جبهه واحد کارگری حلقه مقدم سازمانیابی کارگران

 

حشمت محسني

 

اکنون این  ارزیابی به یک باور عمومی تبدیل شده است که جنبش کارگری در شرایط دشوار و در بی حقوقی کامل دارد مبارزه  می‌کند. شکل‌گیری این وضعیت تنها به علت تعرض لجام گسیخته رژیم اسلامی به هست و نیست کارگران نیست بلکه یکی دیگر از عواملی که این موقعیت را نهادی می‌کند فقدان تشکل توده‌ای کارگری است که موقعیت تدافعی آنان را هر دم به سمت شکننده‌تر شدن سوق می‌دهد. باز هم همه  می‌دانند که در ایران جنبش کارگری در برابر این وضعیت زانو نزده است و با تمام قوا تلاش کرده از خود مقاومت نشان دهد. اما حفره هولناکی در مبارزه کارگران وجود دارد که این مبارزات را ناموثر و تا حدود زیادی بی نتیجه کرده است. این حفره هولناک همانا عدم پیوند مبارزات و مفصل‌بندی بخش‌های مختلف جنبش کارگری است‌. هم اکنون ما شاهد مبارزات معلمان بدون پیوند با پرستاران یا بدون اتحاد با کارگران بخش‌های صنعتی هستیم. بدون فایق آمدن بر این حفره جنبش کارگری نمی‌تواند جلوی پیشروی رژیم اسلامی و سیاست هار تعدیل اقتصادی را سد نماید. یکی از گام‌هایی  که می‌تواند به سهم خود به این هدت خدمت کند تشکیل جبهه واحد کارگری است .

من در این مقاله تلاش می‌کنم ابتدا جبهه واحد کارگری را تعریف کنم و وظایف و اهداف آن را بر شمارم. سپس سعی می‌کنم ملزومات و شرایطی که می‌تواند موفقیت آن‌را تضمین کند طرح کنم. در ادامه به برخی روایت‌های که به نوعی بد فهمی از جبهه واحد کارگری است اشاره کنم و در آخر به امکانات شکل‌گیری آن در ایران می پردازم و ضرورت و مطلوب بودن آن را بیان کنم.

 

تعریف، وظایف و اهداف جبهه واحد کارگری

 

جبهه واحد کارگری یکی از نهادهای کارگری است که از دل تجربه و زندگی عینی جنبش کارگری بالیده است.  جبهه واحد کارگری در این یا آن شرایط در این یا آن کشور وظایف متعدد و متنوعی اما هدف واحدی را پیگیری و دنبال کرده است. نگاهی به بيلان كار و تجربه کارکردی جبهه واحد کارگری نشان می‌دهد که گاهی مبارزه برای خواست‌های پایه‌ای کارگران در دستور قرار داشته است و وظیفه دفاع مشترک طبقه در مقابل تعرض سرمایه‌داران مد نظر بوده است. گاهی جبهه واحد کارگری سازماندهی تعرض کارگران علیه سرمایه‌داران را در برابر خود نهاده است. به عبارت دیگر جبهه واحد کارگری گاهی پیرامون مطالبات حداقل طبقه مبارزه کرده است گاهی حول خواست‌های انتقائی و حداکثر رزميده است. جبهه واحد کارگری ظرفی است منعطف که می‌تواند در حوزه‌های متفاوت، در اشکال و درجات متنوع اتحاد و همکاری بین بخش‌های مختلف جنبش کارگری را در دستور کار خود قرار دهد .

جوهر و درون‌مایه جبهه واحد کارگری برخلاف آن چیزی که در کمينترن به تصویب رسید "فراخوان  کمونیست‌ها"به دیگران برای همکاری در درون جنبش کارگری نیست بلکه قسمت دوم آن یعنی همکاری و اتحاد گرایشات مختلف جنبش کارگری گوهر و مبنای آن را تشکیل می‌دهد. در تزهای کمنيترن آمده بود "تاکتیک جبهه واحد صرفا ابتکاری است که به واسطه آن کمونیست‌ها به همه کارگران متعلق به احزاب و گروه‌های دیگر و همه کارگران غیر حزبی پیشنهاد می‌کنند که به یکدیگر بپیوندند و به مبارزه مشترک برای دفاع از منافع آنی و ابتدایی طبقه کارگر علیه بورژوازی دست بزنند. هر عملی، حتی به خاطر کسب جزئی‌ترین خواست‌های روزمره، می‌تواند به آگاهی انقلابی و آموزش انقلابی منجر شود."

