دشمن سازي دروغين از «ديگري»
انتزاعي
به بهانه ي اخراج افغان ها
فواد شمس
shams_foad13@yahoo.com
http://naslefarda.blogfa.com
١-((من)) فردي و((ماي))
اجتماعي در مقابل)) ديگري(( شکل مي گيرد. بر اساس اختلاف ها و تضاد منافع! در جامعه انساني
شکاف ها و تضاد ها در مقابل با)) ديگري(( ،خودي و ما را شکل مي دهند و
مشترکات ما و خودي در دل اين تضاد ها قرار دارد.
اين تضاد ها و اختلافات در يک بستر واقعي و عيني براساس منافع مادي و ملموس
و در بستر اجتماعي که هر فرد و گروهي جايگاهي واقعي در مناسبات اجتماعي _ توليدي و
خاستگاه خاص طبقاتي دارد، شکل مي گيرد. در اينجا است که تضاد منافع بين گروه ها و
طبقات گوناگون اجتماع ايجاد مي شود و ((ديگري))
شکل مي گيرد . آري باز هم تاکيد مي کنم در بستري واقعي و عيني نه خيالي و
انتزاعي!
در نتيجه يک اقليت مسلط به وجود مي آيد در مقابل ديگري که زير سلطه دارد. اين اقليت مسلط براي حفظ
مناسبات موجود که هم تامين کنده ي منافعش است و هم دليل اصلي سلطه اش به هر شيوه اي
متوسل مي شود و يکي از اين اعمال ساختن ((ديگري)) کاذب و دشمن سازي از آن است که
هم تضاد هاي واقعي را پنهان سازد و هم اختلاف بين(( ديگري)) مقابل خود را تشديد
کند.
مارکس در ايدئولوژي آلماني مي گويد: ((انديشه هاي طبقه ي
حاکم در هر عصر انديشه هاي حاکم اند، يعني طبقه اي که نيروي مادي حاکم جامعه به
شمار مي آيد در عين حال نيروي فکري حاکم نيز هست. طبقه اي که وسايل توليد مادي را
در اختيار دارد، در عين حال بر وسايل توليد فکري نيز مسلط است، به گونه اي که بدين
سان، به طور کلي، انديشه هاي حاکم چيزي جز بيان انديشگاني {Ideal} ارتباط مادي مسلط ، که همچون انديشه ها دريافته مي شود
نيستند.))
٢‐طبقات مسلط با دستگاه هاي تبليغي و فکر سازي خويش سعي در
حفظ شرايط موجود دارند. سعي مي کند هميشه از حاشيه اي ترين و ضعيف ترين افراد
موجود در جامعه دشمن کاذبي براي کليت انتزاعي جامعه بسازد. اين ديگري را براي
فرافکني مشکلات به همه القا مي کند. براي سرپوش نهادن بر تضاد هاي عيني و واقعي
تضاد هاي انتزاعي و دروغين توليد مي کند. اين(( ديگري)) مي شود عامل تمامي مشکلات
جامعه و حل شدن مشکلات موکول مي شود به حذف(( ديگري)) از جامعه!
بر همين مبنا است که ناگهان هويت ها ي انتزاعي به وسيله
دستگا هاي تبليغي خلق ميشوند . ديگري از آسمان بر زمين مي افتد و تمام مشکلات
جامعه بر گرده ي او گذارده مي شود.
ناگهان(( افغان)) ها که تا ديروز برادران ديني ما بودند,
مجاهدان ضد کفار و استکبار! مي شوند عامل وبا ، بي کاري، جنايت، تجاوز، قتل، دزدي
و فقر و هزاران درد ديگر! براي اينکه بايد بر دلايل اصلي اين امور سرپوش نهاد. براي
اينکه کسي نبايد(( ديگري)) واقعي که مسئول اين وضع نا مطلوب است را بشناسد. دستگا هاي فکر سازي به کمک قدرت مسلط
مي آيند، چون دشمن پيدا شده بايد حذفش کرد. بايد اخراجش کرد، تا همه مان خوشبخت شويم.
روزنامه ها پر از جنايات افغان ها مي شود. تمام قتل ها و تجاوز ها گردن آنان است .
ناموس ما(( عجب ترکيبي! زنان جز کالايي براي مردان چيز ديگري نيستند؟!؟!)) در خطر
است. جوانان ما بيکارند(( چقدر کار کردن در اين مناسبات شيرين است که جوانان از آن
محروم شده اند!؟!؟!؟)) وبا بي داد مي
کند(( با وجود بيمارستان ها مجهز و خدمات پزشکي رايگان؟!؟؟!)) و مسئول تما اين
بدبختي ((افغان)) يعني همان ديگري دشمن
است.
