دمکراسی در قربانگاه
محمدعلی موحد
مجلهء بخارا. شماره ۲۸
نقل از :http://www.naghed.net/
ای رفته و باز آمده
«پيرنيا راست میگفت»
لوی هندرسن سفير امريکا در ساعت ۶ بعدازظهر اول
شهريور ۱۳۳۲ (۲۳ اوت ۱۹۵۳) از در عقبی دربار وارد شد و بهديدار شاه
رفت. اين ملاقاتی خصوصی و محرمانه بود که بهدرخواست شاه
انجام میشد. شاه روز پيش (نيم ساعت پيش از ظهر ۳۱
مرداد) از رم بهتهران بازگشته بود. او هم
هنگام فرار که بعد از شنيدن خبر شکست کودتای ۲۵ مرداد ساحل خزر را ترک گفت و هم
هنگام بازگشت که پس از پيروزی کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت مصدق بهسوی
تهران میآمد سر راه در بغداد توقف کرده بود. هنگام
رفتن هواپيمای شاه کمی پيش از هواپيمايی که ملک فيصل را از سفر اردن میآورد
در فرودگاه بغداد نشست. شاه همان روز پس از ديدار با ملک فيصل خواستار ملاقاتی با
سفير امريکا در عراق شده بود. میخواست بداند
چه خبر است و امريکا چه رهنمودی برای او دارد؟ میگفت مقامات
مورد اعتماد دربار بهاو اطمينان داده بودند که
کارها رو بهراه است و کودتا قطعا پيروز خواهد شد. حالا
او متحير بود که چگونه نقشه کودتا افشا شده و بهشکست انجاميده
است. سفير امريکا که او را ديد مردی پريشان حال، خسته و شکسته در برابر خود يافت
که پس از سه شب بی خوابی در پيشانی خفت زده اش جز وحشت و اضطراب چيزی خوانده نمیشد.
میگفت در خارج
از ايران پول اندکی دارد که کفاف هزينه سنگين خانواده او را نمیدهد
و میخواست پس از اقامتی کوتاه در اروپا بهامريکا
برود و کاری برای خود دست و پا کند.۱
شاه در بازگشت بهايران نيز با
ملک فيصل ملاقات کرد. اين بار او ديگر آن فراري ترس زده و بلاتکليف هفته پيش نبود.
همه میدانستند و او نيز میدانست
که کودتا اين بار پيروز شده و زاهدی بر اوضاع مسلط گشته است. نايب السلطنه عراق
(امير عبدالله) همراه اعضای هيأت در فرودگاه بغداد انتظار او را میکشيدند.
در ملاقات با ملک فيصل يک قبضه شمشير مرصع بهاو اهدا شد و
شمشير رمز پيروزی بود.۲
و شاه که بهتهران رسيد
برای ديدن سفير امريکا دقيقه شماری میکرد. میخواست
بلاواسطه و رو در رو با نماينده دولتی که آن گردش باورنکردنی را در اوضاع پديد
آورده بود بهصحبت بنشيند. نگران بود که مبادا بند و بست
های امريکا و بريتانيا با زاهدی برای او جز نقشی تشريفاتی و سمبليک باقی نگذاشته
باشد. حال که کودتا بهنام او صورت
گرفته و زاهدی بهاتکای فرمان او مدعی
مشروعيت شده بود او میخواست رشته
کارها را در دست گيرد و از موقعيتی که پيش آمده بود برای تحقق آرزوهای ديرين خود
بهره جويد و در مملکت داری پای جای پای پدر خود بنهد. اين فرصت را او نمیبايستی
فرو بگذارد. او میبايستی تا دير نشده است
نشان دهد که چه میانديشد و چه میخواهد.
اگر ارتشيان و گروه هايی که با شعار جاويد شاه بهخيابان ها
ريختند و کار کودتا را بهانجام
رسانيدند مظهر يک حرکت ملی و مردمی بودند - چيزی
که دولت زاهدی و تبليغات رسمی رسانه های غربی مدعی آن بودند - پس نمیبايستی
هيچ کس ميان او و ملت و ارتشی که او را میخواستند حائل
شود.
شاه در بازگشت چنين میانديشيد و
هرکس اندک شعوری داشت میتوانست آن را در
وجنات وی بخواند.
پيرنيا رئيس تشريفات دربار که بهمناسبت
شغلش بيش ترين فرصت را برای ديدن شاه داشت اولين کسی بود که اين تغيير حال را در
شاه ديد و دريافت و آن چه را که خود دريافته بود با سفير امريکا در ميان نهاد.
پيرنيا دم در که بهاستقبال سفير رفته بود در
گوش او گفت: شاه عوض شده است، او ديگر همان آدمی نيست که ما پيش تر میشناختيم.
سفير در گزارش ملاقات محرمانه اول شهريور مینويسد: پيرنيا
راست میگفت. شاه با حرارت و مصممانه حرف میزد
و کم تر نشانی از سردرگمی و پريشيدگی فکر در او پيدا بود. آن شاه که تا يک هفته
پيش همه از لاعلاجی و درماندگی میگفت و عبارت
هايی چون چه کنم؟ چه چاره سازم؟ از دست من چه برمیآيد؟ ورد
زبانش بود اينک محکم و سنجيده و تا حدی طلب کارانه سخن میگفت.