"فراخواني  کمونیست‌ها" به نظرم یکی از شرایط ثابت و پایدار برای تشکیل جبهه واحد کارگری نیست و ضرورتي ندارد هميشه از طرف کمونیست‌ها فراخوان صادر و اعلام شود. گاهی اوقات بر اثر سرکوب نمی‌توان رد پای مشهودی از کمونیست‌ها با نام و نشان در جنبش کارگری سراغ گرفت.  گاهی اوقات وجود فرقه‌گرایی بیمارگونه باعث آن می‌شود که کمونیست‌ها به گروه‌های کوچکی تبدیل شوند که تنها سر یکدیگر را می‌تراشند.  گاهی اوقات وزن سندیکالیست‌ها یا اتحادیه‌چی‌های زیر دست در درون جنبش کارگری چنان سنگین است که وزن گروهبندی‌های سیاسی در برابر آن‌ها سخت ناچیز است. از این رو فاعل فراخوانی برای تشکیل جبهه واحد کارگری را در همه زمان‌ها و شرایط به کمونیست‌ها محدود کردن نفهميدن گوهر اين طرح است.

ما بايد روح اين تجربه را به كار بنديم نه اين كه از آن الگوبرداري كنيم. حتي اگر اين حرف و اين پيش‌شرط از طرف لنين طرح شده باشد، ما نبايد اين حرف لنين را يك حرف فراتاريخي و براي همه دوره‌ها و همه عصرها تلقي كنيم. لنين تلاش مي‌كرد كه به يك مشكل در يك شرايط خاص پاسخ دهد نه اين كه يك رهنمود عمومي براي همه لحظه‌هاي مبارزه طبقاتي ارائه دهد. ما بايد روح و جوهر اين طرح را كه از دل تجربه و مبارزه كارگري باليده است با شرايط مشخص جنبش كارگري‌مان انطباق دهيم و آن را بومي كنيم. كاربست خلاق اين طرح است كه مي‌تواند بيش از هر چيز به دغدغه و طرح لنين وفادار بماند نه تكرار آيه‌ها و  نص‌هاي كمينترن و حتي خود لنين.

جبهه واحد کارگری اتحادی است از گرایشات کارگری. در این جا سر قفلی یا متولی خاصی وجود ندارد. خود اتحاد گرایشات و به میدان آمدن نیروی کارگری اصل است. در این اتحاد وجود رهبران فرهمند یا سرداران بی لشکر اصل نیست بلکه همکاری، اتحاد، وحدت همه بخش‌های طبقه و مبارزه مشترک آن‌ها علیه رژیم سیاسی حاكم و طبقه سرمایه‌دار بنیان آن را تشکیل می‌دهد. توجه به این وجه  از مساله مخصوصاً در شرایط کشور ما که با یک رژیم هار  مواجه‌ایم، کمونیست‌ها، چپ‌ها و کارگران پیشرو در دوره سرکوب سال‌های 60 و 67 درو شده‌اند بسیار حائز اهمیت است و ما را از برخورد فرمالیستی و قالبی در طرح مساله دور می‌سازد. از این رو تشکیل جبهه واحد کارگری بدون توجه دقیق به این مساله، بدون درک شرایط مشخص نیروها و گرایشات هم اکنون موجود در میان جنبش کارگری امری اگر نه ناممکن اما سخت دشوار به نظر مي‌رسد. توجه به همكاري و اتحاد بخش‌ها و گرايشات مختلف كارگري ابدا نبايد به معناي اين فهميده شود كه كمونيست‌ها و چپ‌ها در پیوند با این مساله نقش و کارکرد خاصی ندارند. کمونیستها بنا به تعریف، به یک اعتبار با این خصلت و ویژگی مشخص می‌شوند که از منافع "کل طبقه" دفاع می‌کنند و جبهه واحد کارگری به یک اعتبار و تنها به یک اعتبار محکی است در شناسایی  کمونیست‌ها از فرقه‌گرایان که منافع خاص خود را بر منافع عام طبقه مرجع می‌دانند. عدم همکاری یک گرایش کارگری با گرايش دیگر الزاماً و ضرورتاً فرقه‌گرایی نیست اما تقدم منافع ویژه و ایدئولوژیک بخشی از طبقه بر کل طبقه ضرورتاً و ذاتاً فرقه‌گرایی است. کمونیست‌ها و چپ‌ها به درجه‌ای که از اصل تامین منافع کل طبقه دفاع می‌کنند به درجه‌ای که پیگیری و سخت‌کوشی در راستای اهداف فوق از خود نشان می‌دهند به قول گرامشي قدم به قدم عناصر و لوازم هژمونی خود را تعبیه می‌کنند.

 

ملزومات و شرایط موفقیت جبهه واحد کارگری

 

ضرورت همکاری و اتحاد در قبال طرح تعدیل اقتصادی، مبارزه عليه بی حقوقی کارگران، و مبارزه عليه  نهادهای شبه کارگری رژیم اسلامی آیا به معنای این است که نیروها و گرایشات مختلف درون جنبش کارگری در مقابل یکدیگر سکوت پیشه کنند و مرزهای هویت خود را به نفع کار جمعی مخدوش سازند!

