پنجشنبه ١٠ ارديبهشت ١٣٨٣ – ٢۹ آوريل ٢٠٠۴

بازنگری درمبانی سازمانگری

محمد اعظمی

 

۱- سازمان اتحاد فداييان خلق ايران با تاريخچه خود از راههای دور می آيد. از گروهی با مشی مسلحانه در دهه پنجاه، از يک سازمان چپ با پايگاه گسترده توده ای در سالهای اول انقلاب، از انشعابات متعدد، از مهاجرت و کار در تبعيد و نهايتا از بهم پيوستن برخی از آن تکه پاره ها به همديگر و اکنون اقامتی تقريبا طولانی در خارج ايران.

از ۲۴ سالی که از انقلاب گذشته است،ما مهاجرين حدود هفت سالی در ايران و هفده سال در خارج از آن زيسته ايم. درک و شناختمان از ايران مستقيم نيست. بواسطه آندسته از رسانه های تصويری و صوتی است که در وجه غالب آغشته به سياستهای قدرتهای خارجی و رژيم جمهوری اسلامی اند. طی اين دوره جامعه ما تغييرات بنيادين را از سر گذرانده است. انقلاب ايران شکست خورده است و مردم دست بکارند تا آن نيرويی را که بالا نشاندند،پايين کشانند. از سوی ديگراوضاع دنيا نيز دگرگون شده است. " سوسياليسم عملا موجود" در صحنه زندگی ديگر موجود نيست. ما نه به آن بنيادهايی پای بنديم که براساس آن مدل های سوسياليستی شکل گرفت و نه آنرا روشن و بی پرده رد کرده ايم. از کنار آنها گذشته ايم و بدانها بطور جدی نپرداخته ايم. در کنار اينها رشد تکنولوژی و پيشرفت وسايل ارتباط جمعی بويژه اينترنت، چهره جهان را دستخوش تغييرات کيفی کرده است. ما پا بپای اين تغييرات شگرف گرچه تا حدودی تغيير کرده ايم اما اساسا نتوانسته ايم گامهای خود را با آن هماهنگ کنيم. در گذشته پرسش هايمان کم و يقين هايمان زياد بود و برای بسياری از سوالات پاسخ حاضر و آماده داشتيم. امروزاما، اين روند معکوس شده است بدين معنی که پرسش ها زياد و يقين ها به حداقل ممکن رسيده است. ساختار تشکيلاتی ما بر پايه مدلهای احزاب سنتی چپ پايه ريزی شده و عليرغم تحولات بسياری که در اين مدت رخ داده است ولی هنوز ما همان ساختار قديمی را کمابيش حفظ کرده ايم. البته در اين زمينه هم تغييراتی داشته ايم. دمکراسی تشکيلاتی در باور و عملمان در قياس با پيش رشد چشم گيری داشته است و هدايت و رهبری به سبک و سياق قديم در بين ما تا حدودی منسوخ شده است اما عليرغم اين ها، فاصله امان با زمانه هنوز کم نيست. نشريه مان کليشه ای است و مطالبش حتی اعضای سازمان را جذب نمی کند. از اينترنت بهره چندانی نمی بريم و شيوه کارمان کماکان عقب مانده است. نتيجه اينکه طی سالهای اقامت مان در خارج جذب نيروی مان نادر و در ميان جوانان نزديک صفر بوده است. در عوض در تمامی اين سالها نيرو از دست داده ايم. افزون بر اين در درون تشکيلات، اکثريت اعضای سازمان در رابطه با آنچه که فعاليت تشکيلاتی می ناميم اش، کم تحرک اند. اين در حالی است که در بيرون از تشکيلات، ميل به کار سازمان يافته تشديد شده است. کسانی که سالها کارسازمانيافته را رها کرده بودند، به فعاليت جمعی سياسی روی خوش نشان می دهند. روند در تشکيلات ما سازمان گريزی است، در بيرون از تشکيلات سازمان يابی. اين تناقض بصورت برجسته ای قابل رويت است. افرادی که در درون تشکيلات کم تحرک اند، در بيرون از آن يعنی در محدوده هايی که تاکنون آنرا فعاليت تشکيلاتی تعريف نکرده ايم، پر تلاشند. در کمتر تشکلی است که افراد سازمان در آن نقش قابل توجهی نداشته باشند. در انجمن های دمکراتيک، در کانون ها و تجمع های سياسی، در سايت ها و ... اعضای سازمان اثر گذارند.

