سه شنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۸۳ – ۲۰ آوريل ٢٠٠۴

 

 

جزئيات کشتار رستوران ميکونوس

 به زبان يکی از بازماندگان فاجعه

مصاحبه سايت بلوچ۲۰۰۰ با پرويز دستمالچی بمناسبت مراسم پرده برداری از لوح شهيدان برلين ، رهبران حزب دمکرات کردستان ايران (دکتر صادق شرفکندی, فتاح عبدلی, همايون اردلان و نوری دهکردی).

 

 

پرويز دستمالچی با سابقه بيش از سی سال مبارزه ، شخصيتی برجسته و مبارزی خستگی ناپذير است که در بين اپوزيسيون ايران جايگاه ويژه ای دارد. وی انديشمند و متفکر سياسی فعالی است که جزوء نادر شخصيت هايی است که مورد احترام اکثر نيروهای سياسی از طيف های مختلف می باشد. وی مؤلف کتابهای بيشماری است و در طی بيست و پنج سال اخير صدها مقاله و سخنرانی ارائه نموده است. او شاهد باران گلوله های مرگبار آدم کشان حرفه ای در رستوران ميکونوس بود ، و از زير رگبار مسلسلها جان سالم به سر برد، تا به دنيا بگويد در آن شب چه جنايتی رخ داد و چرا رخ داد و به دست چه کسانی رخ داد. فعاليت های بی وقفه وی جهت پيگيری حادثه دهشتناک ميکونوس در طی ساليان مورد تحسين نيروهای اپوزيسيون بوده و است. در مصاحبه ای با سايت بلوچ۲۰۰۰ ، پرويز دستمالچی جزئيات آن حادثه خونين را بازگو می نمايد و توضيح می دهد چه کسانی و چگونه مرتکب اين جنايت هولناک شدند.

 

سايت بلوچ۲۰۰۰: با اظهار تشکر از لطف و موافقت شما با اين مصاحبه می خواستم اولين سوال را بدين گونه مطرح کنم که با توجه به اينکه دوازده سال پيش امکانات ارتباطی و رسانه های همگانی نظير راديو تلويزيون و بخصوص اينترنت محدود بودند ، شايد بسياری از هموطنان ما از جزئيات ماجرای سهمناک ميکونوس اطلاع نداشته باشند ، لطف فرموده و جزئيات واقعه را برای ما بازگو نمائيد.

 

دستمالچی: هيئت نمايندگی حزب دمکرات کردستان ايران يعنی دبير کل حزب دکتر صادق شرفکندی ، نمايندگان حزب در اروپا آقايان فتاح عبدلی وهمايون اردلان برای شرکت در گنگره جهانی احزاب سوسياليست و سوسيال دمکرات از تاريخ چهاردهم تا هفدهم سپتامبر ۱۹۹۲ ميهمان اين گنگره جهانی در برلين بودند. دکتر شرفکندی تمايل داشت از اين فرصت پيش آمده و حضور هئيت نمايندگی حزب در برلين استفاده کرده و با برخی از فعالين و رهبران اپوزيسيون ايران در شهر برلين ملاقاتی داشته باشد و در باره مسائل مربوط به اپوزيسيون خارج از کشور و اوضاع کردستان و همچنين در مورد هماهنگ کردن اپوزيسيون داخل و خارج از کشور بحث و گفتگو بشود. به اين دليل و بنابر درخواست دکتر شرفکندی قرار شد که يک جلسه ای برگزار شود و ما در آن جلسه به گفتگو بنشينيم.