پاسخ این سئوال قطعاً منفی است. اتحاد گرایشات تا آنجا و تا آن لحظه ضروری است که هویت هیچ جریانی زیر گرفته نشود و حق انتقاد و روشن کردن مرزهای هویت هر جریانی تحت هیچ شرایطی نادیده گرفته نشود. اگر اتحاد گرایشات اصلی است تخطی‌ناپذیر و ضروری، بنابراین نباید حق یکی از این گرایشات – هر گرایشی باشد – در این اتحاد آسیب و یا مورد فراموشی قرار گیرد. بنابراین شکوفا شدن بحث‌ها و ترسیم خط‌مشی‌های مختلف نه تنها در تضعیف امر اتحاد گرایشات قرار ندارد بلکه یک ضابطه و اصل تردید‌ناپذیر برای وحدت گرايشات کارگری محسوب می‌شود‌.

 اما یکی از دیدگاه‌هایی که می‌تواند به تکوین جبهه واحد کارگری آسیب بزند روحیه سکتاریستی و ضدیت با وحدت است. اگر اتحاد گرایشات به معنای مخدوش شدن مرزهای هویت گرایشات می‌تواند به سهم خود بر ایده اتحاد کارگران ضربه زند‌، گرایش مقابل روحیه سکتاریستی است که به سهم خود مانع بالیدن جبهه واحد کارگری گردد. در روایت سکتاریستی به درستی بر تفاوت درون جنبش کارگری انگشت گذاشته مي‌شود و با آمیزش مرزهای گرایشات کارگری مخالفت می ورزد.  این دیدگاه در این اصل درست آن قدر اغراق می‌کند که هیچ وجه مشترکی در هیچ حوزه‌ای،  در هیچ مرحله از مبارزه با گرایشات دیگر در خود سراغ ندارد و دیگران را شایسته همکاری و اتحاد نمی‌داند. سکتاریسم درجنبش ما چهره و سیمای مشخصی دارد که با شقه شقه کردن کارگران بیلان به شدت مخربی از خود به جای گذاشته است. فرقه گرایی به طور عام منافع فرقه و گروه خود را بر منافع کل کارگران مقدم می‌داند. فرقه‌گرایان کارگران را بر مدار ایدئو‌لوژی معینی سازمان می‌دهند و در میان طبقه به دنبال حواریان و هواداران می‌گردند؛ فرقه‌گرایان مدام مرزهای ایدئولوژیک خود را با دیگران پر رنگ‌تر می‌سازند و به درجه‌ای که آن‌ها در این امر از خود پیگیری نشان می‌دهند به وحدت طبقه آسیب بیش‌تری می‌رسانند و شکاف درون آن را هر چه بازتر  و گشادتر می‌نمایند.

در شرایط کنونی اما فرقه‌گرایی با این سیما و چهره در درون جنبش کارگری زیاد مطرح نیست. آنچه که خطر فرقه‌گرایی را در شرایط کنونی بر جسته می‌کند اشکال و جهره‌های جدیدی از آن با توجیهات و به بهانه‌های تازه است. یکی از مشخصات فرقه‌گرایی در شرایط جدید این است که به جای جستجو ی نقاط اشتراک بر پیش شرط‌های خاص و علامت مشخصه خاصی از نگاه خود تاکید می‌کند . بیش از اهداف مشترک بر روش‌های خاص خود تاکید دارد. توجه به شیوه‌ها و راه‌کارها چنان برجسته می‌شود که به اصل و پرنسیپ تبدیل می‌گردد . و نقاط اشتراک در رسیدن به اهداف در سایه قرار می‌گیرد. منوط کردن همکاری گرایشات به این مساله که اول باید موجودیت تشكل خود را بيان کنیم سپس به نهادهای رسمی اعلام کنیم یا همکاری با گرایشات را فقط و فقط در پائین منوط کنیم به جای استقبال از هر حد و هر شکلی از دفاع از منافع كارگران؛ در عمل به نوعی تن زدن از همکاری با گرایشات دیگر جنبش کارگری می‌انجامد. تردیدی نیست که معیار اصلی، جهت اصلی و راستای همکاری باید در اعماق و در سمت به میدان آوردن خود کارگران در راستاي منافع تاريخي آن باشد. اما هر گرایشی در درون طبقه ضرورتاً دارای انگیزه، توان، منافع و با این هدف دست به مبارزه نمی‌زند. این علامت مشخصه رادیکال‌ترین و پیگیرترین بخش طبقه که همیشه لایه نازکی را تشکیل می‌دهد محسوب می‌شود.

به علاوه ما در دوره "وفور نیرو" نیستیم، از یاد نبریم که همه عوامل علیه جنبش کارگری عمل می‌کند بنابراین گرد آوری نیرو و یک گام عملی جنبش کارگری از ده‌ها دوجین سیاست رادیکال بر روی کاغذ برتری دارد.

