چهارشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۸۳ – ۲۱ آوريل ٢٠٠۴

عراق: خطرناک تر از ويتنام

ماتياس ناس (دی تسايت)

 برگردان: جواد طالعی ( شهروند)

 

قتل، آدم ربائی، گروگان گيری، يورش مسلحانه به کاروان خودروها، شليک خمپاره های ضد تانک، شهر فلوچه در تصرف شورشيان: بر عراق، قيام آشکار عليه نيروهای پيروزمند و اشغالگر حاکم است. نزديک به ۷۰۰ عراقی و ۷۵ سرباز آمريکائی از آغاز ماه آوريل به قتل رسيده اند. ترازنامه شکست، يک سال پس از سقوط بغداد.

 

پيروزی برق آسا بر صدام حسين، ديرگاهی است فراموش شده است. ارتش و دستگاه اداری غير نظامی آمريکا در پشت سنگرهای بتونی مرتفع سنگر گرفته اند. آن ها می خواستند برج روشن دموکراسی را در تاريکی خودکامگی عربی بنا سازند. هنوز چه کسی از خروج نيروها سخن می گويد؟ "بيرون"، "فقط بيرون" می تواند به زودی مشخصه فضای حاکم بر آمريکا باشد.

"دردا دولتمردی که دلايلش در پايان يک جنگ به اندازه آغاز آن قانع کننده نباشد". اين را، زمانی بيسمارک هشدار داد. اما چه بايد کرد وقتی که دلايل، از همان آغاز قانع کننده نبوده باشند؟ چه کسی می خواهد موضوع سلاح های کشتارجمعی را به خاطر بياورد که هرگز يافته نشدند؟ يا همکاری فرضی ميان صدام حسين و القاعده را ؟ عراق، تنها پس از سقوط ديکتاتور بود که به جولانگاه تروريسم بين المللی تبديل شد.

به همان اندازه که دلايل جنگ بی پايه بود، برنامه ريزی های پس از آن نيز، غير مسئولانه پيش رفت. سرويس های جاسوسی سياسی شده، سياستمداران تبعيدی مشکوک و ايدئولوگ های تکيه زده بر کرسی حکومت، همواره بهترين فرضيات را در نظر گرفتند و تصويری از عراق ترسيم کردند که خيال خام بود. اکنون، پرسش های بزرگ جنگ ويتنام بر فضا سايه افکنده اند: نيروها را بايد تقويت کرد يا عقب کشيد؟ چه کسی هم پيمان است و چه کسی تنها دنباله رو؟ چه کسی بايد قدرت را به دست بگيرد؟ چه کسی می تواند آن را حفظ کند؟

وقت، برای پاسخ گفتن به اين پرسش ها، سخت تنگ است. يازده هفته ديگر، در روز ۳۰ ژوئن، می بايست پل برمر، فرماندار غيرنظامی آمريکائی، مسئوليت را به يک دولت موقت عراقی بسپارد. با توجه به گسترش خشونت، ترديد در مورد مفيد بودن و اصولا عملی بودن انتقال قدرت همواره بيشتر می شود.

جورج بوش، خود را مصمم نشان می دهد: "وقت تعيين شده است". و او تضمين می کند: "ما فرار نخواهيم کرد". اميدواريم او در هر دو مورد سر حرفش بماند. به تاخير انداختن انتقال قدرت را، بيشتر عراقی ها به عنوان بدترين نوع شکست اعتماد تلقی خواهند کرد. و فرار ناشی از ترس آمريکائی ها می تواند سبب گسترش بيشتر خشونت شود. هنوز حکومت ايالات متحده مصمم به حفظ قرارهائی است که بر سر آن با شورای حکومتی موقت در بغداد توافق کرده است: تامين استقلال در روز سی ام ژوئن، گزينش مجلس موسسان تا پايان ژانويه، رفراندوم قانون اساسی تا ماه اوت، انتخابات مجلس و تشکيل دولت تا دسامبر ۲۰۰۵.

اما اين نقشه ای است بر روی يک ميز سبز. در اين ميان، بيشترين اميد به ميانجی يی بسته می شود که اصلا پيش بينی نشده بود: "اخضر ابراهيمی" مامور ويژه کوفی عنان دبيرکل سازمان ملل متحد. او می بايست به تشکيل دولت و تهيه مقدمات انتخابات مجلس کمک کند.

باز يکی از آن ماموريت های ناممکنی که مثل زغال گداخته کف دست سازمان جهانی گذاشته می شود. حکومت بوش که به تنگنا افتاده است، ملتمسانه به سازمان ملل متحد روی می آورد. سازمان ملل متحد، واکنشی سرد و تقريبا منفی نشان می دهد. نه تنها به اين دليل که حمله به مرکزش در بغداد (که طی آن ۲۲ همکار سازمان کشته شدند) هنوز فراموش نشده است، بلکه بيشتر به خاطر اينکه آمريکا هنگامی که شورای امنيت در بهار ۲۰۰۳ از صدور يک قطعنامه تازه برای عراق خودداری کرد، با خودپسندی سازمان ملل را ناديده گرفت.