۲- سازمان اتحاد فداييان خلق ايران نسبت به بسياری از فعاليت ها ی دمکراتيک و سياسی ديد مثبتی دارد. راه اندازی يک سايت را می ستايد، فعاليت در کانون ها و تجمع هائی که در جهت شکل دهی به آلترناتيو حرکت می کنند و راستای حرکتشان در چارچوب سياستهای ائتلافی سازمان است، مثبت و مفيد می داند. فعاليت در انجمن های دمکراتيک و تشکل های زنان را تشويق می کند و ... با وجود اين در کارنامه اعضای سازمان اين فعاليت ها کمتر ثبت می شود. گويی اين همه تلاش و صرف انرژی و مشارکت در اين حرکات، امری است که به عملکرد سياسی اعضای تشکيلات مربوط نمی شود. بدتر از اين، در مواردی ديده می شود که در ارزيابی ها و کلام ها، قضاوتی منفی نسبت به مشارکت اعضاء در اين گونه فعاليت ها، وجود دارد.

اين وضعيت برخی از اعضا را با تناقض روبرو نموده است. اينان خود را در درون ناکارا و در بيرون اثر گذار می بينند. بنابراين بسيار طبيعی است که فاصله از کار تشکيلاتی زياد شود و تمايل به کار در درون کانون هايی در خارج از تشکيلات که فعاليت در آنها بازتاب مثبت و قابل رويتی پيدا می کند، در ميان اعضای اين سازمان جان بگيرد.

۳- مشکلات سازمان اتحاد فداييان خلق ايران از کل جنبش جدا نيست. البته ما ضعف ها و مسائل خاص خود مان را نيز داريم. راه حل شسته رفته ای نه ما داريم و نه از ديگران ديده ايم و نه قادريم به تنهايی بدان دست يابيم. اما می توانيم در جهت غلبه بر برخی از ضعف ها و نارسايی ها گام برداريم.

تلاش برای دستيابی به يک سياست روشن، بازسازی ساختار تشکيلات، نو و امروزی کردن ابزارها و مدرن کردن شيوه کار، می تواند برای کاستن از دامنه مشکلات مفيد و موثر باشد. دراينجا من می خواهم بحث را روی بازسازی ساختار تشکيلات متمرکز کنم.

