پنجشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۸۴ - ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۵

عشق نويسنده به شرح زندگي پولدارها

 

آتوسا سلطانزاده

Asolt@web.de                          

 

هنري جيمس، نويسنده آمريكايي قرن 19 كه بعدها تبعه انگليس شد، خالق رمانهاي رئاليستي و مدرن روانكاوانه است.آثار او امروزه معروف به رمانهاي روانشناسانه هستند.اوپايه گذار نوعي رمان مدرن دراوايل قرن بيستم درغرب شد.جيمس دربيشتر آثارش به شرح زندگي ثروتمندان،اشراف و اقشار مرفه جامعه انگليس پرداخت.اودوستدار شكل زندگي طبقه اشراف دوره معروف به عصر ويكتوريايي،انگليس بود و از رفت و آمد با اشراف و ثروتمندان“جهانديده“ احساس لذت ميكرد.پرداختن به زندگي ،ادا و اطوار اشراف،موضوع چندكتاب اوشد.موضوع ديگر رمانهايش،اختلاف فرهنگي جامعه آمريكا با انگليس بود.اوبه بحران زندگي آمريكايي هاي غالبا جواني ميپردازد كه آنزمان بدلايلي دراروپازندگي ميكردند ودچار مشكلات روحي،رواني ويااجتمايي ميشدند، حوادثي كه اوخود طي سالها زندگي در انگليس،تجربه كرده بود.جيمس 32ساله بود كه آمريكا را بدليل ساده گي،توحش و ابتدايي بودن فرهنگي اش ترك نموده و به انگليس مهاجرت كرد.پرداختن ادبي به جهان قديم،يعني اروپا و مقايسه آن با جهان جديد ، يعني آمريكا،يكي اززمينه هاي فعاليت اوبود.جيمس زير پوشش عشق و توطئه و نيرنگ درآثارش،غالبا تضاد و تناقض فرهنگ آمريكايي با اروپايي را به قلم مي كشاند.اوخودرا فلوبر آمريكايي ناميد. به نقل از مورخين ادبيات،او اززمان خود،سالها جلوتر بود. به اين دليل هيچگاه به مشهوريت ومحبوبيت لازم درانگليس وآمريكا نرسيد.تيراث كتابهايش دربازار فروش هر دو قاره به سختي به رقم 5000 رسيد.امروزه اهل نظر او را در هنر رمان نويسي،نقطه اوج و پايان ادبي درقرن 19 غرب ميدانند وبه آثارش عنوان “كلاسيكهاي مدرن“ داده اند.جيمس با تكيه برافكار روانكاوانه قهرمان داستان،تعثير مهمي روي رمان قرن بيستم و رمان فعلي گذاشت.نام جيمس دركشورهاي غربي،تداعي كننده آغاز عصر هنر رمان مدرن است.اوبانقد آثار نويسندگان ديگر، تئوري رمان درقرن بيستم را يايه گذاشت.

 هنري جيمس در سال 1843 درخانواده اي مرفه درآمريكا بدنيا آمد و در سال 1916،با يك پاسپورت انگليسي درجيب!،در لندن براثر سكته قلبي درگذشت.پدرش نويسنده آثار فلسفي و خداشناسي نيز بود.برادر او،يعني ويليام جيمس،روانشناس و فيلسوف معروف مكتب غيرطبقاتي“پراگماتيسم“ جهان سرمايه داري است. هنري جيمس درسال 1914 به ادعاي خودش،بدليل اعتراض به اعلان بي طرفي كردن آمريكا در جنگ جهاني اول، وتنها گذاشتن اروپاييها درجنگي غيرعادلانه و وحشيانه،بعدازسالهااقامت در انگليس،تبعه آنجا شد.اورااولين نويسنده حرفه اي ناميدند،چون جيمس كوشيد تا بدون اوعا و تعارفهاي اخلاقي و اصلاحگرايانه،از راه قلم زندگي كند.غير از آن،او فعاليت نويسندگي خودرا بسيار جدي گرفت وآنرا مهمترين هدف زندگي اش ناميد.

