چهارشنبه ۳ تير ١٣٨٣ – ۲۳ ژوئن ٢٠٠۴

 

خرداد، ماه عبرت ها و حسرت ها

 

 محمد ملکی

doctormaleki@yahoo.com

 

 

بسم الحق

با نام آزادی، آگاهی و عدالت

به مناسبت گذشت يکسال از اسارت

سه يار مبارز، تقی رحمانی، رضا عليجانی و هدی صابر

و با ياد دانشجويانی که در خرداد ۸۲ زندان

و شکنجه را پذيرا شدند

 

هموطنان، جوانان، دانشجويان

تاريخ سراسر عبرت است و حسرت، عبرت از سرنوشت قدرت به دستان طغيان گر و حسرت به خاطر از دست رفتن فرصت های ملی، در اين يادداشت و سالی که آن را سال «پاسخ گويی» نام نهاده اند برای آگاهي بيشتر جوانان و دانشجويان - که همه اميد و آرمانم آن ها هستند - می خواهم اشاره ای فشرده به بعضی وقايع سرنوشت ساز و قابل تأملی که در خرداد ماه طی ۴۰ سال در وطنم اتفاق افتاده و شاهد همه آن ها بوده ام داشته باشم. با اين اميد که «پاسخ گويی» برای سؤالات مطرح شده و ديگر پرسش هايی که در ذهن نسل جوان وجود دارد پيدا شود تا درسی باشد به جوانان و عبرتی برای زورمداران و زراندوزان و تزويرگران.

 

۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ قيام مردم به علت دستگيری آقای خمينی

پس از مقدماتی که منجر به دستگيری آقای خمينی شد، اين خبر بلافاصله در سراسر کشور منتشر شد. جمعی از مردم به خيابان ها ريختند و تظاهراتی عليه نظام شاهی صورت گرفت. بهتر است جريان را از زبان حاج مهدی عراقی از رهبران «فداييان اسلام» و مؤتلفه اسلامی که از طرفداران پروپاقرص آقای خمينی و از دست اندرکاران قيام بود بشنويم.

"و اما جريان ۱۵ خرداد که بعدا بررسی شد و رسيدند به او بچه ها، اين بود که گزارشی می رسد به شاه که يک انقلابی در شرف تکوين است که اگر جلوگيری نشود، اين حرکت به اين صورت که دارد جلو می رود، خلاصه اش برای خود تو و دستگاه رژيم احساس خطر می شود. اين طرح را می ريزند که بيايند يک شبه انقلاب به وجود بياورند تا اين که جلوگيری بشود از آن انقلاب اصلی. خوب، برای اين که يک شبه انقلاب به وجود بياورند احتياج به يک مقدماتی داشته اند. گفتم که به اين فکر افتادند که يک شبه انقلاب به وجود بياورند برای جلوگيری از آن انقلاب اوليه، انقلابی که می خواهد به وجود بيايد، خوب، اين احتياج به يک مقدمه داشت و می دانستند آقای خمينی زمينه اش توی مردم چی است و با بازداشت و دستگيری ايشان قهرا يک عکس العملی در مردم ايجاد می شود و چون اين حرکت يک حرکت نارس است و هنوز پخته نشده می توانند زود بکوبند و روح يأس و ناميدی و بدبينی در اثر کشتار زيادی که می کنند در مردم ايجاد می شود و برای مدتی حداقل ديگر اين حرکت ادامه پيدا نمی کند و اين ها با خيال راحت می توانند به حکومتشان ادامه بدهند.

اين شد که در روز ۱۵ خرداد به خصوص از بعدازظهر شروع کردند به يک کشتار بدون حساب. مثلا عده ای از ورامين حرکت کردند و می آيند که اکثرشان هم کفن پوش بودند در حدود ۳۰۰ الی ۳۵۰ نفر، دم باقرآباد ورامين، اين ها همه را می بندند به رگبار مسلسل و آن ها را می کشند که يک مشت از ترسشان می روند توی قنات ها و تعدادی از جنازه ها هم توی قنات ها ريخته شده بود و بعد هم با لودر می آيند جنازه ها را در کمپرسی می ريزند و می برند چال می کنند. در خود شهر قم هم روز عاشورا (روز ۱۵ خرداد) کشتار خيلی زيادی شده بود. البته خود ساواک هم توی اين طرح و نقشه دست داشت."

