پروژه سياسي
در صورتي شانس موفقيت خواهد داشت که بر اهداف مشترک استوار
شود و نه ظرفيت سازش نيروها
يک سال از نخستين گردهمائي جمهوريخواهان دمکرات و لائيک مي
گذ رد . اگر بيلان کار ما در اين مدت به لحاظه تأثير سياسي و فکري و نظري ضعيف بوده
است و به حق از جانب بسياري از علاقمندان اين جنبش مورد انتقاد است ، اما براي
کسانيکه از نزديک با زير و بم مباحثات و درگيريهاي داخلي ما آشنا هستند ، عملکرد
يک ساله ، مبناي خوبيست تا بتوان در پرتوآ ن به برخي نا رسائيها پي برد و حتي
الامکان به راه حلهائي جهت فراتر رفتن از وضع موجود انديشيد. با اميد به گشايشي
جهت بيرون آمدن جمع ما از مباحث در خود و بخشا بي ارتباط با فضاو واقعيتهاي سياسي-
اجتماعي کشور و همچنين کاستن از اتلاف انرژيهائي که اين جا و آن جا به صورت بسيار
پراکنده بر سر گفتگوهائي گذاشته مي شود که بي نتيجه گي آنها از پيش روشن است ،
قرار دادن بحث «پروژه سياسي » در کانون مباحث ما به نظر مي رسد مناسبترين حلقه
ايست که مي توان به عنوان مبناي ساير گره گاها
و البته هر گاه به سرانجام روشني برسد ، گفتگوي مثمر ثمر تلقي نمود.
در برخورد به اين نياز شورای هماهنگی
در نشست مورخ ٢٤ ژوئيه خود تصميم گرفت به منظور تدارك موثرتر گردهمايی آتی، مقدمتا
يک نشست مشورتی با شركت همه همراهان علاقمند در خصوص "پروژهي سياسی ما"
تشكيل دهد . بعلاوه، به منظور تدارك موثرتر اين نشست، گروهی از اعضای شورای هماهنگی
داوطلب شدند تا همراه با ديگر همراهان علاقمند در جهت دستور كار اين نشست و چگونگی
برگزاری آن طرحی را برای تصويب به شورای هماهنگی ارائه دهند.
به همت اين دوستان طرح بحث فوق تهيه و همراه با سئوالات واقعي پيشروي ما، در
سايت صداي ما درج شده است . من به نوبه خود تلاش مي کنم با استفاده از همين طرح
بحث و در پاسخ به چند سئوالي که بدرستي دسته بندي شده اند نکاتي را مطرح کنم.
1)
سئوال مي
شود :
« در تمامی اسناد
و اقدامات ما ، از آغاز تاكنون بر سه جريان يا خانواده سياسی، يعنی چپ های دمكرات،
مليون دمكرات و دين باوران لائيك تاكيد بعمل آمده است. مع الوصف اين حقيقتی است كه
ميزان مشاركت دين باوران لائيك و مليون دمكرات در قوام بخشيدن به اقدام مشترك،
فعال و در حد انتظار نبوده است. اين امر برخی از همراهان را به اين ايده رهنمون
كرده است كه اصرار ما بر سه جريان سياسی دور از واقعيت بوده، تركيب سياسی ما بايد
بر پايه اتحاد دمكراتهای چپ تعريف گردد. بنابراين نخستين پرسش در تعريف پروژه سياسی
ما اين است كه اين پروژه بر كدام نيروهای سياسی استوار است؟»( ازطرح گروه كار برگزاری نشست مشورتی
مندرج در صداي ما به تاريخ 17 اوت )
در پاسخ به اين سئوال و بويژه در جهت تصحيح برداشت بالا به نظر مي رسد تدقيق
چند نکته ضروريست.
الف : ما بايد تقدم را بر اهداف مشترک قرار دهيم و نه چهره ها و جريانات تشکيل
دهنده يک اجتماع ،ائتلاف و اتحاد . اين مسئله بويژه در جائيکه يک فرماسيون در حال
شکل گيريست و ما با يک نيروي سياسي که با پايگاه اجتماعي معين و قابل محاسبه اي در
صحنه است رو برو نمي باشيم بيشتر صادق است .