شاه گفتوگو را با سپاس گزاری از محبت های امريکا شروع
کرد. وقتی سفير پيام تبريک رئيس جمهور امريکا را برای شاه خواند اشک در چشمان او
حلقه زد. آيزنهاور در اين پيام گفته بود: «کاری که شما کرديد تأثيری بسزا در حفظ
استقلال و رفاه آينده ايران داشت». شاه گفت نمیداند چگونه از
علاقه ای که رئيس جمهور امريکا نسبت بهايران نشان
داده است اظهار امتنان کند. او هميشه خود را در برابر اين صميميت و دوستی مديون
خواهد دانست.
چند ساعت بعد که شاه با کروميت روزولت فرمانده
عمليات کودتا ملاقات کرد بهاو هم گفت:
«من تختم را مديون خدا، ملتم، ارتشم و شخص شما هستم.» از اين چهار چيز آن چه نمیشد
انکار کرد نقش روزولت و ارتش بود. اما شاه دلش میخواست پای دو
عامل ديگر يعنی خدا و ملت را هم درميان بکشد. شک نيست که ماجرای ۲۸ مرداد بهمراد
ارتش و روزولت تمام شد اما آيا کودتا خدا و ملت را هم خشنود کرد؟! روزولت روايت میکند
در اثنای گفت وگويی که او با شاه داشت مستخدم وارد شد و خبر داد که نخستوزير آمده
است و میخواهد شاه را ببيند. پس از آن که زاهدی
وارد شد روزولت در پاسخ سپاس گزاری شاه چنين گفت: «ايران بههيچ
وجه، نه بهمن و نه بهامريکايی ها و
انگليسی ها که مرا اينجا فرستادند، دينی ندارد. ما قدردانی مختصر شما را میپذيريم
ولی نه بهاين معنی که مديون ما هستيد و تعهدی نسبت
بهما داريد. آن چه ما انجام داده ايم در جهت
منافع کلی و مشترکمان بود و نتيجه ای که گرفته ايم آن بهترين پاداش ما است.»۳
شاه نمیخواست همه چيز
را بهحساب امريکا و امرای ارتش بگذارد. میخواست
پيش از همه بهخود، و بعد بهديگران تلقين
کند که اراده خداوندی و خواست مردم در آن چه گذشت بيش ترين نقش را داشته اند. در
جواب سفير هم پس از ادای تشکر، سخن را اين گونه پی گرفت: «نجات ايران معجزه ای بود
که بر اثر دوستی غرب، ميهن پرستی ايرانيان و تفضل الهی انجام پذيرفت. نمیتوان
باور کرد که اين همه عوامل، بدون خواست خدا، همزمان دست بهدست
هم داده باشند تا اين کشور را نجات دهند؟» شاه از توده مردم سخن گفت، مردمی از
«فقيرترين طبقات، ژنده پوشان و گرسنگان» که در راه او جان بر کف نهادند. او چگونه
میتواند آن ها را فراموش کند؟ تا فقر و
گرسنگی از اين کشور ريشه کن نشده باشد چگونه میتواند احساس
رضايت کند؟
اين سخنان احساساتی البته مقدمه ای بود برای اصل
مطلب: «ايران نجات پيدا کرد اما اين پيروزی دوامی نخواهد داشت مگر آن که کمک های
عمده و فوری از امريکا فرارسد. اين فرصت را نمیتوان از دست
داد. اين آخرين شانس ايران برای حفظ استقلال است.» سفير تصديق کرد و گفت آری، چنين
مینمايد که اگر دولت کنونی شکست بخورد
جايگزينی جز کمونيسم نخواهد داشت.
شاه که گفته خود را در خلاف جهت مقصود خود يافت
فورا او را از اشتباه درآورد و گفت:
«اگر من شکست بخورم جايگزين من جز کمونيسم نخواهد
بود.» مردم اعتماد خود را بهمن نشان داده
اند و اينک منم که بايد ثابت کنم که شايستگي اعتماد آنان را داشته ام. دولت جديد
بدون کمک سريع امريکا نمیتواند
انتظارات مردم را برآورد. شاه از سفير خواست بگويد که اين کمک ها کی و چگونه و بهچه
ميزان در اختيار ايران گذاشته خواهد شد.
خشت اول سياستی بيست و پنج ساله
روشن بود که شاه چه میگويد و چه میخواهد.
شاه میخواست غرب در ايران جز برای او حساب باز
نکند. او سهمی برای زاهدی يا هيچ کس ديگر قائل نبود. میخواست در اين
دار دياری جز خود او نباشد. اين خشت اول سياستی بود که میبايستی تا يک
ربع قرن ديگر ادامه يابد.
