سه شنبه ۹ تير ١٣٨٣ – ٢۹ ژوئن ٢٠٠۴

اتحاديه ملی

ايده ای برای سازمان يابی مجدد جنبش دانشجويی

 

مجيد حاجی بابايی*

 

پرسش اساسی و محوری اين مقاله اين است که: بهترين مدل برای سازمان يابی مجدد جنبش دانشجويی ايران چيست؟ برای پاسخ به اين پرسش نخست می بايست دو موضوع بررسی وضعيت فعلی سازماندهی جنبش دانشجويی و همچنين مهم ترين ايده های ارائه شده جهت برون رفت از شرايط موجود را بررسی کنيم، آن گاه به ارائه ايده جايگزين اقدام کنيم.

 

وضعيت فعلی سازماندهی جنبش های دانشجويی

قبل از ترسيم وضعيت موردنظر ذکر اين نکته ضروری است که استفاده از واژه جنبش ها به دليل کثرت و تنوعی است که در ميان دانشجويان وجود دارد. ما با يک پديده يکدست و جنبشی واحد روبه رو نيستيم، بلکه جنبش های متعدد با خاستگاه اجتماعی و فکری متفاوت در دانشگاه حضور دارند. در خصوص وضعيت فعلی اگر جريان موجود را به جريان های بزرگی تحويل (reduction) کنيم حداقل می توان در نسبت به حکومت مستقر سه گروه از دانشجويان را که هر کدام تشکيلات و سازماندهی خاص خود را دارند، تشخيص دهيم. ۱- دانشجويان نزديک به هسته مرکزی محافظه کاران ۲- دانشجويان اصلاح طلب ۳- دانشجويان اپوزيسيون. البته در برخی موارد مرز مشخصی بين دانشجويان اصلاح طلب و اپوزيسيون نمی توان کشيد اما اختلاف و تفاوت آنها در نقاط کليدی و راهبردی خودنمايی می کند.

گرچه گروه اول در قالب نهاد ها و سازمان های دولتی و مستقل دانشجويی فعاليت های گسترده ای در محيط دانشگاه انجام می دهند اما از آنجا که کمتر منتقد وضع موجود بوده و بيشتر خصلت محافظه کارانه دارند، از چارچوب تحليل اين مقاله بيرون می مانند. زيرا قصد ما تحليل آن بخش از جنبش های دانشجويی است که از نوعی ويژگی انتقادی و اصلاحی نسبت به ساختار موجود برخوردارند و به دليل تنگنا های تحميلی می بايست همواره ارزيابی دقيق و مجدد از خود داشته باشند تا بتوانند به راهشان ادامه دهند.

به باور نگارنده اين دسته اخير در قالب جنبش های متعدد ايفای نقش می کنند اما از آنجايی که در حال حاضر حول «آرمان های مشترک» به نوعی هم افق شده اند می توان آنها را در ذيل واژه «جنبش دانشجويی» بدون پيشوند و پسوند گنجاند. هر چند در صورت گذار از اين شرايط راه ها و روش های متفاوت و متکثری را در پيش خواهند گرفت.

با توجه به ملاحظات فوق، به نظر می رسد ساختار های موجود برای «سازمان يابی» دانشجويان در قالب آنها بسيار فرسوده و کهنه است و به هيچ عنوان جوابگوی نياز های فزاينده و رو به رشد دانشجويان نيست. در اينجا نيازی به تکرار نيست که بعد از انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۵۹ و بسته شدن دانشگاه ها نوعی يک دستی در دانشگاه به وجود آمد و فضای تکثر و تنوع رنگ باخت و همين شرايط تشکل های خاص خويش را خلق کرد. اما بعد از جنگ و قطب بندی جديد زمينه ای برای رشد انديشه های نوين و «دگر» به وجود آمد. هر چه که اين انديشه ها در دانشگاه رشد می يافت و تنوع و تکثر بيشتر می شد، کمتر زمينه ای برای تغيير يا ايجاد سازمان های دانشجويی متناسب با شرايط موجود فراهم می آ مد. تنها به دليل تغيير محسوس و جدی در سپهر عمومی دانشگاه، برخی از تشکل ها و سازمان های موجود تغييراتی آرام و تدريجی را پذيرا شدند. اما اين تغيير نيز در محتوا و کيفيت نيرو ها بود و هيچ تغييری در پوسته و ظاهر بيرونی آنها که نمادش تشکيلات و سازماندهی آن است، ايجاد نشد.