ما جا داشت و جا دارد قبل از هر چيز بر اين موضوع به ايستيم که جمهوريخواهي ،
دمکراسي ، لائيسيته و عدالت اجتماعي ايي که در جامعه امروز ايران از آن دفاع مي
کنيم چه مختصاتي خواهد داشت و به طور مشخص اهداف سياسي ،اجتماعي ما در مرحله کنوني
چيست ؟ و فراخوان ما متوجه تمام نيروهائي باشد که خواستهاي خود را در چنين اهدافي
مي يابند. ونه برعکس مخرج مشترک گرفتن از چندين نيروي ناهمگون ،که در اولين تند
پيچ ،از هم فاصله مي گيرند ، اگر نگويم به دشمن يکديگر تبديل ميشوند.
متأسفانه در اين زمينه تقريبا ما همان روشي را بکار گرفتيم که به طور سنتي طي
ده بيست سال گذشته بارها تجربه شده است. و شکست آنها بر همگان روشن است.
در حاليکه ما مدعي هستيم که : « سمتگيری های اصلی
جنبش ما در دفاع از جمهوريت، لائيسيته، دمكراسی و عدالت اجتماعی، و راهكار ما در
جهت برچيدن جمهوری اسلامی بيش از پيش صحت خود را آشكار ساخته است» ( همانجا) بايد پاسخ دهيم اولا
آيا چنين کلياتي براي تأثير گذاري بر روند سياسي و جلب و جذب نيروهاي اجتماعي کافي
است ؟ و ثانيا آيا ما پيگير تحقق اين اهداف بوده ايم، يا همچنان در جدال حفظ اين
يا آن فرد و گرايش در درون خود هستيم؟
بنا بر اين، ما نبايد قباي جمهوري خواهي را به قواره اين يا آن جريان ،اين يا
آن چهره و لو بسيار مطرح در سطح جنبش بدوزيم . بدين ترتيب چون فلان چهره به هيچ
عنوان نمي تواند با فلان درک از مسئله ملي در ايران کنار بيايد ما ناچاريم به
مصالحه تن دهيم و لو اکثريت افراد تشکيل
دهنده اين جريان ، مثلا ايران را کثيرالمله بدانند و يا
باور داشته باشند ايران متشکل از فارس ،کرد ،آذري ، بلوچ ،ترکمن و عرب مي
توانند ضمن همبستگي و اتحاد خود در ايراني دمکرات از حقوق برابر برخوردار باشند که
از جمله برابري در زبان ،سرمايه هاي ملي و اداره سياسي و اجتماعي مناطق و کشور خود
مي باشد.
و يا چنانکه در مورد پرنسيپهاي جمهوريخواهانه شاهد بود يم ، به سازشي رو
بياوريم که نه زبان گفتگو با مردم را بروي ما گشود و نه طرفهاي سازش را در يک
کارزار مشترک حفظ نمود.
جمهوريخواهي که نتواند خطوط اساسي و تعيين کننده يک جمهوري عرفي را با روشني
تمام از نظر سياسي وحقوقي –چون به جهت
تئوريک اين بحث تمام شدني نيست- به مردم عرضه کند ،چه انتظاري بايد داشت که کفته
هاي آن جدي گرفته شود.
بنا براين ، مقدم دانستن اينکه حول
کدام اهداف سياسي و فکري مي خواهيم فعاليت خود را سامان دهيم ، بر اينکه با کدام
جريان يا نيرو مي خواهيم کار کنيم ، ضرورتيست که مي بايست بدان باز گشت .
و البته تدقيق ديدگاه ما در دوزمينه ، برخورد به
مسئله ملي و جمهوري ،همچنان با جديت تمام
در مقابل ما قرار دارد . هيچ يک از آنها ، براي نيروئي که مي خواهد در کارزار
سياسي امروز ايران نقش داشته باشد ، مسئله فردا نيست .جامعه در برخورد به اين
مقولات منتظر ما نمي شود .من در فرصتي ديگر به موضوعاتي که در همين دو مقوله مي تواند در پروژه سياسي ما مد نظر قرار گيرد
باز خواهم گشت.