ما روز پنجشنبه همديگر را ملاقات کرديم. البته قراری را که به من گفته بودند ابتدا برای روز جمعه بود ، حالا يا قرار بود و يا سوءتفاهم شده بود ، من نمی دانم. من غروب پنجشنبه حدود ساعت هشت در خانه بودم که آقای نوری دهکردی که از دوستان خيلی قديمی من بود و در برلين ميهماندار هيئت نمايندگی حزب دمکرات کردستان بود و همواره در طی سه روز گنگره احزاب سوسياليت و سوسيال دمکرات همراه هيئت نمايندگی حزب دمکرات بود ، به من زنگ زد و گفت که قرار ملاقات امشب ( پنجشنبه) است ، و قراری که شما می گوئيد داده اند برای روز جمعه اشتباه است ، قرار امروز پنجشنبه است و ما الآن در اينجا در رستوران هستيم و کسی نيامده است. وی از من خواهش کرد که به رستوران بروم. بهرحال با اصرار ايشان و اينکه دکتر شرفکندی و بقيه مايل هستند ما را ببينند و اينکه ديگران هم نيامده اند ، زشت خواهد بود اگر من هم نيايم. ايشان همچنين خاطر نشان ساختند که هيئت نمايندگی حزب دمکرات کردستان فردا صبح پرواز می کنند و فرصت ديگری نخواهد بود. بهر حال من به آنجا رفتم. موقعی که آنجا رسيدم ساعت حدود نه شب بود ، ديدم که به غير از آن چهار نفر يعنی دکتر صادق شرفکندی, فتاح عبدلی, همايون اردلان و نوری دهکردی کس ديگری در رستوران نبود. صاحب رستوران ميکونوس هم يک ايرانی بود ، معمولا هر وقت سرش خلوت می شد می آمد در کنار ميز بغلی ما می نشست. بعدا سه نفر ديگر به ما پيوستند. يکی از آنان دعوت شده بود اما دو تن از آنها دعوت نشده بودند. فرد دعوت شده آقای مهدی ابراهيم زاده از افراد رهبری سازمان فدائيان خلق ايران (اکثريت) بود. دو نفر ديگر اتفاقی آنجا بودند که بنا به درخواست آقای دهکردی آمدند و سر ميز ما نشستند.

 

بلوچ۲۰۰۰: شما گفتيد که دو سه نفر آنجا بودند که به جمع شما پيوستند. آيا آنها نيز دعوت شده بودند و آيا سياسی بودند و شما آن دو نفر ديگر را می شناختيد؟

 

دستمالچی: من يکی از آنها را می شناختم که سياسی بود ، آن يکی ديگر را من نمی شناختم ولی آقای نوری دهکردی ايشان را می شناختند و به همين دليل هم آنها را دعوت کرد که به ميز ما بپيوندند. آنها برای صرف شام به رستوران آمده بودند و چون آقای دهکردی آنها را می شناخت ، دعوتشان کرد که به سر ميز ما بيايند.

 

بلوچ۲۰۰۰: پس تا اين لحظه بجز گروه ايرانی شما کس ديگری در رستوران موجود نبود؟

 

دستمالچی: نخير ! رستوران تقريبا خالی بود. ما در اطاق ( بخش) پشتی رستوران نشسته بوديم و ديدی به طرف درب ورودی نداشتيم. البته چند نفر مشتری آلمانی آمدند و تا آن موقع رفته بودند. فقط يک مشتری دايمی آلمانی در رستوران بود که وی نيز درجای هميشگی خود يعنی درست در مقابل درب ورودی رستوران نشسته بود و مشغول صرف غذا بود.

