سه شنبه ۱۷ شهريور ۱۳۸۳ - ۷ سپتامبر ۲۰۰۴

ای کاش می توانستم ...

 

محمد ايل بيگی

 

 

  ای کاش می دانستم در کجایِ اين جهانم ؛

که نه من ديگران را می فهمم

و نه ديگران مرا .

 

ای کاش می توانستم تنها دوست بدارم

بی آنگه دوست داشته شده باشم ؛

- می توانم ؟

نه !

 ( دوست داشتن بی دوست داشته شدن ؟

حاشا ! حاشا !  )

 

ای کاش می توانستم فراموش کنم

آنکه دوست داشتم

- = حتی يک لحظه ؛ که عادتم به لحظه نيست - ،

می توانم ؟

- نه !

 

ای  کاش می توانستم دم دمی مزاج باشم

و زندگی کنم به لحظه

و بگويم : خوشا به دم !

می توانم ؟

- نه !

 

ای کاش می توانستم چون ديگران باشم

( دروغ- مهربان )

و نه جون خودم :

اينی که هستم ؛

- بی دروغ ...

 

413 شهريور83 / 4 سپتامبر 04