زاهدی آدم شاه نبود. او را غرب بهشاه
تحميل کرده بود و ناچار میبايستی تحملش
میکرد. چيزی که هست زاهدی در غياب او دولت
تشکيل داده و کسانی را بهوزارت منصوب
کرده بود. میبايستی اين رسمی نباشد که تکرار شود. گفت
از ترکيب کابينه ای که زاهدی معرفی کرده است خشنود نيست. زاهدی بهسراغ
همان چهره های شناخته شده قديم رفته که در کابينه های گذشته هم بوده و بی لياقتی
خود را نشان داده اند. شايد کنايه کافی نبود میبايستی بی
پرده تر و صريح تر بگويد: «بهمن گفته اند
که امريکايی ها درباره امينی اصرار داشته اند که پست وزارت دارايی بهاو
داده شود و کابينه پيش از ورود شاه تشکيل شود تا او در مقابل کار انجام شده قرار
گيرد.»
سفير گفت اين اطلاعات که بهشما
داده اند درست نيست. من نمیدانم امينی را
چه کسی انتخاب کرده است. هر کس که بوده امريکايی ها نبوده اند. آری سفارت بر آن
بود که کابينه هر چه زودتر تشکيل شود تا دولت بتواند وظايفی را که بر عهده دارد
انجام دهد ولی اين نظر که اعضای دولت بدون مشورت با شاه انتخاب شوند ربطی بهسفارت
ندارد.
شاه از عقب نشينی سفير خوشحال شد و گفت مطمئن است
که امريکايی ها درصدد مداخله در امور شخصی دولت برنخواهند آمد. آن ها بايد اين
تجربه را آموخته باشند که چنين روشی دوستی را در معرض شک و ترديد قرار خواهد داد.
بهويژه نبايد در آينده هيچ گونه دخالتی در
کنترل شاه بر نيروهای مسلح صورت گيرد. شاه تأکيد کرد: نه ايرانی ها و نه خارجی ها
نبايد در روابط ميان شاه و ارتش دخالت کنند. رزم آرا کوشيد که ارتش را از او جدا
سازد اما موفق نشد. مصدق موفق شد ولی اين موفقيت بهبهای از دست
رفتن يکپارچگی ارتش تمام شد. اينک او بايد وظيفه سنگين بازسازی ارتش را بر پايه
وفاداری که ارتش بهاو نشان داده است بر عهده
بگيرد وگرنه مملکت روی ثبات نخواهد ديد.
سفير پرسيد مگر شاه از روش کار زاهدی ناخشنود است
و يا چنين میانديشد که زاهدی در صلاحيت های او مداخله
میکند؟ شاه که تا اينجا تيرش بههدف
نشسته بود گفت نه، بهزاهدی اعتماد کامل دارد و
باور نمیکند که وی سودايی جز خدمت ايران و شاه
ايران بر سر داشته باشد اما برخی از مشاوران زاهدی او را بر آن میدارند
که کارها را بدون مشورت لازم با شاه انجام دهد. در هر حال او معتقد است که اين
مسائل در آينده قابل حل خواهد بود و در خصوص ميزان مشورت ها تفاهم لازم حاصل خواهد
شد.
بهاين اشخاص مدال میتوان داد؛ اما...
سفير که میترسيد
بلندپروازی های شاه بهزيان بند و
بست هايی که با زاهدی شده بود تمام شود گفت: زاهدی و بسياری از افسران ارتش جان
خود را در راه شاه و مملکت بهخطر انداختند
و شاه بايد بهنحوی از آنان قدردانی کند. شاه گفت قدردانی
خواهد کرد ولی انتظار بسياری از افسران بازنشسته برآورده نخواهد شد چه آن ها میخواهند
بهمشاغل فعال گمارده شوند. عده ای از اين
افسران فاسدند و عده ای ديگر آدم های کهنه هستند که بهدرد امروز نمیخورند.
بهاين گونه اشخاص مدال میتواند
داد ولی نمیتوان کار را بهدست آن ها
سپرد.
در اينجا شاه که حرف های خود را درباره دولت و
ارتش زده بود باز بهمسئله کودتا برگشت و همان
سؤال را که هنگام فرار در بغداد از سفير امريکا در آنجا کرده بود با صراحتی بيش تر
تکرار کرد: «آن شب بيست و پنجم مرداد کسی آن ها را لو داده بود. ممکن است اين کار
عمال انگليس باشد؟»
بدگمانی شاه نسبت بهانگليسی ها
شاه هميشه نسبت بهانگليسی ها
بدگمان بود. بدگمانی او هم پر بی جا نبود. انگليسی ها از او خوش شان نمیآمد.
پدر او را با خفت و خواری از ايران بيرون رانده بودند و بلندپروازی های او را
برنمیتافتند. انگليسی ها عمال مورد اعتماد خود
را تقريبا در تمام سطوح کشور داشتند. تمرکز قدرت ها در يک شخص يک بار در زمان
رضاشاه آزموده شده بود. اين امر با قيچی شدن پر و بال عمال دولت های خارجی ملازمه
داشت و آن چيزی بود که انگليسی ها نمیخواستند.
سفير امريکا که تا اينجا تحمل کرده بود بهواکنش
برخاست و يادآور شد که شاه خود هميشه میگفت اگر بناست
ايران نجات يابد انگليس و امريکا بايد سياست های شان را يکی کنند و کار را با
اعتماد بههم پيش ببرند. اينک آرزوی او بهتحقق
پيوسته و اين دو دولت تفاهم کامل حاصل کرده اند. سفير گفت حاضر نيستم بار ديگر حرف
هايی درباره انگليس يا امريکا بشنوم که اعتماد متقابل ميان دو دولت را متزلزل
گرداند. من میدانم که انگليس در تمام اين مدت با شاه
رفتاری شرافتمندانه داشته است. شاه بايد سودای دودوزه بازی کردن(۱) را از سر خود
بيرون کند.
