يکشنبه ۱ شهريور ۱۳۸۳ - ۲۲ اوت ۲۰۰۴

مافيای فروش سئوالات کنکورو وضعيت تراژيک برای استعدادهای درخشان

 

مينو شايسته -- نروژ

شهروند

 

پيش از هر سخنی بياييم اين خبر اسفناک را که در روزنامه شرق شماره ۲۵۹ (۱۸ مرداد ۱۳۸۳) به چاپ رسيده، و شايد بسياری به دليل حجم گسترده حوادث دردناک داخلی از کنارش بدون توقف و درنگ گذشته اند بازخوانی کنيم:

"خودکشی به خاطر رد شدن در کنکور"

"ايسنا: دانش آموز موفق دبيرستان استعدادهای درخشان اردبيل پس از اين که کلمه "مجاز نيست" را در اعلام نتايج کنکور در سايتهای اينترنتی ديد اقدام به خودکشی کرد. ميروحيد موسوی اهل روستای "ننه کران" اردبيل بود. وی که مطمئن بود رتبه خوبی در کنکور سراسری رشته رياضی خواهد آورد در کنکور دانشگاه آزاد ثبت نام نکرده بود. اين نوجوان در حالی که با طناب اقدام به خودکشی کرده بود جان باخت."

چنان که ميبينيد خبر مثل همه ی خبرهای هولناک کوتاه است. اما عمق ناگواری آن تاملی بيش از يک خودکشی ميطلبد.

هيچ خودکشی ای معمول و بی اهميت نيست؛ ميدانم. اما کثرت خودکشی ها در ايران، اين پديده تراژيک را به امری عادی و معمولی در جامعه پرحادثه و بلازده ما تبديل کرده است. فراوانی آمار خودکشی در انواع مختلف، از خودسوزی تا پرت شدن از آپارتمان، از سم خوری تا رگ زنی و حلق آويزی و . . . هديه نحس جامعه ای است که اميد زندگی را در ميان مردم به طور عموم و در ميان جوانان بويژه، به پايين ترين حد ممکن در بين کشورهای جهان تنزل داده است، تا جايی که جوانانش طبق يک نظرسنجی (در سايت خبری B.B.C) ترجيح ميدهند که "ای کاش به دنيا نيامده بودند."

از اين روست که پديده ی خودکشی هم، در چنين جامعه ای ارزشهای بررسی موردی خود را تا حدود زيادی از دست داده است. به عبارت ديگر در جامعه (حکومت) عجيب الخلقه اسلامی، پيش از آن که به دنبال انگيزه های روانشناختی "خودکشی" باشيم و در حيطه رهيافت های علمی اين دانش، "فرديت" افرادی را که مرتکب خودکشی ميشوند مورد واکاوی و بررسی قرار دهيم، اکنون ناگزيريم به دليل افزايش آماری بی سابقه اين پديده، در وهله نخست آن را در قلمرو پژوهش های جامعه شناختی مورد ارزيابی و مداقه قرار دهيم. در جامعه ای (و باز هم يعنی حکومت) که در يک کلام شادی و سرزندگی را در جوان ترين سرزمين کره خاکی جرم ميداند و در تقدس عزاداری و سوگواری و سياهپوشی با صرف هزينه های هنگفت، کنگره ها و اجتماعات بزرگ آموزشی و تربيتی برپا ميکند، چيزی جز ازدياد آمار خودکشی ها حاصلش نخواهد بود. اين چنين جامعه ای که کاملا برخلاف خواسته ها و آرزوهای اکثريت مطلق مردمش که جوانانش باشند، حرکت ميکند قطعا جامعه ای بيمار و ناسالم است و به لحاظ تيپيک معضلات آن و از جمله خودکشی هم از تبعات آن محسوب ميشود. اکثر خودکشی ها در ايران، از ناکامی هايی شکل ميگيرد که منشاء آن در شکستهای خرد و کلان اجتماعی از فقر طبقاتی تا سم خوری و حق کشی طبقات فرودست جامعه توسط توانمندان حاکم نهفته است.

