يکشنبه ۱ شهريور ۱۳۸۳ - ۲۲ اوت ۲۰۰۴

                                          هنوز به کردها اعتمادي وجود ندارد!!             

عرفان قانعي فرد

                 اشاره: مقاله زير پاسخي است به مقاله «نقد تجربه کردستان» از حميدرضا جلايي پور که در روزنامه شرق منتشر شد و به همين جهت اين مقاله نيز براي آن روزنامه ارسال شد و به چاپ نرسيد و اول بار در سايت اينترنتي «اسو کرد- سايت انديشه وران سياسي فرهنگي کردستان» منتشر شد. نسخه اي از اين مقاله براي انتشار در اختيار قرار گرفته است.


در روزنامه شرق شماره 196 يکشنبه 3 خرداد 1383 ص 4 مطلبي از جناب دکتر حميدرضا جلايي پور در باره "نقد تجربه کردستان" منتشر شد، که جهت نقد سخنان ايشان مطالبي ضروري ارائه مي گردد که در چند نکته تقسيم بندي شده اند و اميدوارم بدون سانسور و تغيير در شرق منتشر شود.
جناب جلايي پور! در مقام يک استاد دانشگاه و همکار حضرتعالي – اما با هزاران کيلومتر فاصله از وطن – مي خواهم پاسخي بر سخنان شما در همايش هويت ايراني و تجربه شما در کردستان عرضه کنم، که فقط هدف تبيين و توضيح بيشتر است؛ هرچند که حضرتعالي ظاهرا سالهاست در نقد و نظر کوشيده ايد پس سخنان و جسارت مرا در ارائه کلام صريح عفو بفرمائيد.

در دوران انقلاب سال 1357 کردها به عنوان جزء سازنده مردمان ايران و عناصر اصلي تاريخ اجتماعي معاصر و کهن ايران حضور فعال و صادقانه داشتند و حقوقي که آنان مطالبه مي کردند بر اساس فرهنگ و هنر منطقه بود که با بي مهري حکومت مرکزي مواجه شده بود. هيچگاه کردها در آن زمان قصد "تجزيه و تفکيک" شدن را نداشتند، در واقع هيچ سند مکتوب و مستند مبني بر اين قضيه، در آرشيو کردها وجود ندارد! و بيشتر اظهارات در اين باره آميخته با تعصب و اصرار بعضي از اشخاص است، چون هيچگاه "خلاق" خود را از "مخلوق" جدا نمي داند، کردها که از قديمي ترهاي فرهنگ و جامعه ايران هستند بنا بر کدام سند و مدرک محکمه پسند خود را از ايران و فرهنگ و تمدن ايراني مجزا دانسته اند؟ در حاليکه خود جزو سازندگان خلاق اين فرهنگ و تمدن هستند. از سال 1324 دوران قاضي محمد تا سال 1354 و انقلاب، کردها فقط در آروزي ترويج و توسعه زبان و هنر و مذهب خود بودند، که حکومت پهلوي، بنا به قول حضرتعالي، چندان عرصه را براي وجود آنها مهيا نساخت، با وجودي که تعدادي از کردها مانند جاف و اردلان در حکومت مرکزي براي اولين و آخرين بار در تاريخ معاصر پست کليدي و مهم داشتند. کردها مي خواستند به زبان خود بنويسند و بخوانند، اما آيا واقعا نوشتن و خواندن به زبان مادري به معني تجزيه طلبي است؟! اندکي به هنرمندان و نويسندگان و مترجمان معاصر ايران توجه بفرمائيد، چندين نفر از آنان کرد هستند و به زبان خود اجراي هنري دارند و جزو سرمايه هاي ملي ايران و فرهنگ معاصر ايراني به شمار مي روند، آيا وجود آنان، به زعم شما، به معني زيان است يا منفعت ملي؟

در آن هنگام به واقع حزب دمکرات خواهان اجراي نقش فعال در توسعه انقلاب ايران بود و احياي فرهنگ کردها را ضروري مي دانست، در اوايل هم دولت موقت ايران و رئيس جمهور نخست ايران ياري و مساعت و مشارکت آنان را پذيرفت، اما متاسفانه دو نفر به تزريق يک گفتار تعصبي و منفي پرداختند که موجب پيدايش اين تفکر و انديشه بيمار شد، که گويا کردها قصد تجزيه طلبي و ضديت با انقلاب نو پاي 1357 را دارند و آن دو نفر آيت اله بهشتي وخلخالي بودند.