شاه در برابر اين خطاب عتاب آلود سپر انداخت و
چنين وانمود کرد که اکنون ديگر با شنيدن توضيحات سفير امريکا از حسن نيت انگليس
اطمينان يافته و خيالش راحت شده است. سفير گفت دستگاه های جاسوسی کمونيست ها خيلی
پيشرفته است و وسائل شنود آن ها در همه جا هست - يعنی که شايد لو دادن کودتا در ۲۵
مرداد کار روس ها باشد - شاه گفت: شايد آن ها رمز تلگراف هايی را که ميان تهران و
رامسر مخابره میشده کشف کرده بوده اند.
سفير گفت بلی شايد که اين طور بوده است.
سفير گوش مالی داده بود و حالا میبايستی
مطمئن شود که شاه جدی بودن مطلب را خوب دريافته است و اخطار او را فراموش نخواهد
کرد. پس گفت اگر ايران میخواهد که
انگليس و امريکا از سياست مشترکی درباره ايران پيروی کنند نبايد در همين حال که
توقع کمک از سوی امريکا دارد چوب بر پالان انگليس بکوبد. حالا اگر فردا مجلس تشکيل
گردد باز نطق های آتشين بر ضد انگليس شروع میشود. مطبوعات
توده ای هم که جای خود دارد. شاه گفت: از آن عده نمايندگان مجلس که استعفا نداده
اند خواهد خواست که جمع شوند و انحلال مجلس را اعلام
دارند. در آن صورت انتخابات جديد بهبهار
آينده خواهد افتاد و تا آن موقع دولت فرصت خواهد يافت که خيلی از چيزها را بدون
مزاحمت مجلس انجام دهد. سنا هم کار خود را پيش از تشکيل مجلس تازه از سر نخواهد
گرفت. برای آن شمار اندک از نمايندگان که در زمان مصدق خطر کرده و استعفا نداده
بودند پاداش های مناسب در نظر خواهد گرفت و نيز مصمم است که مطبوعات خراب کار را
بهکلی ريشه کن سازد و سازمان حزب توده را از
بيخ و بن براندازد اما در عين حال میخواهد تا آنجا
که ممکن است با دولت شوروی روابط حسنه داشته باشد.۴
ايران در دو راهه کمونيسم و ديکتاتوری
اگر در سخنانی که شاه در اين ملاقات نخست با سفير
امريکا پس از بازگشت بهايران گفت دقت
کنيم اصول کلی سياستی را خواهيم ديد که تا يک ربع قرن ديگر بر فضای ايران حاکم
بود. البته اين عجيب مینمايد که شاه
کشوری مستقل با سفير يک کشور خارجی اين گونه سخن بگويد ولی شاه بهخوبی
از موقعيت خود آگاهی داشت و میدانست که
خواسته های خود را بايد بهتصويب امريکا
برساند. او آدمی قوی با رزانت عقل و ژرف
انديشی نبود اما بهره کافی از هوش و نوعی موقع شناسی خاص بازاريان داشت و میدانست
که بهترين وقت همين حالاست که زمينه مناسبی را برای تأمين آمال و مقاصد خود فراهم
سازد.
آن بار اول که در دوازده سال پيش او را بهميدان
کشيدند و تاج شاهی بر سرش گذاشتند او در وضعی نبود که شرايطی برای کار خود بگذارد.
اصلا آن روز خود هم نمیدانست که چه
میخواهد اما حالا بعد از و دوازده سال افت و
خيز در فراز و نشيب سياست، خود را و دور و بری های خود را میشناخت
و میدانست که چه شرايطی با مزاج وی سازگار است
و حالا که امريکا و انگليس او را میخواهند و روی
او حساب کرده اند چرا شرايط خود را نگويد و بهقبولی آن
اصرار نورزد. غرب با ازميان برداشتن مصدق بهطور قطع بهجريان
ملی گرايي نوخاسته که میتوانست سدی در
برابر کمونيسم در ايران باشد پشت کرده بود و شاه در آن اوضاع و احوال مهره ای نبود
که بتوان آن را بهآسانی عوض کرد. او راست
میگفت جايگزينی برای او جز کمونيسم باقی
نمانده بود.
پيام دلگرم کننده چرچيل
در ۲۵ اوت ۱۹۵۳ (سوم شهريور ۱۳۳۲) متن پيام شخصی و
محرمانه چرچيل بهشاه در اختيار سفير
امريکا در لندن قرار گرفت. اين پيام میبايستی از
طريق هندرسن بهشاه تسليم گردد. در آن تاريخ چرچيل تازه از
بستر بيماری برخاسته و کار خود را در دولت ازسر گرفته بود. مفاد پيام محرمانه وی
از اين قرار بود:
اينک که آن اعليحضرت بهسلامت بهکشور
خود بازگشته اند تبريک و تهنيت میگويم و
صميمانه اميدوارم که مساعی اعليحضرت در رهبری ايران (Persia بهسوی آينده ای بهتر، که
هميشه آرزومند آن بوده اند، قرين موفقيت باشد.