مدتهاست که در ايران اين موضوع به يک باور عمومی تبديل شده است که بدون داشتن پول و پارتی امکان دست يابی به آرزو و موفقيت وجود ندارد. در اين خصوص آمار دولتی که به قاعده با ملاحظات بسيار و با فاصله فراوان از واقعيت آماری يک موضوع منتشر ميشود اکنون ناچار به اعتراف شده است. تازه ترين آمار در نظرسنجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که در نيمه دوم مرداد ماه امسال منتشر شده به اين نکته اذعان دارد که ۸۰ درصد پاسخ دهندگان تاکيد کرده اند بدون امکان پول و يا بدون اتکاء به نيروهای قدرتمند حکومتی (پارتی) نميتوانند به حق خود دست يابند.

حال اگر، همه اين موارد را در کنار خبر خودکشی «ميروحيد موسوی»، اين روستازاده پرنبوغ که تمام دوران تحصيلی خود را در مدارس تيزهوشان گذرانده بود قرار دهيم، درخواهيم يافت که او از دست چه کسانی و تحت چه وضعيت بيمارگونه جامعه، متاسفانه خود را کشته است. مسئول يا مسئولان خودکشی (بخوانيد قتل) او چه کسانی جز فروشندگان سئوالات کنکور که در چند سال اخير عملکرد پليد آنان در سطح بسيار گسترده ای وسعت يافته و يقينا با توجه به نفوذ پرقدرت حکومتی آنان تنها ميزان اندکی از آن افشاء شده است، ميتواند باشد.

واقعيت آن است در جامعه عجيب الخلقه ای که از آن صحبت ميکنيم، مافيای تربيت يافته در آن، به همه سطوح و حريم های زندگی انسانها رخنه کرده و اکنون مافيای فروش سئوالات کنکور با فرستادن بچه پولدارهای بی استعداد به دانشگاه، به طور مستقيم جان جوانان نخبه و پر استعداد کشورمان را تهديد ميکند.

خودکشی «ميروحيد» يک خودکشی در پی سرخوردگی های شايع مالی، خانوادگی، افسردگی های حاد ناشی از اعتياد، فقر و گرسنگی و تن فروشی و شکست عشقی و بلايای ديگر که هر روز بر مردم ما نازل ميشود نيست؛ خودکشی او، خودکشی انسانی است که سرشار از زندگی و اميد و برنامه برای آينده بود. وادار به خودکشی کردن ميروحيد، کشتن نبوغ، استعداد و آينده درخشان فرزندان نخبه ای است که ايران آينده به آنان چشم دوخته است. مافيای فروش سئوالات کنکور در چند سال اخير نه تنها باعث مرگ چندين نفر از نوع ميروحيد شده، بلکه صدها نوجوان و جوان کشور که عموما به لحاظ خانوادگی متعلق به طبقه فرودست جامعه اند را دچار افسردگی و آسيب های روحی ترميم ناپذير کرده است. نگارنده خود دو جوان پر استعداد و درخشان تحصيلی را که در پی وضعيتی مشابه ميروحيد از راه يابی به دانشگاه بازمانده و کارشان به کلينيک های روانی کشيده شد، ميشناسد. اين دو دختر پر استعداد هر کدام دو سال است که وقت زندگی و تحصيلشان يا در خانه و عموما در اتاقی تنها و يا نزد روان پزشکان ميگذرد. قطعا چيزی که اين نخبگان تحصيلی را آزار ميدهد اين است که اگر صدها فرم پاسخ به سئوالات کنکور توسط مافيای فروش سئوالات فروخته نميشد آنان ميبايست در رشته های دلخواه خود شاهد رشد تحصيلات دانشگاهی خود باشند. اما جای آنها را غالبا بچه های بی استعداد و کم استعدادی گرفته اند که تنها با توجه به پول پدرانشان که اغلب نيز از نوکيسه های بعد از انقلابند در دانشگاه ها پر کرده اند. بچه هايی که با اتکاء به پول های بادآورده پدرانشان به جای تلاش های تحصيلی، تعطيلات پايان هفته را در باشگاه های تفريحی «دبی» سپری ميکنند.