ما مشغول صرف شام و گفتگو بوديم در مورد مسائل مختلف. حدود ساعت ده دقيقه به يازده شب بود که سه نفر وارد رستوران می شوند. يک نفر از آنان بعد از ورود به رستوران درب ورودی را می بندد و همانجا در مقابل درب ورودی می ايستد. دو نفر از آنها وارد بخش و يا اطاقی پشت رستوران که ما نشسته بوديم می شوند. البته اين جزئيات را که من الان عرض می کنم بخشی از آن مربوط به پروتکل ( گزارش تحقيقاتی ) پليس آلمان می باشد که بعدها در دادگاه روشن شد و در آن موقع من نمی دانستم. يعنی اينکه ما ديد به درب ورودی نداشتيم و در آن لحظه نمی دانستيم که يک نفر از آنان در مقابل درب ورودی هست. بهر حال يک نفر مسلسل بدست می آيد به اطاق پشتی و درست از پشت سر من می آيد و در سمت راست من می ايستد. من در اين حالت مشغول گفتگو با دکتر شرفکندی بودم که ناگهان صحبت مرا کسی که بغل دست من نشسته بود قطع می کند. من برگشتم تا ببينم جريان چيست ، نگاهم به پاهای آن مرد مسلح می افتد. سپس من نگاهم را بالا آوردم و متوجه مسلسلی شدم که از مقابل صورت من بود و به سوی آقای دکتر شرفکندی نشانه رفته است و بعد از آن هم شليک رگبار گلوله به سوی دکتر شرفکندی. همه اينها در عرض کمتر از يک ثانيه اتفاق افتاد که من دارم جزئيات آن را برای شما تشريح می کنم. بعد از اينکه اين صحنه را ديدم و نگاه من به مسلسل افتاد و شليک بسوی دکتر شرفکندی ؛ و در حالی که يک نگاه سريع و گزرای من بصورت مسلسلچی افتاد ، بقيه عکس العمل من اتوماتيک وار و غريزی بود. من هم خودم را بطرف ميزی که پشت سر ما بود پرت کردم و افتادم زمين در زير ميز. بعد از چند لحظه افتادن در زير ميز ، نماينده حزب دمکرات کردستان ايران در اروپا يعنی آقای فتاح عبدلی نيز در مقابل من در زير همان ميز به زمين افتاد. به فاصله چهل تا پنجاه سانتی ما صورت در صورت هر دو به زمين افتاده بوديم. اما متاسفانه ايشان يک گلوله به قلبش اصابت کرده بود و دهانش پر از خون بود، و متاسفانه همانجا جان سپرد. دو رگبار مسلسل شليک شد و سپس يک لحظه سکوت حکم فرما شد. در آن لحظه سکوت من بدون آنکه از جای خودم تکان بخورم ، فقط نگاهم را از زير ميز به طرف بالا انداختم تا ببينم آيا آن فرد مسلسلچی که همه را به گلوله بسته بود رفته و يا هنوز آنجا هست. در اين حالت دستی را ديدم که آستين مشکی داشت و به طرف دکتر شرفکندی نشانه رفته و تير خلاص می زد. من از اين آستين مشکی متوجه شدم که نفر دومی در کار است چون نفر اولی که من چشمم به او افتاده بود لباس تيره مشکی به تن نداشت، و بعدا هم مشخص شد که لباس سبز سربازی رنگ به تن داشته بود. در اين فاصله آقای همايون اردلان که دو گلوله به ايشان اصابت کرده بود ، و تقريبا بيهوش افتاده بود ، ظاهرا بهوش می آيد و سرش را بلند می کند. آن فردی که تير خلاص را شليک کرد ، متوجه می شود که همايون اردلان نيز زنده است و بطرف او می رود و تير خلاص را به او هم می زند.

بعد از اين جريان آنها فرار می کنند و ما نيز از جايمان بلند شديم. بعد از بلند شدن متوجه شدم که دکتر شرفکندی بهر حال گلوله خورده بود و علاوه بر آن تير خلاص هم به ايشان زده بودند و همانجا بروی صندل خودش پشت بديوار بقتل رسيده بود. آقای فتاح عبدلی نيز که در کنار من بود تير به قلبش اصابت کرده بود و در جا جان سپرده بود. همايون اردلان را نيز تير خلاص زدند. نوری دهکردی با وجودی که ، اگر خوب بخاطرم باشه، شش تير خورده بود ، اما با اين حال زنده بود و نفس می کشيد. بعد از اينکه پليس آمد و نوری دهکردی را به بيمارستان منتقل کردند ، يک دو ساعت بعد ايشان نيز متاسفانه فوت کردند.

در مجموع از هشت نفر ما که در رستوران بوديم بعلاوه صاحب رستوران يعنی نه نفر. سه نفر در جا کشته شدند و يک نفر بعد جان می سپرد ، جهار نفر زنده می مانند و صاحب رستوران که با اصابت دو گلوله زخمی شد بود هم زنده می ماند.

 

بلوچ۲۰۰۰: آيا در آن لحظه کسان ديگری از کارکنان و يا گارسونهای رستوران هم بودند و يا . . .؟

 

دستمالچی: فقط صاحب رستوران بود و آشپز نداشت. فقط يک خانم روسی در پشت بار کار می کرد و اينکه اين خانم هم در آنشب در آنجا بود و يا نه ، در خاطرم نيست. گارسون هم نبود و بهمين دليل صاحب رستوران کار آشپزی و پذيرائی را انجام می داد.