هندرسن در ۲۸ اوت (ششم شهريور) گزارش داد که پيام
چرچيل را برای شاه قرائت کرده و او بسيار تحت تأثير قرار گرفته است. شاه از هندرسن
خواسته بود که متقابلا جواب شخصی محرمانه او را بهچرچيل برساند:
من عميقا از پيام تبريک دوستانه شما و آرزوهای خوب
شما برای تقويت من در مواجهه با وظيفه دشواری که در پيش دارم قدردانی میکنم
و موقع را مغتنم میشمارم که بازگشت شما بهفعاليت
را تبريک بگويم و سلامت مزاج و بهبود شما را آرزومند باشم.۵
امريکا چه میانديشيد؟
اگر شاه بر سر آن بود که از کودتای ۲۸ مرداد برای
تثبيت موقعيت خود استفاده کند و آينده ايران را در مسيری مطابق با آرزوهای خود
بکشاند، انگليس و امريکا نيز هر يک سودايی ديگر میپختند و از
اين جريان درسی ديگر آموختند.
رجال انگليس خوشحال بودند که بالاخره اصلی را از
ديدگاه سياست خاورميانه ای بريتانيا بهاثبات رسانيده
اند يعنی آن که در مناطقی که بهطور سنتی زير
نفوذ انگليس قرار داشتند میتوان حکامی را
که نغمه ناساز سر میکنند و بانگ نابهنگام
برمیدارند از سر راه برداشت. اما از ديدگاه
امريکا جريان ۲۸ مرداد ايران آغاز فصلی نو در سياست جهانی بود. «دين اچسن که تا
ژانويه ۱۹۵۳ وزارت خارجه امريکا را برعهده داشت مکرر بههمکاران خود
تاکيد میکرد که بريتانيا شريک ارشد امريکا در
خاورميانه و ايران تلقی میشود.»۶ يعنی
که حرف اول در اين منطقه از جهان با بريتانياست و امريکا بايد از شريک ارشد خود
پيروی نمايد. پس از کودتای ۲۸ مرداد اين وضع بههم خورد و
امريکا ابتکار عمل را بهدست گرفت.
در ۸ سپتامبر ۱۹۵۳ (۱۷ شهريور ۱۳۳۲) وزير خارجه
امريکا بهدستور رئيس جمهور پيامی بهوزير
خارجه انگليس فرستاد و گفت: تحولات اخير شرايطی خيلی بهتر از آن چه چند هفته پيش
ممکن مینمود در اختيار ما گذاشته و اينک ما در
وضعی هستيم که میتوانيم جريان
حوادث را در خاورميانه بهنفع خود تغيير
دهيم. من و رئيس جمهور برآنيم که «اگر در ايران با سرعت و قاطعيت بجنبيم میتوانيم
رخنه بسيار خطرناکی را که در خط اروپا تا آسيای جنوبی وجود دارد پر بکنيم.» وزير
خارجه امريکا میگويد: «من رئيس جمهور را
از مضمون مذاکرات خوبی که شما و چرچيل با کرميت روزولت داشته ايد آگاه کرده ام.»
از اين پيام پيداست که فرمانده عمليات کودتا در بازگشت از ايران با نخست وزير و
وزير خارجه انگليس مذاکراتی داشته و گزارش آن را بهوزير خارجه
دولت متبوع خود در واشنگتن داده بود. روزولت در کتاب خود نوشته است که ديدار او با
چرچيل در لندن دو ساعت طول کشيد و چرچيل که در حالت نقاهت روی تخت خواب دراز کشيده
بود، گزارش وی را با دقت شنيد و در مقام اظهار خشنودی گفت: آرزو داشتم چند سالی
جوان تر بودم و در اين کار بزرگ زير دست شما خدمت میکردم. روزولت
میگويد: چرچيل تنها در يک جا از گزارش او
ابرو درهم کشيد و حالت ناخشنودی بهخود گرفت و آن
جايی بود که روزولت بهشاه و زاهدی
گفته بود:
ايران بههيچ وجه دينی
ندارد نه بهمن، نه بهامريکايی ها و
انگليسی ها که مرا اينجا فرستادند. قدردانی مختصر شما را میپذيرم
ولی نه بهاين معنی که مديون ما هستيد و تعهدی نسبت
بهما داريد.۷
شاه و زاهدی
باری شاه مطالبی را که در مذاکرات اول شهريور با
هندرسن در ميان گذاشته بود با حرارت و اصراری روزافزون در مذاکرات بعدی نيز دنبال
میکرد. تمام حواس او جمع اين نکته بود که در
ايران پس از مصدق، برای سياست های خارجی، هيچ نقطه اتکايی جز خود او وجود نداشته
باشد و در اين ميان زاهدی بدجوری خيال او را ناراحت میکرد. شاه از
همان ملاقات اول که با سفير امريکا داشت يک راست در تخطئه زاهدی و خالی کردن زير
پای او میکوشيد. در ملاقات ۱۸ سپتامبر (۲۷ شهريور)
که نود دقيقه طول کشيد کوشش بيش تری برای تضعيف موقعيت زاهدی بهخرج
داد. شاه گفت: مرتبا شکايت هايی از عمل کرد دولت بهاو میرسد.
