پهلویستها و دیکتاتورها و فرهنگ حذف و فراموشی!

 

  دکتر علی راسخ افشار

از جبهه   ملی  ایران

 

 بشریت در چهار گوشه جهان خود کامگی و دیکتاتوری و تحمیل عقیده را با زور به توده های مردم به قیمت حذف فیزیکی مخالفان از صحنه زندگی چه بسیار تجربه کرده است.دور کردن مخالفان از صحنه اجتماع و مانع شدن از حضور آنان در متن جامعه،ابزاری است که بگمان قدرتمندان زورگو میتواند استقرار و تداوم حاکمیت آنان را تضمین کند.درگذشته بسیار دور حذف فیزیکی شخصیت برجسته ای چون سقراط از جامعه آتن یا مانی و مزدک در ایران پیش از اسلام  و حذف ابومسلم خراسانی در دولت عباسی و ده و ده ها مثال دیگر را میشناسیم.حذف فیزیکی در مسیحیت قرون وسطا،اینکوی زیسیون و سوزاندن مخالفان و اخراج از کلیسای کاتولیک، بخش سیاه و ننگین تاریخ مسیحیت را میسازد،کشتار وسیع و حذف مخالفان در انقلاب کبیر فرانسه و فرود آمدن بارهای بار تیغه گیوتین را بشریت متمدن هر گز فراموش نخواهد کرد. در عصر حاضر هیتلر را می بینیم که با حذف فیزیکی ملیونها یهودی و کمونیست و سوسیالیست و کاتولیک ،و استالین را که با حذف فیزیکی ده ها هزار مخالفان خود در کشتار گاه ها و تبعید گاه های کار اجباری خود کوشیدند تا مخالفان حاکمیت و تئوریهای خود را نیست و نابود کنند بخیال آنکه بدینوسیله حاکمیت مکتب آنان جاودان خواهد شد. در همین ایران دوران خودمان،رضا شاه و محمد رضاشاه و خمینی و نظام ولایت فقیه را شاهد هستیم که با حذف فیزیکی مخالفان خود با کشتار و زندان و شکنجه و  تبعید،دیکتاتوری و حاکمیت ضد انسانی و ایران بر باده خود را به توده های ملت ما تحمیل کردند. تو گوئی که فرهنگ حذف فیزیکی مخالفان و دور کردن آنان از صحنه اجتماع، همزاد دیکتاتوری و لازم و ملزوم استقرار و تداوم قدرت و حاکمیت آنان میباشد.این تنها طرز تفکر دموکراتیک و شناختن و ارزش گذاشتن به حقوق یکایک افراد بشر،و پذیرش بی چون و چرا و بدون محدودیت آزادی فکر و اندیشه و عقیده و بیان و قلم ،واین اصل،که همه قدرت از اراده ملت نشأ ت میگیرد،و آنچه در سی ماده حقوق بشر آمده است که دست آورد تاریخ و تجربه بشریت متمدن میباشد است که پلورالیسم و حضور مخالفان گوناگون را در جامعه بشری تضمین می نماید وامروز اما حالا که حذف فیزیکی مخالفان غیر ممکن شده است، امروز حذف فکری و نظری آنان از حافظه تاریخی ملتها در جوامع گوناگون روبرو هستیم که از این جمله اند پهلویستها و سلطنت طلبان و مشروطه خواهان وطنی که در خارج زندگی میکنند.اینان نخست سالیان دراز کوشیدند که در تبلیغات خود منکر این شوند که رضاشاه کبیرشان!!! دست پخت امپریالیسم انگلستن بود.وشاهنشاه آریامهرشان!!! را نخست انگلستان و بعد دولت فخیمه با همکاری امپریالیسم جهانخوار  امریکا با کودتای بیست و هشت مرداد سی و دو خورشیدی به تخت سلطنت نشانید. کودتای ننگین انگلیسی- امریکائی 28 مرداد که با رهبری اراذل و  اوباش و چاقوکشانی چون شعبان جعفری و طیب و طاهر حاج رضائی و فواحشی چون ملکه اعتضادی و خیل چاقوکشان و زنان هرجائی دیگر که با برنامه ریزی و پخش دلارهای امریکائی تحقق یافت،برای رضا پهلوی و اردشیر زاهدی و همه هواخواهان ریز و درشتشان سالیان دراز قیام ملی بود که با اراده توده های ملت به پیروزی رسید!!! طشت رسوائی اینان وقتی از بام افتاد و در ماندگی و بیچارگی شان بهنگامی به اوج خود رسید که نه فقط کرمیت روزولت و ژنرال شوارتسکف و دونالد ویلبر و کریستوفرمونتاگو و ودهاوس و بسیاری دیگر از دست اندرکاران کودتا و عملیات چکمه و عملیات آجاکس،گزارش ها و خاطرات خود را منتشر کردند، بلکه بهنگامیکه  با گذشت زمان انتشار اسناد محرمانه آرشیوهای انگلستان و امریکا نیز آزاد شد و در دسترس پژوهندگان قرار گرفت و بالاخره مسئولان رسمی دولت امریکا چون خانم البرایت وزیر امور خارجه اسبق و آقای کلینتون رئیس جمهور سابق امریکا هم مجبور شدند اقرار به دست داشتن  امریکا در عملیات کودتا کنند و از ملت ایران پوزش بخواهند، دیگر امکان انکار برای اینان باقی نماند تا بالاخره در این روزها نغمه دیگری را آغاز کرده اند به نام " فراموشی " در نوشته های  خود پهلویستها و مشروطه خواهان و تازه واردین به جرگه آنان،خط قرمز کشیدن روی حافظه تاریخی ملت و حذف و فراموش کردن این بخش سرنوشت ساز از تاریخ ما را به بهانه و دست آویز در خطر نابودی قرار گرفتن کشور و چاره اندیشی آن با توسل به رفراندوم زیر شعار "همه با هم" سر فصل تازه ای از تبلیغات انحرافی خود را گشوده اند.حالا که حذف فیزیکی ملیون و مصدقی ها ممکن نیست و دیگر نمیشود فاجعه 28مرداد را تفسیر و توجیه نمود،پس تنها چاره این ننگ بزرگ که بر پیشانی آنان و  وارث تخت و تاج پهلوی ها نقش بسته است این است که خواستار حذف آن از حافظه و فکر و اندیشه ملت گردند و شستشوی مغزی دهند و این توصیه که دیگر یادی از آن نکنیم و از باز گو کردن و نقد آن بپرهیزیم تا بتوانیم همه با هم ائتلاف کنیم و خواهان برگزاری رفراندوم شویم.