 

بلوچ۲۰۰۰: ظاهرا اينگونه به نظر می رسد که قاتلين می دانستند دقيقا چه کس و يا کسانی را بکشند. به عقيده شما آيا آنها ماموريت داشتند که فقط رهبران کرد را بقتل برسانند و يا اينکه برای آنها ديگران هم مهم نبودند و حاضر بودند که ديگران را هم بکشند؟

 

دستمالچی: من فکر می کنم هدف اصلی هئيت نمايندگی حزب دمکرات کردستان ايران و از همه اساسی تر دبير کل حزب دکتر شرفکندی بود ، و اينکه در آنجا ديگران هم کشته می شدند برايشان مسئله مهمی نبود چون در آن طرفی که دکتر شرفکندی نشسته بود ، بيش از ده گلوله به ديوارها و اطراف اصابت کرده بود. حداقل پانزده تا بيست نفر دعوت شده بودند که به آنجا بيايند ولی همانگونه که گفتم بخاطر اشتباهی که در مورد روز و ساعت ملاقات در پيش آمده بود ، آن عده نتوانستند به رستوران بيايند و موقعی که به بقيه زنگ زدند که به رستوران بيايند ، عده ای در دسترس نبودند ، تعداد ديگری نيز نتوانستد حضور بهم برسانند بخاطر کار خودشان و اينکه وقتشان را طور ديگری تنظيم کرده بودند و يکی دو نفر هم بيمار بودند و نتوانستند بيايند. اگر همه می آمدند شايد بجای چهار نفر کشته ، ده نفر کشته می داشتيم. اما هدف ترور کاملا مشخص بود که آقای دکتر شرفکندی و هيئت نمايندگی حزب دمکرات کردستان ايران هستند. مسلسل هم که با لا آمد ابتدا بطرف دکتر شرفکندی نشانه گرفته شد. او هدف اصلی بود بعلاوه هيئت نمايندگی و نوری دهکردی.

 

بلوچ۲۰۰۰: آيا در همان زمان که شما اين موضوع را مورد بررسی قرار می دهيد و يا اينکه بعدها در طی پروسه تحقيقات و دادگاه مشخص شد که از نظر اطلاعاتی و امنيتی چگونه و چطور مامورين جمهوری اسلامی پی برده بودند که شما ها آن شب در رستوران ميکونوس جمع می شويد؟

 

دستمالچی: ببينيد من در اينجا استناد می کنم به نامه ای که اداره ضد جاسوسی آلمان و اداره امور امنيتی داخلی آلمان به دادگاه نوشته بودند در مورد همين سوالی که شما مطرح کرديد. در آن نامه آمده است که گروه ترور و يا تيم ترور که از جمهوری اسلامی آمده بودند و زير نظارت مستقيم وزارت اطلاعات و امنيت ايران قرار داشته اند ، سه هفته پيش از ترور وارد برلين شده و محل ترور و راه فرار و غيره را بررسی کرده. باز هم در همان نامه آمده است که جاسوس فلاحيان ( وزير اطلاعات سابق) در شب حادثه در رستوران ميکونوس حضور داشته و ايشان در تماس مستقيم با حزب دمکرات کردستان بوده. در نامه آمده است که اين جاسوس شماره تلفن مستقيم حزب دمکرات کردستان را داشته و در تماس مستقيم بوده. البته اين سندی است که از طرف اين دو سازمان اطلاعاتی و امنيتی آلمان به دادگاه ارائه شده بود. اما اطلاعات دقيقتری در مورد اين موضوع وجود ندارد.

