پنجشنبه ۲۵ تير ١٣٨٣ – ۱۵ ژوئيه ٢٠٠۴

با ما به يکی از آرايشگاه های شهر بياييد

 

شيرين الف, مريم الف

تريبون فمينيستی ايران:

 

حوالی ميدان ونک , زير سايبانی رنگارنگ, تابلوی آرايشگاهی نصب شده است. اين آرايشگاه از ساعت ۹ صبح تا ۵ بعداز ظهر وحتی جمعه ها باز است. ازچند پله که پائين می رويم, ديوار آهنی کوچکی را دور زده وباز هم پله. ديوار آهنی به منزله حفاظی است که مردان نتوانند از خيابان, دراصلی سالن را ببينند. در دوم را خانمی باز می کند. وارد راهرويی باريک و بلند می شويم, به محض ورود بوی تند فيکساتور مو وعطرهای مختلف زنانه به مشام می رسد.

سمت چپ و راست راهرو هم دو در کوچک است که روی يکی از آنها نوشته شده "مديريت سالن" وديگری "اتاق عروس". از لای در اتاق عروس می توان داخل اتاقی را که نسبتا" بزرگ است ديد، اتاقی که بيشتر شبيه مطب دندان پزشکی است. صندلی که به همان فرم مطب وسط اتاق قرار گرفته و چندين لامپ پر نور از بالای آن آويزان شده است. ويترين بزرگی که پر از انواع تاج وگل سر عروس است و وسايلی که بعدا" متوجه شديم وسايل الکتروليز و تاتو است سمت ديگری از اتاق قرار دارد. سالن مملو از همهمه های زنانه است, صداهايی که با صدای سشوارها وآهنگی از عليرضا افتخاری در هم آميخته. وسط سالن باجه ای است که سه زن در آنجا نشسته اند, بنا بر کاری که داری بايد فيش تهيه کنی و نام کسی را که مشتری او هستی بگويی.

آذر بازنشسته آموزش وپرورش ,۵۸ ساله برای های لايت موهايش به اين آرايشگاه آمده, کلاهی برروی سر اوست وزن آرايشگر با قلاب وحساسيت بسياری تارهای موی او را از کلاه بيرون می آورد. آذر می گويد:" روزگاری که جوان بودم رنگ کردن وکوتاه کردن موهايم وآرايشم به سليقه خودم وشوهرم بود والان که بچه هايم بزرگ شده اند آنها نظر می دهند . حالا هم اصرار دارند که موهايم را های لايت کنم ". اوصاحب دودختر ۲۰ و۲۹ ساله است که به اتفاق آنها هر ماه به اينجا می آيند, با اعتراضی که پشت لبخندش مخفی است می گويد". حداقل ماهی صدهزار تومان بايد خرج رنگ مو و صورت مان کنيم. تفريح مان شده آمدن به آرايشگاه واينجور کارها".

زنی که کنار آذر روی صندلی ديگری نشسته و جوان ترازاوست نيز ازمشتريان چندساله آرايشگاه است چرا که همه اورا می شناسند واحترام خاصی برايش قائل اند . حميرا موهای بلند و شرابی رنگی داردکه برای براشينگ موهايش آمده , چرا که امشب ميهمانی دارند و نمی خواهد که "ميزبانی خسته و کسل باشد ". او که زنی نسبتا" چاق است که از زيورآلات فراوانی هم استفاده کرده , لباس تنگی برتن دارد و می گويد : " شوهرم عاشق تنوعه , دوست داره هميشه توی خونه مرتب و تميز باشم . خصوصا روی آرايش ناخن و موهايم خيلی حساسه هرماه کلی پول بابت اين جور کارها خرج می کنم . حميرا می گويد :" مگر مردها ازما چه می خواهند خوش رويی و ظاهر مرتب ! " او جايش را عوض می کند و مقابل صندلی مانيکوريست می نشيند , او که درماه صدها هزارتومان خرج ظاهرش می کند , غافل ازاين است که با هرحرکتی بوی تند بدنش فضا را پرمی کند . مرجان دختر جوان و ريزاندامی است که دراين آرايشگاه مسئول براشينگ است . پس ازرفتن حميرا می گويد : " بعضی وقت ها من به جای اينها حوصله ام سر می رود . هرروز خودشون رو يه مدل درست می کنند , اون هم برای خاطر يکی ديگه نه اين که خودشون بخوان "