اما پيش از آن و در ارتباط با آن ، ما نيازمنديم تا فرا روی نيروهای تشکيلات چشم انداز اميدوار کننده ای گشوده شود. امروز کانونها و تشکل ها ی کوچک تقريبا بی اثر اند. افزون بر اين امکان حفظ حياتشان نيز دشوار است. هر تجمعی برای بقا و برای ادامه کاری با نيروی قوی و برنامه برآمده از دل جامعه و پاسخگو به نياز های مردم، می تواند اثر گذار باشد. شعارهای زيبا در نهايت مسکنی است که قبل از آنکه انرژی زا و اثرگذار باشد، آرامش بخش و انفعال زاست. قوت ما تا کنون اين بوده که کمتر در آرمان ها در جازده ايم. پا برزمين داشته ايم و از آرمان ها برای تغيير واقعيت ها انرژی گرفته ايم. اما اين برای اثرگذاری کافی نيست، با نيروست که می توان در مقياس کل جامعه اثر گذار شد. می بايست از قد و قواره های چند ده نفری و چند صدنفری خارج شد. امروز بيش از هر زمان ديگری عددهای بزرگ می توانند لب به سخن بگشايند. از اينرو نيازمنديم که به کانون های بزرگ اثر گذار بينديشيم و کليه تمهيدات لازم برای تحقق چنين هدفی را بکار بنديم. پيرامون اين موضوع درمطلبی تحت عنوان « گره کور جمهوريخواهان کجاست » منتشره در « اتحادکار» شماره ۱۱۷ من چارچوب نظراتم را بيان داشته ام. دراينجا لازم می دانم بارديگر تاکيد کنم که وحدت که جای خود دارد ، حتی شکل گيری هرگونه اتحادعمل واقدام مشترک نيز اگر بناست با سخت گيری های بی مورد گذشته همراه شود ، ره بجائی نخواهدبرد. اين برای کل چپ ايران جای پرسش ، مکث و انديشه دارد که باداشتن نيرويی تا بدين حد گسترده ، سازمانها و تشکلهايی اينچنين ضعيف دارند. هيچ دليل قانع کننده ای برای ادامه اين پراکندگی وجود ندارد. راه را می توان يافت بااين شرط که برای پيمودن آن عزم رهروانش جزم شده باشد. کافی است چشم هاراگشود واز ديوارهای مصنوعی سکت ها گذشت تا همنظری و همراهی درآنسوی اين حصارها بهتر ديده شود. اشتباه نشود اين حصارها تنها بدور تشکل ها کشيده نشده است. هرفرد خودنيز درحصاری گرفتار است. حصاری که هم به لحاظ قدوقامت و هم استقامت اگر بلندتر ومقاوم تر از حصار تشکل ها نباشد ، کوتاه تر و سست تر نيست. اما اين حصارها بغايت مصنوعی و ديوارهای بی اندازه پوشالی و فروريختنی است. من فکر می کنم عمر اين بلوک ها رو به پايان است حتی اگر هيچ تلاشی نکنيم فرو خواهند ريخت. نقش ما کوتاه کردن زمان فروريزی است. از ايفای چنين نقشی دريغ نورزيم.۱

۴- گفتيم ساختار تشکيلات نيازمند بازبينی و نوسازی است. اگر ساختار ظرفی است که فعاليت های ما در آن کارا و اثرگذار می شود، بنابراين ساختار تشکيلات می بايست با مضمون فعاليت هايمان هماهنگی داشته باشد. هرکجا که فعاليت ما مفيد و مثمر ثمر است، در همانجا نيازمنديم ظرف مناسب آنرا پديد آوريم و در جاهايی که ظروف مان زنگ زده و بی مصرف است، بدون زنگ زدايی ، سلامت فعاليت هايمان به خطر خواهد افتاد.

اکنون بخشی از انرژی نيروهای تشکيلات سازمان اتحاد فداييان خلق ايران در انجمن ها، مجامع و کانون های فرهنگی، دمکراتيک و سياسی متمرکز شده است. اگر اين فعاليت ها را مفيد می دانيم چرا اين ظروف را دور می زنيم و بر اين بخش از عملکردمان چشم می پوشيم، به سخن ديگر لازم است آن مراکز و کانونهايی که اهداف و سياستهايشان با برنامه و خط مشی سازمان هم راستاست، فعاليت در آنها جزيی از وظايف تشکيلاتی محسوب شود. در اين صورت الزامات چنين فعاليتی می بايست ديده و رعايت شود. اگر چنين ايده ای پذيرفته شود آنگاه فکر می کنم که فرد در اين کانونها مستقلانه تصميم می گيرد، اما در حوزه های تشکيلاتی برای

مشورت و هماهنگی حول فعاليت در اين کانونها بحث و تبادل نظر صورت می گيرد. البته تشخيص هم راستايی خط مشی و اهداف اين کانونها با برنامه سازمان توسط ارگانهای سازمانی اتخاذ می شود.

