جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۸۳ - ۲۰ اوت ۲۰۰۴

چگونه ايران جزو محور شرارت شد

·         جورج بوش به مايکل گرسون گفته بود که می خواهد سخنرانی اش اميدوارکننده باشد و در آن برنامه سياست خارجی خود را روشن کند. به باور آقای بوش رويداد يازدهم سپتامبر يک واقعه مجزا و منفرد نبود. از سيل هشدارها و گزارش های اطلاعاتی بر می آمد که به احتمال زياد حمله ديگری در شرف انجام است

·         شرايط و اوضاع مثل زمان جنگ جهانی دوم نبود که رئيس جمهوری آمريکا به انتظار بنشيند تا دشمن حمله کند و بعد عکس العمل نشان دهد. آقای بوش می خواست که اين نکته برای اولين بار در گزارش ساليانه اش روشن شود

 

 

 

بی بی سی / در ژانويه سال ۲۰۰۲ ميلادی جورج بوش رئيس جمهوری ايالات متحده آمريکا در گزارش ساليانه خود به مجلسين و ملت آمريکا برای اولين بار از اصطلاح «محور شرارت» استفاده کرد و سه کشور عراق، ايران و کره شمالی را اجزای اصلی اين محور ناميد.

در آن زمان که تنها چند ماهی از حملات تروريستی يازدهم سپتامبر به نيويورک و واشنگتن گذشته بود آمريکا و متحدانش توانسته بودند در مرحله اول مبارزه ای که آن را جنگ جهانی با تروريسم می خواندند؛ حکومت طالبان در افغانستان را سرنگون کنند و اسامه بن لادن رهبر شبکه القاعده را که در پناه طالبان بود، وادار کنند که متواری شود.

اما اقدامات تروريستی در گوشه و کنار جهان توسط وابستگان به القاعده ادامه داشت و باقيمانده های طالبان نيز در افغانستان به مقاومت خود در برابر نيروهای ائتلاف غربی ها ادامه می دادند. مدتی هم بود که بعضی مقامات تندروی آمريکايی اشاره به ارتباطات پنهانی صدام حسين رهبر عراق با شبکه های تروريستی بين المللی می کردند و تمرد عراق در مقابل سازمان ملل متحد برای از بين بردن زرادخانه تسليحات کشتار جمعی آن کشور را به جهانيان گوشزد می کردند.

از اين رو اين اشارات و سابقه جنگ اول خليج فارس پس از اشغال کويت، بيشتر صاحب نظران را به اين نتيجه گيری رسانده بود که عراق هدف بعدی آمريکا در «جنگ جهانی با تروريسم» خواهد بود اما شامل شدن ايران و کره شمالی در فهرست رئيس جمهوری آمريکا برای خيلی ها شگفت آور بود و اين تئوری را هم بر سر زبان ها انداخت که شايد آماج بعدی تير خشم و غضب آمريکا ايران يا کره شمالی باشد.

از آن زمان تا چندی پيش روشن نشده بود که سياست پردازان کاخ سفيد با چه هدفی به اصطلاح «محور شرارت» رسيدند و چگونه آن را باب کردند. تا اين که همين امسال باب وودوارد خبرنگار پرسابقه و سرشناس روزنامه واشنگتن پست کتاب «نقشه حمله» را در مورد روند تصميم گيری دولتمردان آمريکايی برای حمله به عراق منتشر کرد.

يک فصل از کتاب وودوارد به دليل گنجانيده شدن اصطلاح «محور شرارت» در گزارش ساليانه رئيس جمهوری ايالات متحده و چگونگی تعيين اعضای اين محور اختصاص دارد که در ادامه خلاصه ای از آن فصل از نظرتان می گذرد.

***

مايکل گرسون سخنرانی نويس رئيس جمهوری آمريکا در دفتر کار خود در ساختمان غربی کاخ سفيد پيش نويس هشت صفحه ای گزارش ساليانه را که قبل از کريسمس به جورج بوش داده بود بازخوانی می کرد.

آقای گرسون معتقد بود که پس از وقايع يازده سپتامبر دولت آمريکا وظيفه دارد که همه چيز را برای مردم شرح دهد و واقعيت ها را به آن ها نشان بدهد. به اعتقاد او آقای بوش می بايستی به ملتش بگويد که چه اتفاقاتی در جريان است و او چه برنامه هايی دارد. برای رئيس جمهوری آمريکا بهترين موقعيت بود که هدف های دشمنان آمريکا را تشريح کند، با مردم از خطر تروريسم در پنجاه سال آينده بگويد و افکار عمومی را با خود همراه کند.

 

سيل هشدارها

 

جورج بوش به مايکل گرسون گفته بود که می خواهد سخنرانی اش اميدوارکننده باشد و در آن برنامه سياست خارجی خود را روشن کند. به باور آقای بوش رويداد يازدهم سپتامبر يک واقعه مجزا و منفرد نبود. از سيل هشدارها و گزارش های اطلاعاتی بر می آمد که به احتمال زياد حمله ديگری در شرف انجام است.