زاهدی پست های کليدی را بهکسانی داده
است که بی عرضگی خود را در گذشته بهاثبات رسانيده
اند. حتی علما که تا حال با زاهدی موافق بودند شکايت آغاز کرده اند. گفته میشود
عناصر فاسد و ناصالح که زاهدی بهکار گماشته
حتی در دادگستری راه جسته اند. زاهدی با آوردن افسران ناصالح و فاسد ارتش را تضعيف
کرده و بهاخطارهای او وقعی ننهاده است. هندرسن گفت:
حرف هايی که شاه میزند مايه تأسف است. او
بايد مطالب خود را بهصراحت با زاهدی درميان
بگذارد و او را تشويق کند که او هم نظريات خود را بگويد.۸ هندرسن بيهوده میکوشيد
تا باب گفتوگو و تفاهم را در ميان شاه و نخست وزير باز کند.
هواداری زاهدی از افسران بازنشسته نقطه ضعفی برای
او بود. زاهدی در بدنه فعال ارتش نفوذی نداشت. رفقای او جزو بازنشستگان بودند و او
خود را در مقابل آنان متعهد میدانست. میگفت
اگر بهاين رفيقان که در بدترين روزها با من بوده
اند پشت بکنم ديگر کسی تره بهريش من خرد
نخواهد کرد. زاهدی پيش از آن که شاه بهتهران وارد
شود از افسرانی که در طي دو سال پيش (دوران حکومت مصدق) بازنشسته شده بودند دعوت
کرد که «فورا تقاضای کتبی خود را» برای اعاده بهخدمت بهستاد
ارتش تسليم کنند. ظاهرا اين دعوت فردای روز ۲۸ مرداد صورت گرفته بود.۹ شاه نسبت بههرگونه
دخالتی از سوی نخست وزير در ارتش حساسيت نشان میداد. در
يادداشت های فردوست آمده است.
محمدرضا بهايران بازگشت.
از همان آغاز مشخص شد که او تحمل زاهدی را ندارد. بهخصوص که
اردشير (پسر زاهدی) همه جا خود و پدرش را «تاج بخش» میخواند. اين
لاف ها بهگوش محمدرضا میرسيد و او را
آزرده میساخت. پس از بازگشت بهايران
شنيدم در فرودگاه که زاهدی با تشريفات بهاستقبال
محمدرضا رفته بود و با احترام خاصی او را وارد کشور کرد زمانی که محمدرضا با نصيری
دست داد مشاهده کرد نصيری (که سرهنگ بود) درجه سرتيپی دارد. او پرسيد: «درجه ات را
من بايد بدهم، کی بهتو درجه داده؟» نصيری
پاسخ داد. زاهدی! محمدرضا نگاه تندی بهزاهدی کرد که
معنايش اين بود که حق نداشتی بدون اجازه من درجه بدهی.۱۰
تقريبا يک هفته پس از کودتا بسياری از امرا و
افسران بلندپايه مانند سرلشکر عبدالله هدايت و سرلشکر مهديقلی علوی مقدم و سرلشکر
عباس گرزن و سرلشکر نصرالله مقبلی که دکتر مصدق آنان را بازنشسته کرده بود بهکار
دعوت شدند. سرلشکر هدايت بهوزارت جنگ
رسيد و ديگران نيز بهمشاغل و مقامات مهم منصوب
گرديدند. سرلشکر عبدالحسين حجازی که در بازداشت بود بهفرماندهی
دانشگاه جنگ انتصاب يافت. همه افسران نيروهای نظامی و انتظامی که در فعاليت بر ضد
مصدق شرکت داشتند بهنوعی ترفيع درجه و ارتقاء
مقام پيدا کردند. خود زاهدی نيز درجه سپهبدی گرفت.