 

بلوچ۲۰۰۰: با توجه به اينکه در روزهای قبل حتما تماس ها و تلفن هايی انجام شده بود و با فعالان سياسی و ديگران قرار و مدار ها گذاشته شده بوده. اما اين قرار ها برای روز جمعه بوده. حال با توجه به اينکه ساعت و روز ملاقات عوض شد و در فرصت کوتاهی با بقيه تماس گرفته شده ، اما با اين حال قاتلين ظاهرا آماده بودند حتی با توجه به فرصت کوتاه باز هم عمليات ترور را انجام بدهند. اينگونه بنظر می رسد که آنان آمادگی اجرای عمليات ترور را با مهلت خيلی کم هم داشته اند. آيا اينطور است؟

 

دستمالچی: کاملا درسته ! ببين ! تمام مدارک و اسناد بدست آمده و بررسی شده در دادگاه نشان می دهد که اين ترور از قبل کاملا تدارک ديده شده برای اينکه يکی از مسائلی که وجود داشت در شب حادثه در خانه تيمی گروه ترور تلفن يک زنگ می زند و سپس قطع می شود. اين زنگ ظاهرا علامت اين بوده که تيم ترور از محل اقامت خود بايد خارج شوند و بسوی محل عمليات رهسپار شوند. گروه ترور نيز از محل اقامت خود خارج شده و بسوی رستوران ميکونوس حرکت می کنند. يعنی اينها از قبل می دانستند که کجا بايد بروند. حدود ساعت نه و نيم شب نيز به حوالی رستوران ميکونوس می رسند و سپس پراکنده می شوند و مجددا در ساعت ده دقيقه به يازده به رستوران ميکونوس می ايند و عمليات ترور را انجام می دهند. اين مشخص است که آنها اطلاعات دقيقی داشته اند. البته در اين مورد شايعات و ظن های گوناگونی وجود دارد از جمله يکی از روزنامه های معتبر شهر برلين در صفحه اول خود خبری را منتشر کرده بود دال بر اينکه صاحب رستوران جاسوس فلاحيان بوده و . . اما مجموعه اين جريانات در دادگاه اثبات نشد. تا زمانی که يک مطلب در دادگاه اثبات نشده ، حد اقل در اروپا و جوامع متمدن رسم بر اين است که اينگونه اتهامات ثابت نشده و شايعه نبايد مطرح و يا باور شوند.

 

بلوچ۲۰۰۰: بعد از ترور چه مدتی طول کشد تا پليس آمد و آيا خودشان ازشنيدن صدای تير اندازی آمدند و يا اينکه کس و يا کسانی پليس و آمبولانس را مطلع کردند؟

 

دستمالچی: بعد ار فرار ترور کنندگان ، آن مرد آلمانی که در مقابل درب ورودی نشسته بود ، اولين فردی بود که به پليس زنگ می زند و پليس را مطلع می سازد. بعد از او من به سراغ تلفن رفتم چون فکر می کردم که شايد او ( مشتری آلمانی) اينکار را نکرده و خواستم که به پليس زنگ بزنم که او به من گفت که قبلا پليس را مطلع ساخته. من هم به يکی از دوستانم که قرار بود به رستوران بيايد تلفن زدم و گفتم که نيا اينجا تيراندازی شده. سپس پليس ، آمبولانس و مامورين آتش نشانی آمدند. ما را هم برای بازجوئی به اداره پليس بردند که از حدود دوازده شب تا هشت صبح در اداره پليس بوديم.

هفته های بعد چند نفر دستگير شدند که در ميان اينها يک نفر ايرانی بود و چهار نفر شهروند لبنانی بودند. شخص دستگير شده که سازمانده اصلی ترور در برلين بود نامش است کاظم دارابی کازرونی که محکوم به حبس ابد شد و هم اکنون نيز در زندان شهر برلين است. کاظم دارابی کازرونی عضو واواک و عضو سپاه پاسداران می باشد که رابط . ..