يکی از مهم ترين تشکل های سراسری دانشجويان که از اين تغيير محتوايی به دور نماند و دگرديسی هايی را در درون خود ايجاد کرد، اتحاديه انجمن های اسلامی دانشجويان سراسر کشور (دفتر تحکيم وحدت) است. اين تشکل همانطور که از نامش پيداست فقط دربرگيرنده انجمن های اسلامی دانشجويان است، به همين دليل طيف وسيعی از کانون ها و تشکل های صنفی و فرهنگی و سياسی از دايره شمول آن خارجند و هرگز نمی توانند عضو آن شوند. اما اين تنها محدوديتش نيست، بلکه اساسنامه و مرامنانه آن نيز کوچک ترين تغييری نيافته و براساس همان روش کهن اداره می شود. اگر اين نقاط ضعف را در نظر داشته باشيم و همزمان به اين مسئله نيز بينديشيم که امروز وقتی از جنبش دانشجويی ايران سخنی به ميان می آيد، ناخودآگاه ذهن به سوی دفتر تحکيم وحدت معطوف می شود و ساير وجوه حرکت های دانشجويی مغفول می ماند، اهميت و جايگاه دفتر تحکيم وحدت در تحولات دانشجويی ايران را بهتر درک می کنيم. بر اين اساس، تا وقتی هژمونی دفتر تحکيم وحدت با اين اساسنامه و مرامنامه وجود دارد، نمی توان انتظار داشت تحولی جدی در عرصه سازمان يابی دانشجويان صورت گيرد، مگر اينکه «دفتر تحکيم وحدت» با تغيير و دگرديسی در وضعيت سازمانی و کارکرد خود محوريت ايجاد شرايط جديد برای «جنبش دانشجويان ايرانی» را فراهم کند.

اگر اين تحليل از شرايط «جنبش دانشجويی» را بپذيريم، بايد بگوييم اين جنبش در شرايط «بی سازمانی» به سر می برد. زيرا فراگير ترين آنها «دفتر تحکيم وحدت» با محدوديت های ساختاری بسياری مواجه است. بگذريم از ساير گروه ها که عنوان های پرطمطراق دارند و اعضايی بسيار محدود. در پيدايش چنين شرايطی است که ناخودآگاه ذهنيت جمعی دانشجويان به اين سمت معطوف می شود که بايد سازمان يا سازمان های فراگير دانشجويی را برای پوشش دادن مطالبات متنوع دانشجويان ايجاد کرد. اگر دقت شود عمده استدلال هايی که از سوی فعالان دانشجويی ارائه می شود، پيدايش سازمان دانشجويی فارغ از جهت گيری ايدئولوژيک و پوشش دهنده به تنوع و کثرت فکری و فرهنگی موجود در دانشگاه است اما اينکه ايده های مطرح شده تا چه اندازه می تواند اهداف فوق را پوشش دهد ارزيابی ای است که در پی می آيد.

 

راهکار های سازمان يابی جديد دانشجويان

از ميان ايده ها و راهکار های متعددی که برای برون رفت از شرايط «بی سازمانی» فعلی ارائه شده دو مورد تشکيل «پارلمان دانشجويی» و «دفتر تحکيم دموکراسی» مهم ترين آنها بوده اند. در کارويژه اين دو تشکل و ساير پيشنهادات بر غيرايدئولوژيک و فراگير بودن آنها تاکيد شده است. اين نحوه استدلال نشان می دهد تشکل های موجود هم ايدئولوژيک و هم غيرفراگيرند. نکته ديگر اينکه ضرورت «سازمان يابی» جنبش دانشجويی ايران را يادآوری می کنند اما تاکنون راهکار مشخصی برای عملياتی شدن ايده های فوق ارائه نشده است. اما جسته و گريخته، براساس اظهارات پراکنده فعالان دانشجويی می توان يک قدر مشترک از سخنان آنان گرفت و آن «نخبه گرايانه» بودن هر دو سازمان است. البته تئوری پردازان دفتر تحکيم دموکراسی اين موضوع را به صراحت اعلام کرده اند که قصد دارند حرکتی «نخبه گرايانه» و معطوف به افراد خاص را سازماندهی کنند و به نوعی تکامل يافته تحکيم وحدت باشند. به عبارت ديگر بيشتر روزآمد کردن دفتر تحکيم وحدت را مدنظر دارند.