البته گرسون از تمام اطلاعات سری که در اختيار رئيس جمهوری بود اطلاع نداشت اما پس از حملات سپتامبر آنقدر با او وقت صرف کرده بود که از حالت روحی و نظرهای او اطلاع داشته باشد. صحبت جورج بوش تنها در مورد مبارزه با تهديدهای احتمالی نبود. او از سمت و سوی جديد سياست های خارجی و دفاعی کشورش حرف می زد.

شرايط و اوضاع مثل زمان جنگ جهانی دوم نبود که رئيس جمهوری آمريکا به انتظار بنشيند تا دشمن حمله کند و بعد عکس العمل نشان دهد. آقای بوش می خواست که اين نکته برای اولين بار در گزارش ساليانه اش روشن شود.

مايکل گرسون در آن زمان خبر نداشت که ژنرال تامی فرانکز فرمانده ارتش آمريکا در خاورميانه مشغول تدوين طرحی برای حمله احتمالی به عراق است اما از ديويد فرام يکی از دستياران خود که نويسنده باتجربه ای بود خواسته بود که چند خطی در باره خطر عراق در گزارش ساليانه جورج بوش بگنجاند.

به اعتقاد فرام رابطه ای که جورج بوش می خواست نشان دهد ميان حکومت صدام حسين و حملات يازدهم سپتامبر وجود داشته، همان پيوند کشورهايی بود که از تروريسم حمايت می کردند؛ با تروريست هايی که تابع تنها يک دولت نبودند. او اين رابطه را «محور نفرت» خوانده بود و در پيشنهاد خود فقط از عراق نام برده بود. به نظر فرام اين اصطلاح به گوش می نشست و شنونده را به ياد نيروهای محور در جنگ دوم جهانی می انداخت.

 

از محور نفرت تا محور شرارت

 

گرسون به ياد داشت که در تابستان سال ۲۰۰۰ که ديک چنی در مبارزات انتخاباتی جورج بوش سهيم شد در بحث های داخلی با فعالان مبارزه انتخاباتی از رابطه ميان تروريسم و تسليحات کشتار جمعی سخن می گفت. به باور گرسون اين ارتباط محور اصلی بود که می بايستی در باره اش صحبت می شد. بنابراين او اصطلاح فرام را از «محور نفرت» به «محور شرارت» تغيير داد تا با وسيع تر کردن اين نظريه، آن را خطرناک تر جلوه دهد بدين معنی که نشان دهد ارتباط ميان حکومت صدام حسين که صاحب تسليحات کشتار جمعی بود با تروريسم بين المللی می تواند جهان را در معرض نابودی قرار دهد.

وقتی پيش نويس گزارش ساليانه به دست کونداليزا رايس مشاور امنيت ملی رئيس جمهوری رسيد، او از اين که آقای بوش در سخنانش از ربط تسليحات کشتار جمعی و تروريسم صحبت خواهد کرد خشنود شد. اين موضوع در سخنرانی بيستم سپتامبر رئيس جمهوری در کنگره مطرح نشد چون او نمی خواست تنها نه روز پس از حمله به نيويورک و واشنگتن آمريکايی ها را بيش از آن حد وحشتزده کند.

خانم رايس فکر کرد که اين رابطه را «محور شرارت» ناميدن ابتکار زيرکانه ای بوده است. اما کونداليزا رايس که از برنامه ريزی سری برای جنگ با عراق آگاه بود بيم داشت که مشخص کردن عراق به عنوان تنها کشور اين محور نوعی اعلان جنگ به عراق تلقی خواهد شد.

او می خواست که طراحی های جنگی همچنان سری باقی بماند اما در عين حال نمی خواست که بحث در باره خطر کلی تروريست هايی که مجهز به تسليحات کشتار جمعی بودند نيز به دست فراموشی سپرده شود. از اين رو به پيشنهاد معاونش استيون هدلی، خانم رايس فکر کرد که بهتر است نام کشور های ديگری هم به اين فهرست اضافه شود. ايران و کره شمالی نامزدهای مناسبی برای افزوده شدن به اين فهرست بودند چون هردو هم از تروريسم حمايت می کردند هم به دنبال تسليحات کشتار جمعی بودند. رئيس جمهوری هم فکر محور سه کشور عراق، ايران و کره شمالی را پسنديد.

هدلی در مورد ايران دو دل بود. به اعتقاد او با اين که در جمهوری اسلامی ايران قدرت اصلی در دست اسلامگرايان افراطی و آيت الله ها بود، آن کشور دارای يک نظام پيچيده سياسی با رئيس جمهوری بود که با رای مردم انتخاب شده است. رايس در ابتدا با او موافق بود و بيم آن داشت که با نام بردن از ايران از رئيس جمهوری انتقاد شود که درک نمی کند که ايران با عراق تفاوت دارد و جنبش دموکراسی در آن کشور در حال پاگرفتن است.

