برای نسل ۵۷

 

 

چند روز پیش از یکی از دانشجویان داخل ایمیلی دریافت کردم که از من خواسته بود تا خاطراتم را در باره انقلاب 57 برایش بازگو کنم. من نیز فرصت را غنمیت شمردم تا در غالب این نوشتار یادی از حماسه سازان نسل 57 کرده باشم.

 

دوست عزیز سلام،

 

امیدست همواره خوب باشی و موفقیتهای زندگی را یکی پس از دیگری پشت سر نهی. از ما خواسته بودی تا کمی از خودمان و خاطراتمان در ایران را برایت بنویسیم. با خود فکر کردم چگونه میتوانم مفیدترین و با ارزشترین خاطراتمان را برایت بازگو کنم تا بهترین استفاده را از آن ببری. مدتی با خود اندیشیدم. اما به جائی نرسیدم. شب هنگام که سرم را بر بالینم  در غربت بنهادم خودم بودم و خاطراتم. به سالهای 56و 57 سفر کردم. سفری پر از محنت، اندوه و ماتم اما توام با تجربیاتی گرانبها. چشمانت را بگشا و نگاهت را معطوف کن بر روی تکه نوشته های من تا شاید در لابلای خطوط این نوشتار،  تجربه ای اندوخته باشی .

راستی چطور شد و چرا من و ماها سر از غربت در آوردیم.

نسل من (نسل 57) چگونه نسلی بود و چه تفاوتی بین نسل کنونی و نسل 57 است؟ لازم به ذکر است آنچه را که برایت مینویسم حاصل  یک ربع قرن تجربه است.

سالهای 56 و 57 من و همسن و سالهایم 14-15 سال سن داشتیم. توی مدرسه دو طیف محصل وجود داشت. طیفی که در فکر عشق و عاشقی بود و طیف دیگری که اهل مطالعه و تفحص بود. این طیف نسبت به مسائل پیرامونش حساس بود. درد دیگر اعضای جامعه آنها را میآزرد. ما حاضر بودیم لقمه دهان خویش را با آنها تقسیم کنیم. برای نوجوانانی به سن و سال ما این کار بسی قابل تعمق و اندیشه بود. ما شاهد بدبختی ها، فقر و ظلم رژیم شاه در حق مردم رنجبر و ضعیف جامعه بودیم. طبیعتا محیط پیرامون ما در آگاه کردن ما نقش به سزائی داشت. خیلی از ماها بزرگترانی از خود داشتیم که تحصیل کرده و دانشگاهی بودند. ما افرادی بودیم که به مطالعه علاقه مند بودیم و تشنه خواندن و فهمیدن بودیم. اما من فکر میکنم که انسانها ذاتا با هم فرق میکنند. ما میخواستیم به اتفاقاتی که در محیط پیرامونمان رخ میدهد اهمیت بدهیم و خواهان حقوق مساوی برای همگان باشیم.

من باید به جرائت بگویم که نسل 57 نسل بیباک و شجاعی بود. نسلی بود که میدانست چه میخواهد. من فکر میکنم دکتر علی شریعتی در انتقال اگاهی به نسل جوان آنروزی نقش به سزائی داشت. در کنار او سازمان مجاهدین خلق ، چریکهای فدائی، توده و غیره باعث تقویت روحیه مبارزه طلبی ما میشدند. هر روز در بیدادگاههای رژیم شاه شاهد  دفاعیات آتشین مهدی رضائی ها، بیژن جزنی ها و گلسرخی ها  بودیم که جسورانه و بی باکانه ماهیت پلید دیکتاتوری شاه را به لجن میکشیدند. نسل 57 هنگامی که متوجه ظلم و بی عدالتی در سیستم های دولتی و حکومتی شاه شد تنها یک هدف را برگزید. " بر انداختن رژیم شاه خائن با هر قیمت و با هر وسیله"

اگر تظاهراتی بر پا می شد و کسی به شهادت می رسید، شهادتش سر آغاز یک سلسله حرکات اعتراضی جدید می شد. روح نسل 57 آرام نمی گرفت مگر با نمایش خشم و اعتراض خود.

کم کم دامنه اعتراضات به تمام سطوح جامعه رسوخ کرد و دیگر کسی نبود که به کنج خانه بخزد و یا نسبت به مسائل پیرامونش بی تفاوت باشد. مردم همگی با هم متحد و برابر و برادر شدند. دست در دست هم و دوش به دوش هم برای رسیدن به هدف عالیشان هرگز لحضه ای نیاسودند.