بلوچ۲۰۰۰: منظور شما از واواک يعنی اطلاعات جمهوری اسلامی است؟

دستمالچی: بعله وزارت اطلاعات و امنيت کشور. رابط کاظم دارابی کازرونی با وزارت اطلاعات در کشور شخصی بود در بن بنام حسن جوادی که ديپلمات بود. وی در اکتبر سال ۱۹۸۹ آلمان را ترک کرد و بعد از او مرتضی غلامی جانشين او می شود. در ضمن کاظم دارابی کازرونی با آقای امانی فراهانی سرکنسول کنسولگری ايران در برلين نيز ارتباط و تماس داشته که وظيفه اصلی وی جمع آوری اطلاعات در مورد اپوزيسيون ايرانی و انجام کارهای اطلاعاتی ديگر بوده. آقای دارابی عضو هيئت رئيسه اتحاديه دانشجويان مسلمان در اروپا ، واحد برلين بوده. اين اتحاديه يکی از تشکيلات حزب الله در اروپا می باشد که سازمانهای اطلاعاتی ايران اعضای خود را از درون اين اتحاديه استخدام می کردند. از ديگران همکاران دارابی در اين اتحاديه می توان از فرهاد ديانت ثابت گيلانی و بهمن برنچيان نام برد که هر دو عضو واواک نيز بودند. آقای دارابی در سال ۱۹۸۲ بهمراه هشتاد و پنج تن از اعضای حزب الله ايران و لبنان به يک خوابگاه دانشجويان ايرانی در غرب شهر ماينز حمله می کنند که در نتيجه آن يک نفر کشته و چندين نفر ديگر زخمی می شوند. دارابی در آنجا دستگير می شود و در دادگاه محکوم به هشت ماه زندان و اخراج از کشور می شود. اما با وساطت سفير ايران در بن ، وی آزاد می شود.

بهر حال تيم ترور ابتدا بمدت دو روز در خانه دارابی مستقر بوده و سپس به خانه دوم که متعلق به بهمن برنجيان بوده منتقل می شوند.

بلوچ۲۰۰۰: آقای دستمالچی ، به عقيده شما چه درسهای را می توان از فاجعه ميکونوس ياد گرفت ؛ چه از نظر امنيتی و چه از نظر فعاليت سياسی؟

دستمالچی: قبل از اينکه به اين پرسش شما پا سخ بدهم اجازه بدهيد در مورد چند نفر ديگر که يا دستگير شدند و يا دست داشتند اشاراتی داشته باشم تا اين تصوير کامل شود.

بلوچ۲۰۰۰: استدعا می کنم بفرمائيد

دستمالچی: نفر ديگری که دستگير شد آقای عباس رايل است که لبنانی می باشد. اين همان فردی است که به مقتولين تير خلاص را زد. وی در سال ۱۹۸۵، ۱۹۸۶ در اطراف رشت در اردوگاه سپاه پاسداران بمدت شش ماه دوره تروريستی ديده بود و عضو حزب الله لبنان می باشد. او در دادگاه محکوم به ابد شد و اينک در زندان بسر می برد.

نفر بعدی که دستگير شد يوسف امين می باشد که وی همان نگهبان درب ورودی رستوران بود ( تروريستی که در را بست و در مقابل درب ورودی ايستاد). وی نيز همانند عباس رايل عضو حزب الله لبنان می باشد و در همان زمان بهمراه او دوره تروريستی را در اطراف رشت ديده است. او به يازده سال زندان محکوم شد.

دو نفر ديگر هم دستگير شدند ، يکی آقای محمد "ادريس" و ديگری آقای عطاءالله اياد که اولی عضو حزب الله و ديگری عضوسازمان شيعه امل لبنان بود. اين دو در بخش تدارکاتی عمل می کردند. يکی ديگر از افراد حزب الله بنام علی صبرا که مسئول خريد ماشين بوده و عضو حزب الله ميباشد. صبرا بعد از ترور موفق به فرار از آلمان می شود و به لبنان بر می گردد و اکنون نيز يکی از محافظين شيخ فضل الله رهبر حزب الله لبنان است. يک نفر ديگر بنام ابو جعفر که معروف به ابو حيدر بوده که او نيز عضو حزب الله لبنان می باشد چون همانگونه که می دانيد حزب الله لبنان را جمهوری اسلامی در سال ۱۳۸۲ بوجود آورد و تمام هزينه و آموزش کادر های آن را بعهده دارد. وی راننده اتومبيل فرار تروريست های رستوران ميکونوس بود. او بعد از عمليات ترور به لبنان فرار می کند و سپس به ايران می رود و مشغول کار در سپاه پاسداران می شود.