(ناگفته ها، خاطرات حاج مهدی عراقی، ص ۱۹۱ - ۱۹۲)

از آن جا که حادثه ۱۵ خرداد سال ۴۲ بر وقايع ۴۰ سال اخير به ويژه تغيير نظام شاهی و برپايی نظام ولايی و حوادث ۲۵ سال حکومت روحانيون اثر بسيار زيادی داشته از پژوهشگران و دانشجويان علوم سياسی می خواهم در مورد جرياناتی که منجر به دستگيری آقای خمينی و پيامدهای آن شد به مطالعه و تحقيق بپردازد تا درس عبرتی گردد برای آيندگان و افشای صفحاتی چند از کتاب قطور آن چه بر سر ملت ما آمده است.

 

۴ خرداد سال ۵۱، اعدام بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران

بعد از جريان ۱۵ خرداد سال ۴۲ و دستگيری جمعی از فعالين سياسی و تنگتر شدن فضا و تشکيل دادگاه سران نهضت آزادی و بيان اين جمله از سوی مهندس مهدی بازرگان که ما آخرين گروهی هستيم که با نظام مبارزه قانونی می کنيم و اعلام اين مسئله که مبارزه ما يک مبارزه قانونی است و از سوی ديگر پيش گرفتن روش «صبر و انتظار» به وسيله سران جبهه ملی، جمعی از جوانان و دانشجويان با جدا کردن راه مبارزاتی خود از نهضت آزادی و جبهه ملی شعار قرآنی «فضل الله المجاهدين علی القاعدين اجرا عظيما» را سر دادند و با شناخت و شعور به اين واقعيت رسيدند که در مبارزه با ظلم و ظالم انتخاب راهی جز «راه حسين» در جامعه ايران به بی راهه رفتن است. و بالاخره بنيان گذاران سازمان همان ها که بسياری از مقامات عالی «نظام ولايی» به دوستی و همنشينی با آن ها افتخار می کردند پس از دستگيری و شکنجه های بسيار بامداد روز چهارم خرداد سال ۵۱ جان در راه آرمان خويش و آزادی خلق فدا کردند.

حال بشنويم اين روايت را از زبان حسين شاه حسينی يکی از زندانيان قزل قلعه در آن روزها:

"صبح روز ۴ خرداد ۱۳۵۱ گروهبان ساقی به سلول من آمد، رنگپريده و عصبانی می نمود. احوالش را پرسيدم، گفت: امروز شاهد منظره ای بودم که تا عمر دارم فراموش نمی کنم. حدود ساعت ۴ صبح قرار بود حکم اعدام درباره حنيف نژاد و دوستانش اجرا شود. من هم ناظر واقعه بودم. هنگامی که به اتفاق يکی ديگر از مأمورين زندان به سلول او رفتيم تا او را برای اجرای مراسم اعدام به ميدان تير چيتگر ببريم حنيف نژاد بيدار بود. همين که ما را ديد گفت: می دانم برای چه آمده ايد. آن گاه رو به قبله ايستاد و با تلاوت آياتی از قرآن دست ها را بالا برد و گفت: خدايا شاکرم به درگاهت. اين توفيق را نصيبم کردی که در راه آرمانم شهيد شوم سپس همراه ما به راه افتاد، پس از انجام مراسم مذهبی در حضور قاضی عسگر، او را به طرف ميدان تير حرکت داديم. در طول راه تکبيرگويان، شکرگزاری می کرد و تا لحظه تيرباران بدين کار ادامه داد. گويی به مراسم عروسی می رفت."

(تاريخ سياسی ۲۵ ساله ايران از کودتا تا انقلاب تأليف سرهنگ غلامرضا نجاتی، جلد اول، ص ۴۰۶ - ۴۰۷)

 

۲۹ خرداد سال ۵۶ شهادت دکتر علی شريعتی

وقتی دکتر ۲۶ ارديبهشت توانست با نام علی مزينانی از چنگ ساواک بگريزد و برای ادامه کارهايش به خارج از کشور هجرت نمايد جامعه به ويژه نسل جوان تحت تأثير گفته ها و نوشته های او به آن حد از آگاهی رسيده بود که توانست مبارزه با نظام شاهی را به اوج برساند و اسلام سنتی و بنيادگرا را از اسلامی که براساس عرفان، برابری و آزادی باشد بازشناسد و نقش اساسی در سرنگونی نظام شاهی ايفا نمايد. شهادت شريعتی در هجرت حادثه دردناکی بود که همه را در حيرت و حسرت فرو برد، ماجرای ظهور شريعتی در صحنه سياسی و دينی ايران موجب تحولاتی شد که می تواند موضوع تحقيق و بررسی نسل جوان و دانشجو برای روشن شدن نقش شريعتی در تحولات آينده ايران باشد.