دراین رهگذر اما این منادیان پروژه فراموشی و حذف از حافظه تاریخی نه در سطح داخل کشور و نه در رابطه با جهان خارج تنها نیستند. در داخل کشور خمینی و جمهوری ولایت فقیه از همان آغاز سلطه خود همه توش و توان خود را بسیج کردند تا مردم مصدق و جریان ملی را فراموش کنند.فریاد"مردم نفت نمیخواستند مردم اسلام میخواستند" و دیگر جملات توهین آمیز آقای خمینی را فراموش نکرده ایم که تا به آنجا پیش رفت که حکم به تکفیر و ارتداد ملیون داد.نام خیابانها و میدانهائی را که مردم به دلخواه خود و به پاس قدردانی از رهبر بزرگشان در شهر های گوناگون "مصدق" گذاشته بودند عوض کردند.و با برنامه  هائی نظیر برنامه هویت ،پیروان پاک سرشت و خدمتگزار و ملیون پیروان مصدق را بخیال خود خواستند لجن مال کنند.حتی تا همین امروز از زنده و مرده مصدق و پیروان او وحشت دارند و به این امید که ملت ایران مصدق و پیروان ثابت قدمش و جبهه ملی را از حافظه تاریخی خود حذف کند،از برگزاری هر گونه گردهمائی و نشست آنان حتی مجلس ختم و سالگرد و مرگ آنان هراس دارند و جلوگیری میکنند.اینان و پهلویستها  از بردن نام و مطرح بودن این مدافعان آزادی و دموکراسی و استقلال ایران میترسند.اما بکوری چشم این جرثومه های فساد و خود کامگی،امروز حتی نسل جوانیکه نه مصدق را دیده است و نه سعادت زندگی به دوران کوتاه اما آموزنده و پرثمر او و جبهه ملی را داشته است،نام او را بر زبان و نقش او را در دل و خانه و کاشانه خود دارد و خاطره او بیش از هر روز دیگر در وجدان بیدار ملتی،زنده و جاودان و شخصیت او و مکتبش بر تارک ایران زمین میدرخشد.