دانشگاه و مدارس کارزاز مبارزان شده بود و هر روز کلاسهای درس به تعطیلی کشانده می شد. هر روز که دانشجویان و  دانش آموزان تعطیل می شدند از دم درب دانشگاه و مدرسه تا خانه هایشان منسجم و واحد با کوبیدن بر روی کتابهایشان شعار سر میدادند و میگفتند" شاه سگ زنجیری امریکا" "  " توپ، تانک مسلسل دیگر اثر ندارد تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد" .

من حال وقتی به آن زمان فکر میکنم میبینم که آن نسل واقعا نسلی  یی نظیر و شجاع  بود. نسلی که حاضر بود از همه چیز خود بگذرد. آگر چه نمیدانستیم چه کسی جانشین حکومت می شود. آگاهی محدود بود و زمان برای کسب آگاهی نیز محدود. ما امکان و فرصت زمانی نداشتیم تا رهبری شایسته ای را برای جنبش انتخاب کنیم. مردم عاصی شده بودند و به خیابان ریخته بودند. اما رهبری مشخص نبود.

حکومت دیکتاتوری پهلوی به خاطر سرکوب عریان، اعدام انقلابیون و حذف تمام عیار آزادیهای فردی، اجتماعی و سیاسی امکان به وجود آمدن یک رهبری شایسته را از مردم ایران سلب کرده بود.  خمینی نیز که سالها بود در تبیعد بسر میبرد  و از طریق مساجد، تکیه ها با استفاده ازجو مذهبی حاکم در ایران فرصت را غنیمت شمرد و سکان کشتی متلاطم و پر شور ان زمان را به دست گرفت  و بر اریکه امامت تکیه داد.

 

جسارت و بیباکی نسل 57 واقعا شایسته تحسین است. هرروز دامنه تظاهرات گسترده تر میشد. دانشگاهها و مدارس به تعطیلی کشانده شد، معلمین، کارمندان و بازاریان به تحصن نشستند. کارخانجات درب کارخانه ها را بستند. همه و همه به خیابان ریختند. یک صدا ، گرم و رسا بانگ بر دادند. مرگ بر شاه. مرگ بر اسبداد. زنده باد آزادی. هر روز در هر گوشه میهن حماسه ای آفریده میشد. حماسه میدان ژاله در 17 شهریور، تبریز و ......  شبها در کوچه های گرم آشنائی آتشهائی بر پا میکردیم و به شعارگوئی میپرداختیم. دور هم جمع میشدیم و با لهجه شیرین کردی میگفتیم" با خوردن طماته ، با چوکوله شقاته شاه ترا میکشیم." همواره با سردادن شعارهائی از قبیل نهضت ما تماشاچی نمیخواهد همگان را تشویق و ترغیب به شرکت در تظاهرات میکردیم. در حقیقت فقیرترین اقشار جامعه که غذائی بیش از خوارک گوجه فرنگی و نان خشک و سلاحی جز گوگرد چوب کبریت برای به وحشت انداختن مزدوران نداشتند با دست خالی اما سینه ای ستبر به میدان آمده بودند.

آری دوست عزیز، اینگونه شد که شاه رفت. با همت نسل 57 به  قیمت دریائی از خون، اقیانوسی از رشادت و بیباکی، کوهی از حماسه و دنیائی از اعتماد و اطمینان به عظمت کره خاکی. اما چه بر سر نسل 57 آمد. نسلی که یا با  جانفشانیش شاه را از میهن بدر کرد، یا آواره و تبعیدی است یا به جوخه های اعدام سپرده شد و یا در جبهه های جنگ بر روی مین رفت و یا اسیر فرقه رجوی شده و در حصار تنگ و سرد و متروکه ای بنام اشرف حسرت بر بادرفتن ایدآلهایش را میخورد. و یا هم اکنون در ایران افسرده و مغموم ناظر بر باد رفتن و سوختن تار و پود میهنش میباشد. اندک معدودی هم صاحب منصب و دفتر و دستکی شده اند و فراموش کرده اند آرمانهای نسل 57 را . آرمانهای نسل فدا، ایثار و حماسه آفرینی.

