پنجشنبه ۲۵ تير ١٣٨٣ – ۱۵ ژوئيه ٢٠٠۴

سخني با دوستان عضو جبهه ملي ايران

سخني با هموطنان بويژه با دوستان عضو جبهه ملي ايران زير عنوان و به شکل نامه اي سرگشاده.

 

  دکتر محمد علي مهرآسا

 

حوادث و رويدادهاي چند ماه اخير که بنيادش از روز تشکيل کنگره ي جبهه  ملي ايران در  امريکا که به تاريخ جولاي 2003 در لوس آنجلس برگزار شد و با کنگره ي ماه مارچ در سوئد عنوان خارج کشور يافت آغاز مي گردد، سبب شد تا ما اعضاي قديمي جبهه ملي ايران را در مورد انديشه و خواستگاه اعضاي جديدي که به ما پيوسته و وارد تشکيلات شده اند، به تأمّل و تدبّر وادارد. انديشه و نظرگاهي که هيچ سنخيتي با مرام جبهه ملي ايران ندارد.

روشن است عليرغم آنکه جبهه ملي ايران در خارج از کشور به سبب اوضاع داخل ايران و وجود مضيقه براي دوستان درون ميهن هيچگونه وابستگي از نظر محتوا و کارکرد با شوراي مرکزي جبهه ملي ايران ندارد، اما از نظر بنياد و خواسته کاملاً هم مسلک و همسو با درون ميهن است و از منظر مرامي هيچ تفاوتي ميان جبهه ملي ايران در درون و برون مرز نيست.

جبهه ملي ايران کنوني با مرکزيت تهران که از ماه ها پيش از انقلاب 1357 خورشيدي زيربنايش نهاده شده است و مي توان آن را جبهه ملي چهارم ناميد، دقيقاً با جبهه اي که زنده ياد دکتر محمد مصدق بنياد نهاد و همچنين جبهه ملي دوم و سوم نيز که در اواخر دهه ي سي و اوايل دهه ي چهل اعلام موجوديت کرد به کلي تفاوت  خواستاري و حتا ماهوي دارد. اين جبهه که ما اکنون افتخار عضويت آن را داريم در شرايط بحراني و انقلابي نسج گرفت و در برهه اي به عرصه ي سياست پا نهاد که پيش از آن تمام پيشنهادهاي قانوني، سازنده و رفورميستي جبهه ملي تا آن تاريخ توسط مرحوم محمد رضاشاه با مخالفت و غضب و حتا حبس و شکنجه مواجه و پاسخ داده شده بود. شاه سابق که بنابر خصلت ذاتي اش، در برابر پيشنهادهاي آرامش طلبانه ي سران جبهه ملي موضعي تندتر و خصمانه تر از مواجهه با فقيهان و حتا حزب توده را پيش گرفته بود، با خصومت خود با مليگراياني که خواهان اجراي قانون اساسي در آن زمان بودند، آخرين مهلت ها را از دست داد و شانس بقاي نظام پادشاهي را فداي خودپرستي کرد. به اين جهات جبهه ملي ايران در اوايل زمستان سال 1357 يعني در گرماگرم خيزش مردم، با تأييد شوراي مرکزي طي يک اعلاميه ي کوتاه سه ماده اي مشروعيت سلطنت در ايران را نفي کرد و به دليل نقض مکرر قانون اساسي توسط پادشاهان پهلوي، سلطنت ايران را غير مشروع و منقرض اعلام داشت. افزون بر اينها شاه سابق در سخناني که در تاريخ آبان ماه 1357 خورشيدي از تلويزيون ايراد کرد، شنيدن صداي انقلاب مردم ايران را گواهي داد. همچنين در آخرين کتابي که به او منسوب است و نام « پاسخ به تاريخ » دارد، با کلامي بسيار زشت و خصمانه، جبهه ملي و شخص زنده ياد دکتر محمد مصدق را مورد اهانت قرار داده است که نشانه ي تنفر شديد شاه فقيد از جبهه ملي و انديشه هاي مليگرايانه است.  بنابراين با توجه به جميع جهات و از تاريخ نشر اعلاميه ي سه ماده اي، جبهه ملي ايران تشکلي جمهوريخواه و مخالف سلطنت به حساب مي آيد و هيچگونه پيرايه اي ديگر غير از عنوان جمهوريخواهي بر او بسته نمي شود و نبايد بست.