اما پارلمان دانشجويی داعيه ای فراتر دارد و قصد فراگيری و سراسری بودن دارد. اما چگونه و با چه ابزاری پرسشی است که تاکنون بدان پاسخی داده نشده است. قطعا سازوکار ايجاد «پارلمان دانشجويی» به معنای خانه دانشجويان هرگز نمی تواند اين باشد که چند نفر، مثلا اعضای شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت، دور ميز بنشينند و برای ايجاد آن تصميم بگيرند، بلکه می بايست حرکتی کاملا دموکراتيک و از پايين باشد و به گونه ای طراحی شود که هر سه طيف دانشجويان که قبلا بدان ها اشاره شد، بتوانند در آن عضو شوند و نماينده داشته باشند.

به نظر می رسد هر دو ايده فوق، توانايی پوشش دادن به خواست ها، مطالبات و ضرورت های جديد فضای دانشجويی ايران را نداشته باشند. دفتر تحکيم دموکراسی حداکثر می تواند به عنوان تشکلی در کنار ساير تشکل ها يا تکامل يافته آنها، ايفای نقش نمايد. «پارلمان دانشجويی» نيز نخست، آفرينشی نوبنياد است و سابقه چندانی در فضای واقعی جنبش های دانشجويی ايران و جهان ندارد. به همين دليل بسيار مبهم است و می بايست ابهام زدايی شود. دوم اينکه واژه «پارلمان» بار حقوقی مشخصی دارد و نمی توان آن را به هر تشکلی نسبت داد، همچنان که «مجلس دانش آموزی» ايده ای بسيار ابتدايی و ناپخته است. زيرا مجلسی که نتواند در حوزه اموری که مربوط به کارکرد اصلی اش است فی المثل مدرسه يا دانشگاه، قانونی که منشاء اثر باشد تصويب کند چگونه پارلمانی است؟ مگر اينکه قصد داشته باشيم از آن به عنوان يک نماد برای بيان «افکار عمومی» استفاده کنيم که البته راه های بهتری نيز وجود دارد.

يا اينکه آنگونه که فضای سياسی ايران مستعد تخريب مفهوم واژه است، چنان که «ليبرال» را به دشنام تبديل می کند، برای پارلمان نيز مفهومی جديد خلق کند؟ سوم اينکه، ايجاد «پارلمان دانشجويان» معطوف به رای مستقيم دانشجويان است، قطعا اين امر مستلزم هزينه و وقت بسيار و مهم تر از اينکه همکاری مسئولان دانشگاه و ساير اجزای حاکميت است. در چنين شرايطی، اين پارلمان در بهترين حالت چيزی شبيه «پارلمان دانش آموزی» است که بدون همراهی و همکاری مسئولان ساعتی نيز نمی تواند دوام آورد و اين قطعا مخالف خواست روح حاکم بر دانشگاه که استقلال از قدرت است، می باشد. پس بايد به دنبال طرحی رفت، وقت و انرژی صرف آن کرد که حداقل امکانات برای ايجاد آن فراهم باشد. نه اينکه در فضايی آرمانی و ذهنی الگو های کامل طراحی کرد اما در شرايط عينی و عملی امکان اجرای آن نباشد و نهايت از عدم همراهی و بسته بودن ساختار شکوه کرد، هنر اين است که متناسب با شرايط موجود طرحی اجرايی در دستور کار قرار گيرد.