 

۲۵ خرداد سال ۶۰ روز مرتد اعلام کردن اعضای جبهه ملی

پس از تهيه و انتشار لايحه قصاص و اعلام اين امر که همه گروه ها و افراد می توانند نظر خود را در اين زمينه اعلام کنند جبهه ملی ايران به خاطر بيان نظر خود مردم را به اجتماع در ميدان فردوسی دعوت کرد. از صبح ۲۵ خرداد راديو و تلويزيون حمله به دعوت کنندگان برای اجتماع را آغاز کردند و در نقاط مختلف شهر حزب اللهی ها تجمعاتی تشکيل داده و حملاتی را عليه جبهه ملی انجام دادند ساعت ۲ بعدازظهر آقای خمينی ضمن پيامی از طريق راديو جبهه ملی را «مرتد» اعلام کرد. بلافاصله ميدان فردوسی به محاصره حزب اللهی ها درآمد و مانع اجتماعی که قرار بود در مورد «نقد لايحه قصاص» تشکيل گردد، شدند. در آن روز زد و خوردهايی بين گروه ها صورت گرفت و تهران متشنج شد. گويی شهر در انتظار وقايعی بود که در ۲۹ و ۳۰ خرداد ۶۰ اتفاق افتاد.

 

۲۹ خرداد سال ۶۰ حمله به منزل دکتر شريعتی

چهارمين سال روز شهادت دکتر علی شريعتی با حادثه تکان دهنده و عبرت آموزی همراه بود. خانواده شريعتی پس از تلاش بسيار برای در اختيار گرفتن مسجدی، حسينيه ای، سالن کنفرانسی و جهت برگزاری مراسم، ناچار شدند اين مراسم را در خانه خودشان برپا کنند. بعد از ظهر ۲۹ خرداد چند صد نفر از دوستان و شاگردان و ارادتمندان به شريعتی در اين خانه و کوچه های اطراف گرد آمدند تا شاهد مراسم چهارمين سالگرد شهادت مردی باشند که در روشن گری مردم نقشی کم نظير داشت. برنامه ريزی از سوی خانواده صورت گرفته بود و احسان فرزند شريعتی اداره بلندگو و مراسم را در اختيار داشت. مردم در کمال آرامش به برنامه و پيام هايی که به مناسبت از سوی گروه های مبارز داخلی و خارجی داده می شد گوش فرا داده بودند. وقتی احسان اعلام کرد از نماينده سازمان مجاهدين خلق افغانستان دعوت می شود پيام خود را بفرستد. گروهی از حزب اللهی های وابسته به حزب جمهوری و دادستانی انقلاب با شنيدن نام سازمان مجاهدين با سنگ و چوب و چاقو و پنجه بوکس به جمعيت داخل کوچه حمله کردند و پس از قلع و قمع و زخمی کردن تعدادی از آن ها به خانه هجوم بردند. اما خانم هايی که در حياط جمع بودند با بستن در به روی مهاجمان مانع ورود آن ها به خانه شدند. حزب اللهی ها با سنگ و وسائلی که در اختيار داشتند حمله را آغاز کردند و پس از شکستن شيشه ها و سنگ اندازی به داخل خانه و اتاق ها از ديوار همسايه ها بالا رفته با پرتاب گاز اشک آور و مواد آتش زا به داخل خانه همه چيز را در هم کوبيدند و تعداد کثيری مجروح و خرابی های بسيار بر جای نهادند. در اين ماجرا استاد محمدتقی شريعتی دچار حالت خفگی شد که اگر کمک دوستان و خانواده شريعتی نبود جانش به خطر می افتاد. بالاخره پس از گذشت ساعتی از حمله به خانه شريعتی و درهم ريختن همه چيز لشگر پيروز!! يعنی عوامل دادستانی انقلاب تحت فرماندهی اسدالله لاجوردی سوار بنزهای دادستانی انقلاب اسلامی تهران که در انتظارشان بود شدند و محل را ترک کردند تا آماده برای ايجاد حادثه ای ديگر باشند. وجود خرده شيشه ها، خون، کتاب های سوخته و کفش های بسيار در گوشه و کنار خانه و اتاق ها علائمی روشن بود که از روی آن می شد حوادثی را که حزب اللهی ها در آينده به وجود خواهند آورد پيش بينی کرد.