از این رو برای تکوین جبهه واحد کارگری باید از هر دو آسیب دوري کنیم و به نحو آگاهانه‌ای تلاش کنیم هر شکلی از این انحرافات را چه از طریق نادیده گرفتن مرزهای هویت هر گرایش و چه با معیارهای سکتاریستی چوب لای اتحاد گرایشات کارگری می‌گذرد به طور صبورانه و روشنگرانه برخورد نمائیم.  تجربه جنبش کارگری کشور ما نشان می‌دهد که ما فقط از سرکوب هار رژیم اسلامی رنج نمی‌بریم بلکه علاوه بر آن از ندانم‌کاری، خامی مدافعان جنبش کارگری نیز در عذاب هستیم. تجربه جنبش کارگری کشور ما تا کنون از دو سو در معرض تضعیف و پراکندگی قرار گرفته است. از یک سو به وسیله مدافعان‌اش و از طرف دیگر توسط دشمنان خود. مدافعان جنبش کارگری با سیاست جذب کارگران به فرقه سیاسی خود و با شقه شقه کردن کارگران هوادار در مقابل کارگران هوادار گروه‌های دیگر عملاً و در پاره‌ای مواقع به لحاظ نظری به وحدت طبقه آسیب و ضربه وارد کرده‌اند. از طرف دیگر رژیم اسلامی به مدت طولانی با تفکیک کارگران مسلمان از غیر مسلمان با سازماندهی نهادهای ایدئولوژیک نظیر خانه کارگر، شوراهای اسلامی، انجمن‌های اسلامی همین فرقه‌گرایی را با منطق مشابه و با هدف دیگر دنبال و تعقیب کرده است.

طرح جبهه واحد کارگری با اینکه منافع همه گرایشات را مد نظر قرار می‌دهد، در عین حال منافع کل طبقه را تامین می‌کند و می‌تواند جنبش کارگری را از این وضع فلاکت بار تا حدودی خارج سازد با انواع توجیهات و سفسطه‌ها مواجه است. بگذارید به برخی از این دلایل  امتناع تشکیل این طرح نگاهی بیافکنیم.

 

رابطه احزاب چپ با جنبش کارگری

یکی از درک‌های رایج که ناظر و معطوف به جبهه واحد کارگری است با این ویژگی مشخص می‌شود که آن را ظرف و مکانی مي‌د‌اند برای تامین هژمونی حزب کمونیست برتوده طبقه کارگر، افشای ناپیگیری گرایشات راست و انحرافی و احراز شایستگی از طریق مبارزه قاطع و پیگیر در جهت منافع طبقه کارگر. این روایت از جبهه واحد کارگری آن را میدان، عرصه و فضایی می‌بیند که در آن کمونیست‌ها می‌توانند در رقابت با احزاب سازشکار، راست یا آنارشیست برتری خود را به توده‌های کارگر نشان دهند. این روایت نه تنها از تعدد گرایشات هراسی ندارد بلکه آن را موهبتی می‌داندکه به سهم خود می‌تواند برتری و سرکردگی کمونیست‌ها را بهتر نهادینه کند. در این روایت همکاری و اتحاد گرایشات برای عقب راندن تعرض سرمایه انکار نمی‌شود اما نسبت به تامین هژمونی کمونیست‌ها در میان توده طبقه نقش فرعی ایفا می‌کند. رابطه احزاب چپ با جبهه واحد کارگری در این روایت رابطه هدف- وسیله است. در این روایت حزب هدف است و تاکتیک جبهه واحد کارگری وسیله و در خدمت آن. روايت افراطي این درک از جبهه واحد کارگری را می‌توان نزد تروتسکی مشاهده کرد که سیاست جبهه واحد کارگری را در جائی که احزاب کمونیست  بسیار ضعیف‌اند یا این که در میان طبقه نفوذ بلامنازعی دارند منتفی می‌داند. تروتسکی می‌گوید "سیاست جبهه واحد در کشورهائی که احزاب کمونیست بسیار ضعیف‌اند (بریتانیا یا بلژیک) یا آنکه کاملاً در طبقه کارگر مسلط‌اند (بلغارستان) نباید به کار گرفته شود."  تردیدی نیست در شرایط معینی امر تشکیل حزب بر جسته می‌شود و از طریق جبهه واحد کارگری می‌توان در دستیابی به این هدف و مضمونی و واقعی کردن پایه اجتماعی حزب بهره‌برداری کرد. اما تحت هیچ شرایطی مخصوصاً در شرایط کنونی از مبارزه کارگران کشور ما نباید به خود جبهه واحد کارگری نکاه ابزاری و یک‌طرفه در پیوند با سازمانیابی حزبی داشت.

 

جبهه واحد کارگری يك تاکتیک عمومی یا مربوط به شرايط خاص

 

یکی از روایت‌های انحرافی در باره جبهه واحد کارگری این است که به بهانه تحلیل مشخص از شرایط مشخص، به لحظه خاصی كه ایده جبهه واحد کارگری شكل گرفته تاكيد مي‌كند و با كاربرد عمومي آن به مخالفت می‌ورزد.

