جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۸۳ - ۲۰ اوت ۲۰۰۴

 

چين، سرزمين افسارگسيخته

 

مريم انصاری

 

ورزشکاران چينی در المپيک مدالهای طلا را درو ميکنند واقتصاد آن بازارهای اروپا، آسيا و آمريکا را. اما آيا اين درخشش در همه عرصه های زندگی در ا ين سرزمين کهن و پهناور با جمعيت يک ميليارد و سيصد ميليونی اش بچشم ميخورد؟ آيا با فروپاشی بوروکراسی حاکم بر چين شاهد افتی نظير آنچه بر کشورهای سوسياليستی قديم رفته است نخواهيم بود؟

"من عاشق مشتريهايمان هستم و به سرمايه او ميافزايم. من عاشق تابستانم و پر از انرژی هستم. من عاشق چين هستم" اين جمله هاييست از" سرود ملی" يک کارخانه در شهر Changsha بنام Yuanda که توليد کننده دستگاههای تهويه هواست. در عکسی که مجله آلمانی اشترن ضميمه گزارشی ازوضعيت کارگران اين کارخانه کرده، صفی طولانی از رديفهای چهارنفره کارگران را در لباسهای متحدالشکل ميبينيم که گويی در حال سلام نظامی به خط ايستاده اند. تنها چيزی که اين "ارتش کار" را از سربازان جبهه جنگ متمايز ميسازد، دستهای خالی آنهاست، که بدون سلاح به پهلوهايشان فشرده ميشود.

۲۵ سال پس از رفرم اقتصادی تنگ شيائوپنگ، چين به ملغمه ای از تضادها و تناقضات تبديل شده است. تضادهايی که مدام عميق تر ميشوند. کشوری که در آن اقتصاد دولتی درکنار اقتصاد بازار، اختلاس پا به پای ايثار نوع چينی، شکوفايی در جوار گنديدگی و پراگماتيسمی نبوغ آسا در کنار دگماتيسم ملال آور بر بيش يک ميليارد و سيصد ميليون نفر سايه انداخته است. جمعيتی که بيش از دو سوم آن درفقرزندگی ميکند و از شکوفايی اقتصاد چين که افسارگسيخته به سوی جهان اول ميشتابد، تهيدستی جهان سوم را نصيب ميبرد.

چين سرزمينی که با رشد اقتصادی پرشتاب خود، غرب را به حيرت ، تحسين و ترس انداخته است، از عقب ماندگی سياسی و فرهنگی عميقی رنج ميبرد. سرزمينی که با شتاب به يکی ازکشوری های صنعتی جهان تبديل ميشود، مقررات بدوی آغاز دوران سرمايه داری در بسياری کارخانه های آن حکمفرماست و با کارگرانی که نيمی از دوربين ها، يخچالها و عروسک ها، کفش ها، لباس های کار و موبايل های دنيای غرب را توليد ميکنند، هماننداسرای اردوگاههای کار اجباری رفتار ميشود. در همين گزارش آمده که به عنوان نمونه در يکی از بزرگترين شهرکهای صنعتی چين، شن سن، روزانه ۲۷ کارگر دست، پا و يا انگشتان خود را از دست ميدهند وآمار مرگ براثر سوانح کار ساليانه به ۱۳۶ هزار نفر ميرسد.

شاخص رشد اقتصادی چين از سال ۱۹۹۲ تاکنون بيش از ۱۰درصد بوده است که در مقايسه با آمريکا و آلمان بارشدی حدود ۴ و کمتر از ۳ درصد در همين دوره رقمی بی نظير است. ژاپن رونق اقتصادی دوباره اش را مديون مبادلات تجاری با چين است وآلمان يک سوم رشد صادرات اش را به حساب چين بايد بنويسد. سرمايه های خارجی در ولع بدست آوردن سهمی از اين بازار داغ با يک ديگر مسابقه گذاشته اند.و چين در ولع داشتن سهم بزرگتری از بازار جهانی بيشترين منابع خام دنيا را ميبلعد:۹،۲۶ درصد فولاد، ۳۱ درصد ذغال سنگ و ۸ درصد نفت را.

بر اساس آماری که در روزنامه زود دويچه تسايتونگ چاپ شده، چين امروز ۲۳۶ هزار ميليونر دارد. در حاليکه سرمايه ۵۰۰ تن از ثروتمندان چينی در سال گذشته رشدی معادل ۳۱ونيم درصد داشته است، تعداد دهقانانی که با کمتر از ۷۵ دلار در سال بايد سر کنند به ۸۵ ميليون نفر رسيده است. جزاير کوچک ثروت، در دريايی از تهيدستی بدور خود حصاری غير قابل نفوذ ميکشند.از کشاورزان حق زندگی در شهر سلب ميشود و از اتحاديه های آزاد کارگری خبری نيست.

»گربه بايد موش بگيرد چه سياه چه سفيد«. اقتصاد بايد رشد کند، به هر قيمتی . به ضرب ارتش ، زندان و پليس در کشوری تک حزبی! در کشوری که سرمايه زير چتر حزب کمونيست اندوخته ميشود و از ديکتاتوری طبقه کارگر تنها ديکتاتوری اش باقی مانده. اين ديکتاتوری ديگر توتاليتر نيست. به آزاديهای فردی "احترام" ميگذارد، اما به محض احساس خطر هر صدای اعتراضی را در نطفه خفه ميکند. ناسيوناليسم در چين تشويق ميشود و ثروت تحسين. » بگذار ابتدا فقط اقليتی از ما ثروتمند شوند«، هنگاميکه تنگ شيائو پنگ اين ايده را تبليغ ميکرد هرگز تصوری از چين امروز نداشت. چين ۲۵ سال پس از رفرم اقتصادی تنگ شيائو پنگ از فقری حتی هولناکتر از هند رنج ميبرد، با اين تفاوت که در هند مردم حداقل از شانس انتخابات آزاد برخوردارند.

وارثان تنگ شيائو پنگ نيز قادر نخواهند به بهانه "حفظ ثبات" به ثبات خود ادامه دهند. تغيير در بافت اقتصادی چين به نوبه خود تغييرات عميق سياسی را ميطلبد. تغييراتی که صاحبان قدرت در چين هنوز با جان سختی در برابر آن مقاومت ميکنند. درخشش چين در المپيک تنها نشان کوچکی است از ظرفيت عظيمی که يک ميليارد و سيصد ميليون نفردر خود ذخيره کرده اند.