 

۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰: آغاز مبارزه رودررو

پس از حادثه ۲۵ خرداد، روز ۲۷ خرداد گروهی از حزب الهی ها به منزل پدر ابريشم چی از رهبران مجاهدين حمله می کنند. سازمان مجاهدين خلق طی بيانيه ای اعلام می کند اگر حمله به خانه ها و تجمع های مجاهدين ادامه يابد سازمان به هر وسيله که صلاح بداند از خود دفاع خواهد کرد و ۳۰ خرداد را روز راهپيمايی به سوی مجلس شورا در اعتراض به مطرح شدن عدم کفايت رئيس جمهور اعلام می نمايد. ساعت ۴ بعدازظهر راهپيمايی آغاز می شود. در نقاط مختلف شهر از جمله ميدان فردوسی حمله به تظاهرکنندگان از سوی کميته و سپاه آغاز می گردد و درگيری تا پاسی از شب ادامه می يابد. در اين جريان از دو طرف ده ها نفر مجروح و کشته می شوند. ا ز جمله چند نفر از سردمداران حمله به منزل دکتر شريعتی که (روز ۲۹ خرداد)، بعد از واقعه ۳۰ خرداد حوادثی پيش می آيد که می تواند درس عبرتی باشد برای انحصارطلبان و آن ها خشونت را تبليغ می کنند و شعار النصر برعب را سر می دهند. حال پس از گذشت بيش از ۲۰ سال از آن خشونت ها بعضی مغزهای عليل بازگشت به سال ۶۰ را به آرزو نشسته اند با اين اميد که ريشه انتقاد و اظهارعقيده و ديگرانديشی را بخشکانند. عبرت آموز آن که همان کسان که آن روزها بچه مسلمان های مخالف و منتقد را «منافق» نام دادند امروز از سوی هم سنگرهای قديمشان، آن ها که جايگاه خود را در قدرت حفظ کرده اند «منافقين جديد» نام گرفته اند. برای آگاهی بيشتر خوانندگان به ويژه نسل جوان از حادثه ۳۰ خرداد ۶۰ در اين جا به خاطرات آقای علی اکبر هاشمی رفسنجانی که آن زمان هم يکی از ستون های اصلی نظام ولايی بود اشاره می کنم:

"من به مجلس رفتم طرح «عدم کفايت سياسی بنی صدر» در دستور بود موافقين و مخالفين صحبت کردند. مخالفان حرفی برای گفتن نداشتند. خودشان را هم مخالف بنی صدر قلمداد می کردند و هم مخالف عزل او. موافقان با اين که حرف حسابی زياد داشتند خوب صحبت نکردند. جمعيت عظيمی از حزب الهی ها در بيرون مجلس جمع شده بودند و خواستار سرعت کار بودند. هنگام تنفس و بعدازظهر با آن ها صحبت کردم.

گروهک های مجاهدين خلق و پيکار و رنجبران و اقليت فدايی و تدارک وسيعی برای ايجاد آشوب و جلوگيری از کار مجلس ديده بودند و به نحوی اعلام مبارزه مسلحانه کرده اند. از چهار بعد از ظهر به خيابان ها ريختند و تخريب و قتل و غارت و آشوب را در تهران و بسياری از شهرستان ها آغاز کردند. کم کم نيروهای سپاه و کميته ها و حزب الهی ها به مقابله برخاستند. من در مجلس بودم. صدای تيراندازی از چندين نقطه شهر به گوش می رسيد. اوايل شب آشوبگران شکست خوردند و متفرق شدند بدون آن که کار مهمی از پيش ببرند؛ به جز تخريب چند ماشين و مرگ و جرح چند نفر از طرفين.

در خيلی از شهرها آشوب مختصری توسط گروهک ها ايجاد شده بود که با دخالت مردم سرکوب گرديد. در تهران شانزده نفر کشته و يک صد و پنجاه و شش نفر مجروح از حوادث ديروز گزارش شده است. امروز عليرغم تهديدهايی که از طرف گروهک ها شده بود - که در صورت عزل بنی صدر شهر را به آتش می کشند - کوچک ترين حرکتی نکردند. شايد به علت قاطعيت دادگاه انقلاب که امروز صبح پانزده نفر از عوامل آشوب را سريعا محاکمه و مجازات کرده است و به علت حضور حزب الله."