            بکسی جمال خود را ننموده ای و بینیم          همه جا بهر زبانی ز تو هست گفتگوئی

  درجهان خارج نیز حد اقل در آلمانی که من زندگی میکنم،کم نیستند آنهائیکه چه علنی و چه در برخورد های چند نفری و در گوشی،از اینکه هنوز مرتب فاجعه حکومت نازیها و مشارکت اکثریت نزدیک به اتفاق آلمانی های آنروزی را در جنگ و کشتار ملیونها انسانهای بیگناه در رسانه های گروهی، تلویزیون و فیلمهای سینمائی و مقالات روزنامه ها و مجلات و کتب مطرح میکنند،شکایت دارند و خواستار فراموش کردن و مختوم قلمداد کردن این پرونده خونین و سکوت در زمینه این رویداد ننگین می باشند.اما بر عکس همه این غرولند ها و کوششهای اقلیت نازیهای جدید آلمان ،نخبگان جامعه معتقدند که نبایستی این بخش دردناک تاریخ آلمان و آلمانیها از حافظه تاریخی ملت آلمان  حذف شود.چرا؟که این گذشته تاریخی ملت است که اگر افتخار آمیز و غرور آفرین باشد، خود بهترین  تبلیغ و تشویق برای توده های مردم کشوراست تا باز هم در آن جهت گام بردارند. و اگر ننگین و درد ناک باشد مانع از تکرار آن در زمان حال و آینده میشود و هشدار زنده و پیش رو برای نسل جوان و نسلهای بعدی خواهد بود.وبراین نسق است که در مرکز شهر برلین،میدان بزرگی را با کار گذاشتن ده ها فیگور سیمانی کوتاه و بلند اختصاص داد ه اند تا یاد بود و یاد آور جنایات نازیها بر میلیونها انسانهای گوناگون و بی نام و نشان و بی گناهی باشد که در کوره های آدم سوزی آلمان نازی نا بود شدند.همچنین فلسفه وجودی و برپائی موزه ها و جمع آوری و عرضه آثار گوناگون گذشته دور و نزدیک بشریت که نه فقط در متروپلها بلکه حتی در شهر های کوچک نمونه های گوناگون آنرا مشاهده میکنیم که هر روز مورد بازدید هزاران انسان قرار میگیرد، خود نمونه های گویا از لزوم زنده نگه داشتن حافظه تاریخی توده های مردم است. در تمامی کشورهای متمدن و پیشرفته اروپا و امریکا که همین منادیان فراموشی و حذف زندگی میکنند چه بسیار شهر ها و بلوارها و خیابانها و میدانها و کوی و برزنها که بخاطر زنده نگه داشتن و فراموش نکردن رویدادها و شخصیتها ی سیاسی و نظامی و علمی و فرهنگی این کشور ها به نام آنان نامگذاری شده است و هر گوشه و کنارش،مجسمه ها و تابلوهای یاد بود آنان را دارد.

