 |
دوشنبه ۱۴ شهريور ۱۳۸۴ - ۵ سپتامبر ۲۰۰۵
|
|
|
شعري از روشنک بيگناه
همه
روزي به سوي دريا کشيده مي شوند
خوابگرد يا مبهوت
مي رسند به انتهاي نرده هاي زنگ زده و
شمشادهاي تاريک
تا کبودي ها
چيزي
که در آفتاب رخ داده باشد
در آفتاب مي ماند
قطره هاي آب بر صخره
چشمان نيلي کودک
بادبان هاي ضخيم خاکستري
سلام هاي آهسته
آغوش ها
ما هميشه
به امواج مي رسيم
گاهي براي بدرقه ي شانه هايي فراتر از آب
گاهي براي خواب
ابر
ها با شتاب مي گذرند
لايه هاي تاريک و سايه هاي سپيد
مي گويم مي مانيم همين طرف
اما مي دانم شيفته تر از آنيم
سپتامبر
2005
|
|
|
| |