ب : اشتباه دوم ما در همين مقوله
قوام بخشيدن به اقدام مشترک سه جريان يا
خانواده سياسی، چپ های دمكرات، مليون دمكرات و دين باوران لائيك اين بود که ، بدون اينکه تعريف
مشخصي از اين سه خانواده در شرايط امروز ايران داشته باشيم ، خود نمايندگاني بر
گزيديم و ائتلاف نا گفته و نا نوشته اي را به گمان خود پايه گذاشتيم . من سئوال مي
کنم آيا اين همان نگرش سابق به جايگاه ،موقعيت ، ظرفيت و نمايندگي نيرو ها نيست ؟
سالهاست که جامعه ايراني راه خود را مي رود ( بدون اينکه به خواهم به نقش معين اما
محدود اپوزيسيون در اين تحولات بي توجه باشم ) و ما راه خود و هر يک با استدلال يا
اميد و آرزو در انتظار نمايندگي بخشي از جامعه نشسته ايم . آيا جا ندارد از خود به
پرسيم ، سر نوشت اين سه خانواده سياسي در ايران امروز چيست ؟ آيا کلام ما کلام
آنها هم هست ؟ آيا از انبوه نهادهاي مدني ،فرهنگي و سياسي شکل گرفته يا در حال شکل
گيري ، ما همگرائي و يا نزديکي و پيوندي با آنها حس مي کنيم ؟ و اصلا مسئله اي
بدين صورت در دستور کار ما قرار دارد؟
ج – و بالاخره در ارتباط با همين
سه خانوده سياسي نامبرده در خارج از کشور
نيز ما ابداع جديدي به کار برديم که از همان ابتداء منشأ مشکلات و سوء
تفاهمات بسياري بوده است . نشست ما از سوئي در بر گيرنده افراد بوده است و از سوي
ديگر بسياري از اين افراد ، چه امروز در حزب و سازماني عضو باشند، چه ديروز عضو
بوده اند به نوعي همان موضوع نمايندگي را
در اذهان متبادر مي کنند . در اينجا نيز، ملاک نه نقش هر يک در پيش برد اهداف
مشترک ، بلکه اين سوابق گذشته است که حرف خود را مي زند و متأسفانه در قضاوت نسبت
به چنين گذشته اي نيز دعواهاي درون هر« خانواده» کم نيستند.
اگر به خواهيم از آنچه گفته شد
نتيجه اي بدست دهيم ، بايد گفت در تدقيق پروژه
سياسي خود قبل از هر چيز بايداهداف جمهوريخواهانه را صراحت بخشيد وحتي الامکان يک ساختار سياسي- حقوقي و مدني را
ارائه و تنها معياربراي يک کار مشترک قرار داد. اين اهداف هر گاه بازتاب
نيازمنديهاي مرحله اي جامعه ما باشد ، بي ترديد نيروي اجتماعي خاص خود را پيدا
خواهد کرد و در صورتيکه دمکراتيسم وجه مشترک سه جريان سياسي فوق باشد ، دليلي براي
حذف و يا کنار کشيدن هيچک باقي نمي ماند.
2)
در دومين سئوال پرسيده مي شود؟
« رابطه فرماسيون سياسی ما با قدرت سياسی چگونه است؟
آيا هدف ما شركت در قدرت سياسی و تلاش در جهت تسخير آن است، يا آن كه عليرغم دفاع
از بديلی معين (جمهوری)، حركت خود را اساسا در محدوده يك جنبش اعتراضی تلقی می
كنيم؟ اين پرسش در ارتباط با پرسش نخست، شقوق مختلفی را در برابرمان می گشايد:
الف) آيا فرماسيون سياسی كنونی بايد به يك حزب سياسی مثلا
حزب سياسی دمكراتهای چپ تحول يابد؟
ب) آيا فرماسيون سياسی كنونی بايد خود را يك ائتلاف
سياسی يا بخشی از يك جبهه سياسی تلقی كند؟
ج) آيا فرماسيون سياسی كنونی بايد بمثابه يك جنبش جمهوری
خواهانه خود را نوعی چتر فراگير تجمع كليه گرايشات جمهوری خواهانه اعم از احزاب
متشكل و افراد منفرد بداند كه به صورت فردی نظير يك "فوروم دمكراتيك"
مشتركا اقدام می كنند؟
د) آيا فرماسيون سياسی كنونی بايد در جهت تشكيل يك چتر
سراسری از احزاب سياسی و افراد برای تصرف قدرت تحول يابد و به سهم خود در تشكيل
تجمعی نظير "كنگره ملی آفريقا" عمل كند؟»
قبل از پاسخ بدين سئوالات بد
نيست به اين نکته اشاره داشته با
شيم که تا پيش از اين طرح بحث ، در نوشته هاي ما در توضيح موقعيت خود ، بيشتر
ازواژه« جنبش» نام برده مي شد تا « فرماسيون سياسي » .کار برد اين واژه در طرح
فعلي آيا متوجه نگاه جديدي به جايگاه حرکت ماست يا نه ؟ لا اقل تا زمانيکه اين بحث
باز نشود ، نمي توان ارزيابي داشت . اما ذکر آن از اين جهت در بحث حاضر حائز اهميت
است ، که به اعتقاد من کار برد واژه «جنبش
» با توجه به تعابير بسيار گوناگوني که از آن، طي همين دوره شده است ، خود از جمله
مشکلات حرکت ما بوده است.