در يادداشتی مورخ ۲ سپتامبر ۱۹۵۳ (۱۰ شهريور ۱۳۳۲)
راجع بهوقايع کودتا که ظاهرا توسط مقامات وزارت
خارجه انگليس تهيه شده آمده است:
عقيده عمومی بر اين است که سلطنت، بهعلت
سنت های تاريخی، هنوز مورد علاقه عامه ايرانيان است. سلطنت رمز استقلال و حاکميت
ملی است و سدی در برابر کمونيسم تلقی میشود. محبوبيت
شاه در آينده بسته است بهاين که او بخواهد
دقيقا مانند يک شاه مشروطه رفتار کند يا همان روش های گذشته را که مايه بيزاری
مردم از او شده بود ازسر گيرد. نبايد فراموش کرد که اقدامات مصدق برای محدود کردن
مداخلات شاه در ارتش مورد پشتيبانی کل ملت بود و هرگونه نقض قانون اساسی توسط شاه
در آينده مخالفت همه عناصر ترقی خواه کشور را درپی خواهد داشت.۱۱
بدين گونه شايعه اختلاف شاه و زاهدی بر سر زبان ها
افتاد. سفير امريکا در گزارش ۱۸ سپتامبر (۲۷ شهريور) خود میگويد:
شاه در دستورهايی که بهارتش میدهد
زاهدی را ناديده میگيرد. شاه آشکارا بهسفير
امريکا گفت زاهدی بايد بداند که ارتش ربطی بهاو ندارد. او
ديگر افسر ارتش نيست. فردی سيويل است. اگر مطلبی دارد بايد با خود شاه درميان
بگذارد نه آن که مستقيما در کار ارتش دخالت کند. سفير کوشيد با اشاره بهمسؤوليت
سياسی دولت جلو تندروی شاه را بگيرد و گفت ارتش يک نهاد بسيار سياسی است. وضع ارتش
و تغييراتی که در آن رخ دهد ممکن است ثبات سياسی کشور را برهم بزند. شاه اما قانع
نشد. همين اندازه قول داد که نخست وزير را در جريان اقدامات خود بگذارد. اما اين
که متعهد شود نظر نخست وزير را در ارتش کار بندد و برخلاف نظر او اقدامی نکند حاضر
نشد چنين قولی بدهد. شاه قاطعانه گفت که بهعنوان فرمانده
کل قوا اوامر خود را بهرئيس ستاد
ارتش ابلاغ خواهد کرد; مستقيم و نه از طريق نخستوزير. اما نخستوزير حق صدور دستور
بهستاد ارتش، مگر از طريق وزير جنگ، نخواهد
داشت و وزير جنگ هم پيش از ابلاغ دستور نخستوزير، شاه را در جريان خواهد گذاشت.
سفير باز تأکيد کرد شاه بايد کلا اوامر خود را از طريق نخستوزير و وزير جنگ بهستاد
ارتش بدهد وگرنه آن دو بی خبر خواهند ماند. اما شاه همچنان اصرار ورزيد و بی
رودربايستی گفت حاضر نيست که اوامر او از کانال نخستوزير بگذرد و قول داد که خود
مطالب مهم را پيش تر بهاطلاع
نخستوزير خواهد رسانيد.
شاه پس از اين بگومگو باز بهانتقاد
از دولت پرداخت که چرا قدمی برای علاج بيکاری برنداشته است. سفير گفت بی انصافی
است که گرفتاری های مالی دولت ناديده گرفته شود. دولت وارث يک سيستم ورشکسته است.
شاه اين بار گفت پس چرا مردم را در جريان نمیگذارد؟ دولت
از نظر ضعف اطلاع رسانی نيز قابل ملامت است. در واقع شاه میخواست
دولت درباره ورشکستگی مالی خود داد سخن بدهد و گناه آن را بهگردن
مصدق بيندازد. بهانه گيری های شاه پايان نداشت.۱۲
حکومت غيردموکراتيک «موقت»
شاه موضوع انتخابات را پيش کشيد و گفت
ظاهرا شما فشار میآوريد
که در امر انتخابات
تسريع شود. سفير گفت نه; اما اگر تا اوايل مارس
(اواخر سال ۱۳۳۲) مجلسی در کار نباشد دولت ممکن است با دشواری هايی مواجه شود. شاه
گفت اما انجام انتخابات، پيش از آن که دولت موفق شود که قدم مؤثری بردارد، خطرناک
خواهد بود. سفير گفت قدم مؤثر پول میخواهد و دولت
پول ندارد; پول در گرو قرارداد نفت است و تصويب قرارداد نفت موکول بهتشکيل
مجلس است.
تا اينجا قضيه روشن شده بود: ايران در دو راهه
ميان ديکتاتوری و کمونيسم قرار گرفته است. گزينه کمونيسم که اصلا مطرح نيست چون
تمام ماجراهای يک سال گذشته، و درگيری هايی که امريکا خود را آلوده آن کرده، در
زير نقاب نجات ايران از کمونيسم
انجام شده است. بنابراين چاره ای جز پذيرش گزينه
ديگر وجود ندارد. منتها واقعيت های عالم سياست همواره در ابر غليظی از ريا و
ظاهرسازی فروپيچيده است. نمیشود گفت که
امريکای جفرسون علنا و رسما دارد يک رژيم ديکتاتوری را تحميل میکند
تا قرارداد نفتی را که مردم ايران قبول ندارند بهامضا برساند.
از سوی ديگر قرارداد نفت قرارداد درازمدتی است و امروز را فردايی درپی است. اعتبار
قرارداد ايجاب میکند که محکم کاری بشود.
بايد مجلس بيايد و قرارداد را شش ميخه کند. قرارداد پس از تصويب مجلس بهصورت
قانون درمیآيد. قانونی که قانون گذار خود ملتزم میشود
که آن را تغيير نخواهد داد. مجلس هم انتخابات لازم دارد. پس میگوييم
که ديکتاتوری يک ديکتاتوري «موقت» است که ظواهر دموکراسی را حفظ میکند;
يعنی کوسه و ريش پهن!
