شنبه ۱۹ ارديبهشت ١٣۸۳ - ۸ مه ٢٠٠۴

صدای مقاومت

درخودماندگی امپراطوری

 

نوشته نوام چومسکی

لوموموند ديپلماتيک (فارسی)

 http://ir.mondediplo.com/

 

·         برخلاف تصور معمول، اشغال نظامی حتا زمانی که محصول اراده ی ستم گرترين فاتحين باشد، ميتواند با موفقيت روبرو شود. برای نمونه اشغال اروپای غربی توسط هيتلر يا اروپای شرقی توسط روسيه را پس از جنگ[جهانی دوم] به ياد بياوريم. در هردو حال کشور اشغال شده توسط دستيارانی رهبری ميشد که دارای تشکيلات اداری و نظامی بوده و تنها از طرف ارتش کشور فاتح پشتيبانی می شدند. مقاومت شجاعانه ی گسترده ای که عليه هيتلر سازمان يافت، بدون کمک خارجی سرکوب ميشد. در اروپای شرقی ( و نيز در روسيه ) تا اوايل سال های ۱۹۵۰، ايالات متحده اقدام به کمک به مقاومت ضدشوروی نمود ولی موفقيتی حاصل نشد.

 

اکنون در مقابل، تهاجم به عراق را در نظر بگيريم. اين تجاوز به دو نظام ديوصفت پايان داد. ما اجازه ی صحبت درباره يکی را داشتيم و نه در مورد دومی. اولی عبارت از نظام حکومتی استبدادی بود و دومی نظام تحريم های اقتصادی تحميل شده از سوی آمريکا و بريتانيا که موجب مرگ صدها هزار نفر گرديد، جامعه را به ويرانی سوق داد، قدرت مستبد را تحکيم کرد و اهالی را مجبور کرد که برای ادامه زندگی تنها بر نيروی خود ( ازطريق جيره بندی) تکيه کنند. و از اين طريق صدام حسين را از سرنوشتی شبيه به ديگر ديکتاتورهای تحت حمايت دولت های مختلف ايالات متحده، بويژه اعضا و دوستان دولت کنونی آمريکا پ- نظير سوهارتو، مارکوس، دوواليه، موبوتو و غيره - که توسط نيروهای درون کشورشان سرنگون شدند، محفوظ داشت. پيش از جنگ ، درمورد عراق نيز چنين چشم اندازی محتمل بود.

بدون ترديد، اهالی عراق از پايان تحريم های اقتصادی و رژيم صدام حسين به خوبی استقبال کردند. همچنين مخالفين ضدجنگ در سرتاسر جهان نيز از اين دو واقعه خوشحال شدند . ولی دولت کنونی آمريکا مانع از انتشار اين خبر شد. اما ميشد نظام مجازات های اقتصادی را بدون کشمکش قطع کرد؛ از سوی ديگر ، اگر تحريم ها لغو شده بود، مردم عراق می توانستند خودرا از شر ديکتاتور خلاص کنند. بررسی داويد کی، بازرس منصوب بوش پس از پيروزی، نه تنها به روشن ترين وجهی ادعای وجود تسليحات کشتار جمعی در عراق را رد کرد بلکه علاوه برآن نشان داد که در سال های پيش از تجاوز آمريکا، قدرت صدام حسين بسيار شکننده گشته بود. اين امر، به اتکای تجربه گذشته، فرضيه های کارشناسان متعددی را که به شرايط داخلی عراق کاملا واقف بودند، مورد تأييد قرار داد. برای مثال، دنيس هاليدی و هانس وان اسپونک (۱) هماهنگ کنندگان کمک های بشردوستانه سازمان ملل بارها تکرار کرده بودند که در صورتی که تحريم های اقتصادی تحميلی ايالات متحده و بريتانيا ، مردم را مستثنی کرده بود، خود عراقی ها می توانستند ديکتاتورشان را سرنگون سازند.

