شورشيان عراق: مقاومت يا جنايت؟
·
بمبگذاری انتحاری در مراکز خريد يا دواير
دولتی و يا در گوشهای
ازخيابان و بازار که محل تجمع و عبور و مرور توده جامعه است، هيچگونه توجيه سياسی
و دينی و قومی ندارد و کسی که به نام اسلام يا قوميت دست به چنين "جنايتهائی" میزند، در واقع از ارتکاب هيچ جنايت ديگری نسبت به همنوعان و همکيشان
خود روگردان نيست!
احمد زيدآبادی ( بی بی سی )
کارشناس مسايل سياسی خاورميانه و ايران
آنچه در پارهای از رسانههای
خاورميانه "عمليات مقاومت" در عراق نام گرفته است، روز به روز قربانيان
بيشتری در بين غيرنظاميان برجا میگذارد.
شورشيان که ابتدا از طريق بمبگذاری
در مسير نيروهای آمريکائی عمدتا آنان را هدف قرار میدادند،
به تدريج به سمت اهداف آسانتری مانند ترور مقامهای دولتی
عراق و بمبگذاری در مراکز پليس و مقر نهادهای بينالمللی
تغيير جهت دادند و چون اين را نيز هدفی کمابيش دشوار يافتند، فعاليت خود را برروی
انجام عمليات انتحاری در ميان مردم کوچه و بازار و ربودن روزنامهنگاران
و کارکنان غيرنظامی خارجی متمرکز کرده اند.
اين نوع عمليات تقريبا همه روزه، شماری از مردم
عادی عراق را به کام مرگ میفرستد و شرايط
زيست را سخت و طاقتفرسا میکند.
مقصود شورشيان از اين قتلعامها
چيست و آنان کدام استراتژی را دنبال میکنند؟ ظاهرا
هدف اصلی شورشيان - چه بنيادگرايان تحت رهبری ابومصعب الزرقاوی و چه ناسيوناليستهای
افراطی وفادار به ايدئولوژی قومی حزب بعث - زمينگير کردن ارتش آمريکا در عراق از
طريق بیثبات کردن اين کشور است، اما آيا بیثباتی
عراق، لزوما به مفهوم زمينگير شدن آمريکاست و آن را در "باتلاق" مورد
علاقه شورشيان فرو میبرد؟
روشن است که بمبگذاریهای
پياپی در مراکز پرجمعيت عراق، بازسازی اين کشور را به تاخير میاندازد،
چهرهای بیثبات از آن به
نمايش میگذارد و جدیتر از اين
دو، آمريکا را در جهت ايجاد امنيت و ثبات در عراق، ناتوان نشان میدهد،
اما همه اينها برای باتلاقی شدن عراق کافی نيست، زيرا تا هنگامی که تلفات ارتش
آمريکا به طور متوسط به يکی- دونفر در شبانه روز محدود باشد، سخن از "زمينگير
شدن ارتش آمريکا در باتلاق عراق" از نوعی تبليغات رسانهای
فراتر نخواهد رفت!
مهمترازاين اما اين است که کشتار غيرنظاميان عراقی
بهدست شورشيان، نتايجی در پی دارد که عموما
به نفع استراتژی خاورميانهای ايالات
متحده آمريکا تمام میشود.
"محافظهکاران
نو" در آمريکا با اشاره به همين قتلعامها،
چنين استدلال میکنند که در خاورميانه با
افرادی سروکار دارند که نه فقط هدف سياسی روشنی را دنبال نمیکنند،
بلکه از بکارگيری خشنترين شيوههای
قتل و کشتار عليه مردم بیگناه نيز ابا
ندارند. بنابراين، برای خنثی کردن خطر آنها، گفتگو و مدارا بیمعنی
است و چارهای جز توسل بهزور در برابر
آنان وجود ندارد!
بدين ترتيب، به هر ميزان که شورشيان عراق به خشنوت
خود عليه مردم کوچه و بازار بيفزايند، به همان نسبت، استدلال محافظه کاران نو در
افکار عمومی مردم آمريکا تقويت میشود.
افزون براين، کشتار مردم بیگناه
توسط شورشيانی که خود را "بنيادگرا" يا "قومگرا" می نامند،
اکثريت خاموش جمعيت جهان اسلام از جمله اکثريت مردم عراق را از اين قبيل نيروها به
وحشت میاندازد و به تدريج به آمريکا نزديک میکند.
از نظر يک مسلمان معمولی، بمبگذاری
انتحاری در مراکز خريد يا دواير دولتی و يا در گوشهای ازخيابان و
بازار که محل تجمع و عبور و مرور توده جامعه است، هيچگونه توجيه سياسی و دينی و
قومی ندارد و کسی که به نام اسلام يا قوميت دست به چنين "جنايتهائی"
میزند، در واقع از ارتکاب هيچ جنايت ديگری
نسبت به همنوعان و همکيشان خود روگردان نيست!
برای مسلمان عادی، اين رفتارها، يادآور شيوههای
وحشتآور گروههای بنيادگرای "تکفيری"
شمال آفريقاست که فقط خود را "مسلمان ناب" میدانند و ساير
مسلمانانی را که متفاوت از آنها فکر يا زندگی میکنند، از دين
خارج و کافر میشمارند و از همين رو، ريختن خون آنان را "مباح"
میدانند! اين پديده به تدريج، بسياری از
مسلمانان را برمبنای اصل"دشمن دشمن من، دوست من است" به آمريکا که عليه
"بنيادگرائی اسلامی" اعلان جنگ داده است، نزديکتر میکند.