اما مهمتر از همه اينها آن کسی که دستگير نشد شخصی بود بنام عبدالرحمان بنی هاشمی که معروف بود به ابوشريف. ايشان همان مسلسلچی اصلی بودند که تيم عملياتی ترور را رهبری می کرد. وی يک تروريست ورزيده جمهوری اسلامی است که مستقيما زير نظر فلاحيان کار می کرده. او در هيجده آگست (اوت) ۱۹۸۷ يک افسر نيروی هوائی ايران بنام خلبان طالبی را در ژنو بقتل می رساند. ابوشريف بعد از ترور برلين از طريق ترکيه به ايران بر می گردد و يک ماشين مرسدس بنز جايزه می گيرد. علاوه بر آن او را در چندين کارخانه وابسته به وزارت اطلاعات و بنيادهای متفاوت ديگر شريک می کنند.

بلوچ۲۰۰۰: اينها عواملين بودند ، در مورد آمرين چی؟

دستمالچی: در دادگاه اين مسئله مطرح شد که هيچکدام ازمتهمين ، مقتولين را نمی شناختند و خصومت شخصی و يا خرده حساب خصوصی با هم نداشتند. در نتيجه اينها از طرف کسی و يا کسانی ماموريت داشته اند. در طی پروسه دادگاه و پس از شهادت های آقای ابوالقاسم مصباحی که يکی از مقامات عاليرتبه واواک و رئيس شبکه های ترور در غرب اروپا بود ، مشخص شد ( ايشان شهادت داد) که اين ترورها چه در داخل و چه در خارج تا زمانی که آيت الله خمينی زنده بود ، بنا به دستور ايشان صورت می گرفت و بعد از فوت ايشان يک کميته ای تشکيل شد بنام کميته ويژه. اين کميته عمليات ويژه در مورد نابودی و از بين بردن مخالفان نظام در ايران و در خارج تصميم می گرفت. در راس اين کميته ويژه ، رهبر نظام علی خامنه ای قرار دارد و بعد رئيس جمهور وقت و وزير اطلاعات و وزير امور خارجه است و رئيس شورای نگهبان و فرماندهان سپاه. تصميم قتل را اين کميته ويژه می گيرد که با موافقت رهبر قابل اجرا است. برای اجرا آن را به کميته ديگری بنام کميته قصر فيروزه ارجاع می کنند. کميته قصر فيروزه طرح عملياتی برای اجرای قتل را آماده کرده و يک نسخه آن را جهت تائيد رهبر برای رهبر نظام می فرستد و نسخه ديگر را برای تائيد رئيس جمهور وقت.

بلوچ۲۰۰۰: حال اجازه بدهيد برگرديم به سوال قبلی من که از ديگاه فعاليت سياسی و مسائل امنيتی ، چه درسهای را ميتوان از حادثه مرگبار ميکونوس گرفت؟

دستمالچی: البته به عقيده من اگر در آن زمان اقدامات امنيتی لازم انجام شده بود ، ترور به اين سادگی انجام نمی شد. برای روشن کردن موضوع چند مثال بزنم. تا آنجائی که من اطلاع دارم ، هيئت نمايندگی کردستان تا زمانی که در کنگره بودند ، محافظ شخصی داشتند يعنی اينکه خودشان درخواست کرده بودند. اما محافظ شخصی را برای بعد از کنگره نخواسته بودند. مسلم است که اگر محافظين شخصی ايشان بيست و چهار ساعته همراه وی بودند اين ترور به اين سادگی صورت نمی گرفت. البته الان خوب مشخصه که بايد مسائل امنيتی جدی گرفته می شد.

بلوچ۲۰۰۰: ايا می خواهيد چيز اضافی را در رابطه با حادثه ميکونوس اضافه کنيد؟

دستمالچی: فقط اگر وقت است اشاره ای هم به اسلحه هايی که در قتل های رستوران ميکونوس استفاده شدند بکنم. در آنجا يک مسلسل يوزی بکار گرفته شده بود و يک کلت با صدا خفه کن و با مدل و شماره سريالی مشخص. اين کلت با شماره سريال معين و مشخص بخشی از محموله تسليحاتی بوده که در تاريخ سی مارس ۱۹۷۱ برای ارتش رژيم سابق يعنی ارتش شاهنشاهی فرستاده شده بود. اين کلت در تطابق با کلتی هست که غلام کشاورز در سال ۱۹۹۶ در شهر لارناکای قبرس توسط آن بقتل رسيد ، همچنين در تطابق است با کلتی که در قتل اکبر محمدی خلبان سابق رفسنجانی در هامبورگ (در سال ۱۹۸۷) صورت گرفت. اين نشان می دهد که اين اسلحه ها دارای يک منشاء بوده اند و از جمهوری اسلامی آمده اند.

