حاج آقا ، واقعن گُلی
به جمالت ! ايرانو اونچونون بهشته برين کردی که امامه زمون بايد بره کشک بساوونه !
ديگه چه احتياج به معاد و روزه آخرت /
يه مملکتی ساختی که
تو اون هيچ فساد نيس و انيشالا ، با صدوره انقلابه پُربرکته اسلاميمون به تمومه
دنيا ، کرهء زمين پُرازنور وبرکت ميشه ـ عينهو مثه ايرونه خودمون !
تو زمونه اون گُه به
دهن پهلوی ، تمومه خيابونا پُرازجنده بودن ( حالا ، به لطفه حاج آقائی مثه تو ، يه
دونه هم پيدانميشه ! )؛ از "شهرنو" گرفته تابقيه جاها وشهرها ، اونچه که
ميديدی ، بنگی و ترياکی و هروئينی بود که همشون به اشرف پهلوی فحش ميدادن که به
اين بلا گرفتارشون کرده ( حالا خدارو شُکر ، به لطفه تو حاج آقا ، يه دونه هم پيدا
نميشه ! ) ؛ گداگشنه ها ، عمله پمله ها پُر بودن که گوشه خيابونا می خوابيدن (
حالا به مرحمته تو حاج آقا يه دونه هم نيس ! بعضی از والدالزناها ميگن که تو اون
زمونا کودکايه خيابونی نبودن و تو زمونه تو هستن ؛ حاج آقا اجازه ميدی که زبونه
اين بی همه چيزا و بی چشموروهارو بزارم زيره کارده قصابيم ؟ تورو خدا ، تورو خدا !
) ؛ جاده هامونو اونچون امنوامامون کردی که ديکه نه در نشابور ونه در زاهدون از
کشته موشته خبری نيس ( چی بگم حاج آقا ! آخ خدايه من اين حاج آقا چيه ، چيه ؟ يه
تيکه نور!)؛ خونه يه اين مردمو اونچون باهزينه هايه زياد خوب ساختی که اگه سختترين
زلزله هام بياد ، کَکَشون نميگزه و نه تنها از کشته مشته خبری نخواد بود ، حتا خون
از دماغه کسی نميرزه ( حاج آقا ، اگه خدا باهات نبود ، مگه ميشُد اينهمه کرامات
!)؛ به لطفه آبادانی که را انداختی ، همه مون ، بی استثناء ، سالی چن بار به مکه و
کربلا ميريم و بعدشم به همه جايه دنيا وببين که تا ميشنفن که ما ايرونی هستيم چه
جور جلومون دولا ميشن وچه احتراماتی ! ( قربونه تو حاج آقا که مارو گُله سرسبده
دنيا کردی ! ) ؛ يه بلبشوئی تو دنيا را انداختی که نگو ! تمومه مردمه دنيا تو
خيابونا را افتادنو از دولتاشون خلعه سلاحه عمومی ( چه اتمی وچه به قوله خودشون
" کلاسيک و کنوانسيونل " ) رو می خوان و باور کن حاج آقا همش اسمه تو رو
واسيه مثال ميآرن ( حاج آقا معلومه که مام باهاشون ميريم و تا ميفهمن که ما از
بهشته تو ميايم ، مارو گُل بارون ميکنن ! ) ؛ شنيدی حاج آقا ! همين ديروزپريروزی
بود که " کوفی عنان " پشته منبر رفتو از دولتا خواست که از تو درسه عبرت
بگيرن و شکنجه رو ممنوع کنن ... مرديکه يادش رفت که بگه تو بهشتی که تو ساختی ، نه
تنها شکنجه نيس ، حتا اعدامو زندون زجر و آزار نيس ؛ برپدرش لعنت که قدره تورو
نداره که به اينجاها رسونديش !
ای حاج آقا ، ای حاج
آقا ! بزار بيام تهرون به دستو پات بيفتم که سره پيری ، بالاخره چن روز پُرازنور و
برکتو ديدم :
خدايا ! خدايا ! تا
انقلابه مَهدی ( که ديگه احتياج نداريم ) ، خامنه ای و رفسنجونی رو نگه دار !