برماپوشيده نيست که دخالت های نظامی ميتواند اثرات جانبی مثبت داشته باشد. برای نمونه، بمباران پرل هاربر توسط نيروی هوائی ژاپن در دسامبر ۱۹۴۱، مقدمات اخراج قدرت های امپرياليستی غربی را از آسيا فراهم کرد. در نتيجه جان ميليون ها انسان را که ممکن بود درجنگ برای آزادی کشورشان کشته شوند، نجات داد. آيا اين امر بمنزله توجيه فاشيسم ژاپنی و جنايات اوست؟ البته که نه. و من معتقدم که تجاوز ژاپن به آمريکا « يک جنايت جنگی» بود. و يا بنا بر قضاوت دادگاه نورمبرگ : « جنايت اعظم ».

آرتور شلسينجر، مورداحترام ترين تاريخ دان آمريکا،هنگام شروع بمباران های عراق بدرستی از گذشته ی پرل هاربر سخن بميان آورد. او نوشت که حق با پرزيدنت فرانکلين دی روزولت بود زمانی که گفت « حمله ژاپن روز به يادماندنی در تاريخ بی آبروئی ها است» و آمريکائی ها با حمله به عراق ، ننگ بی آبروئی ای نظير سياست امپراطوری ژاپن را برای هميشه بدوش خواهند کشيد

با پايان دو نظام تحريم ها و صدام حسين، ايالات متحده منابع سرشاری برای بازسازی عراق در اختيار داشت. اهالی تسکين يافته و حرکت مقاومت عملا هيچ پشتيبانی خارجی نداشت. اما جنبش مقاومت در داخل کشور عمدتا به عنوان پاسخی به خشونت و حشيگری متجاوز گسترش يافت. حقيقتا خيلی استعداد می خواست که در چنين شرائط بتوان باز هم با شکست روبرو شد.

اين تجاوز ، حلقه ای از خشونت براه انداخته و خشونت خود خشونت زاست ، چنانکه نبرد وحشتناک فلوجه گواه آن است . و البته غيرنظاميان عراق اولين قربانيان آن هستند. اگرچه ميان رژيم سابق عراق و شبکه تروريستی القاعده هرگز ارتباطی وجود نداشت، اما از زمان «پيروزی» ايالات متحده، به ديده همگان،عراق اشغال شده « آشيانه تروريست ها» گشته است.جسيکا استرن، کارشناس تروريسم در دانشگاه هاروارد در پژوهشی که گزارش آن پس از انفجار مقر سازمان ملل متحد در بغداد در « نيويورک تايمز» (۲) منتشرشد، اين مسئله را بخوبی شکافته است.

عليرغم مخالفت افکار عمومی بين المللی، جنگ با عراق رخ داد. مخالفين جنگ هراس داشتند که چنين تجاوزی به گسترش تروريسم منجر شود. دولت بوش خطرات فوق را درمقايسه با چشم انداز کنترل عراق و ثروت های آن، به راه انداختن اولين« جنگ بازدارنده» و تحکيم سلطه اش بر صحنه داخلی آمريکا، ناچيز شمرد.

از سوی ديگر « جنگ با تروريسم» با شکست روبرو شد و حملات کشنده در دنيا گسترش يافت. از بخت بد اهالی، فهرست شهرهائی که مورد حمله ضربات ترور قرار گرفتند از ۱۱ سپتامبر به بعد و بويژه پس از جنگ عراق طولانی تر شد. اين فهرست شهرهای بغداد، کازابلانکا،استانبول، جاکارتا، بيت المقدس،حيفا، آشدود، مومباسا، مسکو، رياض و مادريد را شامل ميشود. دير يا زود ، با اين آهنگ ، امکان دارد که تروريسم و سلاح های کشتار دسته جمعی در يک سازمان خشونت بار گرد هم آيند که در آن صورت ضربات آن واقعا دهشتناک خواهدبود.

اصطلاح ابداعی مورد علاقه آقای بوش « جنگ بازدارنده»، ماهيت واقعی خود را بروزداده و آن عبارتست از يافتن حسن تعبيری برای تجاوز آزادانه به هر جا که ايشان بخواهد. علت اصلی اعتراضات وسيع عليه تجاوز به عراق ، در فوريه ۲۰۰۳، نه تنها بخاطر اجرای اين دکترين در مورد عراق بلکه به دليل خصوصيت خودکامه خطرناک و قهقرائی آن بود. با توجه به عواقب ويرانگر نخستين « جنگ بازدارنده»، مخالفت بين المللی با عاملين آن رو به فزونی گذاشته است . اين مخالفت بويژه با ناتوانی واشنگتن در اثبات اينکه رژيم صدام حسين دارای تسليحات کشتاردسته جمعی بود ، اتهامی که به منزله يک دروغ بزرگ دولتی است ، رو به فزونی گذاشت.