- کتاب عبور از بحران (کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی)، ۳۰ و ۳۱ خرداد سال ۶۰، ص ۱۶۳-۱۶۶

ملاحظه می کنيد هرکس حادثه ۳۰ خرداد را با برداشت و تحليل خود بيان می کند. به نظر من برای روشن شدن واقعيت بايد يک تحقيق کامل و جامع از سوی استادان و دانشجويان علوم سياسی و اجتماعی در اين زمينه صورت گيرد. شاهديم در اين بيست و چند سال مسئله تنها از سوی يک جريان مورد اظهارنظر قرار گرفته است. خاطرات و نوشته های بعضی از مخالفين هميشگی سازمان مجاهدين که اساسا حکم محکوميت را پيشاپيش صادر کرده اند و تعدادی از بريده های سازمان نمی تواند بيان کننده واقعيت ها باشد. متأسفانه تاکنون هيچ نشريه ای حاضر نشده نظرات هر دو طرف را منعکس کند و اين بسيار جای تأسف است آن هم از سوی مدعيان، صداقت و شجاعت و حقيقت گويی در بيان وقايع تاريخی.

 

۳ خرداد سال ۶۱ فتح خرمشهر

پس از فتح خرمشهر روز ۳۰ خرداد صدام حسين طی نطقی اعلام می کند تا ۱۰ روز ديگر نيروهای خود را از خاک ايران بيرون می برد.

"شب سه شنبه ۲۲ تير شورای امنيت سازمان ملل قطعنامه ای صادر می کند و درخواست آتش بس بين ايران و عراق را می نمايد. نخست وزير و وزيرخارجه ايران بلافاصله آن را رد می کنند و می گويند قبل از گرفتن حقوقمان نمی پذيريم."

(کتاب پس از بحران، اکبر هاشمی رفسنجانی، خاطرات روزها، ۳-۳۰ خرداد و ۲۲ تير ۶۱)

پس از فتح خرمشهر و خروج نيروهای عراقی از ايران اين بحث مطرح می گردد که آيا قوای نظامی ايران بايد وارد خاک عراق شود يا خير؟ اما در هر حال ايران با عملياتی به نام رمضان روز ۲۲ تير سال ۶۱ رسما وارد خاک عراق می شود و سپاه و ارتش طی اطلاعيه ای که بعد از اذان صبح صادر می کنند ورود خود را به خاک عراق در يک محور ده کيلومتری و در محور ديگر سه کيلومتر اعلام می کنند (خاطرات رفسنجانی، ۲۳ تير ۶۱). اين ورود مصائب و مشکلاتی برای ملت ما به وجود آورد که صدها هزار کشته و مجروح و اسير و به قول آقای رفسنجانی بيش از يک هزار ميليارد دلار خسارت مالی را در پی داشت. حال پس از گذشت بيش از ۲۲ سال از ماجرای ورود قوای نظامی ايران به خاک عراق و عواقب آن برای مردم ايران به ويژه نسل جوان که هنوز چوب جنگ هشت ساله را بر بدن خود احساس می کند در سال «پاسخ گويی» طبيعی است يک سری سئوالات مطرح باشد که جواب مناسب را می طلبد.

آيا امکان پيش گيری از اين جنگ ويران گر وجود نداشت؟

اين روزها که هر مقام و دسته و گروهی پس از فتح خرمشهر و خروج قوای نظامی عراق حمله به خاک عراق را به گردن همديگر می اندازند، راستی چه کسانی بايد پاسخ گوی فاجعه عظيمی که ورود به خاک عراق برای ايران در سطح داخلی و بين المللی ايجاد کرد، باشند؟ فراموش نکنيم استراتژی فتح قدس از طريق کربلا يک شعار اساسی بود.

فقر و فساد امروز جامعه ايران تا چه حد به جنگ هشت ساله ارتباط دارد و «نظام ولايی» چه پاسخی برای ملت در اين مورد می تواند داشته باشد؟

 

۱۴ خرداد ۶۸ درگذشت آقای خمينی

وقتی خبر فوت آقای خمينی اعلام شد شايد جمعی از آن ها که شعار «خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدی، خمينی را نگه دار» را سر می دادند باور نمی کردند دعای شان مستجاب نخواهد شد و آقای خمينی با آن همه قدرت پيش از ظهور حضرت مهدی (ع) و تحويل حکومت به آن منجی، جهان را ترک خواهد کرد.

