تضادها و تغييرهاي جمهوري اسلامي
احمد زاهدي لنگرودي
http://leebar.blogspot.com
نظام ولايت فقيه، واعظ جمهوري اسلامي، اگرچه شايد در آغاز انقلاب ۱۳۵۷
واقعي مينمود و وليفقيه واقعيتي پذيرفتني از سوي تودههايي که تجربهي هيچ
انقلاب و دستيابي موفق به دموکراسي را پيشتر نداشتند، امروزه آنچنان غير واقعي
شده و نابهنگامي تاريخياش آشکار گشته است که خود در برابر واقعيت عدم مقبوليت و
سرنگوني از سوي تودهها قرار گرفته است. هرآنچه در قلمرو تاريخ انساني عقلاني به
نظر ميرسد ممکناست در فرايند تاريخي غير عقلايي بشود. نظام جمهورياسلامي نيز
گويا تقديرش چنان بوده که نامعقول باشد و از پيش بوي گند غير عقلايي بودنش به مشام
برسد.<ادامه>
انگلس ميگويد: در مسير تکامل (تاريخ) هرآنچه قبلاْ واقعي بودهست.
غيرواقعي ميگردد و ضرورت حق حيات و معقوليتش را از دست ميدهدُ و در جاي واقعيت
کنوني، واقيتي تازه و پاينده مينشيند و اگر کهنه به اندازهي کافي هوشمند باشد که
مرگ را بدون مبارزه پذيرا شودُ اين انتقال بهشيوهاي مسالمتآميز و هرگاه در
برابر اين ضرورت مقاومت ورزد، به شيوهاي قهرآميز صورت ميگيرد.
نابهنگامي نظام ولايي حاکم بر ايران، پس از انقلاب ۱۳۵۷ رخدادي عقلايي
نبود که ماندگار گردد. جد از اينکه زيرساختهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي دستخوش
تغييراتي بنيادين نشد. با توجه به اينکه نظام قادر به حذف نياز تودهها به تغيير
نيز نبود، براي حفظ بقا خود دربرابر نياز به تغييرات تنها تاخيري بهوجود آورد.
چنين تغييري در قالب نظام بهظاهر دمکراتيک اما توتاليتر جمهوري اسلامي، خود را
نشان دادهاست.
نظام سياسي مقدس نيست. حقيقتي تغيير پذير است. امکان نابودي هرآنچه که
موجود است، وجود دارد. حقيقت در فرايند شناخت به دست ميآيد. حقيقت مطلق، امر شگفتآور
قدسياي که بايست به نظارهاش نشت و ستايشاش کرد وجود ندارد. نظام مقدس جمهوري
اسلامي! خود را به دم بياعتبار و غير واقعي فرضيهاي چسبانده که از زمان شيخ کليني
تا کنون، بر موج جهالت تودهها و ناآگاهي عمومي حرکت ميکردهاست.
جمهوري اسلامي رو به تکامل نميرود، رو به زوال است. چرا که با اتکا به
فرضيات تخيلي واعظ شرع، خود را وامدار و کارگزار حقيقت مطلق ميداند. امري که بهواقع
وجود خارجي ندارد. واقعي نيست... اگر نه چرا با اتکا به سرمايه و زمين قصد تداوم
حيات دارد؟! واعظ شرع (خدايشان) آيا به پول نفت ايران محتاجتر است؟!
جمهوري اسلامي حاکم بر ايران امروز نظامي بسته است. اين بستگي، منجر به در
پيشگرفتن سير نزولي حيات اين ساختار است. ساختاري که به ناگزير، ادامهي ساختار
مضمحل پيشين (نظام ارتجاعي پهلوي) را پي گرفته و ميگيرد.
از درون ساختار تضادهايي بروز کرده و ميکنند که لاينحل باقيمانده و ميمانند.
زماني که ساختاري توان ايجاد تعادل بين تضادهاي دروني خود را نداشته باشد و مانند
نظام جمهوري اسلامي، شديداْ درگير تضادهاي بيروني هم باشد، رو به اضمحلال ميگذارد
که گذاشته است.
