تابستانِ ۶۷، پروژه اي براي حقوق بشر
محمود زاهدي
قريب به دو دهه از آن تابستان خونين مي گذرد، تابستاني که کينه ي تاريخي اي که
حاکمان ايران از دهه هاي چهل و پنجاه از مجاهدان و مبارزان بر دل داشتند مجال
جولان بيابد و حکم خدا در آيه هاي "وقاتلوا هم حيث وجدتموهم" و
"وقاتلوا هم حيث ثقفتموهم" که يک دهه بر زمين مانده بود جاري شود تا
"يکون الدّين کله لله." در زمينه ي تبارشناسي سياسي و ايدئولوژيک قتل هاي
پس از انقلاب کار پژوهشي چنداني صورت نگرفته است ولي در نظر من همين قرائت از دين
و سياست است که در ماجراي قتل هاي زنجيره اي رخ مي نماياند. بررسي اين مسئله محتاج
پژوهشي گسترده است و در حوصله ي اين يادداشت نمي گنجد. در اينجا مي خواهم نگاه ديگري
به ماجراي تابستان سال 1367 داشتم باشم، نگاهي که لزوماً تازه نيست اما کمتر بر آن
تأکيد شده است. بدين معنا که اقدامات عملي براي دادخواهي اين قتل ها در مقايسه با
نيروي صرف شده براي برگذاري مراسم بزرگداشت قربانيان، نوشتن مطالب در سالگرد اين
واقعه براي بزرگداشت يادِ قربانيان، يادآوري خاطراتشان، شرح جزييات آن روزهاي تلخ
و محکوم کردن واقعه و دشنام و لعن و نفرين به مسببان آن بسيار ناچيز است. قصدم آن
نيست که کوتاهي در اين مورد را به گردن کسي بياندازم، بلکه مي خواهم ببينم حالا چه
مي توان کرد.
به گمانِ من دادخواهي براي قربانيان تابستان سال 1367 يک پروژه ي بسيار مهم در
مبارزه براي دموکراسي و حقوق بشر در ايران است؛ پروژه اي که افراد مختلف در گوشه
هاي مختلف دنيا بايد به شيوه اي مستمر، اسلوبمند و پيگير بخش هايي از آن را دنبال
کنند. اين پروژه کار يک سال و دو سال نيست و در ارزيابي واقع بينانه نتيجه ي
بلافصل آن هم نمي تواند محکوميت جمهوري اسلامي در جايي مثل سازمان ملل متحد باشد.
خلاصه اي از در اين باره به ذهن من مي رسد به قرار زير است:
1. تاکنون درباره ي اينکه چرا اين قتل عام در سطح جهاني به اندازه ي موارد
مشابه بازتاب نيافته و حساسيت افراد و نهادهاي کوشنده در راه حقوق بشر را چنان که
بايست برنيانگيخته تحقيقي صورت نگرفته است. اما کنکاش در اين مورد ضروري است و
موانع کار را آشکار مي کند. آيا هويت سياسي قربانيان در اين بي اعتنايي يا کم
اعتنايي موثر بوده است؟ آيا تحولات جهاني نظير فروپاشي بلوک شرق، جهاني شدني و يک
قطبي شدن اثري بر اين امر داشته است؟ موقعيت ژئوپلتيک ايران چه اندازه تأثير دارد؟
باج دادن و لابي جمهوري اسلامي چه نقشي داشته است؟ آيا مسير پيموده شده تاکنون براي
دادخواهي مناسب بوده است؟ چرا برخي فعالان حقوق بشر علي رغم ارتباطات
گسترده اي که در مجامع حقوق بشر دارند نتوانسته اند اين پرونده را به جايي
برسانند؟ آيا عملا امکاني براي اين کار وجود ندارد يا مشکل ديگري وجود دارد؟چرا
مثلاً فعالان جنبش زنان در ايران کمتر به مسئله خانواده اعدام شدگان دهه ي شصت
پرداخته اند؟
2. با طرح مسئله در چارچوب حقوق بشر و نه شعارهاي سياسي اين يا آن سازمان سياسي
امکان گرد هم آمدن بيشترين افراد ممکن براي حمايت از اين پروژه فراهم
مي شود. همدلي شخصيت هاي سياسي، اجتماعي، علمي و فرهنگي شناخته شده علاوه بر
سازمان هاي غيردولتي حقوق بشر براي اين منظور ضروري است. چون به گمان من اصلاح طلبي
بدون دفاع از حقوق بشر ممکن نيست، همراه کردنِ بخش هايي از هواخواهان جمهوري اسلامي
که سوداي اصلاح طلبي در سر دارند، امري دور از ذهن نيست. در واقع ميزان همدلي با اين
دادخواهي مي تواند يکي، و فقط يکي، از شاخص هاي ارزيابي اصلاح طلبي باشد. چرا نبايد
از پتانسيل هايي که در ماجراي فتل هاي زنجيره اي يا قتل زهرا کاظمي رخ نمود
استفاده شود؟
3. در نظر من گام اول اين پروژه به رسميت شناخته شدن حق بازماندگان قربانيان
در تعيين محل دفن عزيزانشان، نصب سنگ و امکان برپاداشتن مراسم است.فعالانِ حقوق
بشر با همراهي خانواده هاي قربانيان بايد از تمام مجاري ممکن براي به دستيابي به اين
حق استفاده کنند. جمهوري اسلامي با خانواده هاي قربانيان به مانند هواخواهان اين يا
آن گروه سياسي رفتار مي کند و با توجه به نقش اندکِ اين گروه ها در فرايندهاي سياسي
و اجتماعي جاري امکانِ به گوشه راندن و سرکوب بيشتر خانواده ها فراهم
مي شود. تنها با در برگرفته شدن اين خانواده ها در ميان انبوه فعالانِ حقوق
بشر
مي توان با اين سرکوب مقابله کرد. اين هدف کوتاه مدت را مي توان مثلاً از طريق
کارزارهاي بين المللي پشتيباني کرد. شايد توسل به مجمع بين المللي شهرداران جهان
با استفاده از نفوذ شهردارانِ راديکال و هواخواه حقوق بشر راهِ ممکني باشد.
4. مبارزه براي حقوق بشر نياز به دانشي
دارد که کسب آن محتاج صرف انرژي است وآسان
به دست نمي آيد. قبلاً در اين باره در جاي ديگري نوشته بودم:
"
چگونگي تأثيرپذيري و تاثيرگذاري مبارزه ي ملي از/بر
فرايند هاي جهاني حقوق بشر، تأثير مناسبات سياسي و اقتصادي دولت ها در اين فرايندها، گردش کار ورويه هاي
تظلّم نزدِ سازمان هاي جهاني
حقوق بشر و ... از پرسش هاي پيش روي کوشندگان حقوق بشر است. آگاهي از پروژه هاي
تحقيقاتي اي که در سطح جهان در زمينه ي حقوق بشر صورت مي گيرد، نحوه ي اختصاص
بودجه هاي پژوهشي ، آشنايي با موسسه ها و افراد دست اندرکار هم جزو ضروريات است. [...] پرسش هاي حقوقي
زيادي براي قربانيان شکنجه و خانواده هاي اعدام شدگان مطرح است که تنها حقوقدانان
مي توانند به آن پاسخ دهند. مثلاً سابقه ي شکايت هاي مربوط به شکنجه در سال هاي اخير
چگونه بوده است (چند مورد بوده و به چه نتايج مثبت يا منفي اي انجاميده)؟ [...] اگر
به هر دليل در داخل کشور امکان پيگيري موضوع نيست، آيا در خارج از کشور چنين امکاني
وجود دارد و تحت چه شرايطي؟ اينکه مثلاً فرزندان زنده يادان فروهرها مي گويند
موضوع را از طريق مراجع بين المللي دنبال مي کنند يعني چه؟ کدام مراجع و چگونه؟
تجربيات جهاني در اين موارد چه نشان مي دهد؟ نام، نشاني، تلفن، فکس، اي ميل اين
سازمان ها کدام است؟ با چه کس يا کساني در مواقع ضروري مي توان تماس گرفت و چه
مدارکي بايد به آن ها عرضه کرد؟ نام و نشان و ردِّ تماس حقوقدانان معروف بين المللي
که با مسائل ايران آشنا باشند و با جنبش حقوق بشر ايران همدلي داشته باشند، کدام
است؟"
اين پرسش ها دستورکارهاي متفاوتي در برابر کوشندگان حقوق بشر در کشورهاي مختلف
مي نهد که امکانات محلي تعيين کننده ي آن است.