با عنايت به مطالب فوق و با توجه به مرامنامه ي جبهه ملي، کساني که خود را سلطنت طلب، مشروطه خواه و هوادار پادشاهي مي دانند به هيچوجه نمي توانند در جبهه ملي کنوني عضو پيوسته و يا وابسته باشند. همچنين کساني که به هر علت و انگيزه گوشه ي چشمي به بازگشت رژيم گذشته دارند و براي تعيين رژيم آينده ي ايران اجراي رفراندمي بين سلطنت و جمهوري را فرياد مي کشند، جايگاهي در جبهه ملي ايران نخواهند داشت. برخلاف نظر بعضي از دوستان، جبهه ملي ايران کنوني جاي همه کس نيست بلکه تنها کساني که به اصول مشروحه ي زير اعتقاد کامل داشته باشند عضو جبهه ملي ايران محسوب مي شوند:

 1- استقلال و حاکميت ملي 2 – جمهوريت  3- تماميت ارضي کشور  4- جدائي کامل دين از حکومت.

ما از روي باور طولاني مدت خويش و بنا بر خواسته و رأي ملت در بيست و پنج سال پيش، با سلطنت مخالفيم و با بازگشت سلطنت هم مخالف خواهيم بود و مخالفت خواهيم کرد. ما همان اندازه که خواهان طرد حکومت تئوکراسي هستيم، با برگشت سلطنت نيز در ستيزيم. ما مي دانيم که در جهان دو گونه فورم حکومتي بيشتر وجود ندارد: « جمهوري و پادشاهي» و هر يک از اين ها نيز انواعي( اصلي و کاذب) دارند. ضمناً اين موضوع را نيز واقعيتي انکار ناپذير مي دانيم و در آن هيچ ترديد نداريم که نظامي سياسي اگر در کشوري مستقر شد، با حزب سازي و انتخاب هاي پارلماني بعدي و يا تغيير کابينه نمي توان آن را ساقط کرد. بنابراين سخن کساني که مي گويند در نظام پادشاهي آينده ي ايران احزاب جمهوريخواه هم حق موجوديت و فعاليت خواهند داشت تا براي استقرار هدف خود مبارزه کنند، بيشتر به شوخي شباهت دارد تا نظريه ي مردمان سياسي و صاحب انديشه. زيرا قدر مسلم آن است که انتخابات پارلماني براي تعيين دولت است نه تغيير نظام. به عبارت ديگر رژيمها را با انتخابات پارلماني و حائز اکثريت شدن يک حزب نمي توان برانداخت. نوع رژيم در هر کشور، به هيچ وجه مانند دولت، کابينه، رئيس جمهوري و مجلس شورا نيست که با تشکيل احزاب و حائز اکثريت شدن در انتخابات دوره اي جا به جا شود. رژيم هنگامي که مستقر شد طبق قانون اساسي قرنها پايدار است. با اين بديهيات، فعاليت احزاب جمهوريخواه در رژيم پادشاهي در مقابله با سلطنت چه تأثيري مي تواند داشته باشد در حاليکه در قانون اساسي کشور نظام پادشاهي محرز و تصويب شده است و پايداري اش از الزامات رقم مي خورد؟ همچنين در يک نظام جمهوري، حزب مشروطه اگر در پارلمان اکثريت هم داشته باشد چگونه مي تواند بر خلاف قانون اساسي شکل و محتواي نظام را تغيير دهد؟ هرگاه جواب اين  پرسشها برخلاف تمام موازين و قوانين و عرف سياسي مثبت باشد، اگر در هردو صورت در انتخابات بعدي جاي اکثريت و اقليت عوض شد، بلبشوي حاصل از تغيير رژيم را در هر چهار سال چگونه توجيه و قبول مي توان کرد؟ احزاب با مرامنامه هاي معين و گوناگون موجوديت و فعاليتشان  تنها در راستاي تغييرات دولت و کابينه است و نمي توانند در صورت حائز اکثريت بودن کل نظام را درهم ريزند و تغيير دهند؛ زيرا ثبات و قوام و دوام کشور از بين مي رود.