در نگاهي مختصر ساختار نظامجمهوري اسلامي را ميتوان به مجمعالجزايري
تشبيه کرد که بر يک بستر واحد روئيدهاند.
۱. جزيرهي کوچک هياتهاي موتلفه (حزب موتلفهي اسلامي) که يک جزيرهي
رسوبي و قديميترين جزاير مطرحشده است. با اينکه نقش اساسي در بازي قدرت در
دودههي گذشته داشته، امروز در پي همان تضادهاي دروني ميرود که از صحنهي سياست
طرد و منزوي شود.
۲. مجمعالجزيرهي کارگزاران، که پس از درگذشت آيتاله خميني و با انشقاق
در حزب جمهوري اسلامي و جدا شدن دو طيف راست و چپ روحانيت و روحانيون مبارز با
اتکا به هوشمندي مقطعي هاشمي رفسنجاني، امکان ظهور و قدرتنمايي يافت. اصلاحطلبان
حکومتي يکي از جزاير کوچک در اين مجمعالجزيره بهحساب ميآيند. آنان با طرح شعار
جامعهي مدني، به واقع پيرو همان سياستهاي اقتصادي تکنوکرتهاي قبلاز خود (هاشمي
رفسنجاني و شرکا) حرکت ميکردند. جامعهي مدني آنها در حقيقت حافظ همان روابط اقتصادي
بورژوازي دوران گذشتهي خودشان بود.
۳. جزيرهي مصباح، سلطان و ايدئولوگ درپردهي نظام جمهوري اسلامي، آيتاله
مصباح يزدي، چهرهاي که رئيس سلطنت پهلوي را شاه شيعه ميناميد و اکنون خود را
پيرو خالص و معتقد به ولايت فقيه ميشمارد. با اتکا به انجمن حجتيه و طلاب قم بر
تخت رياستي تکيه زده که در سالهاي گذشته و آتي بيشترين نقش را در جريانات سياسي و
اقتصادي کشور، داشت و خوهاد داشت! وليوفقيه بر خلاف آنچه ظاهر امر نشان ميدهد،
بنده و مطيع بارگاه وي، و رئيس جمهور جديد و گروه آبادگران و ... مقلدان بيچون و
چراي ايدئولوژياي هستند که از سوي مصباح يزدي، در پايتخت ايدئولوژي سياسي شيعه،
قم نشات گرفته است.
۴. جزيرهي واعظ، آيتاله واعظ طبسي، پدرخواندهي اقتصادي نظام جمهوري
اسلامي و مرد شمارهي يک مافياي قدرت در نظام است. چهرهاي خاموش و خونسرد که
تمام سالهاي دو دههي گذشته در کنج خلوت و تحت پوشش آستان قدس رضوي نقش
اسپانسر مالي جمهوري اسلامي را داشته است. نبايد نقشي را که او در مجلس
خبرگان، همپاي هاشمي رفسنجاني در به قدرت رسيدن سيد عليخامنهاي داشتهاست
فراموش کرد.
با وجود اينکه تقسيمبندي مختصر فوق ممکن است ناقص و حتا مغلوط بهنظر
آيد، امام کمابيش نزديکترين تعبير براي ساختار نظامياست که با نام جمهوري
اسلامي بر ايران حکومت ميکند. واضح است که هيچيک طيفهاي بالا هيچگاه نمايندهگي طبقات
يا تودههاي مردم را نداشته و نخواهند داشت، چرا که زادهي هيچيک از آنان نبوده و
نيستند. بلکه همانطور که گفته آمده، مجمعالجزايري مجزا از هم و مجزا از
تودهها قلمداد ميشوند. حال اگر نگاهي از زير به اين مجمعالجزاير باندازيم،
خواهيم ديد که همگي از يک بستر سر بيرون آوردهاند. بنابراين تفکيک رويهي آنها و
سازش با بخشي به بهانهي حرکت سياسي - تاکتيکي، توسط مخالفان، خود فريبي کودکانهاي
بيش نيست. چرا که اگر هدف نابودي کل ساختار نظام جمهوري اسلامي باشد، چنين تاکتيکي
با توجه به بستر مشترک موجود، از پيش شکستخورده است.