از آوريل ۲۰۰۳، نظرسنجی شهروندان امريکائی نشان ميداد که آنان تمايل دارند که پس از جنگ و برای بازسازی سياسی و اقتصادی عراق به جای ايالات متحده، سازمان ملل مسئوليت اصلی را اعمال نمايد. با وجود اين ، با توجه به قدرت نظامی و منابع در اختيار ايالات متحده و نيز فقدان کامل پشتيبانی خارجی از مقاومت، شکست اشغال گران تعجب آور است. و به همين دليل است که دولت بوش مجبور به عقب نشينی شد و از سازمان ملل کمک خواست. اما سازمان ملل متحد علاقمند است که مطمئن گردد که عراق سرسپرده واشنگتن نخواهد شد. آمريکا در حال تأسيس بزرگترين هيئت ديپلماتيک اين کشور با بيش از سه هزار کارمند است. امری که بروشنی نشان می دهد که انتقال حاکميت پيش بينی شده برای ۳۰ ژوئن ۲۰۰۴ بسيار محدود خواهد بود.

خواست آمريکا درجهت حفظ پايگاه های مهم نظامی و حضور وسيع نيروهای مسلح، احساس فوق را تقويت کرد.تمايل آمريکا برای سرسپرده کردن عراق، همچنين با دستوراتی که پل برمر فرماندار غيرنظامی آمريکا در عراق درجهت بازگذاشتن اقتصاد وکنترل آن توسط خارجيان صادرکرد، تقويت شد. (به مقاله عراق ، الدورادوی گمشده در همين شماره مراجعه نمائيد) از دست دادن کنترل اقتصادی، بطور شديدی حاکميت سياسی و نيز چشم انداز توسعه سالم کشور را ازبين می برد. اين يکی از روشن ترين درس های تاريخ است. هيچ کشور مستعمره ای تا زمانی که سياست و اقتصادش در تسلط قدرت اشغالگر قرار داشته، هرگز قادر به توسعه نبوده است.

در دسامبر ۲۰۰۳ ، بررسی مؤسسه PIPA/ Networks Knowledge نشان داد که آمريکائيان از تصميم دولت بوش مبنی بر نگهداری دائمی نيروی نظامی در عراق پشتيبانی بسيار خفيفی می کنند. نگرانی مردم از بی اعتقادی شان نسبت به حقانيت قضيه ناشی می شود. اگر اين امر در ماه نوامبر آينده، در صندوق های رأی انعکاس يابد، به تغيير سياسی اساسی دامن خواهد زد. حتا اگر چه بازار انتخابات در ايالات متحده بسيار کساد بوده و همه می دانند که عموما انتخابات خريداری می شود. جان کری نامزد حزب دموکرات را غالبا به عنوان « بوش بی رمق » معرفی می کنند. با وجود اين گاهی اتفاق می افتد که دو جناح موسوم به « حزب ارباب ها» سياست های متفاوت اعمال نمايند. فاصله کم در آغاز کارزار انتخاباتی ميان دو نامزد، سرانجام و برحسب اينکه منتخب بوش باشد يا کری می تواند تأثير عظيم و با ماهيتی بسيار متفاوت ببار آورد. در ماه نوامبر اين امر تحقق خواهد يافت همان طوری که در سال ۲۰۰۰ در رودرروئی بوش و آل گور رخ داد.

آقای بوش دکترين خود را « رهانيدن دنيا از شر و تروريسم » می نامد. پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ وی تأکيد کرد که « اعلام جنگ به تروريسم, به مثابه اعلام جنگ به دولت های پناه دهنده به تروريست ها نيز هست. زيرا دولتی که تروريست ها را در کشورش می پذيرد، خود نيز دولتی است تروريست و بايد با همين عنوان با آن برخورد کرد.» . بنام اين دکترين، آقای بوش در سال ۲۰۰۱ با افغانستان و در سال ۲۰۰۲ با عراق به جنگ پرداخت. و او اکنون کشورهای ديگری مانند سوريه را تهديد می کند. باوجود اين می توان اين سؤال را طرح کرد که آيا آقای بوش کاملا منطقی است. زيرا کشورهای ديگری نيز تروريست ها را پذيرفته و مورد حمايت قرار می دهند. ولی آنها نه بمباران می گردند و نه مورد تجاوز قرار می گيرند. تعجب نکنيد . در رأس اين دولت ها ...ايالات متحده قراردارد!

