ويولون يکي از شاگردها به نام
"آلک" را در دست دارد. ويلون را مي گذارد زير چانه مجيد. مجيد همچنان در
اعتصاب غذاست! اما کار مدير اين بار نيز کارگر نمي افتد. ويولون نيز اندازه نيست.
مجيد ، مي زند زير گريه. به او قول مي دهند که اگر از اعتصاب غذا دست بکشد به زودي
يک ويولون کوچک که اندازه او باشد برايش از فرنگ بياورند. حالا چهار ماه از اين
همه گذشته است و ويولون حاظر و آماده در دستان کوچک مجيد.
*فصل آموختن
خيلي زود
راهي کلاس يکي از نام آوران موسيقي سنتي ايران، " حسين خان اسماعيل
زاده" مي شود. در "مردان موسيقي سنتي و نوين ايران" گفته شده است
که اسماعيل زاده، بهترين استاد کمانچه در زمان خود بوده است. مجيد در گذر زمان مي
بالد و مي بالد. او اکنون در زمره بهترين شاگردان اسماعيل زاده است. درست در همين
ايام است که به کلاس درس يکي از ويولونيست هاي چيره دست آن زمان "رضا ويولوني"
مي شود. او بعدها براي خود نام "محجوبي" را برگزيده است. مجيد، حالا در
لاله زار است و مشغول کسب تبحر هر چه بيشتر در نواختن ويولون. نت را نزد"
آلبريک" يکي از همشاگردي هاي ارمني اش فرا مي گيرد. پس از آن به کلاس علي
اکبر شهنازي مي رود و مدتي بعد نزد ابولحسن خان صبا با مباني نظري موسيقي آشنا مي
شود. صبا، تمام و کمال نت خواني را به وفادار آموزش مي دهد. حالا سال يک و هزار و
سيصد و سي و شش خورشيديست. کار ضبط صفحات موسيقي در ايران آغاز شده است. نبض تحول
در بطن جامعه مي طپد و جوانه هايي نوظهور آزادي خواهي و عدالت طلبي بحث روز محافل
روشنفکري و تحولخواه ايران است. حالا ديگر فصل، فصل آواز قمر الملوک وزيريست. موسي
معروفي و مرتضي ني داوود به ميدان شده اند... کمپاني پليفون به ايران آمده است تا
صداي سحر انگيز"قمر" را بر صفحات خود و نيز صفحات تاريخ ثبت کند. همان"مرغ سحر" را که انگار بايد هميشه
عالم، ناله سرکند و عزم شکستن قفس داشته باشد. زير و زبر کردن قفس! نغمه آزادي نوع
بشر سرايد وز نفسي عرصه اين خاک توده را پر شرر کند... حالا آواز "قمر"
کاري کرده است که هنرمندان ديگر مجبور نيستند براي ضبط يک صفحه به خارج از کشور
سفر کنند.
*تا جوانان ايران ز جا نکوشيد...
علي اکبر
شهنازي دست به کار مي شود، سرودي را با استفاده از شعر "شمس ملک آرا" در
وزن دو ضربي مي سازد. نام آوران ديگر موسيقي ايران نيز گرد او حلقه زده و مي
نوازند. مجيد وفادار از هنگامه رزم مي خواند و روز رهايي را مژده مي دهد... اينگونه
است که سرود" تا جوانان ايران ز جا نکوشيد..." خلق مي شود. پس از انتشار
اين صفحه است که پدر وفادار از خوانندگي فرزندش به شدت ابراز نارضايي کرده و پس از
آن ما ديگر مجيد وفادار را در هيات خواننده نمي بينيم. يک هزار و سيصد و بيست خورشيدي.
ايران پس از خروج رضاشاه و همزمان با آغازين سالهاي سلطنت فرزند او ميدان تکاپوي
تحول خواهان است. "روح الله خالقي"، "انجمن موسيقي ملي" را در
خيابان هدايت تهران تاسيس مي کند. وفادار در آنجا مشغول مي شود. حالا او نوازنده اي
است چيره دست. در "مردان موسيقي..." مي خوانيم که روزي در يک کنسرت پس
از اجراي تک نوازي ويولون ، کلنل وزيري به شدت تحت تاثير قرار مي گيرد و وزيري که مشهور
به مشکل پسندي بسيار بوده برخواسته و روي مجيد وفادار را مي بوسد. در يک هزار و
نهصد و نوزده خورشيدي راديو ايران تاسيس مي شود. وفادار کم و بيش با راديو نيز
شروع مي کند به همکاري.
*مرضيه،دلکش،الهه و.. را به صحنه مي آورد
اين همه مي
گذرد و موسيقي سنتي ايران هر روز با پديده هايي نوتر آشنا مي شود. اولين آهنگي که
مجيد وفادادساخته است، در سال 1315 "شب جدايي" نام داشته. اين آهنگ روي
شعري از "رهي معيري" ساخته مي شود. گفته اند که مجيد وفادار باعث شهرت و
محبوبيت فراوان بسياري از خوانندگان آن روزگار ايران شده است، در حالي که تا به
امروز حرف و سخن درباره اين هنرمند آرمانگراي ايراني کمتر اينجا و آنجا مطرح شده
است. اولين آهنگ وفادار را اپتدا "رضاقلي ميرضا ضلي"، پس از آن
"بنان" و خانم "روح بخش" خوانده اند. نبايد از خاطر دور داشت
که وفادار، در ورود و به شهرت رسيدن خوانندگان پرآوازه اي چون مرضيه، دلکش، الهه، ناهيد
سرفراز، روح بخش، پوران،آذر،فرح و... در عرصه هنر، نقش پررنگي را بازي کرده است.
البته نبايد از همراهي و به شهرت رسانيدن"داريوش رفيعي" هم با آن تناليته
غم انگيز صدايش توسط مجيد وفادار چشم پوشيد. خواننده ايي که در در همان سنين جواني
و شهرت به سبب درد اعتياد از صحنه روزگار حذف شد...
*فصل آخر
در
"مردان موسيقي..." تعداد آهنگهاي وفادار حدود 300 عدد آهنگ عنوان شده
است. از مشهورترين آثار اين آهنگساز پيشرو که توسط صداهايي خاطره ساز تا هميشه ثبت
شدند، بايد به " گل اومد،بهار اومد" ، " يار نازنين"،
"عشق تو"، "شب جدايي"،"گلنار"،"صبا به يار عزيز"،"گل
سفيد"،"ساقي امشب مرا ديوانه کردي"،" آمدم،آمدم" و نيز"مراببوس"
جاودانه اثري که به ياد يارانش ، افسران سازمان نظامي حزب،ساخت اشاره کرد. وفادار
تا سالها پس از اين همه، سرپرستي ارکستر شماره سه راديو ايران را بر عهده داشت. او
به شکل فعال سرپرستي برنامه موسيقي کارگران را نيز بر عهده داشته است. مجيد وفادار،
درست ماههايي پيش از انقلاب بهمن 1357 ، طعم گس پيروزي بهمني را نچشيده، خاموش
شد...
http://soheilasefi.blogfa.com/