مساله مهم ديگری که در نوسازی ساختار مدنظر است، مبنای قرار دادن تمايل و علائق افراد در تقسيم کار تشکيلاتی است. يعنی بجای رهبری، کميته مرکزی و يا ارگانهای سازمانی، فرد در نهايت تعيين می کند که داوطلب کار کردن در کدام عرصه از فعاليت های سازمانی است. ارگانهای تشکيلاتی نقش هماهنگی و مشورتی در اين زمينه ايفا می کنند، بدين ترتيب هيچ عرصه ای از فعاليت تشکيلاتی و يا حوزه و گروه کاری فعاليت در آن برای اعضای سازمان مسدود نمی شود. کسی که مايل است انرژی اش را در نشريه بگذارد چرا بايد مجبور به فعاليت در روابط عمومی و يا کميسيون زنان شود؟

گرچه تشکل های سابق عموما دستخوش تغييراتی شده اند ورفرمهايی راپذيرفته اند اما درنهايت ارگان های بالاتر تصميم می گرفتند که چه وظيفه ای توسط چه ارگانی يا افرادی انجام شود. درواقع در واگذاری وظايف ، اجبار دست بالا را داشت. ما نيازمنديم اين سبک وسياق تصميم گيری تغيير نمايد و فرمان تصميم گيری صدوهشتاد درجه گردانده شود. بدين معنی که پذيرش وظيفه بصورت داوطلبی واختياری ، جايگزين اجبارشود. شايد چندان نياز به استدلال نباشد زمانی که اجبار حاکم است بويژه درشرايطی که اتوريته بعنوان الزام اجرائی اجبار زيرسئوال است ، افراد از انجام وظيفه اجباری به درجات متفاوت سرباز می زنند و خود را نيز پاسخگو نمی دانند. درعوض آن مرکزی که درظاهر بيشترين قدرت تصميم گيری را دارد ، آسيب پذيرترين نقطه شده وسيبل می شود. عموما اين مراکز بيشترين وظايف را بدوش می گيرند وپرتلاش ترين کانون فعاليتهای تشکيلاتی اند. اما همواره دراين سيستم کار ، اين مراکز بشکلی « بدهکار » اعضای تشکيلات اند. درگذشته ها که دموکراسی درون تشکيلاتی وجود نداشت اين مراکز از قدرت واقعی برخوردار بودند و اتوريته لازم برای اعمال قدرت وسپردن وظيفه را نيز داشتند. باتغيير شرايط و جاری شدن دموکراسی در درون تشکلها ، واگذاری وظيفه بصورت اجباری غيرقابل اجرا شده است. می بايست برای پاسخگو کردن همه اعضا و برای شکفتن استعدادها و خلاقيت ها افراد بتوانند بااراده و اختيار وظايف را بصورت داوطلبی انتخاب کنند. سيستم گذشته اشکال اساسی داشت اما بی تناقض و هماهنگ بود. اجبار با اتوريته همراه بود. سيستم کنونی ، هم اشکال اساسی گذشته را دارد و هم متناقض و ناهماهنگ است يعنی درحاليکه اجبار برای واگذاری وظيفه وجود دارد ، اتوريته ای پشت آن نيست. از اينرو می بايست تناقض را بسود يک سيستم کارا يعنی پذيرش داوطلبی وظايف ، حل کرد.