 اینان علم تاریخ،که امروز در هر دانشگاهی حتی برای تحقیق و تدوین تاریخ رشته های گوناگون علمی،کرسی ای مشخص دارد و سابقه این دانش به پیش از پیدایش خط در جهان میرسد را،منکر هستند و چیزی بنام "فلسفه تاریخ " را که خود یک رشته علمی به رسمیت شناخته شده است نمی شناسند که اینچنین بر حذف بخشی از گذشته تاریخی انسان ایرانی از حافظه تاریخی اش پافشاری میکنند. امروز کم نیستند دانشمندانی که وجود هر فکر و اندیشه و پدیده ای را عین تاریخ آن میدانند. با اینهمه اگر از آنچه تا کنون گفته ایم بگذریم و پیشنهاد اینان را بپذیریم و 57سال سلطه پهلویها و هر چه در آن رویداده است را بفراموشی بسپاریم و از حافظه خود حذف کنیم و کان لم یکن تلقی نمائیم،آنوقت اینان به چه اعتبار و دلیلی این آقای رضای پهلوی را ولیعهد و شاهزاده و شاهنشاه ایران میخواهند بدانند.مگر نه این است که این سمبل پهلویستها به اعتبار آن پدر بزرگ و آن پدر امروز مدعی جانشینی و وراثت تاج و تخت پهلوی ها می باشند؟یک بام و دو هوا که نمیشود.اگر ما ملت بایستی کشتارها و زورگوئی ها و دیکتاتوری رضاشاه و محمد رضاشاه و کودتای 57مرداد و شکنجه ها و دزدی ها و ترور و خفقان های این 57سال را از حافظه تاریخی خود حذف کنیم و همه را از یاد ببریم دیگر جائی برای رضاشاه کبیر!!! و محمد رضاشاه آریامهر اینان در حافظه تاریخی ما مردم نمیماند تا نوبت به ولیعهدی و جانشینی آقای رضای پهلوی شما برسد!!!

  در دانش پزشکی عناوین آم نزیAmnesie که پس از سکته مغزی و یا تصادف و ضربه مغزی روی میدهد و دو بیماری مغزی  د منس و آلزهایمر،Alzheimer,Demenz ، که در سنین پیری و یا بعللی دیگر ممکن است گریبانگیر انسان شود،که با فراموشی و حذف بخش عمده ای از حافظه تاریخی انسان همراه است،بعنوان بزرگترین ضربه و ضایعه شخصیت انسان تلقی میشود. همه کوشش پزشکان متخصص اعصاب در این است که در مورد آم نزی هر چه زودتر این ضربه مغزی را درمان کنند و در مورد آلزهایمر و دمنس پیری و کهنسالی،از طرق گوناگون از آن پیشگیری نمایند و ضایعات آنرا تقلیل دهند تا حرمت شخصیت و کرامت انسانی بویژه در سنین پیری همچنان محفوظ و مورد احترام بماند،چرا که فرد انسان خود را در حافظه تاریخی شخصیت خود باز میشناسد. چه شگفت آور است  اینکه بخشی از مدعیان حذف و مصلحت اندیشی برای ملت ایران،پافشاری میکنند تا ملتی را دچار آم نزی و آلز هایمر و دمنس ملی کنند و خواستار آنند که ما فراموش کنیم که آنها و رضاشاه و محمد رضاشاهشان با این ملت چه کردند،تا اینان بار دگر بقدرت برسند و غارت و چپاول و کشتار و شکنجه را از سر گیرند.