می دانيم که از سال ۱۹۵۹، ايالات متحده حملات تروريستی عليه کوبا را هدايت کرده است. در سال ۱۹۶۱ به خليج خوک ها حمله کرد، شهروندان را از هوا به گلوله بست، در معابر عمومی هاوانا و نقاط ديگر بمب انداخت، کارمندان دولت[کوبا] را به قتل رساند ، هواپيمای مسافربری کوبائی را در سال ۱۹۷۶سرنگون و ۸۰ سرنشين آن را به قتل رساند . و نيز ده ها توطئه برای قتل فيدل کاسترو به راه انداخت. يکی از مشهورترين تروريست های ضد کاسترو، اورلاندو بوش Bosch می باشد که متهم به سرکردگی سوءقصد عليه هواپيمای مسافربری در ۱۹۷۶ است. در سال ۱۹۸۹، جورج بوش پدر، تصميم وزارت دادگستری در رد تقاضای پناهندگی اورلاندو بوش را لغو کرد. وی اکنون آزادانه در ايالات متحده زندگی می کند وبه فعاليت های ضد کاستروئی ادامه می دهد.

در فهرست تروريست های پناهنده به ايالات متحده، همچنين به امانوئل کونستانت، از هائيتی بر ميخوريم. وی به«توتو» ملقب بوده و رهبر يک گروه پاراميليتر [ شبه نظامی] در دوران دوآليه بود. «توتو» بنيان گذار « جبهه انقلابی برای پيشرفت و توسعه هائيتی» (FRAHP )، گروهی شبه نظامی است که به دستور خونتای نظامی پرزيدنت آريستيد را سرنگون و از ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۴ موجبات وحشت اهالی را فراهم کرد. طبق اطلاعات جديد، «توتو» در محله کوينز نيويورک زندکی می کند. واشنگتن درخواست تحويل وی به هائيتی را رد کرده است. چرا؟ برای اينکه «توتو» می تواند اسرار روابط ايالات متحده و خونتای نظامی را که با همدستی اعضايFRAHP بين ۴۰۰۰ و ۵۰۰۰ هائيتی ای را کشته بود، فاش کند... بايد افزود که در ميان کانگسترهائی که در کنار نيروهای آمريکا در جريان کودتای اخير عليه پرزيدنت آريستيد شرکت داشتند، چندين رهبر سازمان تروريستی FRAHP نيز ديده می شد.. .

واشنگتن همواره از تحويل کسانی که به او خوش خدمتی کرده اند، حتا اگر تروريست هم باشند خودداری می کند. و چنين بود که در فوريه ۲۰۰۳، ونزوئلا درخواست تحويل دو افسری را کرد که در کودتای ۱۱ آوريل عليه پرزيدنت هوگو چاوز شرکت داشته و سپس و پيش از فرار به ميامی، سوءقصدی را در کاراکاس مرتکب شده بودند. آنان مقيم ميامی هستند. و البته واشنگتن تقاضای استرداد را رد کرد.

چرا که همه ی تروريست ها از يک قماش نيستند نمی توان به آنانی که در خدمت منافع ايالات متحده قرار دارند ، واژه شرور « تروريست» را اطلاق کرد.آنان « مبارزين آزادی» جديد هستند، همان طوری که رسانه های گروهی، درگذشته، اوساما بن لادن را که در آن زمان به حساب آمريکا مايه ترور و وحشت شوروری ها بود، « مبارز آزادی» می ناميد.

 

 

١مقاله دنيس هاليدي را بخوانيد : لوموند ديپلماتيک شماره ژانويه ١٩٩٩،« مجازات هاي کشنده» Denis Halliday, « Des sanctions qui tuent »

٢مقاله جسيکا استرن را در شماره ٢٠ اوت ٢٠٠٣ «نيويورک تايمز بخواهنيد: Jessica Stern, » How America created a Terrorist Haven », The New York Times,20 August 2003