اما نکته مهم ديگر در باب اين دو ايده اينکه، طراحی آنها فقط معطوف به فضای داخلی ايران و دانشجويان آن است. اما نبايد فراموش کنيم که در حال حاضر ده ها هزار نفر از جوانان ايرانی در دانشگاه های سراسر جهان مشغول به تحصيل هستند و پتانسيل بزرگی هستند که هرگز نبايد مورد غفلت قرار گيرند. برخی از اين جوانان تشکل های فعال و پرجنب وجوشی ايجاد کرده اند که اگر در قالبی وسيع تر قرار گيرند بازتابی خيره کننده خواهند داشت. برای نمونه در دانشگاه برکلی آمريکا هسته اعتماد دانشجويان ايرانی آمريکا شکل گرفته و روزبه روز در حال رشد و تکامل است و رفته رفته به سازمانی منسجم و اثر گذار تبديل می شود. در ساير شهر های دانشگاهی اروپا و ساير نقاط جهان نيز سازمان های دانشجويی ايرانی وجود دارند. هر ايده و طرحی که امروز در خصوص «سازمان يابی» دانشجويان ايرانی مطرح می شود، می بايست اين فاکتور مهم را نيز لحاظ کند که متاسفانه دو ايده فوق الذکر از کنار آن به راحتی گذشته اند.

 

پيشنهاد جايگزين: «اتحاديه ملی دانشجويان ايرانی»

حالا اگر بپذيريم، ضرورت سازمان يابی جديد دانشجويان، حرف اول محافل دانشجويان ايرانی است، به پرسش ابتدای مقاله برمی گرديم که اين سازمان يابی بايد از چه الگويی پيروی کند، به گونه ای که هم فراگير باشد و هم اينکه اهداف مشخص و آرمان گرايانه داشته باشد و در عين حال چتر گسترده ای برای انديشه های متفاوت اما «هم افق» باشد. برای پاسخ به اين ضرورت و پرسش گام اول را می بايست استفاده از تجربيات نسل های گذشته دانشجويان ايران و سازوکار های موجود در ساير نقاط دنيا، دانست.

نسل های پيشين جنبش دانشجويی ايران، در زمانی که کل دانشجويان ايران در داخل و خارج کشور مجموعا به سی هزار نفر نمی رسيد، موفق شدند در سال ۱۳۳۷ سنگ بنای اتحاديه ای دانشجويی از مجموعه سازمان های دانشجويی ايران در داخل و خارج کشور را در قالب کنفدراسيون دانشجويان ايران بگذارند. اين کنفدراسيون توانست در بسياری از مجامع بين المللی دانشجويی ارتباط برقرار کند و خواسته های خود و ملت ايران را پيگيری نمايد. همچنين در اکثر نقاط دنيا وجود «اتحاديه های دانشجويی» امری پذيرفته شده است و براساس توانايی واقعی و نه خيالی و ذهنی دانشجويان و ميزان تعهد و احساس مسئوليت آنها شکل می گيرد. در سطح ملی معمولا يک اتحاديه ملی (national assosiation) شکل می گيرد. اين اتحاديه حاصل اتحاد (union student) واحد های دانشجويی است که در سطح دانشگاه ها شکل می گيرد. Union ها نيز خود محصول رای دموکراتيک کانون ها و انجمن های دانشجويی است که در دانشگاه فعاليت دارند و با رای خود هيات مديره يا شورای مرکزی اين واحد های دانشجويی را انتخاب می کنند. در چنين شرايطی می توان پذيرفت «اتحاديه ملی دانشجويان» نماينده خواست جامعه دانشجويی يک کشور است.

اما اجرايی کردن اين الگو ها در ايران امروز با دشواری های جدی مواجه است. به خصوص اگر بخواهيم براساس الگوی دوم اقدام کنيم، اين دشواری دو چندان می شود. زيرا ميزان نفوذ مديريت دانشگاه ها بر کانون ها و نظارت بر آنها بسيار بالاست. اکثر کانون های فرهنگی _ هنری، اجتماعی و سياسی وابسته به امور فرهنگی دانشگاه ها هستند و با آنها بسيار سليقه ای برخورد می شود، به گونه ای که يک مدير روشنفکر و با فکر باز می تواند زمينه تحول در يک دانشگاه را فراهم کند و بالعکس، مديريتی با ذهنی بسته می تواند فضای فرهنگی و فکری دانشگاه را دچار رکود کند. تا وقتی قوانين و فضای کاملا دموکراتيک بر ساختار های دانشگاه حاکم نشود، امکان استفاده از روش اتحاد واحد های دانشجويی امری نزديک به محال است. هکذا، اگر چنين شرايطی نيز ايجاد شود، بخشی از دغدغه های امروز جنبش دانشجويی سالبه به انتفاء موضوع می شود. به همين دليل می بايست به دنبال راهکاری آسان تر و عملياتی بود.