  جيمس در كتاب “يادداشتهاي روزانه يك نويسنده“ به شكل مفصلي به موضوعات،مسايل و پرسشهاي نظري ادبيات، مخصوصا رمان نويسي پرداخت.اوامروزه غيراز ادبيات مدرن،درفرهنگ پسامدرن نيز مورد توجه و بررسي گروهي ازمحققين قرار گرفته است.جيمس خود را يك رئاليست روانكاو ميدانست،درحاليكه او رئاليسم سنتي پيشين درغرب را،واقعگرايي سطحي نگر درادبيات بحساب مي آورد.اوميخواست بجاي مطرح كردن رفتار افراد و دادن سند ومدرك و احكام دررمان،به شرح و توصيف احساسات قهرمان داستان بپردازد.بعدها سبك كار او ميزان و معياري براي رمان نويسان نسل آينده گرديد.دقت و ريزبيني درشرح و توصيف روان خيالپردازانه قهرمان رمان،ازجمله اهدافي شدند كه هيچگاه نويسندگان آينده به اوج آن نايل نيامدند. جيمس ميگفت دررمان نو، نويسنده بايد به به جهان رمز و راز و ناخودآگاه روان انساني سفر كند وبجاي اعمال،كردار و رفتار قهرمان داستان،به توصيف تغيير وتحول شخصيت وي درطول رمان بپردازد.بدين سبب خواننده بجاي رفتار و عمل قهرمان داستان،شاهد شرح تصاويري ازحوادث و امكانات درخيال وافكار وي ميشود.ازجمله ادعاهاي نظري جيمس اين بود كه همچون اسكار وايلد ميگفت كه هنر موجب خلاقيت زندگي واقعي ميشود وفرد دريك فرم اجتمايي، هويت و شكل انساني بخود ميگيرد. وهنري،خالق زندگي است كه شركت انسان درجريان زندگي را به نمايش بگذارد.معمولا هر اقدام و رابطه انساني دراجتماع، كوششي است تا او روي ديگران تعثير گذاشته،ياآنهارابه زير سلطه وقدرت خود درآورد ويا اينكه افكار و روان سايرين رادرراه اهداف خود دستكاري نمايد.جيمس درشماري ازآثارش فرهنگ و جامعه آمريكا را،معصوم،بيگناه، ولي ملال آور و فرهنگ و جوامع اروپايي را فاسد،حيله گر و زوال پذير، ولي جالب و هيجان انگيز معرفي نمود.قهرمان كتابهايش،گاهي انسانهاي ساده، روستايي و بي تقصير آمريكايي هستند كه دراروپا زندگي ميكنند و سرانجام فاسد،درنده،فردگرا،منفعت طلب و خشن ميشوند. او تعثير رابطه بين دو فرهنگ آمريكايي و انگليسي را تراژدي گونه ميديد كه معصوميت و پاكي انساني رادرجنگل جامعه تجاري و غير اخلاقي به فساد ميكشند.جيمس ،آنزمان به مطرح نمودن سرنوشت آمريكايي هاي جوان،ساده لوح و بي تقصيري ميپردازد كه بعد از جذب در فرهنگ اروپايي،دچار سرخورده گي و ازخودبيگانگي ميشوند.آثار اوچون مشخصات تمام سبكهاي انواع رمان اجتمايي راشامل بودند،زمينه اي گرديدند براي استفاده كارهاي نويسندگان مدرني مانند ويرجينيا وولف و جيمز جويس.درآثارپاياني جيمس،اودرمخالفت باعصررئاليسم كه هنر و ادبيات بايد نقش رهبري درتربيت جامعه اي متمدن وانساني را بعهده بگيرند، دلايلي بدبينانه و نااميدانه مطرح نمود.