رايس و هدلی پيشنهاد کردند که نام ايران حذف شود چون به گفته هدلی نام بردن از ايران تحريک آميز می بود. اما جورج بوش مخالفت کرد و اصرار ورزيد که ايران در فهرست باقی بماند. دو سال بعد آقای بوش در گفتگو با باب وودوارد گفت که برای رئيس جمهوری آمريکا بسيار مهم بود که در آن مقطع زمانی از شرارت هايی که جهان را تهديد می کرد صحبت کند و کره شمالی، عراق و ايران بزرگترين تهديدها برای صلح جهانی بودند.

 

'ايران منحصر به فرد است'

 

آقای بوش می گويد: "من می دانم که ايران منحصر به فرد است چون در آن کشور جنبش آزاديخواهی وجود دارد و در مقايسه با کشورهای ديگری که حکومت مذهبی دارند، ايران کشور بازتری است که آن هم به خاطر اينترنت و ايرانيانی است که در سراسر جهان و آمريکا پراکنده اند. اما اين واقعيت که رئيس جمهوری آمريکا ايران را در کنار عراق و کره شمالی بگذارد بدين معناست که به ايرانی ها می گويد ما می دانيم که شما مشکلاتی داريد و آماده ايم که آن را مطرح کنيم. يعنی اين اقدام بخشی از برخورد ما با ايران است جهت روحيه دادن به آن دسته از ايرانيان در داخل کشور که عاشق آزادی هستند."

باب وودوارد از آقای بوش پرسيد که او فکر می کرد واکنش احتمالی ايرانی ها به عضويت در محور شرارت چه خواهد بود. رئيس جمهوری آمريکا گفت: "من فکر نمی کنم دانشجويان و اصلاح طلب ها و آزاديخواهان در داخل ايران ناراضی بودند. من حساب کرده بودم که آن ها خشنود خواهند شد. در آمريکا رئيس جمهوری از ماهيت، خشونت و سرکوب حکومتی انتقاد می کرد که آن ها مجبور بودند تحت آن زندگی کنند. البته من مطمئن هستم که رهبران ايران خوشحال نبودند."

مايکل گرسون از لحن سخنرانی که برای جورج بوش نوشته بود راضی بود. اصطلاح «محور شرارت» شنونده را به ياد سخنرانی شجاعانه رونالد ريگان رئيس جمهوری پيشين آمريکا در سال ۱۹۸۳ می انداخت که اتحاد جماهير شوروی سابق را «امپراتوری شيطانی» خواند و حساب آمريکا را از آن ها جدا کرد.

اما هنوز منطق کشورهايی که ايدئولوژی صادر می کردند و کسانی که در حملات تروريستی آمريکايی ها را می کشتند جورج بوش را گيج می کرد. او متعجب بود که چگونه می توان يک چنين جوامعی را اصلاح کرد و ميل داشت دموکراسی و حقوق زنان را در جهان اسلام گسترش دهد. اين نکات و ديگر مسائل مربوط به حقوق بشر می بايستی در سخنان او گنجانيده می شد.

 

هدفهای جورج بوش

 

وظيفه تعيين لحن رئيس جمهوری آمريکا در مورد ايران به عهده گرسون و هدلی گذاشته شد. درست است که ايران جزو محور شرارت بود اما می بايد ميان ايران و عراق تفاوت گذاشته می شد. در نهايت ان ها نوشتند: "ايران با جديت در پی تسليحات کشتار جمعی است و تروريسم صادر می کند در حال که تعداد کمی از مقاماتی که از سوی مردم انتخاب نشده اند اميد مردم برای آزادی را از بين می برند." به اعتقاد هدلی اين جمله منطبق با سياست کلی دولت آمريکا مبنی بر به دست آوردن دل اصلاح طلبان ايران بود.

حدود ۵۴ ميليون نفر از طريق تلويزيون شاهد سخنرانی آقای بوش در کنگره بودند. او يک جمله در باره کره شمالی، يک جمله در باره ايران و پنج جمله در مورد عراق در گزارش ساليانه خود داشت. سپس گفت: "چنين کشورهايی و متحدان تروريست آنان محور شرارتی را تشکيل می دهند که برای به خطر انداختن صلح جهانی مسلح شده است. اين حکومت ها با طلب کردن تسليحات کشتار جمعی خطر فزاينده و سختی برای جهان هستند." آقای بوش به مردم آمريکا قول داد: "در حالی که خطر مرتبا افزايش پيدا می کند، من منتظر وقايع نخواهم نشست. "

جورج بوش از به زبان آوردن اين سخنان دو هدف را دنبال می کرد. از زمان رونالد ريگان هيچ رئيس جمهوری با اين صراحت در مورد کشورهای ديگر و جنگ صحبت نکرده بود. از سوی ديگر اين سخنرانی با پيش کشيدن ايران و کره شمالی افکار عمومی را تنها متمرکز بر عراق نمی کرد و اجازه می داد که طرحريزی محرمانه برای اقدامات سری و جنگ در عراق ادامه داشته باشد.