هوای با حرارت سشوارها و بوی انواع مواد اسيدی فضا ازهمه بيشتربرای مانيکوريست آرايشگاه که ارمنی است آزار دهنده است. هشتمين ماه بارداری خود را پشت سر می گذارد. دختر جوانی زيردست اوست شايد ۲۰ ساله, موهای لختی دارد . پائين موهايش را رنگ زرشکی کرده , تاپ مشکی به تن دارد که لباس زيرش اززير آن مشخص است , تقريبا همرنگ پائين موهايش است . بدون توجه به وضعيت مانيکوريست پاهايش را روی زانوی او گذاشته و او چند باررنگ ناخنش راعوض می کند . با سماجت می گويد : " لطفا رنگ موهايم باشد ". دختر کلافه شده است و به مانيکوريست ديگری که کناراوست نگاه می کند و به ارمنی چيزی می گويد . همکارش هم فقط سرش راتکان می دهد.

وقتی با او حرف می زنيم می گويد : " معلوم نيست زن ها ازخودشون چی می خوان همين ده تاناخن رو هر روز يک مدل می کنن . يکی می گه نگين بذار , يکی ميگه روش گل بکش , يکی می گه حلقه ازش درکن . اينا همه اش افراطه اين ديگه زيبايی وتنوع نيست. من که چند ساله اين کارمه نهايت آرايشم يک رژ لبه آن هم کم رنگ , شوهرم ازآرايش غليظ بدش می آد . می گه زن رو جلف می کنه . من بيشتر به پوستم می رسم . باخوردن ميوه و سبزيجات و لبنيات . چند مدل ماسک طبيعی هم بلدم همون ها رو روی پوستم می مالم . هم کم خرجه , هم مفيد ". با خودمان می گوييم او هم که به قول خودش می خواهد طبيعی باشد از زاويه ديد شوهرش به زن ها و - به خودش - نگاه می کند!

در قسمتی که موها را کوتاه می کنند. دختری جوان نشسته است. موهايش چندان بلند نيست . اما می خواهد کوتاه ترش کند: خيلی کوتاه می خوام بشه. اين قدر که حتی اين روسری ... را بردارم و همينطوری برم توی خيابان. زنی که حدود ۵۰ سال سن دارد و متعجب می گويد: همه خوشگلی دختر به موهاشه. حيف نيست دخترم؟ بعد هم اگر بخوای عروسی کنی که مو می خواهی! چرا می خوای خودتو مثل پسرها کنی؟ مردها دختر مو بلند رو بيشتر می پسندند. به من و امثال من نگاه نکن. ما ديگه پير شديم.

دختر می خندد: به من چه که مردا دختر مو بلند می پسندند, خب بپسندند. اما من اين طوری می پسندم. شما هم همون طوری که خودتون دوست دارين, موهاتونو کوتاه کنين. قانون دوست داره بپوشوندمون

و مردامونم دوست دارن به ميل اونها خودمون رو درست کنيم! پس ما چی؟!... پدر مردا!

و زن نگاهی مدل "آخر زمانی" به دختر می اندازد و باقی حرفش را می خورد...

دراينجا علاوه بر آرايش تاتو هم می کنند . اتاق مخصوص اين کارهمان اتاق عروس است. دخترجوانی دراين اتاق روی همان صندلی که بيشتر شبيه صندلی دندانپزشکی است نشسته و مشغول تمديد تاتو روی بازويش است . يک گل رز. اومی گويد :" ازچهارسال پيش اين رو بازومه , هرسال تمديدش می کنم . الان هم نزديک تابستونه هم لباس باز می پوشم هم ميرم استخر , کم رنگ شده بود اومدم پررنگش کنم ."