يادمان نرود جمعی از مردم پيش از انقلاب دنبال عکس آقای خمينی درماه بودند و پس از وفاتش وقتی جنازه اش را با بالگرد به زمين نزديک بهشت زهرا حمل می کردند پس از ايجاد گرد و خاک ناشی از نزديک شدن بالگرد به زمين گوينده راديو، تلويزيون با احساس فرياد زد: «زمين و آسمان در مرگ آقای خمينی طوفانی شد» و باز فراموش نکنيم حاکمان فعلی بر سر منابر بارها اين روايت را نقل کردند که: وقتی ابراهيم تنها پسر پيامبر فوت کرد و مردم مشغول دفن او بودند خسوفی اتفاق افتاد، عده ای از مردم جاهل پنداشتند که اين واقعه به دليل فوت فرزند پيامبر است و پيامبر با عصبانيت خطاب به آن گروه فرمود:

الشمس و القمر آيتان من آيات الله، لايخسفان لموت الانسان و لالحياته (خورشيد و ماه نشانه هايی از قدرت خدا هستند هرگز برای مرگ و زندگی هيچ انسانی خسوف و کسوف رخ نمی دهد) و اين سؤالات هم در مورد آقای خمينی پاسخ مناسب می طلبد.

آيا آقای خمينی معصوم و از هر خطا و لغزش مبرا بود؟

چرا هنوز پس از گذشت ۱۵ سال از مرگ آقای خمينی کسی حق انتقاد از اعمال و رفتار او را ندارد؟

چه کسی پاسخ گوی اين سؤال بايد باشد که برپا کردن گنبد و بارگاهی عظيم تر و مجلل تر از مقبره امامان و پيامبر برای آقای خمينی با کدام منطق اسلامی قابل توجيه است؟

آيا خرج های کلان و ريخت وپاش های اين چنينی در سالگردهای آقای خمينی در جامعه ای که درصد بالايی از مردم زير خط فقر زندگی می کنند با معيارهای اسلام و اخلاق و عدالت هم خوان است؟ آيا چنين نگرش هايی به يک انسان مصداق واقعی «شرک» نيست؟

 

۲ خرداد سال ۷۶: تراژدی «اصلاحات»

آقای خاتمی با شعار مردم سالاری، قانون مداری و مردم سالاری با رأی بالايی بر رقيب خود آقای ناطق نوری پيروز گرديد و جريانی به نام «اصلاحات» که ساخته و پرداخته استراتژيست های نظام بود در جامعه مطرح شد. عده ای به شعارهای آقای خاتمی دل خوش کردند و اقليتی که با ماهيت سردمداران اصلاح گر آشنا بودند از همان سال های نخست ندا در دادند که چنين شعارهايی در «نظام ولايی» فريبی بيش نيست، صاحب اين قلم در تابستان سال ۱۳۷۹ طی مقاله ای در سميناری با عنوان «اصلاحات چيست و اصلاح طلب کيست؟» اعلام کرد:

"آقای خاتمی و دوستانش دچار يک پارادوکس هستند. مگر می شود هم قدرت های مطلق و مافوق قانون را قبول داشت و هم دم از مردم سالاری و قانون مداری و جامعه مدنی زد؟ اين تضاد را چگونه بايد حل کرد؟ اصلاحات در شرايطی و به دست جرياناتی متولد شد که از روز نخست غيرطبيعی می نمود و امروز بعد از ۳ سال نارسايی آن کاملا آشکار گرديده است."

(کتاب اصلاحات هم استراتژی هم تاکتيک، ص ۲۲۳)

اين روزها پس از گذشت ۷ سال و پايان مجلس ششم که اکثريت آن در دست اصلاح گرها بود همه چيز برای مردم روشن گرديده و ماهيت کسانی که می خواستند با قبول نظام ولايی و حول محور قانونی اساسی از دل نظام و قانون اساسی اش «دموکراسی» بيرون بکشند، بر همگان آشکار گرديده و اين واقعيت را اکثريت مردم پذيرفته اند که آن چه يک بار به نام اصلاحات بر مردم عرضه شد يک فريب بود با هدف حفظ نظام ولايی و امروز همه آن ها که دانسته يا ندانسته خود را به اصلاحاتی ها آويزان کرده بودند بايد به نقد خود بنشينند و پاسخ گوی مردم باشند. مردم يک بار پس از پيروزی انقلاب فريب شعارهای دروغين را خوردند و ديگر بار در دوم خرداد سال ۷۶، همه بايد به نقد خود بنشينيم که از اين کار گريزی نيست. تاريخ در مورد اعمال مدعيان روشنفکری حتما به قضاوت خواهد نشست.

