 |
پنجشنبه ۱۷ شهريور ۱۳۸۴ - ۸ سپتامبر ۲۰۰۵
|
|
|
عروس خيابان
نگاه کن!
کالسکه هاي نور
عبور مي کنند
تا مرا
به کاخ هاي بلور برند.
بيا!
رويا را از دستان من بنوش!
*
بر صخره ي سياه خيابان
خيس و برهنه ايستاده ام
و ترس در مردم چشمانم تخم کرده است.
گناه را از چشمان من بنوش!
*
اين کالسکه هاي سياه
تابوت زنبق هاي مست منند
خدارا از پستان من بنوش
پيش از آن که پرپر شوم.
ويکتور خارا
بر سانتياگو باران سوسن مي بارد.
کسي با دستان بريده،
آهنگي گم شده مي نوازد،
براي روسپيان گرسنه،
بر پلکان کليسايي زرد.
کبوتري بر کاسه ي شکسته ي گيتاري
نور مي نوشد.
دختر بودا
آهاي نيروانا!
دختر بودا!
براي روسپيان بنارس آوازي بخوان
پيش از آن که پر پر شوي
در کوچه هاي گرسنه ي کلکته!
کفشدوزک
کفشدوزک خانوم!
حالا کجا؟
توي اين پاييز بي قرار!
- تا کوچه هاي ديدار
کوچه هاي انار!
سبز و سرو باشيد
محمود کوير
|
|
|
| |