 

 



در حالي که حدود 11 ديدار رسمي از طرف سران کردها با مقامات مرکزي صورت گرفت، کليه گفت وگوها بر اساس صلح و ارامش و توسعه بود و کردها آرام و متواضع و متعهد شدند، اما دولت مرکزي با قهر و غضب رفتارکرد؟! و آن انديشه بيمار و بدون اساس منطقي همچنان باقي ماند و هنوز هم فرد مدعي اصلاح طلبي همچون حضرتعالي گاه وبيگاه آن فعاليت ها را مذموم و مطرود مي نامد در حاليکه نمي دانم هدف و مقصود شما چيست؟

Khalkhaki i Kurdistan

مثلا انتخابات شوراي شهر سنندج در دوران انقلاب را به ياد بياوريد بنا بر تاکيد اکثر مقامات دولت مرکزي در آن دوران – از جمله دکتر ابراهيم يزدي – انتخاباتي آزاد و دمکراتيک و بدون تقلب و بدون جنجال و صدور ليست و... بود. انتخابات، انتخاب شونده و انتخاب کننده، هر سه آزاد بودند و اين اولين نشانه همراهي مردم کرد بود.


در سخنانتان بارها فرموده ايد "درگيري مستمر"، اما هيچگاه اشاره نکرده ايد که عامل نفوذي و موذي ايجاد در گيري و تحريک "کومله" چه کسي بود؟ بنا بر اسناد موجود در آن زمان حزب دمکرات که مخالف درگيري مسلحانه بود، پس چرا بايد بدون اساس و سند تاريخي آن حزب را با عملکرد کومله گره زد؟

در حاليکه "ايجاد درگيري" با "استمرار درگيري" خود دو مقوله جداگانه است اما در کدام سند کتبي و موجود آن دو حزب اظهار داشته اند که دليل "مبارزات خونين و حق طلبانه مردم کرد" چنين و چنان است؟ و بفرمائيد آن کس که از طرفي آتش افروزي کومله را تغذيه مي کرد از طرف ديگر احمد مفتي زاده و شيخ عزالدين حسيني را به چالش مذهبي و ديني فرا مي خواند و سرگرم مي کرد و از طرفي حزب دمکرات را سر خورده مي کرد، از ديگر سو نتيجه آن مذاکرات سالم و گفتکوها را به قهر مبدل کرد، چه کسي بود؟ براستي نتيجه آن مذاکرات با دولت مرکزي و تفاهم هاي سرگرم کننده في مابين چه شد؟

فرموده ايد "به نطر من تجربه کردستان در سال هاي مذکور، در قالب يک جنبش اجتماعي کردي ظهور کرد و شکست خورد"! جامعه شناس ارجمند در کدام کتاب جامعه شناسي اشاره شده است که جنبش و حرکت اجتماعي و مردمي با ظهور خود شکست مي خورد؟

جنبش و حرکت جامعه کردها که به دو قرن پيش باز مي گردد و تنها مختص ايران نيست، به حرکت و رشد کردهاي عراق و ترکيه هم نظري بيافکنيد. "تبعيض فرهنگي و قومي" و "محروميت اقتصادي" در همه جاي ايران بود، جنبش قومي در ميان همه ايران بود، خوزستان، سيستان، خراسان، آذربايجان و… همگي در موفقيت جنبش خود جوش و مردمي انقلاب 1357 نقش فعال داشتند، چگونه مي توان پرسيد چرا در جريان انقلاب فقط در مناطق کردنشين شاهد يک جنبش قومي تمام عيار بوديم؟ و چرا بايد اعتبار اين سخن و سوال شما را پذيرفت؟

هيچگاه جنبش اجتماعي و مردمي جامعه را نمي توان از بين برد، مگر نمي گوئيد مثلا "حرکت اصلاحات 76 جنبش مردمي جامعه ايران است و مهار شدني نيست، در داخل لايه ها است"، حال جنبش اجتماعي کرد، چگونه شکست خورده است؟ حرکت روبه رشد توسعه فرهنگي و هنري کردها و ديگر اقوام را آيا مي توان منحرف کرد و به شکست منتهي ساخت؟