با اينهمه، سازمان ملل متحد در نهايت به خواهش آمريکا تن خواهد داد و طرح دوران گذر را تصويب خواهد کرد: يک حکومت عراقی که حاصل انتخابات نيست، در غير اينصورت وجاهت قانونی خود را از کجا کسب خواهد کرد؟ آيت الله العظمی سيستانی، قدرتمندترين رهبر شيعيان عراق، حتی حاضر به حرف زدن با پل برمر نيست. اما ابراهيمی را فورا به حضور می پذيرد.

سازمان ملل متحد به تنهائی اثر اندکی بر اين اوضاع خواهد داشت. دموکراتيزه کردن عراق و بازسازی اقتصادی آن، نيازمند به تامين امنيت نظامی است. آمريکائی ها، اين بار را ترجيحا با ناتو تقسيم خواهند کرد. آن ها، اين موضوع را در دستور کار اجلاس سران که قرار است ماه ژوئن در استانبول تشکيل شود، منظور کرده اند. از هم اکنون روشن است که استقرار نيروهای ناتو چه پيش شرط هائی را لازم خواهد داشت: درخواست حکومت موقت عراق و ماموريت شورای امنيت سازمان ملل متحد. در اين صورت خواهد بود که اسپانيائی ها برای ماندن و فرانسوی ها برای رفتن آماده خواهند بود. آلمان فدرال علامت می دهد که در اين امر مشارکت نخواهد کرد، اما با صدور قطعنامه شورای امنيت در اين مورد نيز مخالفت نخواهد ورزيد. آلمان، می تواند با وجدان آسوده مداخله در عراق را رد کند. اين کشور، بار سنگينی را در افغانستان به دوش می کشد.

اما در شرايطی که عراقی ها آزادکنندگان آمريکائی خود را مثل شيطان تعقيب می کنند، اصولا چرا بايد نيروهای خارجی به اين کشور اعزام شوند؟ به اين دليل که در پی سقوط صدام، هنوز ساختارهای جديد حکومتی در عراق موجود نيستند. زيرا که بدون پشتيبانی نظامی بازسازی کشور امکان پذير نيست. زيرا که تروريسم بين المللی در عراق ميهن تازه ای خواهد يافت. بعد، حماس و حزب الله پايگاهی خواهند يافت که اسرائيل برای مدت زيادی نمی تواند آن را تحمل کند. زيرا که بی ثباتی عراق، همسايه اش ايران را به دخالت آشکار دعوت خواهد کرد. زيرا که در غير اين صورت نمی توان جلوی جنگ را گرفت.

هيچکس، حتی اگر حمله يکسال پيش به عراق را در اساس غلط بداند، نمی تواند آرزومند عقب نشينی توام با شکست آمريکائی ها باشد. اين که شيعيان و سنی ها موقتا عليه قدرت اشغالگر متحد شده اند، خطر يک جنگ برادرکشی را از ميان نمی برد. اگر آمريکا پيش از استقرار يک دولت توانمند در بغداد، کنترل اوضاع را از دست بدهد، هرج و مرج شديد احتمال پذير خواهد بود. با عواقبی وخيم برای غيرنظاميانی که تاکنون نيز سختی بسيار کشيده اند. در پايان، ديکتاتور تازه ای پا به ميدان خواهد نهاد و بار ديگر زورآزمائی قدرت ها و کنسرن ها بر سر نفوذ و معامله آغاز خواهد شد. و سرزمينی که دارای دومين ذخيره عظيم نفتی جهان است، روی آرامش نخواهد ديد.

خطرناک تر از ويتنام

هر تصميمی در عراق، به مثابه انتخاب ميان بد و بدتر است. ما، همراه با آمريکائی ها دستخوش اين درماندگی شده ايم. زيرا نفرت عليه ايالات متحده آمريکا از بنيادگرائی اسلامی تغذيه می شود که عليه اروپای ليبرال و غيرمذهبی هم اعلان جنگ کرده است. کسی که عراق را به عنوان منطقه بازگشت و عمليات در اختيار بنيادگرايان می گذارد، بايد خودش را برای مادريدهای بسياری آماده کند.

هانس ماگنوس انسنزبرگر (فيلسوف آلمانی) خشونت در عراق را به کوتاهی چنين تفسير می کند: "نگرانی های تازه را بايد به کثافتکاری های کهنه ترجيح داد". به سادگی چنين است! در حقيقت جنگ بوش نتايج وحشتناکی به بار آورده است. جنگ عراق، به تاريخدان آمريکائی "باربارا تاخمن" امکان می دهد که مثالی تازه برای بلاهت حکومتگران بيابد. او "عملکرد سياسی بر ضد منافع خويش" را مشخصه بلاهت می داند. رها کردن عراق به حال خود برخلاف منافع آمريکا و اروپا خواهد بود. ويتنام دوم؟ از آن هم خطرناک تر. يک عراق مشتعل می تواند تمام خاورميانه را به آتش بکشد. و بعد، شايد پيشاهنگ جنگ های مذهبی تازه شود!

................

Matthias Naß, Die Zeit: ۱۴.۰۴.۲۰۰۴