طيف گوناگون مخالفين جيمس ،هركدام دلايل خاص خودرا مطرح ميكرد.منتقدي نوشت كه جيمس يك رمان را درلباسهاي گوناگون به بازار عرضه ميكند و روزولت،رئيس جمهور،درمورد وي نوشت كه او يك انسان متظاهر حقيري است كه زاري كنان اداي بورژواها و اشراف انگليس رادر ميآورد. در زمان مك كارتي،آثار اورا خائنانه وغيرآمريكايي شمردند و ناسيوناليستها، جيمس را به دليل تقليد از ادبيات جهانگستر روس و فرانسوي،يك وطن فروش ناميدند.توماس هاردي،يكي ازمنتقدين آنزمان نوشت كه در جملات بسيار طولاني جيمس،حرفي براي گفتن نميتوان يافت. منتقدين چپ درقرن گذشته درباره جيمس نوشتند كه اوازپرداختن به موضوعات و حوادث اطرافش،عمدا سرباز ميزند تا سخنگوي فرماليستي تمايلات روانشناسانه درادبيات غيرطبقاتي آمريكا و انگليس شود.بزرگترين شكست جيمس،ناموفق بودن اودرهنر نمايشنامه نويسي بود.جيمس سرانجام بعدازاينكه نمايشي از اسكار وايلد را ديد و آنرا با آثار خود مقايسه كرد، دست از نمايشنامه نويسي كشيد و مدتي بدليل افسرده گي روحي،در تيماستاني بستري شد.آثار جيمس درزمان حيات به مشهوريت لازم نرسيدند،گرچه شاگردان وهواداران باوفا هميشه دركنار اوماندند.اوبعداز مرگ،سالها درفضاي ادبي و فرهنگي غرب فراموش شد،تا اينكه سرانجام در دهه 40 قرن بيستم درمحافل دانشگاهي مورد توجه قرار گرفت.منتقد شوخ طبعي پيرامون آثار او گفته بود كه نوشته هاي ظاهرا جالب و عجيب اش مانند لانه عنكبوتي هستند كه بساده گي، يك زن كلفت تميزكار ميتواند با خردگرايي بيرحمانه خود،بايك حركت غيرارادي،آنها را از صفحه تاريخ پاك كند.درزمان او، دررمان قرن 19،نويسندگان سنتي معمولا نمي خواستند خواننده را با شرايط روحي و رواني قهرمان آشنا كنند. ودر نيمه دوم قرن فوق،نوسندگان غالبا وابسته به اقشار مرفه،چنان به ارزشهاي فرهنگ ملكه ويكتوريا در انگليس چسبيده بودند كه حاضر به تحول و مدرنيته ادبي نبودند.

جيمس،غير از يوسف كنراد، شخصا با فلوبر و تورگنيف آشنا شد.او نه تنها تحت تعثير اميل زولا، بلكه از نظر روانكاواني شاگرد والتر اسكات و چارلز ديكنز بود. جيمس خلاف مارك تواين، به جاي رابطه و تضاد بين فساد و معصوميت انسان غربي، به تعثير آنها روي همديگر در شخصيت قهرمان رمان پرداخت. امروزه دليل علاقه به جيمس در دهه 20 و 30 قرن گذشته را،نياز كنجكاوانه به ريشه يابي مدرنيته جهاني ميدانند.به نظر منتقدين، او فورستر را بيش از جويس تحت تعثير خوددرآورد. جامعه شناسان علاقه خواننده به زندگي خصوصي جيمس را مانند كنجكاوي آنان به زندگي عجيب ولي جالب ريچارد واگنر، يعني يكي از چهرههاي مورد نظر جيمس،ميدانند.

ازجمله آثار جيمس : تصوير يك زن، ديزي ميلر، سفيران، زنان شهر بستون، واچ و وارد، مرد آمريكايي، چرخش پيچ، اتوبيوگرافي، بالهاي كبوتر، اروپايي ها، وارث واشنگتن اسكوار، اسناد و مدارك آسپرن، گنج هاي پوينتن، چند نمايشنامه، يادداشت روزانه يك نويسنده، و پياله طلايي هستند. اثر مشهور او يعني “ديزي ميلر“ تنها كتابي است كه خوانندگان زيادي يافت. موضوع رمان “زنان بستوني“ پيرامون شرايط زنان آمريكايي بود. تصوير يك زن، را گروهي از منتقدين، مرحله پاياني ادبيات كلاسيك رئاليستي آمريكا در دهه 80 قرن 19 ميدانند. موضوع اين رمان جهاني، يك كوشش و آزمايش تربيتي پيرامون دختري جوان و آمريكايي است كه بايد در اروپا با نرمها و فرمهاي اجتمايي ،براي پذيرش در جامعه غير خودي، آشنا گردد.

              Henry James > 1843-1916