اوهمراه دوستش شيوا به اينجا آمده , اونيز قبلا خالکوبی کرده , بلوزش رابالا می زنه , کمرش راتابالا خالکوبی کرده , طرحی مثل حروف الفبای چينی , او اطراف نافش راهم با چند حلقه تزئين کرده و می گويد : " تابستونا بلوز نيم تنه می پوشم . شکم و پشتم بيرونه خيلی خوشگل می شه " . او درباره آرايش زنان عقايد جديدی دارد . " ديگه آرايش صورت و مو دمده شده الان همه جای دنيا رو بدن کارمی کنن . يکی از دوستام کنار ابروشو با تيغ خط انداخته بود اين خودش يه آرايش ساده و مد روزه ."

خانم ... مسئول آرايش عروس اين موسسه است . به اتاق می آيد و روبه دختر جوانی که مسئول تاتو است می گويد :" الان عروس حاج خانم رو می آرن ."

چند دقيقه بعد چهار زن وارد اتاق می شوند . دونفرازآنها حجابشان کامل است و چادری هستند . دخترجوانی همراه آنهاست . بسيار زيبا با چشمان آبی . جعبه سفيد وبزرگی را باخود آورده اند که به خانم مسئول می سپارند . او تاج عروس را ازدرون جعبه درمی آورد و ژورنال هايی راکه مربوط به آرايش مو وصورت عروس است دراختيار آنها قرار می دهد . و تاکيد می کند , "اينها همه مدل ۲۰۰۴ هستند ."

زنی که بسيار جوان و مادر داماد هم هست روبه مسئول می گويد :" عروس خوشگلم رو به تو می سپارم می دونی که پسرم يکی يک دونه است !" و عروس خوشگل حتما قند تو دلش آب می شود.!

آنها ازيکی دوماه قبل وقت گرفته اند و عروسی هم روز ميلاد حضرت محمد است . امروز قرار است بنا به خواسته داماد موهای عروس را روشن تراز رنگ طبيعی اش کنند. چون داماد زن بور دوست دارد. هرچند عروس تمايلی برای اين کار ندارد و بعد ازديدن مدل های مو می گويد: " ببينيد اين مدل مو با تاج من به موهای تيره و شرابی بيشتر می آد خودشو بيشتر نشون می ده ."

پاسخش را مادرش با اين جمله می دهد : " علف بايد به دهن بزی شيرين باشه..."

زن ها می خندن . کار تاتو دختر جوان هم تمام شده , خواهر داماد که حالا چادرش را برداشته روبه دختر جوان می گويد : " درد داره "

- نه اولش می سوزه اما بعد عادی می شه .

- آخه می خوام من هم تاتوکنم . اما می ترسم . می خوام بين بازو و سينه ام رويک طرحی چيزی بندازم .

- و روبه مسئول آرايش عروس می گويد:

- راسته می گن خيلی ها از طريق تاتو به ايدز مبتلا شدن؟

خانم ...حرف اش را قطع می کند وتوضيح مفصلی در باره رعايت نکات ايمنی وبهداشتی اين مرکز می دهد.

مادر داماد که خنده از روی لب هايش کنار نمی رود. از او می پرسد: "شنيده ام مد شده روی بدن عروس ها نقاشی می کنن. لباس عروس من هم بازه , خيلی خوشگل می شه اگه برای اوهم نقاشی بکشيد. لباس خوابش هم گل بهيه اگه رنگ گل ها با آن هماهنگ باشد خيلی شيک تر می شه !.....

خواهر داماد بدون معطلی ازدرون کيسه يک پارچه گل بهی بيرون می آورد.

"مامان اينو می گه از مزون خانم .... در پاساژ.... خريديم. خوشگله نه ..."

عروس کلافه است ورنگش قرمز شده,مادرش هم برای خانم ... توضيح می دهد که خانواده داماد برای خريد عروس ولخرجی کرده اند...و مادر

داماد تاکد می کند: يه دونه پسره و هزاران آرزو...

آرزوها را در آرايشگاه جای می گذاريم و بيرون می زنيم.وقتی از آرايشگاه خارج می شويم , نم نم باران شروع شده است و نسيم ملايمی می وزد. تصاوير و صدا ها در برابر چشم ها و درون انواع لايه های درونی گوش هايمان می رقصند. چقدر دلمان می خواست بی هيچ تکلفی, بی هيچ آرايش و پيرايشی, اين موها را همان طور که هستند به دست باد می سپرديم...