  هر فرد انسان و هر ملتی در تاریخ خود زنده است و این تاریخ اوست که در کلیت و جزء جزءخود،شخصیت او را میسازد و حافظ شخصیت او چه در سطح خانواده و اطرافیان خود در مورد فرد انسان،و چه در سطح ملی و بین المللی و در میان ملل در مورد یک ملت می باشد.این تاریخ هم ،هم شامل بخشهای افتخار  آمیز و غرور آفرین است و هم بخشهائی از اشتباه و خطاکاری و رفتار غیر انسانی و ننگ آمیز را ممکن است داشته باشد که بایستی هم در مقام فرد و هم در مقام یک ملت همه آنرا پذیرفت و با آن زندگی کرد. انسانها تجربه های بر خاسته از گذشته خود را در زندگی روزانه و آینده مد نظر دارند و بکار می بندند و از تکرار خطاها و اشتباهات و احیانأ رفتار های غیر انسانی و ضد بشری و غیر اخلاقی خود احتراز میکنند و در جهت آنچه بخیر و صلاح شخصی خود میدانند گام بر میدارند. ملتها نیز بایستی اینچنین کنند تا زنده بمانند. ملتی که حافظه تاریخی خود را از دست بدهد محکوم بفناست . ملتی که یاد آور خدمتگزاران خود نباشد، ملتی که خیانتکاران،ستمگران و جنایتکاران کشور را بسزای خود نرساند،ملتی که از زنان و مردان فداکار و درستکار و میهن پرست و مبارز خود قدردانی نکند و دوغ و دوشاب و خائن و خدمتگزار برایش یکی باشد، دیر یا زود در منجلاب  فساد غرق میشود. ملت ایران در تاریخ کهنسال خود بارها ی بارنشان داده است که فراموشکار نیست.ما ملت نه اسکندر و هجوم و ستم اعراب و نه سلطه مغول را فراموش کرده ایم و نه استعمار انگلیس و خیانتهای قاجار ها و پهلویها و نظام جمهوری اسلامی و ظلم و ستم آنان را و نه تجاوز های امپریالیسم امریکا را فراموش میکنیم.همچنین خدمت گزاران این ملت و این سرزمین از مانی و مزدک و بزرگمهر گرفته تا قائم مقام و امیر کبیر و ستارخان و باقر خان و مصدق و فاطمی و صدیقی ها   در حافظه تاریخی ما همیشه زنده و جاودان هستند و به آنها ارج میگذاریم،همچنانکه بزرگان علمی و فرهنگی خود را  چون زکریای رازی و خوارزمی و خیام و بیرونی و فارابی و ابن سینا و فردوسی و سعدی و حافظ و مولوی تا علامه دهخدا و صادق هدایت را از باب مثال،ستایش میکنیم و در کنار هزاران هزار خدمتگزاران سیاسی و نظامی و علمی و فرهنگی این ملت گرامی میداریم و در حافظه تاریخی خود زنده و جاوید پاسداریم. همین ملت بود که محمد علیشاه و محمد رضاشاه را از کشور بیرون کرد و از اخراج رضاشاه شادمان و آزاد شد. همین ملت بود که در چهاردهم اسفند١٣٥٧ همین که فرصت یافت هزاران هزار به احمد آباد رفت و از خدمات و فداکاریهای پیر احمد آبادی خود قدر دانی کرد.شما پهلویستها با رضای پهلویتان کور خوانده اید.ملت ایران نه مصدق را فراموش میکند و نه ۲۸مرداد را،نه رضاشاه را فراموش میکند و نه محمد رضاشاه و نه کشتار و ستم آنان و نه خمینی و کشتارهای او  و سالهای پس از انقلاب بویژه شهریور١٣۶۷و گورستان لعنت آباد را ونه خاتمی و جنبش به اصطلاح اصلاحات را،که در هر مورد عکس العمل صریح و روشن این ملت بزرگترین گواه حافظه تاریخی این ملت است. و همین حافظه تاریخی است که ما ملت را زنده نگه داشته است.

 ما نه افتخارات تاریخ باستان ایران پیش از اسلام رافراموش میکنیم و نه رویدادهای دوران معاصرمان را. و همین حضور عینی ما در تاریخمان است که ما ملت کهنسال را سر پا نگه داشته است. همین اعتماد بخود است که ما را تسلیم ناپذیر و مقاوم کرده است. اصولا بکار گیری تاریخ و تجربه های تاریخی عمده ترین پایه سیاست گزاری و با تساهل میتوان گفت عین سیاست است و چنین است که بانک میزنیم  پاینده ایران  و تاریخ پر افتخار و کهنسال ملت ایران.                                                                            

 

  دکتر علی راسخ افشار

 