پس، چاره کار «سازمان يابی جديد» جنبش دانشجويی ايران تلفيقی از تجربه کنفدراسيون و اتحاديه های ملی ساير کشور ها است. اين سازمان می تواند «اتحاديه ملی دانشجويان ايرانی» در داخل و خارج کشور باشد. در اين وضعيت ما دو نيروی اثر گذار داريم.

دانشجويان خارج و دانشجويان داخل. موقعيت دانشجويان تا حدود زيادی از ثبات برخوردار است به همين دليل زودتر می توانند به جمع بندی و نتيجه برسند. می توان طی فرآيندی تحويل گرا، انجمن های پراکنده دانشجويی در هر کشور را در قالب يک سازمان فراگير و خاص آن کشور درآورد و اين سازمان ها براساس ميزان دانشجويانی که به عضويت درآورده اند در مجمع عمومی «اتحاديه ملی» شرکت کنند و همراه با نمايندگان دانشجويان داخل زمينه برای انتخاب هيات دبيران با شورای مرکزی «اتحاديه ملی دانشجويان ايرانی» تشکيل دهند. اين شورا می تواند با برنامه ريزی حلقه واسط و رابطی بين سازمان های پراکنده باشد و زمينه هم افقی هر چه بيشتر و اقدامات مشترک را فراهم کند. اما اين کار به لحاظ موانعی که بر سر راه فعاليت های جمعی در ميان ايرانيان وجود دارد، تدبير ها و چاره های خاصی را می طلبد به خصوص در ميان نخبگان اين تدبير خاص تر می شود.

زيرا بلافاصله سازمان ها و گروه هايی به وجود می آيند و چند نفر کنار هم جمع می شوند و عنوانی پرطمطراق و گاهی در حد تشکل های سراسری و ملی برای خود انتخاب می کنند، در حالی که تعداد اعضای آنها به تعداد انگشتان يک دست نمی رسد. به همين دليل در داخل، وظيفه دفتر تحکيم وحدت بسيار سنگين است. اين دفتر در حال حاضر فراگيرترين سازمان دانشجويی ايران است. اين دفتر می تواند با تغيير کارکرد خود از يک اتحاديه متشکل از تشکل های خاص، با تغييراتی در اساسنامه، زمينه پيوستن ساير تشکل ها و کانون های پراکنده در دانشگاه را به خود جلب کند و نهايتا با برگزاری انتخاباتی دموکراتيک شورای مرکزی سازمان دانشجويان دانشگاه های ايران را شکل دهد.

البته اين پيشنهاد، متناسب با فضای سياسی جامعه ارائه شود، وگرنه اگر امکان به وجود آمدن چند سازمان فراگير دانشجويی که هر کدام بخشی از دانشجويان و خواسته های آنها را نمايندگی کنند، بسيار مطلوب تر است، اما واقعيت اين است که در حال حاضر امکان وقوع چنين پديده ای تقريبا ناممکن است، به همين دليل می بايست از ظرفيت های موجود حداکثر بهره را برد. در مرحله تشکيل «اتحاديه ملی دانشجويان ايرانی» نقش تحکيم وحدت يا همان سازمان دانشجويان دانشگاه های ايران بسيار مهم است و می بايست زمينه ايجاد هماهنگی در بين ساير سازمان های دانشجويی ايرانی را فراهم کند. با توجه به اينکه در حال حاضر دانشجويان ايران جمعيت بالايی را در برمی گيرند، انتظار می رود، بالاترين ميزان حق رای برای اين تشکل در نظر گرفته شود تا بتواند به خوبی نقش پيشرو و تحول طلب خود در داخل را ايفا نمايد. البته اين نيز مسبوق به سابقه است چنان که در کنفدراسيون چنين عمل می شد. البته نوشتن اساسنامه و راهکار های عملياتی کردن اين ايده، مجالی ديگر را می طلبد. در صورتی که اصل پيدايش چنين اتحاديه ای در سطح ملی پذيرفته شود، آن گاه افراد شاخص جنبش دانشجويی در داخل و خارج ايران می توانند با رايزنی های مداوم و پيگير زمينه اجرايی شدن آن را فراهم کنند.

 

*عضو شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت