 |
شنبه ۱۹ شهريور ۱۳۸۴ - ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۵
|
|
|
منصور کوشان
من فرياد ميزنم
من
فرياد ميزنم
اگر
اين آسمان را ديگر سرباز ايستادن نيست
اگراين
بازوهاي من را ديگر توان استواري نيست
بگذار
همه چيز فرو بريزد
بگذار
همه چيز فرو بريزد
ميدانم
همه چيز در هجومي ناگهاني
اين
خانه را که بهوسعت بينهايت دلم ست
ويران
ميخواهد
پس
فرياد ميزنم
وهمه
چيز را در هجوم صوتهاي حنجرهام ميترکانم
ميخواهم
دلتنگ نباشم
ميخواهم
چشمهايم براي ديدن رويا تيره و تار نباشند
فرياد
ميزنم
بههر
چيز که بخواهد ميان من و رويايم فاصله بيندازد،
حتا
بر اشکهايم چنگ ميزنم
خورشيد
را فرياد ميزنم بهروز
تا
روز چنان در نور بچرخد که سنگينيي آسمانش فراموش شود
ماه
را فرياد ميزنم به شب
تا
شب چنان در نور بچرخد که فرود ستارگانش فراموش شود
من همهي کائنات را فرياد ميزنم
نميخواهم
بهدستي رويايم را داشته باشم
بهدستي
سنگينيي تحمل ناپذير هستيي بيرويا را
من
فرياد ميزنم
ميخواهم
بازوهايم را حلقهي رويايم کنم
ميخواهم
من رويا باشم
ميخواهم
رويا من باشد
ميخواهم
ما باشيم
ما
با آسمانهي خود
آسمانهاي
که خورشيدش در طلوع
غروب
و همه اندوههاي جهان را با خود بهپشت کوهها و افقهاي دور گم کرده ست
من
و رويا مايي که از تمام منها يگانهتريم
آسمانهي
کوچک خود را ميخواهيم
ميخواهيم
خورشيد و ماه و ستارگان آسمانهي خود را داشته باشيم
نشانههايي
که در آنها جز لبخند رويا هيچ بازتاب ديگريش نيست
من
فرياد ميزنم
بگذار
آسمان فرو بريزد
بگذار
زمين از چرخش خود بايستد
بگذار
بيگ بنگ دوباره آغاز شود
بگذار
در نقطهي بينهايت صفر بايستيم
بگذار
زمان و مکان در ما گم شود و ما در زمان و مکان خود دوباره متولد شويم
ميدانم
در آغوش رويايم آسمان هميشه سبک و لاجوردي ميماند
ميدانم
در
بوسيدن رويايم گلهاي
جهان هميشه سبز و پر طراوت ميمانند
ميدانم
در تماس رويايم زايش دوبارهي جهان و سامانهي زندگي آغاز ميشود
ميدانم
بودن ما بودن بينهايت شادمانيي چشمههاي نجوشيده است
ميدانم
که با هر فريادم رويايم را ميطلبم
اما
باز فرياد ميزنم:
بودن
يعني با رويا بودن.
استاوانگر، 080805
|
|
|
| |