در این روایت تاکتیک جبهه  واحد کارگری به خاطر عملكرد آن  در یک شرایط خاص در اوائل سال‌های 20 قرن بیستم که خصلت " تدافعی" داشته فقط و فقط برای همان لحظه و با همان مشخصات را به رسمیت می شناسد.

بر طبق این روایت كمينترن "سیاست جبهه واحد کارگری را در شرایط تهاجم سرمایه‌داری برای به عقب راندن جنبش کارگری در کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته، یعنی برای کشورهای مطرح کرد که در آن‌ها بخش سازمان‌یافته طبقه کارگر بین دو حزب، یک حزب انقلابی و یک حزب رفرمیست تقسیم شده بود. علاوه بر این، احزاب سوسیال دموکرات در مقایسه با احزاب کمونیست نوپا، روی توده وسیع‌تری از کارگران نفوذ داشتند. هم‌چنین چشم‌انداز یک اعتلاي انقلابی و انقلاب سوسیالیستی در آینده‌ای نزدیک منتفی شده بود... این تاکتیک برای این شرایط مشخص و نه برای هر شرایطی صرف نظر از مشخصات آن طرح ریزی شده بود".

در نقد این روایت از جبهه واحد احتیاجی نیست به تجربه جنبش کارگری مراجعه کنیم تا نشان دهیم که این طرح فقط در شرایط "تهاجم سرمایه داری برای عقب راندن جنبش کارگری" به کار نرفته بلکه در دوره‌ها و لحظه‌های مختلف از توازن قوا می‌تواند به کار گرفته شود. یا این طرح ناظر به "کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته" نیست بلکه مي‌تواند برای جنبش کارگری کشورهای عقب مانده نیز صدق كند. به علاوه از وزن گرایشات سیاسی معینی در درون جنبش کارگری نیز استناج نشده است. اگر به جوهر و درون پایه اصلی این طرح که همانا اتحاد گرایشات مختلف جنبش کارگری در برابر سرمایه و دولت حامی است مراجعه کنیم، اگر حتی به شرایط مشخص جنبش کارگری کشورمان با دقت نظر کنیم به راحتی می‌توانیم انطباق این طرح را با این مرحله از مختصات و نیازهای جنبش کارگری را ملاحظه کنیم. اگر کسی چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن داشته باشد می‌تواند خیلی آسان مشاهده کند که جنبش کارگری نه برای بهبود شرایط خود بلکه برای جلوگیری از بدتر شدن موقعیت خود دارد مبارزه می‌کند . حتی اگر روایت بالا در پیوند با جبهه کارگری را صائب بدانیم شرایط مشخص جنبش کارگری کشور ما یکی از مساعدترین و کلاسیک‌ترین شرایط برای تکوین جبهه واحد کارگری محسوب می‌شود. بنابراین برای پاسخ به این دیدگاه در پیوند با جبهه واحد کارگری نباید از مختصات ساختاری جامعه ایران حرکت کرد بلکه تصادفاً از طریق به جلو آوردن مفروضات و داده‌های آن می‌توان ابطال این روایت را نشان داد.

وجه مشخصه شرایطی که جنبش کارگری در آن دست به مبارزه می زند کدام است؟ اولین وجه مشخصه این شرایط تعرض لجام گسیخته به سطح معیشت کارگران از طریق اجرای طرح تعدیل اقتصادی است. حمله در قلمرو قانونی به حقوق پایه‌ای کارگران دومین وجه مشخصه این وضعیت است که شرایط توازن منفی به ضرر کارگران را نهادی می‌کند. سومین وجه مشخصه جنبش کارگری فقدان تشکل‌های توده‌ای است که عامل موثری در پیشروی رژیم اسلامی به هست و نیست کارگران ایفا می‌کند.  چهارمین وجه مشخصه  وجود نهادهای کارگری رژیم است که نه تنها مانع تکوین اراده مستقل کارگران محسوب می‌شود بلکه با برخورد فعال خود تا کنون نقش مخربی در عقب راندن جنبش کارگری ایفاء کرده است. آیا یکی از همین شرایط ضرورت همکاری همه و مطلقاً همه کارگران را در برابر این تهاجم لجام گسیخته مورد تاکید قرار نمی‌دهد؟

 

 

جبهه واحد کارگری مکانی برای سازش طبقاتی

 

روایت انحرافی دیگری که از جبهه واحد کارگری وجود دارد این است که آن را عرصه نه اتحاد گرایشات مختلف جنبش کارگری در مقابل بورژوازی بلکه سازش گرایش کمونیستی با گرایش‌های خرده بورژوازی و بورژوای می‌فهمد حتی بدتر از آن اين طرح را دعوت گرایشات بورژوایی برای سازماندهی نفوذ‌شان بر توده طبقه در اعماق تلقی می‌کند . این روایت جبهه   واحد کارگری را "نشان‌دهنده انحطاط کامل پوپولیسم در دست شستن از سازماندهی مستقل پرولتاریا " می‌داند تبلیغ این ایده را "روی آوری" خرده بورژوازی که اگر تا دیروز نمی‌خواست با طرح شعارها و اهداف مستقل طبقه کارگر در میان توده‌های خلق "شکاف " بیندازد امروز از مارکسیسم ادعائی خود حتی در پراتیک میان توده‌های طبقه کارگر نیز دست می‌شوید تا راه متحدین همیشگی‌اش، یعنی سازمان‌ها و احزاب آشکارا بورژوایی و خرده بورژوایی را به میان طبقه کارگر هموار سازد."