دشمن نا کارآمدي نيست. دشمن ((ديگري نا کارآمد)) نيست. دشمن
((افغان ديگري)) است. که بايد هر چه سريع تر حذف شود. بايد اخراج شود. ما ((کدام
ما؟)) بيش از اين طاقت نداريم. که اين جرثمههاي فساد و بدبختي را تحمل کنيم اين
افغان هاي دشمن اين ديگري بدبخت کنندمان را! اين است تمالم شعار کساني که خود
مسئول اين بدبختيند.
۳‐اما اين تمام قضيه نيست. چون هنوز به نيروي کار ارزان و يا
بهتر بگويم مفت و مجاني اين خيل عظيم نفرين شدگان تاريخ نياز مندند. جور ديگري بايد
داستان را حل کرد. به ((ديگري)) دشمن لطفي و التفاتي مي شود. از هر خانواده يک نفر
حق دارد براي کار کردن((بيگاري؟)) بماند.مشکل را به خيال واهي خود حل کردند. اين ((ديگري))
بدون داشتن اندک حقي بدون آن که بچه هايش بتوانند درس بخوانند. بدون حق بيمه. بدون
حق ازدواج آزاد .بدون حق بازنشستگي و بدون هيچ حقي تنها کار مي کند و براي ((خودي))
ها ارزش افزوده توليد مي کند. در يک کلام او را از انسانيت تهي مي کنند و تبديل به
ابزار مي کنند. به کالايي مفت و مجاني چون(( ديگري)) است. چون در سرزمين ((ديگر))ي در خاک((ديگر))ي متولد شده چون مهر افغاني بر پيشانيش
داغ شده است.
٤‐اما باز هم داستان ادامه دارد.اين ((افغان)) دشمن اين ((ديگري))
خبيث همچون شمشير دموکلس بر بالاي سر نيرو هاي کار و مزدبگيران نگاه داشته مي شود.
حکم لشکر زخيره بيکاران و يا بهتر بگويم بردگان مدرن را بازي مي کند. اگر به ظاهر مزد بيگيران خودي ها رويشان را زياد
کنند و خواست هايشان را مطرح کنند. سريعا اين ((ديگري)) جايگزينشان مي شود. پس براي
نيرو ي کار هم اين ديگري را همچون دشمن معرفي مي کنند. تا مزدبگيران جامعه ((ديگري))
واقعي که در مقابل شان ايستاده است رانبينند. تا عامل اصلي بدبختي شان را مشاهده
نکنند. تا ناعادلانمه بودن اين وضع را درک نکنند. درگير رقابتي کاذب با(( ديگري))
انتزاعي شوند. اين ((افغان)) است که دشمن ماست نه سرمايه ي ((خودي؟!)).
اين است شعاري که
به ما القا کرده اند.
به اين ((ديگري)) دشمن و ((افغان)) خبيث نيازاست. هم براي
انداختن اختلاف دروغين بين ((ديگري)) مزد بگير و هم حفظ وحدتي انتزاعي بين خود با
آن ديگري !
٥‐در آخر ، افغان ها نيز انسانند. آنان هم از حقوق انساني
برابر با ديگران بر خوردارند. اين شرايط زندگي شان بوده که آنان را به اينجا
کشانده است. اگر دزدي و جنايت در آنان بيشتر است(( که به نظر اينگونه هم نيست))، دليلش
شرايط زندگي شان بوده است. بايد آن را تغيير داد. بايد شرابط زندگي شان را تغيير
داد بايد به کودکانشان درس داد تا آنان خود آينده اي متفاوت با پدرانشان را بسازند.
بايد بستري مناسب براي رشد آنان در همينجا، در آنجايي که زندگي مي کنند، نه لزوما
متولد شده اند ساخت. وراي بحث هاي انساني و حقوق بشري و اخلاقي بر مبناي يک تحليل
واقعي در بستر زندگي مادي و اجتماعي مشکل در جاي ((ديگر))ي است نه در افغاني!
٦‐((خود)) واقعي و ((ديگري)) واقعي نه بر مبناي سرزمين و
خاک و جايي که در آن انسان متولد مي شود و نه بر مبناي مفاهيم انتزاعي همچون مليت
و قوميت و نژاد و رنگ و مذهب بلکه بر مبناي واقعيت زيستي و جايگاه اجتماعي و طبقاتي
و نوع فعاليت و خاستگاه توليدی _ اقتصادي انسان ها شکل مي گيرد.
دشمن سازي از ((افغان)) ، دشمن سازي دروغيني است از يک ((ديگري))
کاذب و انتزاعي براي گمراه کردن و سرپوش نهادن بر وضعيت نا مطلوب موجود که مسئولش
آن ((ديگر))ي واقعي است.