5. پاگيري نهادي مستقل و سراسري از
خانواده ي زندانيان و اعداميان زندانهاي ايران و درگير شدنِ خود آنان ( با حمايت و
پشتيباني ،نه خط دهي، کامل سازمان هاي سياسي) نهادهاي بين المللي را به اين موضوع
حساس خواهد کرد. اين امر ناقض کار خانواده هاي زندانيان در داخل کشور نيست. آنچه
جمع خانواده هاي زندانيان و اعداميان در داخل کشور نياز دارد, بازيابي اعتماد به
نفس و يقين به حمايت موثر در خارج و داخل کشور است. بيانيه و اطلاعيه نيست که
اعتماد به نفس را به آنان بازمي گرداند, حرکت اجتماعي و البته حمايت بين المللي
است که پشت آنها را گرم خواهد کرد, همانطور که زندانيان ملي – مذهبي مدت ها با
حمايت هاي بين امللي توانستند, مقاومت کنند. حمايت هاي بين المللي, برگزاري
کنفرانس هاي مطبوعاتي جدي و گرفتن حمايت از نهادها و دولت هاي اعتماد به نفس
مبارزاتي آن ها را افزايش خواهد داد و به بين المللي کردنِ قتل عام سال 67 کمک مي
کند.
6. مکتوب، مستند و يکپارجه کردن اطلاعات مربوط به اين فاجعه نيز از ضروريات
است. از ميانِ نوشته هاي مربوط به اين
فاجعه بايد موارد مبهم، نامتقين، متناقض و غير مستند را پالايش کرد و مجموعه اي
فراهم آورد که قابليت ارائه به محاکم قضايي داشته باشد. اين کار سترگ به صورت انفرادي
انجام پذير نيست و نياز به طرح پژوهشي و اختصاص هزينه دارد.
7. صف اول مبارزه براي دادخواهي
زندانيان سياسي و اعدام شدگان ( 1367 – 1360 ) و يا هر کدام از سال هاي حکومت
جمهوري اسلامي در اختيار خانواده هاست, و مبارزان و سازمان هاي سياسي در اين
مبارزه تنها به عنوان پشتيبان و حاميان حرکت مي کنند. اين نقش طي سالهاي اخير در
خارج از کشور برعکس شد. سازمان هاي سياسي ( يا برخي از آن ها ) به عنوان صاحب عزا
حرکت کرده اند و خانواده هاي زندانيان و اعداميان پشت جبهه و حاميان آن ها به نظر مي رسند. حضور بخش چشمگيري از خانواده هاي
زندانيان در خارج از کشور نقش و نيز کمرنگ شدن هويت آنان (تا حدِّ اين همان پنداري
آنان با برخي سازمان هاي سياسي) تاثيرگذاري خانواده ها را در روندِ اين مبارزه هر
چه بيشتر کاهش داده است. اين امر دست رژيم را در سرکوب باز کرده است. درواقع بازگرداندن
نقش هريک از فعالين به خودشان جزو کارهاي اوليه است.
8. آنچه بر سر بازماندگان قربانيان اين قتل عام آمده جزء لاينفکي از قتل عام
است. به همين سبب پيوند دادنِ عرصه هاي مختلف مبارزه براي حقوق بشر مانند جنبش
زنان و حقوق کودکان با اين دادخواهي ضروري است.
9. نکته ي آخر اين که از اهميت پيگيري اين دادخواهي در محاکم قضايي ايران نبايد
غافل بود. با همه ي اهميتي که ممکن است نهادهاي بين المللي داشته باشند و با همه ي
عدم مشروعيتي که براي نظام مستقر در ايران قائليم، وجود همه ي اجزا و شواهد پرونده
در ايران سبب مي شود که در تحليل نهايي ارجاع به آن نظام قضايي ضروري باشد. اينکه
چگونه مي توان دادگستري را مجبور کرد تا شکايت بازماندگان اين قتل عام را قبول کند
يا چه کسي حاضر است وکالت آنان را بپذيرد پرسش ساده اي نيست، اما گريزي از رويارويي
با اين پرسش ها نيست. منزه طلبي و توسل به
استدلال هايي از اين قبيل که چاقو دسته ي خوش را نمي برد تنها به بي عملي مي
انجامد.