در این روایت از جبهه واحد کارگری اتحاد گرایشات کارگری به معنای ادغام گرایشات فهمیده می‌شود. در این روایت تحت هیچ شرایطی نمی‌توان با حفظ هویت خود با گرایشات دیگر بر سر موضوع یا موضوعاتی اتحاد عمل مبارزاتی داشت. در این روایت مرزهای هویت یک گرایش با گرایش دیگر به طور کامل و مطلق است و نقطه تماسی در هیچ عرصه‌ای  بین دو گرایش کارگری وجود ندارد. در این روایت ایدئولوژی نقطه عزیمت و در عین حال نهایت رابطه با طبقه است و توده طبقه می‌تواند تنها برمدار آن سازماندهی گردد. در این روایت فرقه‌گرایی به معنای تقدم منافع فرقه بر منافع طبقه نیست بلکه در این است که "در پراتیک توده ای‌اش کاملاً از ایدئو لوژی دست می‌شوید." البته تصوری که مدافعان این روایت از طبقه دارند صخره یک پارچه ای است که هیچ تخلخل و شکافی در میان آنان وجود ندارد. طبقه کارگر از شکاف رشته‌ای ، ملی، جنسی رنج نمی برد بلکه یک مفهوم کلی است که کاملاً بی تعین است. آسیب و خساراتی که این نوع دیدگاه‌ها و روایت‌ها تا کنون بر پیر جنبش کارگری وارد کرده است با هیچ تمهید و چارچوئی نمی‌توان جبران کرد.

 

جبهه واحد کارگری ظرف تعرض به سرمايه

روايتي ديگري از جبهه كارگري وجود دارد كه برخلاف گرايشات بالا با آن مخالف نيست بلكه برعكس آن را تبليغ مي‌كند. اين گرايش اما وظيفه‌اي به آن محول مي‌كند كه به توازن قواي ديگري تعلق دارد. اين گرايش خواهان جبهه واحد كارگري بر مبناي كنترل كارگري و يك رشته مطالبات رفاهي است، و خواهان اتحاد گرايشات مختلف پيرامون آنها است. واقعيت اين است كه اين مطالبه كنترل كارگري بيش از اين كه از يك ارزيابي عيني از سطح جنبش استنتاج شده باشد از يك گرايش و تمايل سياسي نتيجه مي‌شود. مشكل اما وجود اين گرايش نيست حتي فراتر از آن نامناسب بودن اين شعار با سطح عيني جنبش كارگري كه در مرحله تدافعي به سر مي‌برد هم نيست. مشكل اين است كه اين شعار خواست مشترك و متحدكننده همه گرايشات و محل وفاق آنها نيست. اين مطالبه در دوره خاصي از رشد جنبش طرح شده و در همان دوره كه ميتوان آن را قدرت دوگانه در عرصه اقتصاد دانست دوباره سر بلند مي‌كند. آيا جنبش كارگري كشور ما آن حد از قدرت برخوردار است كه  حيطه سرمايه را يه كنترل در آورد و بر امور مديريت نظارت نمايد؟ آيا جنبش كارگري كشور ما در برابر بدتر شدن موقعيت خود دارد مبارزه مي‌كند يا آن كه داراي آن چنان قدرتي است كه بر سرمايه مي‌تواند كنترل كند؟ كدام ارزيابي با سطح عيني جنبش كارگري كشور ما انطباق دارد؟ مسئله اما در اين بحث اين نيست ارزيابي كدام گرايش درست است. مسئله اين است كه كدام مطالبه مي‌تواند به خواست عمومي و مشترك همه گرايشات تبديل شود بدون اين كه پرنسيپ و اصول آن‌ها زير گرفته شود. البته مخالفت من با ارزيابي بالا نبايد به اين معنا فهميده شود كه من به خود شعار كنترل كارگري مخالف هستم. در شرايط انقلابي و در دوره اعتلا مبارزات كارگري ترديدي نيست كه شعار كنترل كارگري بايد به شعار تبليغي ما تبديل شود. اما شعار مطلوب ما يك چيز است و شعار عمومي كه همه گرايشات را به توان حول آن متحد كرد چيز ديگر و مسئله جبهه واحد كارگري به مسئله دوم مي‌پردازد كه هدف بحث ما نيز محسوب‌ مي‌شود.