 

۲۴ خرداد ۸۲: دستگيری چند تن از ملی - مذهبی ها

همزمان با دستگيری و شکنجه تعدادی از فعالين دانشجويی، چهار تن از ملی - مذهبی ها عليجانی، رحمانی، صابر و طيرانی به اتهام واهي ارتباط با دانشجويان و برنامه ريزی اغتشاشات دانشجويی در سالگرد ۱۸ تير با وضع وحشيانه ای دستگير و روانه زندان شدند. تعدادی از دانشجويان را مجبور کردند اعترافاتی عليه آن ها بنمايند و همين امر موجب شد ماه ها اين عزيزان در سلول های انفرادی بمانند و بازجويان تلاش بسيار به کار بردند آن ها را وادار به اعترافات دروغ کنند ولی موفق نشدند. حال بيش از يک سال است که رضا عليجانی، تقی رحمانی، هدی صابر در اسارت به سر می برند بدون آن که کسی به پرسش های زير «پاسخ گو» باشد.

- اگر بنا بر گفته سخنگوی قوه قضاييه دليل ادامه بازداشت اين عزيزان اجرای حکم قطعی آنان مربوط به پرونده سال ۷۹ می باشد چرا حکم در مورد هم پرونده ای هايشان اجرا نشده؟

- چرا حکم قطعی به وکلای مدافع ابلاغ نشده؟

- اگر ادامه بازداشت مربوط به پرونده ديگری است در کدام دادگاه و کی آنان محاکمه شده اند؟

- آيا می شود افراد را بدون حکم دادگاه بيش از يک سال زندانی کرد و در اين مدت اجازه ملاقات با وکيل را به آن ها نداد؟

- آيا بازداشت خلاف قانون اين عزيزان چشم زهری برای هم پرونده ای هايشان نيست تا آن ها را ترسانده به انفعال و بی تحرکی وادارند؟

- و بالاخره آيا هم پرونده ای های آن ها تا کی می خواهند در برابر اين جريان بی تفاوت بوده با سکوت خود شاهد زجر و شکنجه اين عزيزان و رنج و درد خانواده سه يار زنداني مظلوم باشند؟

- آيا ما (ملی - مذهبی ها) جز نوشتن چند نامه آبکی و ملاقات های حقيرانه با سران سه قوه کار ديگری برای رهايی آن ها انجام داده ايم، ما که مدعی نقادی از حاکميت هستيم چرا نقد از خود را فراموش کرده ايم؟

 

۷ خرداد ۸۳: افتتاح مجلس فرمايشی

پس از مدتی شعار و تحصن و استعفای چند نماينده مجلس بالاخره روز ۷ خرداد ۸۳ طی تشريفات ويژه مجلس هفتم افتتاح شد و کار مجلس به اصطلاح «اصلاحات» به پايان رسيد و قوه مقننه از سوی اقتدارگرايان فتح شد. و اين در حالی بود که رئيس جمهور، رئيس مجلس و وزير کشور و وزرا و استانداران و گفته بودند ما زير بار مجلس فرمايشی نخواهيم رفت ولی ديديم با يک تشر ولی امر مسلمين همه ماست ها را کيسه کردند و در برابر «حکم حکومتی» سر تسليم فرود آوردند و آب هم از آب تکان نخورد و شاهد بوديم همه آن ها که می خواستند از دل قانون اساسی و «نظام ولايی» دموکراسی و مردم سالاری و قانون مداری بيرون بکشند به گوشه ای خزيدند و کار خويش در پيش گرفتند و مردم و نسل جوان سرگشته و نااميد را رها کردند و فاتحه «اصلاحات» را خواندند و محافظه کاران مست باده پيروزی به رجزخوانی پرداختند و با سوءاستفاده از اعتقادات و احساسات مذهبی مردم مطالبی گفتند که می تواند به عنوان بزرگ ترين شوخی سال ۸۳ در تاريخ «نظام ولايی» ثبت گردد. راستی حيرت آور و عيرت انگيز نيست که رئيس مجلس خبرگان رهبری و يک روحانی سرشناسی در نماز جمعه شهر قم بفرمايند:

"بازگشايی مجلس هفتم را به خود مجلسيان که مورد اعتماد ميليون ها مسلمان پايبند به دين و قانون قرار گرفته اند و رهبر معظم انقلاب تبريک می گويم و تشکر ويژه از حضرت بقيه الله (عج) دارم که وقتی ۷ ماه پيش در شب قدر فرشتگان الهی ليست اسامی نمايندگان مجلس هفتم و نام و آدرس آن ها را به حضرت دادند، حضرت هم همه آن ها را امضا کرد."