فرموده ايد "علل جنبش کردي عدم حضور دولت مرکزي و حضور دو تشکل سياسي "کومله و دمکرات" بوده است، اما جناب جلايي پور جنبش کردي يا هر قومي که دولت مرکزي نمي شناسد، هر قومي جنبش و حرکت رو به رشد را بياغازد، بسا اميد مي دهد که موانع از ميان برداشتني مي شوند و اقوام ايراني هر يک آن حرکت را قرن هاست آغازيده اند، دولت مرکزي فقط ناظر است، هيچگاه دولت مرکزي نمي تواند مثلا جنبش هنري اصفهان يا حرکت ادبي خراسان را مانع شود از طرف ديگر وجود حزب در جامعه باعث نشاط و حرکت سياسي مردم مي شود و کردها که تنها در دو حزب خلاصه نشده اند، از طرف ديگر نبايد اشتباه يک حزب را به همه تعميم داد.وجود حزب اهرم جنبش است، ضلعي از منشور جنبش مردمي، و طبعا اشتباه حزب سياسي را به پاي جنبش مردمي نمي گذارند!



7. جمهوري اسلامي ايران در اوايل خودگرداني و خوداختياري مردم کرد را پذيرفت که مثلا رئيس آموزش و پرورش يا فرماندار از ميان افراد کرد باشد، حتي مرحوم فروهر، مهندس بازرگان و دکتر بني صدر به کردها پيشنهاد دادند که از کلمه توهم زا وحشت آور و حساسيت برانگيز "خود مختاري"

 

 

 

 

 فعلا چشم پوشي کنند، اما در عمل مي توانند به خود گرداني دسترسي بيابند. بعد از ايجاد اين تفاهم و مصالحه ناگهان در نماز جمعه مرحوم طالقاني کردها را تحريک شده و ياغي ناميد و سپس امام خميني حکم ارتداد صادر کرد و لشکرکشي سپاه پاسداران و حمله قاضي اعدام "خلخالي" آغاز شد، به عبارتي هر چه سران مذهبي و سياسي کرد تلاش کرده بودند، باطل شد. اصلا کمترين فرصتي براي اثبات حقانيت وصداقت به کردها ارائه نشد. به سرعت يک بهانه قديمي مستمسک شد!!

 

                                                                         


زيرا حکومت مرکزي ناگهان تصميم گرفت بگويد که "بيگانه گان از راه کردستان وارد مي شوند و استقرار جمهوري نوپا را تهديد خواهد کرد، پس براي استقرار، بايد کردستان پاکسازي شود وهزاران نفر اعدام شوند"!!!
در حالي که هيات صلح در آن هنگام در کردستان بود و تفاهم ها اعلام وامضا شده بود حال غضب وقهر يک شبه دولت مرکزي را چگونه بايد رفع کرد؟ در واقع احزاب سياسي کرد هيچگاه مردم کرد را در وحشت و ناامني قرار ندادند، تنها در "رفع ستم ملي" اشتباه عمل کردند!
نوعي باور پر يقين داشتند، اما سيل احساسات و طغيان هيجان آنان را فدا کرد، نوعي چند صدايي به وجود آمد که ديگر کسي صداي واقعي را نشنيد و در اينجا تنها يک حرف شما را مي پذيرم "خطاي راهبردي بود" اما دولت مرکزي هم خواهان صلح نبود!

8 . اما اين واقعيت را نيز بايد پذيرفت که هرچند بنا به سخن شما "ايران احزاب کرد را به خاک عراق راند و آنها را فرسود و محبوس کرد" اما هيچگاه کردها در مذاکره و گفت وگو و جنبش اجتماعي خود، دست به ترور نزدند، جداي از نبرد مسلحانه و نظامي سپاه پاسدارن با احزاب کردي، هيچ سند کتبي و مشهود دال بر "تاکتيک چريکي و ترور مردم ايران و يا دولت جمهوري اسلامي" توسط کردها وجود ندارد و از طرفي هم نمي توان با استنتاج شخصي و اشتبا ه در، برداشت و قياس تاريخي، زمان عملکردها را يکي دانست و يا تعميم داد، هر چند که تريبون يکطرفه در اختيار شماست!