 

ضرورت سازماندهی جبهه واحد کارگری

ایده جبهه  واحد کارگری ایده‌ای است مطلوب و تدبیری است علیه فرقه گرایی در درون جنبش کارگری. این طرح می‌تواند به سهم خود در خدمت سازمانیابی طبقه قرار گیرد و در حل یکی از ضعف‌های بزرگ  پیکار طبقاتی در ایران كمك كند. این طرح معادل تشکل توده‌ای طبقه نیست اما می‌تواند در خدمت آن قرار گیرد.

ایده جبهه واحد کارگری تنها ایده ای مطلوب نیست بلکه علاوه بر آن ایده‌ای است که در محدوده امکانات جنبش کارگری ممکن است و می‌توان باتمهیداتی آن را از عرصه طرح به قلمرو عمل در آورد. امکانات جنبش کارگری کدامند که می‌توانند این طرح را از قوه به فعل در آورند، نگاهی به شرایط عینی جنبش کارگری نشان می‌دهد که ما با نهادهایی مواجه‌ایم که می‌توان آن‌ها را تشکل‌های " سازمانده" یا نهاد‌هایی که از حق تشکل دفاع می‌کنند نام گذاری کرد. این نهادها از بهترین ابزار و مصالح برخوردارند و مي‌توانند در شكل‌دهي جبهه واحد کارگری نقش ايفا كنند. اتحاد و همکاری این نهادها فقط به نفع کل جنبش کارگری نیست بلکه علاوه بر آن به طور ویژه می‌تواند در خدمت هر یک از نهادها به طور جداگانه هم قرار  دارد.

جبهه واحد کارگری در شرایط کنونی جنبش کارگری می‌تواند از طریق هم‌گرایی، همکاری و اتحاد عمل سازمانگران، فعالان و مدافعان تشکل مستقل کارگری شکل بگیرد. این اتحاد بین کارگران آگاه و کسانی که دل در گرو به میدان آمدن جنبش کارگری دارند می‌تواند حلقه مقدم سازمانیابی سراسری کارگران در ایران محسوب شود. این اتحاد بین عاملان مشخص که در جنبش کارگری ایران دارای سیما و گرایش معینی هستند می تواند در خدمت اهداف متعددی قرارگیرد.

اما مبناي اتحاد گرايشات چه مي‌تواند باشد؟ به نظر مي‌رسد پيرامون مسايل متعددي گرايشات مختلف جنبش كارگري بتواند با هم همكاري كنند. يك نگاه عيني به جنبش كارگري نشان مي‌دهد دفاع از تشكل مستقل و سراسري كارگري مي‌تواند مبناي حداقل و كف همكاري بين اين نهادها قرار گيرد، اما نوع تشكل نمي‌تواند پايه انحاد اين گرايشات باشد؛ چرا كه روش و منش دموكراتيك ايجاب مي‌كند يك ايده و طرح از سازمانيابي كارگران را بر گرايشات ديگر تحميل نكنيم و بگذاريم در اين حوزه تعدد نظر وجود داشته باشد. سقف همكاري بين گرابشات در اين مرحله از رشد جنبش مي‌تواند مبارزه عليه تعديل اقتصادي و مرزبندي با نهادهاي كارگري دولتي نظير خانه كارگر، شوراهاي اسلامي، انجمن اسلامي  باشد. در پيوند با اين مساله براي شروع كار مي‌توان با مبناي حداقل شروع كرد و در طي راه آن را گسترش داد. البته بديهي است اين موضوعي است كه بايد اراده خود اين نهادها آن را تعيين كند و تحت هيچ شرايطي قواعد كار دموكراتيك نيز زير گرفته نشود. قيم‌مآبي، اتوريته‌گرايي، رئس‌بازي آفت‌هاي خطرناكي هستند كه اين نياز جنبش كارگري را مي‌توانند در نطفه خفه سازند و شرايط مساعد اتحاد گرايشات را بسوزانند. مثلا در كميته پيگيري هم مدافعان شورا وجود دارند و هم مدافعان اتحاديه، اما كميته هماهنگي به تشكل ضد سرمايه‌داري يا اتحاد كميته‌هاي كارگري به كميته كارخانه اعتقاد دارند. تحميل تشكل ويژه هر يك از اين نهادها به ديگري يا قراردادن آن به عنوان شرط همكاري يك روش و منش غير دموكراتيك است و به ضرر جنبش كارگري تمام مي‌شود. بنابراين همه اين نهادها مي‌توانند پيرامون خواست تشكل مستقل كارگري به راحتي با هم همكاري كنند و در عين حال از خواست  نهاد ديگر حمايت كند و صد البته هر نهادي مي‌تواند از آن روايت ويژه خود را تبليغ كند. من در اين جا از درستي و اصولي بودن تشكلي حرف نزدم و از برخورد ارزشي به يك نهاد خاص اجتناب كردم چرا كه در باره شرايط اتحاد و همكاري دارم صحبت مي‌كنم. اين مساله بحثي جداست كه بايد در جايگاه خود به آن پرداخت.