روزنامه اعتماد، شنبه ۲۳ خرداد ۸۳

معلوم نيست اين اطلاعات از چه طريق به دست حضرت مشکينی رسيده است. حتما ايشان در سال «پاسخ گويی» جواب سؤال زير را خواهند داد!

آيا آن بيش از ۸۰ درصد مردمی که به اين نمايندگان رأی نداده اند به زعم آقای مشکينی مسلمان پايبند به دين و قانون نيستند؟ اگر چنين است آيا اين امر فاجعه ای برای نظام دينی نيست؟

آقايان، شما را به خدا بس کنيد اين قدر احساسات پاک مذهبی و اعتقادات مردم امام غايب را ابزار ادامه حاکميت خود قرار ندهيد، و نسل جوان و متفکر را که جستجوگر است و حساس و سئوال کننده با چنين افاضاتی به دين و خدا و پيامبر و امام و همه چيز بدبين نکنيد. مطمئن باشيد اين گونه برداشت ها از مسئله غيبت نتيجه ای جز خروج فوج فوج مردم و جوانان از دين خدا در پی نخواهد داشت. آقای مشکينی! شما با اين حرف ها چه چيزی را می خواهيد ثابت کنيد.

می خواهيد بگوييد: نمايندگان دوره هفتم همه منصوب امام زمان هستند و مردم در انتخاب آن ها دخالتی نداشته اند؟

می خواهيد بگوييد: امام زمان هم طرفدار پروپاقرص جناح محافظه کار است.

می خواهيد بگوييد: مقامات نظام ولايی چون منصوب امام زمان هستند انتقاد از آن ها انتقاد از امام است؟

می خواهيد بگوييد: اين مقامات معصوم هستند و دور از خطا؟

و بالاخره می خواهيد بگوييد: اين نظام الهی است و آن چه در آن اتفاق می افتد خواست خداوند است و اوست که می خواهد جامعه ايران اين چنين دچار فقر و فساد و فحشا و اعتياد و رشوه خواری و دزدی و اختلافات طبقاتی و ديگر مفاسد باشد و به اين ترتيب اين ادعا را که پيامبران آمدند و امام زمان می آيد تا جامعه را از بدی ها پاک کنند و عدالت را برقرار نمايند را تکذيب می کنيد و از همه شگفت انگيزتر فرمايشات فرزند آيت الله در تصحيح گفته های پدر می باشد. ايشان می گويند:

"طبق روايات اهل بيت (ع) از هر شب قدر تا شب قدر ديگر ليست حوادث و وقايع جهانی که از جمله عزل و نصب های مختلف کشوری می باشد توسط فرشتگان به حضور اقدس حضرت بقيه الله الاعظم ارواحنا له الفدا عرضه می گردد و آن حضرت آن چه را که بخواهند امضا يا رد می کنند."

روزنامه شرق، دوشنبه ۲۵ خرداد ۸۳

اگر صحت اين روايات را بپذيريم حضرت در نصب و عزل کسانی چون هيتلر، استالين، رضاخان، بوش و صدام و هم دخالت داشته اند؟!!

 

هموطنان، جوانان، دانشجويان

در روزگار عبرت ها و حسرت ها زندگی می کنيم. نظامی بر ما حاکم است که به نام دين همه چيز را وسيله ساخته برای ادامه قدرت خود، از اين رو دشمن آگاهی است و با هر ترفندی می کوشد اکثر مردم را در ناآگاهی و جهل و خرافه پرستی نگه دارد. من تلاش کردم گوشه کوچکی از آنچه طی ۴۰ سال اخير در ماه خرداد اتفاق افتاده را از دل تاريخ بيرون کشيده در معرض قضاوت، تحقيق و بررسی شما قرار دهم.

آن چه امروز ما را دچار وضع فلاکت باری نموده عدم آگاهی نسبت به واقعيت های تاريخی است. از هموطنانم به ويژه نسل جوان و دانشجو که اين يادداشت به دست آن ها می رسد، می خواهم به ازدست رفته ها حسرت نخورند ولی عبرت بگيرند و به اين نکته توجه داشته باشند که بدون «آزادی» رسيدن به «آگاهی» ميسر نيست و انسان آگاه زير بار ظلم و بی عدالتی و خرافات که زاييده حکومت های استبدادي مطلقه می باشد نخواهد رفت.

 

والسلام

خرداد ۱۳۸۳