9.جناب جلايي پور، شما اگر به خاطر حضور کوتاه در منطقه و استانداري کردستان و فرمانداري نقده به استنتاج شخصي مي رسيد اينجانب به ميزان حضور شما، جهت تحقيق با سران سياسي کردي ملاقات و مصاحبه داشته ام "ابراهيم عليزاده، جلال طالباني، عبداله حسن زاده، غني بلوريان، شيخ عزالدين حسيني و …." را از دور و نزديک مي شناسم، پس با قاطعيت مي گويم که نمي توان سخنان حضرت عالي را کاملا مستدل، دلسوزانه و جامع دانست، اگر شما در لباس نظامي سپاه و ظاهري ديگر پس از 25 سال چنين تغيير کرده و امروزه با ظاهري مدرن تر و دمکرات حضورتان را ادامه داده ايد، همين افراد نيز به همان اندازه رشد کرده و تغيير يافته اند و هيچکدام از آنها ديگر مبارزه مسلحانه را نمي پذيرند، هيچکدام خواهان تجزيه و تفکيک نيستند که بي نصيب از همه چيز بمانند و ميز قدرت را به نفع حريف بدبين و منفعت طلب ترک کنند و با سادگي و نجابت در صحنه قهر کنند و تهمت هاي نارواي حريف را بشنوند!
اما همگي متفق القول هستند که در موزائيک قدرت آينده خاورميانه حضور فعال و مداوم داشته باشند و اين سراب نيست و علي رغم سخن شما شايد متاسفانه بايد گفت که در روند جهاني شدن "توسعه و تفاهم" ضروري است. کسي از کردها به سراب دل خوش نکرده است، واقعيت اين است که در کنار قدرت هاي مرکزي، کردها، توانايي رقم زدن سرنوشت خود را دارند و کردستان عراق شاهد اين مدعاست که شما آن را سراب ناميده ايد.

10. فرموده ايد "تجربه فدراليسم ادامه همان راهبرد خودمختاري خواهي آغاز انقلاب است که قبلا به شکست انجاميده است"، اما در سر کلاس درس حضرتعالي آموخته ام که لااقل تعريف فدراليسم با خودمختاري متفاوت است.
و از طرفي "سطح توسعه" را دولت مرکزي بسط مي دهد يا قبض مي کند، کردها در همان وضعيت ساده و ابتدايي ماندند و "از طريق ساز و کار قانوني موجود در قانون اساسي هم" دولت مرکزي را وادار نکردند، بلکه پيشنهادشان را عادي ارائه دادند، اما وقتي پاسخ گلوله شد، ديگر چه جاي اصرار و ابرام؟ همان بندهاي ابتدايي قانون اساسي هم در باره کردها و ديگر قوميت ها، هيچگاه اجرا نشد وهنوز هم آن روحيه "کرد – هراسي" وجود دارد، هنوز در هيچ ميزگردي، کردها نقد و بررسي نشده اند!

11. پلوراليسم و تکثر گرايي، روحيه و رفتار خاصي را مي طلبد، وقتي که بستر لازم فراهم نباشد و هنوز اعتماد به وجود و حضر صف مقابل يعني کردها وجود ندارد، چگون مي توان آن غفلت و کم محلي را درمان کرد؟ آيا اين اصرار و بر چسب شما، به خاطر نوعي هراس از آينده نيست؟ بهر حال بايد مدارهاي بسته را گشود و با آغوش باز حرکت روبه رشد را پذيرا شد.

در پايان از آنکه به عنوان يکي ار دانشجويان ساده مردم ايران، در برابر يک استاد جامعه شناسي ايراني جسارت کردم، پوزش مي طلبم. اميدوارم که اگر خطا و بيراهه رفته ام، پاسخ را مرقوم بفرماييد ،هر چه اين دغدغه ام را در سا ل1378 در حسينيه ارشاد از شما پرسيدم و در برلين هم باز گفتم، اما پاسخي جامع به من ارائه نداديد!
وخيلي دوست دارم که محض ورودم به ايران، با حضرتعالي در يک جلسه مطبوعاتي- دانشگاهي درباره مظلوميت کردها بحث آزاد داشته باشم و اسناد را ارائه کنم.