هم اکنون در جنبش کارگری نهادهایی نظیر کمیته هماهنگی، کمیته پیگیری ، سندیکای اتوبوس رانی، اتحاد کمیته‌های کارگری، اتحاد بیکاران ... شکل گرفته است . آیا همکاری بین این نهادها نافی فلسفه وجودی هر یک از آن‌هاست؟ آیا کمیته هماهنگی که طرفدار یک تشکل ضد سرمایه‌داری است یا اتحاد سراسری بیکاران که خواهان سازماندهی بیکاران است به خاطر همکاری در جبهه واحد کارگری باید هدف مورد نظر خود را تحت‌الشعاع آن قرار دهند. پاسخ این سئوالات قطعاً منفی است. کمیته هماهنگی یا پیگیری در عین حال که هدف‌های خاص خود را می‌توانند تعقیب کنند به طور موازی و هم زمان می‌توانند با تشکل‌های مدافع دیگر جنبش کارگری در سطح و پایه ای دیگر با آنها همکاری کنند.

این دو سطح از فعالیت هیچ تناقضی با هم ندارند و در راستای هم قرار دارند. تصادفاً به درجه‌ای که هر یک از این سطوح فعالیت مضمونی و واقعی شود امر پیشروی در سطح دیگر را آسان‌تر می‌سازد. مثلاً اتحاد گرایشات موجود اگر بتواند رژیم اسلامی را در حد معینی به عقب نشینی وادارد و حق تشکل به تا حدی بر رژیم تحمیل شود، هواداران تشکل ضد سرمایه‌داری بهتر می توانند به اهداف خود دست یابند. ضرورت اتحاد بین بخش های مختلف جنبش کارگری صرفاً از عقلانیت و عقل سلیم بر نمی خیزد بلکه علاوه بر آن منطق زندگی عملی نیز آن را ایجاب می کند. تنها فرقه‌گرایان مادرزاد هستند که به این ضرورت پاسخ منفی می‌دهند و فرقه‌گرایی را به اشکال جدید باز تولید می‌کنند. متاسفانه اكنون ما شاهد رشد و گسترش نه وافعي بلكه مصنوعي اختلاف بين فعالان جنبش كارگري هستيم. اين  اختلاف كه يك طرف آن را آقاي حكيمي و طرفداران نظر او و از طرف ديگر اتحاد سوسياليستي تشكيل مي‌دهد دارد ابعادي پيدا مي‌كند كه ضرر آن مي‌تواند متوجه جنبش كارگري گردد. جدا از اين كه در مضمون اختلاف حق با كدام يك از طرفين منازعه باشد اين روش‌ها و شيوه‌ها هيچ كمكي به روشن‌تر شدن اختلاف نمي‌كند. موضوع اختلاف مي‌تواند به سادگي در يك بحث منطقي و خونسردانه و با روحيه تفاهم حل شود يا باقي بماند. اما اين سطح از اختلاف هيچ تطابقي با اين روش‌ها و شيوه‌هاي بحث ندارد و مي‌تواند ابعاد آن را غير قابل كنترل و كاملا به ضرر هر دو طرف منازعه بكشاند. من  به همراه همه مدافعان و دلسوزان جنبش كارگري مخصوصا در شرايط حساس كنوني انتظار داريم كه دو طرف منازعه به منافع كل جنبش بيانديشند و فضاي بحث به سمت عقلانيت بيش‌تر سوق يابد.

 

 

 هم اکنون جنبش کارگری کشور ما دارد از یک گردونه سربالائی عبور می کند امکان دارد جنبش کارگری با موفقعیت مساله سازمانیابی توده‌ای کارگران را پشت سر گذارد و بر عکس آن این احتمال هم وجود دارد که در این هدف شکست بخورد. از ايده اتحاد گرايشات مختلف  كارگري بايد تصور روشني داشته باشيم. اين ايده اگر بدون موانع هم شكل بگيرد و به فرض هم شكل بگيرد يك دنيا كار هنوز براي سازمانيابي كارگران باقي مي‌ماند كه بايد در باره مراحل و لحظه‌هاي مهم آن فكر كرد و با عقل جمعي براي حل آن معضلات به انديشه نشست. مثلا رابطه اتحاد گرايشات با تشكل توده‌اي چگونه تنظيم مي‌شود؟ رابطه بين اين تشكل‌هاي توده‌اي چه مي‌شود؟ وظيفه چپ‌ها كدام است...

 یکی از عواملی که می تواند در پیروزی کارگران نقش معینی ایفا کند احساس مسئولیت، درایت و فداکاری همین فعالان و تشکل‌های موجود مدافع کارگران است. نگذاریم فرقه‌گرایی یک بار دیگر ما را در دستیابی به اهداف‌مان با شکست مواجه سازد.