بلوچ۲۰۰۰: اين کلتی را که شما اشاره می کنيد ، پليس آلملن چگونه کشف کرد و يا اينکه از شناسايی گلوله آن رديابی شده است؟

دستمالچی: نه ! اسلحه های قتل ميکونوس را بعد از ارتکاب قتل در يک ساک ورزشی گذاشته بودند و سپس آن ساک را در زير يک ماشين در يک نمايشگاه اتومبيل قرار داده بودند که روز بعد توسط صاحب نمايشگاه کشف و به پليس تحويل داده شده بود. در قتل های لارناکا و هامبورگ نيز همچنين ، تروريست ها کلت های خود را در زباله دانی يا جا های ديگر انداخته بودند که بعدها کشف شده بودند.

بلوچ۲۰۰۰: پليس آلمان از کجا مطمئن است که اين اسلحه ها دقيقا جزوه همان محموله ای بوده است که به ايران فروخته بودند ، از خود اسلحه و يا از گلوله ها ؟

دستمالچی: اين اسلحه ها شماره مسلسل ( سريالی) دارند و جزئيات ساخت و مشخصات شناسايی دارنند درست مثل موتور ماشين ها، و به همين دليل ثابت شد که اين اسلحه ها را دولت وقت ايران از يک شرکت اسپانيايی خريداری کرده بود.

بلوچ۲۰۰۰: شما فردا روز سه شنبه در مراسم پرده برداری از لوح يادبود شهيدان ميکونوس حتما حضور خواهيد داشت. به عقيده شما اهميت اين کار شهرداری برلين در چيست و شما آن را از ديدگاه سياسی و حتی بين المللی چگونه ارزيابی می کنيد.؟

دستمالچی: ببينيد ! خود دادگاه برلين و رای دادگاه برلين علاوه بر محکوم کردن متهمين که حضور داشتند ، آشکارا دست انگشت اتهام را به طرف رهبران جمهوری اسلامی برد از جمله آيت الله خامنه ای ، علی اکبر رفسنجانی ، علی اکبر ولايتی وزير سابق امور خارجه وهمچنين علی فلاحيان که حکم دستگيری بين المللی وی صادر شده و هنوز هم اعتبار دارد. اين حکم در نوع خود چه در اروپا و يا در سطح جهانی بی سابقه است. دادگاه پس از پنج سال تحقيق و با حضور ۱۸۰ شاهد و با مخارجی بيش از ده ميليون مارک در نهايت رای می دهد که رهبران يک حکومت دستوردهندگان اين قتل ها بوده اند ، آن هم نه بدلايل مذهبی ، بلکه با انگيزه های سياسی و برای حفظ قدرت خودشان.

کاری که فردا در برلين صورت می گيرد يعنی نسب يک لوحه يادبود ، بعقيده من يک اقدام بسيار بشر دوستانه و انساندوستانه است. درمتن بر روی اين لوح آمده است که اين چهار نفر برای حقوق بشر و برای دمکراسی توسط قدرت مداران "سابق" ايران بقتل رسيدند. اين اقدام شورای شهر منطقه ای برلين نشان می دهد که از يک سو مردم جهان اينچنين جناياتی را فراموش نخواهند کرد و از سوی ديگر بشريت از کسانی که جان خود را در راه دمکراسی از دست می دهند قدر دانی می کند. در نتيجه اين اقدامی است که بايد ستود.

بلوچ۲۰۰۰: با عرض تشکر مجدد ، اگر صحبت ديگری نداريد در اين جا مصاحبه را به پايان می رسانيم.

دستمالچی: نه فکر کنم به اندازه کافی اين موضوع را توضيح دادم ؛ مگر اينکه شما سوالی داشته باشيد. پايان

بلوچ۲۰۰۰ دات اورگ از هرگونه اشتباه تايپی و يا املايی در متن چاپی پوزش می طلبد.

دوشنبه نوزده آوريل ۲۰۰۴