گروهي « جنبش» را از اين رو مي
پسنديدند که عمدتا متوجه اعتراض است و نه ارائه بديل يا آلتر ناتيو ، به ويژه اگر
اين آلتر ناتيو به خواهد متوجه فرداي
سرنگوني رژيم جمهوري اسلامي باشد.
گروه ديگري واژه جنبش را برازنده
جرياني مي شناختند که از ساختار حزبي فاصله مي گيرد و همه گرايشات و گروهبنديهاي
درون جنبش دمکراتيک ايران را فارغ ازوابستگيهاي گروهي و سازماني آنها در خود ،
البته به سمت فردي جمع مي نمايد ،و به اين ترتيب راحلي ولو گذار جهت همکاري فعالين
سياسي- اجتماعي فراهم مي ديدند.
و بالاخره دسته ديگري در جستجوي
راهي بودند که همسايه ديروز و امروز خود را به حساب فرداي نامعلوم از دست ندهند و
در کنار هم، راهي براي همکاري بيابند.
با نگاه به وضع کنوني ما، بايد واقعبينانه
اذعان کرد که اين سر در گمي نمي تواند ادامه بيابد.مگر اينکه به خواهيم به شيوه يک
سال گذشته ،وقت و انرژي محدود خود را صرف درگيريهاي دروني کنيم .
هر چند که دعواي واقعي بر سر نام
نيست و همانطور که پيشتر گفتم ما بايد بر
سر اهداف سياسي و برنامه اي روشن به تفاهم برسيم ، اما در موقعيت کنوني بهترين
واژه اي که مي تواند بدون باز کردن مباحث تاريخي و تئوريک ، گوياي موقعيت امروز ما
باشد ،اضافه کردن کلمه « اجتماع » مي باشد در جلو «جمهوريخواهان دمکرات و لائيک »
که ضمن دور شدن از قرينه سازيهاي مرسوم ، همچون
جنبش ، ائتلاف ، اتحاد ويا گنگره و فروم ، راه را بر آينده هيچ يک از
نامهاي فوق که بطور واقعي و در شرايط ديگري مي توانند بازتاب وضعيت ما باشند نمي
بندد.
اين مقدمه البته تا حدودي نگاه من
به سئوالات فوق را بازتاب مي دهد اما به طور مشخص در پاسخ اين سئوال که رابطه فرماسيون سياسی ما با قدرت سياسی چگونه
است؟ بايد بگويم ، رابطه هر فرماسيوني مادام که اسم و مضمون سياسي براي خود قائل
است مطابق تمام تجارب و علوم سياسي ، ارائه طريق سياسي جهت پيشبرد اهداف طبقاتي
،اجتماعي و اقتصادي در برخورد به شرايط و موقعيت کشور مفروض است و مادام که يک
«فرماسيون سياسي» بتواند با کسب قدرت سياسي اين منظور را متحقق کند ، لحظه اي
نبايد در گرفتن آن ترديد کند و تا کنون خلاف اين موضوع بسيار نادر بوده است.
بنا بر اين ، ما هم مدام که خود را
يک جريان سياسي و نه سنديکائي ، انجمن صنفي و فرهنگي يا تحقيقاتي و ..يا نهاد
دمکراتيک غير دولتي NGO مي دانيم راهي غير از اين در پيش روي خود
نداريم .
البته ما بايد از کاريکاتورهائي که
تا کنون بوده است و هر چند نفري با ارائه يک برنامه – البته روي کاغذ- پست هاي
فردا را هم تقسيم مي کرده اند فاصله بگيريم . به ميدانهاي بزرگ رقابتي بينديشيم که
مردم حرف آخر را در آن مي زنند ، و نيروئي صاحب قدرت مي شود که، پشتيباني اکثريت
چنين مردمي را پشت سر خود داشته باشد . راه ما تا آنجا بسيار دراز است . اما نگاه
يک نيروي سياسي بدان نقطه است. جمهوري و دمکراسي از جمله در حاکميت ملي و دموکراتيک
مردم بازتاب مي يابد . نيروئي که براي برقراري چنين قدرتي مبارزه مي کند علي ا
لقاعده در استقرار و تداوم آن نيز حضور خواهد داشت . و طبعا در جائيکه قدرت مستقر
در جهت اهداف مورد نظر، به هر دليل سمت
نگيرد ، از آن، نه تنها خارج مي شود، بلکه
به جرگه منتقدين آن دولت مي پيوندد.