بیش از 25 سال از حاکمیت ملایان بر سرزمین مادریمان میگذرد. در طی این 25 سال شاهد کشتارهای وحشیانه مخالفین، بزندان انداختن مبارزین راستین و بستن دهان حق گویان هستیم. آیا کاری ضد انسانی دیگری هم مانده است که این رژیم مرتکب نشده باشد. میزان بیکاری، اعتیاد، قاچاق انسان، روسپیگری به اوج خود رسیده است.

هیچوقت در تاریخ ایران تا به این اندازه روسپی، کودک خیابانی و دختر فراری نداشته ایم. هیچوقت تا به این اندازه فساد دولتی و رشوه خواری و دزدی نداشته ایم.

هیچوقت تا به این اندازه حقوق شهروندان ایرانی نقض نشده است. هیچوقت تا به این اندازه دارای امکانات ارتباطی و راههای کسب آگاهی نبوده ایم. و هیچوقت تا به این اندازه بی تفاوت به جریانات سیاسی مملکت نبوده ایم.

هیچوقت تا به این اندازه کشور محبوبمان نیز مورد تهدید بیگانگان نبوده است.

آیا بین نسل 57 و نسل کنونی تفاوتی هست؟

تا آنجائی که من میدانم این نسل آگاهتر و مجربتر از نسل 57 است. زیرا این نسل دارای امکانات ارتباطی با سراسر دنیا است چیزی که ما آنوقت نداشتیم. ما یک اعلامیه را بایستی با هزار بدبختی چاپ و توزیع میکردیم. اینک اینترنت به سریعترین وسیله ممکن ارتباطی مبدل شده است.

چرا وقتی قیام دانشجوئی در تیر 82 میشود و تمامی دانشجویان اعتراضی به زندان و شکنجه گاه منتقل میشوند دیگران سکوت میکنند. چرا بی تفاوت شده ایم؟  چرا نسل کنونی بی تفاوت است؟   

چرا درد و رنج باطبی در زندان، اسکلت شدن گنجی ما را نمی آزارد؟

 چرا تجاوز و کشتن کاظمی ما را تکان نمی دهد؟

چرا فاجعه فروش دختران ایرانی به شیوخ عرب، روسپیگری زنان برای تهیه لقمه ای نان، کودکان خیابانی و دختران فراری  و خودسوزی و خودکشی زنان ما را به فکر وا نمیدارد؟

چرا نسل کنونی نمیگویم همگان اما خیلی ها با پوشیدن لباس تنگ و صورت بزک کرده و مردان با موی بلند و ژل زده راضی میشوند؟

چرا نسل کنونی احمدی نژاد را انتخاب میکند؟  آیا این انتخاب این نسل است؟

حقیقت چیست؟ علت این همه بی تفاوتی چیست؟ چرا این همه ظلم و ستم را تحمل می کنیم.؟

و هزاران چرای دیگر.....

فکر میکنم پاسخش را بدانم. پاسخ این سوال تا حدود زیادی به اپوزیسیون داخلی و خارجی برمیگردد.    

اساسا خصلت ما ایرانیها اینست که همیشه از دیگران بهتر می دانیم. راه حل و اندیشه ما بهتر و برتر از دیگران است. کافی است نگاهی به صف عریض و طویل اپوزیسیون داخل و خارج بندازی. آیا دو جبهه واحد میبینی؟ خیر حتی در خارج از ایران که مهد آزادی و دموکراسی است دو دسته ، گروه را نمیبینی که با هم همدل، متحد و یگرنگ باشند. در ایران یک حکومت دیکتاتوری حاکم است اما در مقابل اقیانوسی از اپوزیسیون قرار دارد که به اندازه یک سانتیمتر با هم وحدت نظر ندارند.

می دانی چرا نسل 57 نسل موفقی بود؟

رژیم دیکتاتوری شاه دشمن مردم و مردم هم مخالف این دشمن بودند. هیچ دسته و گروهی هم نبود که ادعای رهبری تام و تمام کند. همه متحد، یکرنگ . یکدل برای رسیدن به هدف مشترک جنگیدند و جان با ختند. هیچکس نگفت اندیشه من، هدف من و یا راه من. هدف یکی بود و وسیله هم یکی  .