چنان که ميدانيم مافيای فروش سئوالات کنکور در ايران از پشت بند حکومتی بسيار قدرتمندی برخوردار است. سال گذشته نور افشاگری فروش سئوالات کنکور تا محوطه خانواده «جاسبی» رئيس دايمی دانشگاه آزاد ايران نيز تابيده شد. از داماد و يکی از فرزندان جاسبی به عنوان سردستگان فروش سئوالات کنکور در مطبوعات و در ميان دانشجويان و پشت کنکوريها سخن به ميان آمد و اعتراضات و تحصن هايی را از سوی جوانان در پی داشت اما ماجرا همچنان که ميدانيم امسال نيز ادامه يافت و فروشندگان سئوالات در سال جاری هم سئوالات را به قيمت های گزاف توسط عوامل و مافيای خود در سطح کشور و عموما تهران به فروش رسانده اند.

جاسبی رئيس «دانشگاه آزاد کشور چنان که آشکار است از چهره های قدرتمند حاکميت مافيايی نظام است. او که گاه برای رياست جمهوری هم خود را آدم مستعدی ميداند، بيش از هر کسی در مظان عملکرد مافيايی طراحان سئوالات و فروش آن قرار دارد. در دانشگاه خود او يعنی «آزاد» که کثرت قارچ گونه آن ميرود تا از تعداد دبيرستان های کشور هم بيشتر شود بارها انواع سوءاستفاده ها از جمله فروش مدارک تقلبی ليسانس، فوق ليسانس و دکترا رخ داده است و قطعا فروش سئوالات که جای خود دارد. سال گذشته هم که نام او و آقازاده اش در ماجرای فروش سئوالات و فروش مدارک تحصيلی دانشگاهی تقلبی به مطبوعات و جامعه کشيده شد جاسبی توانست با اقتدار مافيايی خود مسندش را که از نخستين سالهای بعد از انقلاب اشغال کرده، حفظ کند و مطبوعات و جامعه نيز هيچگاه در چنين هنگامه هايی جواب قانع کننده ای جز همان جمله ابدی مسئولان جمهوری اسلامی "تکذيب ميکنيم" را نشنيدند. آخرين آن همين هفته ی گذشته بود که جاسبی در برابر پرسش خبرنگاری از شبکه خبر جمهوری اسلامی که پخش برون مرزی هم دارد ماجرای رسوايی اخلاقی رئيس دانشگاه سوادکوه (!) را شامل زمانی دانست که از دانشگاه اخراج شده بود! در حالی که دکتر . . . نه تنها در زمان ارتکاب خوشگذرانی غيرشرعی (او اعتراف کرد که به همراه يکی از استادان دانشگاه بدون آنکه دختران دانشجو را صيغه کند به ويلايی در محمودآباد ميبرده اند)، بلکه بعد از اعترافاتش در دادگاه نيز از دانشگاه آزاد اخراج نشده است. جاسبی اين مرد بی شرمی که در برابر دوربين، يعنی در برابر ديدگان مردم ايران به راحتی دروغ ميگويد که "وقتی متوجه سوءاستفاده هايی شديم مدتی پيش او را اخراج کرده بوديم، چگونه ميتواند مثلا حافظ يک مرکز و يا مراکز علمی -- دانشگاهی بزرگ کشور باشد. جالب آنکه در دادگاه ساختگی اين رئيس دانشگاه نبود که محکوم گرديد، بلکه اين دختران دانشجو بودند که از دانشگاه اخراج شدند!

ناگفته روشن است تا زمانی که در رأس مراکز علمی و دانشگاهی کشور افراد فاسدی چون جاسبی و ديگران قرار دارند، ترديد نبايد کرد که رشد علمی فرزندان نخبه ای مانند "ميروحيد موسوی" فدای قدرت و زدوبندهای مافيايی اين چهره های ضدعلم خواهد شد.

 

۲۵ مرداد ۸۳