جمهوري دمکراتيک نه صرفا به رشد و
نمو سازمانهاي اجتماعي ،مدني و فرهنگي ميدان مي دهد بلکه در اساس بر آلترنانس
سياسي استوار است و گرنه يا از يک نظام پوپوليست سر در مي آورد و يا در يک آنارشي
تمام عيار دست و پا خواهد زد.
باز هم تأکيد مي کنم اين نگاه کلي
و اصولي به هيچ وجه بدين معني نيست که ما از همين امروز تمام هم و غممان تشکيل
مجلس و پارلمان و دولت در تبعيد است و يا وارد شدن در چانه زنيهاو بند و بستهائي
که مي تواند بر فراز سر مردم وبر خلاف منافع ملي ومصالح کشور در شرايط احتمالي
بحراني رخ نمايد و غيره ، بلکه طرح ملاحظه خوددر برابر ديدگاهي است که سياست را يا
نمي پسندد يا تا جائي برايش داراي ارزش است که در اپوزيسيون حکومتها باقي بماند.
با چنين نگاهي اگر به خواهم به زير
مجموعه همين سئوال دوم پاسخي گفته باشم ، بايد بگويم آرزوي من اين است که فرماسيون
سياسي کنوني ما شايستگي اين را بيابد که به عنوان يک جزء، در مسيري گام بر دارد و
وظيفه اي پيش رو ي خود قرار دهد که همچون « گنگره ملي آفريقا » ابتداء به چنان
مبارزه اي روي آورد که عامل نزديکي و
همگرائي بخش مهمي از احزاب سياسي و افراد در جنبش دمکراتيک گردد، و طبعا هم چون
همان گنگره ملي آفريقا ، هر گاه مبارزه اش به بار نشست و شرايط براي کسب قدرت سياسي مهيا بود ، در خدمت به
مردم خود دريغ ننمايد.
3) و اما در سومين سئوال پرسيده مي شود :
« رابطه فعاليت ما جمهوری خواهان دمكرات
و لائيك در خارج با مبارزين داخل چگونه خواهد بود؟ پاسخ به اين پرسش نيز در ارتباط
تنگاتنگ با پاسخ ما به پرسش دوم قرار دارد و شقوق مختلفی را در بر می گيرد:
الف) آيا نقش ما بايد اساسا ارتباط گيری با افكار عمومی،
احزاب و دول خارجی برای تسهيل قدرت گيری از جانب يك آلترناتيو جمهوری خواهانه
باشد؟
ب) آيا نقش ما بايد اساسا ايجاد يك جنبش سياسی جمهوری
خواهانه در خارج از كشور در افشای چهره جمهوری اسلامی و در حمايت از مبارزات داخل
كشور باشد؟
ج) آيا نقش ما بايد اساسا كمك به تكوين يك قطب راديكال
جمهوری خواهانه در ايران باشد؟»(همانجا)
اگر چه شرايط مبارزه در داخل و
خارج از کشور در جهات زيادي متفاوت است ، اما نگاه به ترکيب ايرانيان پناهنده و
تبعيدي .نظري بر زمينه هاي کار و مباحثي که در ميان آنها جاريست ترديدي باقي نمي
گذارد که دلمشغولي اصلي فعالين سياسي- اجتماعي
در خارج از کشور همچنان تعقيب تحرکات و حوادث سياسي ايست که در ايران مي
گذرد.
نگاهي به حجم نوشته و مباحث فعالين
سياسي و اجتماعي در خارج از کشور بيانگر اين واقعيت است که هنوز ، هشتاد درصد
نشريات با تحليل روندهاي سياسي و اجتماعي
در جوانب گوناگون آن زير چاپ مي روند و مباحث احزاب ، سازمانها و فعالين
سياسي نيز از اين مقوله خارج نيست .به لحاظي مي توان گفت امروز در خارج از کشور
افراد بيش از آنهائي که در کشورند از روند حوادث و تحولات سياسي ايران مطلعند و
پيگير سرنوشت آن مي باشند.
بنا بر اين کشيدن ديواري بين جامعه
سياسي داخل و خارج از کشور نه واقيعيست و
نه کمک کننده به يافتن چاره اي جهت يک کاسه کردن مجموعه مبارزات آزاديخواهانه و
برداشتن موانع پيشروي آن.