بنابراین در کوتاهترین مدت توانستیم  یک حکومت دیکتاتوری تا دندان مسلح وابسته به امریکا را به زیر بکشانیم. هیچکس کسیه گشادی ندوخته بود. همه مخلصانه و بی ریا برای به زیر کشیدن شاه خائن به میدان آمده بودند. اگر چه در اوائل انقلاب رهبری کاملا مشخص نبود اما هدف مشخص بود و وسیله هم مشخص بود. اما حال چی؟

آیا در مقابال رژیم جنایتکاری مثل جمهوری اسلامی که دارای هیچ پشتیبان خارجی هم نیست جبهه متحدی هم وجود دارد؟ متاسفانه باید بگویم خیر. یک زمانی سازمان مجاهدین،  چریکهای فدائی خلق و نیروهای مسلح مردمی در کردستان پرچمدار مبارزه علیه جمهوری اسلامی بودند. اما متاسفانه آنان نه تنها نتوانستند یک جبهه متحد فراگیر را به وجود بیاورند بلکه خود نیز دچار انشعاب و انشقاق شدند. در واقع رژیمی ارتجاعی و دیکتاتور  با  هوادارانی متحد و اپوزیسیونی هزار شقه ثمره سالهای بعد از 57 است. یکی از این سازمانهای پرچمدار سازمان مجاهدین خلق بود. متاسفانه چیزی نگذشت که این رویای شیرین به خوابی بی اساس و تهی بیش نیانجامید. سازمان مجاهدین با بزرگترین پشتوانه ملی به خاطر قدرت طلبی سیستم رهبری و تشکیلاتی ضد دموکراتیک از اهداف اولیه و آرمانهای حنیف کبیر فاصله گرفت و به فرقه مذهبی ارتجاعی مبدل شد. که برای حفظ بقایش دست به شکنجه، اذیت، زندانی ، تبعید و آزاز رشیدترین و شایسته ترین جوانان نسل 57 نمود. آنهائی که طعم زندانها و شکنجه های شاه و شیخ را چشیده بودند و اینک نیز برای یادآوری رهبری مجاهدین به ارمانهای نسل 57 به تبعیدگاه رمادیه فرستاده شدند و هر آنچه که غیر قابل تصور است را با گوشت و پوست خود لمس نمودند   .

سایر سازمانها، گروهها و بخصوص سازمان چریکهای فدائی خلق نیز بعد از انشعابات عدیدی که داشتند نتوانستند آزادی، دموکراسی  و برابری را به میهن به ارمغان آورند. کافی است نگاهی بیندازیم به سایتهای اینترنتی اپوزیسیون ایرانی. انوقت است که میبینیم. هزاران گروه، دسته، جبهه، حزب و سازمان مخلف جمهوری اسلامی در داخل و خارج فعالیت میکنند اما هیچکدام حاضر به همکاری و همفکری برای رسیدن به هدف عالی و مقدس نسل 57 و نسل کنونی " آزادی، برابری، برادری" نیست.

آیا تشکیل یک جبهه متحد ضد رژیم دیکتاتوری اسلامی کاری سخت و دشوار است؟

من در تعجبم!!! زیرا ایرانیان چه در داخل و چه در خارج از ایران جزء با هوشترین و کارآمد ترین افراد محسوب میشوند. ماه گذشته تحقیقاتی دانشگاهی در رشته جامعه شناسی در هلند در رابطه با ایرانیان ساکن هلند انجام دادم. طبق نتایج به دست آمده ایرانیهای ساکن هلند چه هنگام خروج از ایران و بعد از سالها سکونت در هلند دارای سطح تحصیلی بالاتری از میانگین مردم هلند هستند. تا آنجائی که اطلاعات من اقتضاء میدهد این امر در مورد ایرانیان در سراسر دنیا نیز صدق میکند. حتی در ایران نسلی مه 70 درصد ان جوانتر از 30 سال است بایستی بتواند سرنوشت خودش را تععین نماید.

 

اگر ایران این زیباترین وطن را دوست داریم بیایید به آرمان نسل 57 عمل کنیم و برای رسیدن به هدف مقدس تمامی ایرانیان " آزادی، برابری و برادری" متحد شویم. بیایید در آستانه سالگرد حماسه بهمن 57 ما نیز حماسه دیگری بیا فرینیم. بیایید برای رهائی ایران با هم متحد شویم. اگر ایران را دوست میداریم بیائید اختلافاتمان را به کنار بگذاریم. بیایید با هم یکی شویم.

 متحد و یگرنگ و یکدل شویم.

زنده باد آزادی

 

طاهره خرمی

زمستان 84