بستر مذکور چيزي جز روحانيت شيعه نيست. آنچه تمامي دستهبنديها (جزيرهها)
در پي حفظ آن هستند، منافع روحانيت شيعه است. و بخشي از تضادها در پي
چهگونگي حفظ منافع به نفع کدام گروه يا دسته است که پيش ميآيد. سلطنت در جايگاه
وليفقيه و بهنام ولايت مطلقهي فقيه، آرزوي آيتاله مصباح يزدي که در کام هاشمي
رفسنجاني زهر شدهاست! با حل منطقي و فلسفي تضادهايي صورت ميگيرد که لاينحليآنان
نابود کنندهي کل ساختار سياسي حاکم است.
يکي از مهمترين و بزرگترين تضادهاي موجود تضاد بين علم علما و علم امروز
است. زماني که تعريف علم دگرگون شده باشد ديگر روحاني دين لقب عالم نخواهد داشت،
پس اعتبار و مقبوليت خويش را در خطر ميبيند و با ابزار علم به اميد نابودي
آن به ستيز در ميآيد. گسترش روزافزون دانش بشري و امکانات نشر آن در برابر
آنچه آيتآله مصباح يزدي در اختيار دارد يعني طلبههايي که شهريه ميگيرند و از
قم موريانهوار در تمام کشور پراکنده ميشند تا افکارمرتجع مراجع را دهان به
دهان منتشر کنند، نابود کننده است. قدرت کلام روحاني ديني امروزه، دربرابر
دانش بشري که به ياري سيستم حملو نقل مدرن و تجارت گستردهي لوازم الکترونيک و
پيشرفت صنايع مخابراتي، که روز بهرزو بيشتر در حريم شخصي افراد نفوذ مييابند، ناچيز
است. ماهوارهها لاينقطع در حال انتقال صوت و تصوير هستند و تعداد شبکههاي موجود
به قطع از طلبههاي قم بيشتر است!
از همين روست که طيف فوق طرح به صحنه آوردن آدمخواراني چون آبادگران و
اصولگرايان و امثالهم را مطرح ميکند تا در کابينهي کثيف محمود احمدينژاد نامي،
وزيري چون حسين صفار هرندي براي پست وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي برگزيده شود تا
نخست برنامهي حذف و کنترل شديد ابزار ارتباط جمعي اجرا شود. و اين همانطور که
گفته آمد در جهت حفظ منافع روحانيت شيعهاي است که امروزه گوش شنوايي نمييابد تا
پاي منبر وعظ، از ترس آخرت جيرهي دنيا به کف آنان بريزد و به مفتي گذشته، گوش به
حرفهاي ارتجاعيشان دهد.
اما تضادها به خودي خود نابودگر ساختار نيستند. چرا که پشتوانهي اقتصادي
و به طبع آن پشتوانهي نظامي جمهوري اسلامي، ميتواند در مواقع خطر،
ساختار را از بحران خارج کند، که ميکند. تلاش نسل جوان در جهت دموکراسي، عدالت و
آزادي به کمک سعي و تلاش اثر گذار نيروهاي فعال خارج از حاکميتميتواند به روال
زوال نظام جمهوري اسلامي در ايران شتاب بيشتري دهد. امروز نياز به هماهنگي نيروهاي
خارج از کشور، فارق از بعضي کمونيستهاي چماقدار! يا فحاشي پارهاي سلطنتطلبها
يا باندهاي مافيايي وابسته به امپرياليتها! شديداْ محسوس است. اتحاد در چهارچوب
حفظ منافع ملي و با پشتيباني از نسل جواني که درحال فروپاشي مطلق اخلاقيست،
در جهت جلوگيري از آن، لازم است. براي استفاده از تضادهاي حاکميت، نه سازش با طيفي
از آن، بلکه آگاهي و شناخت جامعه و نظام اسلامي و مناسبات اقتصادي - فرهنگي آن
کارساز خواهد بود. اين رژيم رفتني است. به قول يک مثل قديمي: دير و زود دارد اما
سوخت و سوز ندارد. بايد با کمترين سوخت، زودترين زمان را براي نابودي رژيم تحميل
کرد.
احمد زاهدي لنگرودي
http://leebar.blogspot.com/
ahmadzahedi@gmail.com