من فکر مي کنم فعلا در يک تقسيم
کار نا نوشته و ضمني– چرا که شرايط امنيتي به ويژه در مورد فعالين داخل کشور،
امکان چنين هماهنگي ايي را دشوار مي سازد – هر يک از اين دو گروه مي بايست راه و
چاره هائي را در پيش گيرند که ضمن تلاش جهت تكوين يك قطب راديكال جمهوری خواهانه
در ايران ،زمينه هاي شکل گيري
يک بديل دمکراتيک در مقابل جمهوري اسلامي را فراهم نمايند.
فراموش نکنيم که تماسهاي خارجي اعم
از ارتباط گيری با افكار عمومی، احزاب و دول خارجی، وقتي مي تواند موثر و در خدمت
مصالح ملي کشور قرار گيرد که از پشتوانه محکمي در داخل کشور برخودار باشد . به
عبارت ديگر زماني مي توان با ديگران وارد گفتگو شد ،که پژواک مبارزات مردم پيش از
آن، افکار عمومي را متوجه خود کرده باشد . و از سوي ديگر همانطور که بارها شاهد
بوده ايم ، هر گاه در خارج از کشور مبارزه يک پارچه اي در دفاع از مطالبات و حقوق
مبارزين داخل کشور صورت گرفته است . گذشته از تقويت روحيه اين مبارزين ، رژيم را
در مواردي وادار به عقب نشيني کرده است.
بنا برتا جائيکه به احزاب يا
«فرماسيونهاي سياسي» مربوط مي شود هدف در داخل و خارج يکيست ، اما زمينه هاي کار تا حدودي متفاوتند. البته
به همان صورت که در هر کشوري که امکان سازمانيابي وجود دارد در کنار احزاب سياسي
ده ها انجمن و نهاد دمکراتيک در امور عمدتا غير دولتي فعالند و هم اکنون نيز در
خود ايران عليرغم محدوديت شديد ، چنين نهاد هائي در تلاش و فعاليتند و در خارج نيز
ما شاهد صدها انجمن ،کانون ، نشريه فرهنگي و هنري و نهاد دمکراتيک مي باشيم ، که
لا اقل روي کاغذ هم شده، و ظيفه اصلي خود را نه سرنگوني رژيم و ايجاد بديل در
مقابل آن ، بلکه افشاي رژيم و نقض حقوق
بشر يا کار فرهنگي و اجتماعي در ميان ايرانيان خارج از کشور قرار داده اند ، مي
توان نهاد جديدي هم داير کرد که وظيفه اصلي خود را بر ترويج ايده هاي
جمهوريخواهانه قرار دهد ، که البته در چنين صورتي بايد بسياري از مباحث و
ساختارهاي کنوني را از دستور خود خارج کرد تا بتواند در موقعيت يک بنياد تحقيقاتي
، به اين نياز پاسخ گفت.
ارزيابي من از
«فرماسيون سياسي اي » که مباحث آن از بيانيه«جمهوري
اسلامي، جمهوري لائيك و جائگاه ما »
آغاز گرديد ،اما به عنوان يک تشکل سياسي (ولو با
ناروشنيهاي بسيار) از شهريورماه يک سال پيش پا به صحنه سياسي ايران گذاشت و البته
با خود ، لا اقل در ميان فعالين سياسي و اجتماعي مدافع جمهوري و دمکراسي و مخالف
هر گونه نظام ديني و مسلکي در خارج از
کشور ، اميد هائي نيز بر انگيخت اين بوده و است که بر پايه يک پروژه سياسي
دمکراتيک و عدالت خواه نه تنها در مبارزه براي برکناري رژيم اسلامي وا فشاي تبه
کاريها آن (که البته کوس رسوائي آن امروز بر هر کوي و برزن زده شده است )نقش ايفاء
کند بلکه از آن مهمتر به طور جدي به
کمبودي بينديشد که تداوم عمر اين حکومت به
دليل فقدان آن مي باشد ، که همانا ايجاد
يک چشم انداز روشن در جهت برون رفت از بحران کنوني کشور و ايجاد يک بديل دمکراتيک
و مردمي در مقابل رژيم کنوني مي باشد.
پروزه سياسي ما اگر با
چنين اراده سياسي اي تنظيم نشود ،نياز و شرايط کنوني کشور را در نيافته است و بي ترديد
شانس موفقيتي هم نخواهد داشت.
رضا اکرمي
4 سپتامبر 2005- مصادف با سالگرد اولين گردهمائي
جمهوريخواهان دمکرات و لائيک