جبهه ملي ايران مي داند: نظام سلطنت از هر گونه اش، نهادي است کهنه و عتيقه و ارتجاعي که جز دردسر و اتلاف بودجه و انرژي براي کشور و ملت حاصلي ندارد. نظام پادشاهي يا شبيه به حاکميت محمد رضاشاه است که همان حکومت مطلقه است و تضاد کامل با دموکراسي دارد و مورد تنفر جوامع متمدن امروز است و بايد فنا گردد؛ و يا نظامهاي شبيه بريتانيا و سوئد و نوروژ که پادشاه يا دربار نقشي در سياستگذاري و روند امور کشور ندارد و تنها بار گراني است بر دوش ماليات دهندگان. هرگونه تلاش براي بازگرداندن هر يک از اين دو شِق پادشاهي يا ريشه در ديکتاتور پسندي دارد، و يا انديشه اي است که اگر مزورانه نباشد بي شک نشان نابخردي است.

ملت ايران در سال 1357 خورشيدي با خيزش يک پارچه و با رأي خود بساط سلطنت را واژگون کرد و برانداخت. اگر در يک جوّ هيجاني و تعجيلي جمهوريت مورد درخواست ملت پسوندي نا متناسب و نا روا يافت و به بيراهه رفت، گناه از خيزش نيست بل تقصير برگردن فرهنگ مسلط آن زمان برجامعه از يک سو و عدم امکان مطالعه ي مردم به سبب استبداد پادشاهي از سوي ديگر بود. لازم است به ياد داشته باشيم همانند ده ها کشوري که در طي قرن بيستم بساط پادشاهي در آنها برچيده شد، در ايران نيز در سال 1979 ميلادي نظام پادشاهي براي استقرار جمهوريت ساقط گرديد؛ و اگر نظم نوين مورد تأييد نيست، تغيير بنيادي در ماهيت و جانشين ساختن يک جمهوري سکولار به جاي حاکميت تئوکراسي، دور از دسترس نبوده و بسيار ساده تر از استقرار مجدد نظام سلطنت است. آزموده اي را دوباره آزمودن کار خردمندان نيست.

سخن آخر اين که با توجه به مرامنامه ي جبهه ملي ايران، هر کس، هرگروه وهر تشکلي که ذره اي گرايش به بازگشت بساط سلطنت داشته باشد و يا در ذهنيتّش اين باور بدرخشد که در سقوط نظام کنوني بايد رفراندمي براي تعيين« رژيم سلطنتي يا جمهوري» برگزار شود، بي ذره اي ترديد عضو جبهه ملي ايران نخواهد بود و اگر چنين ادعائي دارد و اقدام به ايجاد تشکلي به اين نام کرده باشد، ادعايش نادرست است و آن تشکل هيچ وابستگي به جبهه ملي ايران ندارد و نامش قلابي و حرامزاده است. بي پرده بگوييم و دوباره تکرار کنيم: اگر در آينده رفراندمي صورت گيرد بي شک، فقط و فقط  بين انتخاب «جمهوري اسلامي و جمهوري ملي يا سکولار» است. زيرا رژيم پادشاهي بيش ربع قرن است که از تاريخ عصر کنوني ايران حذف شده و به گذشته پيوسته است.

اکنون بر بزرگان و سران جبهه ملي ايران در برون کشور واجب آمد که پاسخ صريح و مناسب را به ما بدهند و اعلام دارند که اين حقايق مورد پذيرش آنان نيز هست و يا اينکه براي ارضاي خاطر هواداران رژيم گذشته و به دست آوردن دل دوستداران خاندان «پهلوي» انکار واقعيات مي کنند.

 

ايالات متحده ي امريکا- کاليفرنيا:

        دکتر محمد علي مهرآسا