مساله ديگری که درساختار کنونی به دموکراتيزه کردن و نتيجتا به رشد خلاقيت ها و انجام بهتر وظايف کمک می کند ، توزيع قدرت درتمامی سطوح تشکيلات است. عالی ترين و قدرتمندترين ارگان تشکيلات کنگره سازمانی است. کنگره تجلی اراده اعضای سازمان و مظهر دموکراسی است. اين ارگان سرنوشت حزب و سازمان را رقم می زند. اختيار بود ونبود سازمان ، سياست و ساختار آن و اهداف و وظايفش بردوش اين ارگان است. پس از مهاجرت ، سازمان اتحادفدائيان خلق ايران تقريبا بطور مرتب کنگره هايش را برگزارکرده است. باتوجه به امکانات جديد می توان اشکال و راههايی را يافت که اعمال اراده کل اعضای سازمان بيشتر شود. در غياب کنگره ، قدرت اين نهاد می بايست متناسب با وظايف سپرده شده به ارگانها و افراد ، بين آنها توزيع شود. تاکنون غير ازاين عمل کرده ايم. درغياب کنگره قدرت به کميته مرکزی سپرده می شد. نماينده و مفسر تصميمات کنگره در تمامی عرصه ها ، کميته مرکزی بود. اين مساله می بايست دستخوش تغيير وتحول شود. درخارج از کشور واحدهای کشوری در منطقه تحت مسئوليت خود نماينده کنگره وبراساس مصوبات آن ، تصميم گيرنده اصلی اند. گروههای کاری نبز درعرصه کارخود درچارچوب مصوبات کنگره تصميم گيری خواهند نمود. شورای هماهنگی ( بجای کميته مرکزی ) از ميان اعضای سازمان توسط کنگره انتخاب می شود. وظيفه برخورد با روندهای سياسی و تشکيلاتی درسطح کل نهادهای کشوری و سياست های جهانی را درچارچوب مصوبات کنگره به عهده دارد. همچنين نظارت برپيشرفت کارها توسط گروههای کار و واحدها و هماهنگی امور از ديگر وظايف اين ارگان است. اين ارگان درصورت مواجهه با اختلال و عدم پيشرفت کار از طريق کنگره فوق العاده يا همه پرسی نظر سازمان را مشخص می نمايد. در داخل کشور نيز نيروهای تشکيلات بصورت عدم تمرکز می توانند فعاليت کنند و خط اصلی را از مصوبات کنگره می گيرند. اين واحدها دررابطه با شورای هماهنگی برای معضلات راه يابی خواهند نمود.

مساله ديگری که دراين نوشتار مدنظر است ، تغييری است که می بايست در رابطه عضو وسازمان درساختار تشکيلات پديد آيد. تاکنون بنا به تعريف دراحزابی مشابه ما عضويت با حضور درحوزه سازمانی مفهوم بود و حوزه نيزبعنوان واحد پايه ، اساس فعاليت سازمان را می ساخت. اين نگاه به فعاليت تشکيلاتی از نظر من می بايست دستخوش تغيير شود. عضو حزب نه با حضور درحوزه که با پذيرش وظيفه و انجام آن تعريف می شود. بدين ترتيب اعضای سازمان برمبنای پيشبرد وظايف ،کارشان سنجيدنی است. وظايف سازمانی نيز به افراد يا گروههای کاری ويا واحدهای سازمانی سپرده خواهد شد. گروههای کار يا براساس پروژه های مشخص شکل می گيرند يا دردرونشان وظايف بصورت پروژه ای واگذار می شود. اين پروژه ها هدف ، وظيفه ، نيرو ، امکانات و زمان تحقق شان می بايست روشن باشد. برای پيشبرد پروژه ها اختيار کامل و آزادی عمل برای انجام آن وجود دارد. پروژه ها يا درکنگره ها به تصويب می رسند و يا با توافق شورای هماهنگی به اجرا درمی آيند. نکته قوت کار براساس پروژه اين است که نتيجه هر پروژه ای قابل ارزيابی است. پروژه ها زمان دارند. وظايف ابدی و ازلی و غيرقابل سنجش در پروژه جايی ندارد. افزون براين پروژه ها زمينه رشد خلاقيت را افزايش می دهد.

در صورت پذيرش اين نوع نگاه به فعاليت های سازمانی، ساختار و اساسنامه سازمان متناسب با اين درک اصلاح خواهند شد. برای نمونه در اساسنامه حقوق و وظايف افراد و ارگانها از جمله کميته مرکزی، دستخوش تغيير می شود و يا ارگان مرکزی ( اتحاد کار) ارگان کميته مرکزی نخواهد بود و...

 

 

 

۱- نگاه وحدت خواه من برای برخی از ياران و دوستان عزيزم از زاويه غيرعملی بودن آن پرسش انگيز است. من ضمن پذيرش دشواری اين راه براين باورم که مشکلات پيشبرد وحدت نيروهای چپ از تلاش برای شکل گيری يک اتحاد از نيروهای جمهوريخواه بيشتر نيست. آن موانع و نگاه های سخت گيرانه ای که شکل گيری « اتحاد » را سدکرده است درصورت از ميان برداشته شدن ، راه وحدت چپ را نيز هموار می نمايد.