بازی موش و گربه
شاه گفت بايد ديد نجات ايران از کمونيسم مهم تر
است يا مسئله نفت. اگر امريکا برای نجات ايران از کمونيسم بهای بيش تری قائل است
میتواند کمک های مالی بيش تری را تا پيش از
تشکيل مجلس، در اختيار دولت بگذارد و پرسيد: آيا امريکا میخواهد
حل مسئله نفت بهبهای از دست دادن استقلال
ايران تمام شود؟ سفير گفت استقلال ايران در صورتی از دست خواهد رفت که مسئله نفت
حل نشود. اگر مسئله نفت حل نشود افکار عمومی امريکا اجازه نخواهد داد کمک های مالی
بيش تری بهايران بشود و کنگره نخواهد توانست پولی بهايران
بپردازد. وانگهی اگر بنا شود که امريکا کمک های مالی خود را ادامه دهد افکار عمومی
انگلستان برخواهد آشفت و دولت انگليس را زير فشار قرار خواهد داد. آنگاه سياست های
متعارض انگلستان و امريکا در ايران همديگر را خنثی خواهد کرد و ميدان عمل برای روس
ها باز خواهد شد. شاه گفت میترسد انجام
انتخابات پيش از آن که دولت بتواند عمل کرد مؤثری را ارائه دهد بهراه
يافتن نمايندگان مزاحم و غيرمسؤول در مجلس منتهی شود و آن ها کار دولت را فلج کنند.
سفير گفت اگر ايران نتواند از طريق انتخابات آزاد يک عده نمايندگان ميهن پرست بهمجلس
بفرستد و قوانين مورد نياز را برای حفظ استقلال و تأمين رفاه مردم بهتصويب
برساند در آن صورت بايد بهاين نتيجه
رسيد که وجود يک ايران مستقل و دموکرات در شرايط فعلی ميسر نيست. بنابرين يا بايد
بهيک حکومت موقت غيردموکراتيک در ايرانی
مستقل رضا داد و يا بايد قبول کرد که ايران بهطور دائم با
حکومتی غيردموکراتيک بهکشورهای پشت
پرده آهنين ملحق شود.
معلوم بود که امريکا کدام يک از دو شق را میخواهد.
بايد مجلسی باشد و قرارداد نفت را تصويب کند. اگر مردم ايران حاضر باشند که بدون
دخالت دولت و از طريق انتخابات آزاد نمايندگانی را بهمجلس بفرستند
چنان که تصويب قرارداد را، با حفظ تشريفات و تظاهر بهراه و رسم
دموکراسی، ممکن گرداند البته بهتر خواهد بود وگرنه چاره ای جز توسل بهروش
غيردموکراتيک، يعنی دخالت دولت در انتخابات، نيست.
انتخابات و صافی نظارت
شاه که نکته را دريافته بود فرصت را از دست نداد و
گفت: «در شرايط فعلی شايد مطمئن تر باشد که انتخابات تحت نظارت صورت گيرد». اين
«نظارت» در انتخابات که شاه پيشنهاد میکرد همان کلمه
بهظاهر حق و معصوم است که هميشه دولت ها در
ايران با توسل بهآن مجالس را از نمايندگان
فرمايشی پر کرده اند. سفير که البته خود مقصود شاه را از «انتخابات تحت نظارت» خوب
درمیيافت گفت:
شاه و دولت در اين باره بهتر میتوانند
داوری کنند اما بهنظر من اگر قرار باشد انتخابات
تحت نظارت صورت گيرد هدف بايد اين باشد که مجلس با ايرانيان هوشمند و ميهن پرست و
صديق و دارای وسعت ذهن و صلاحيت رهبری پر شود و نه از آدم های درجه دوم و شايد
متقلب که تنها هنرشان فرمانبرداری و دادن رأی موافق است.
شاه گفت: البته، ولی زاهدی بايد پيش از انجام
انتخابات، آدم های ناصالح و مشکوک را هم از کابينه و هم از ميان مشاوران خود و هم
از وزارت خانه ها بيرون بريزد. اين نيز در درجه اول ضرورت و فوريت است که ارتش از
حيث روحيه و همچنين از حيث تجهيزات تقويت شود.
شاه با اين گفته باز بهبيش ترين
مسئله مورد علاقه خود يعنی ارتش برگشت و لزوم تهيه مسکن و افزايش حقوق برای
ارتشيان را يادآور شد. و گفت در صورتی که روحيه ارتشيان با تأمين نيازهای مالی
آنان تقويت گردد و از وفاداری ارتش اطمينان حاصل شود وی در وضعی قرار خواهد گرفت
که حتی اگر انتخابات تحت نظارت بهتشکيل مجلسی
مطلوب نيانجامد آن را منحل کند و تا آنگاه که شرايط لازم فراهم آيد يک حکومت
ديکتاتوری برقرار سازد. بنابرين امريکا بايد بداند که يک ارتش وفادار در شرايط
دشوار موجود ايران چه معنی دارد!
شاه حق داشت. حکومت غيردموکراتيک، اگرچه «موقت»،
محتاج سرنيزه است. حکومتی که تکيه گاهی قوی در ميان مردم نداشته باشد زور لازم
دارد. سفير امريکا نکته ای را که در کلام شاه بود خوب درمیيافت.
پس درصدد برآمد تا بداند ارتش «وفادار» شاه برای امريکا چه هزينه ای خواهد داشت و
پرسيد که شاه دقيقا چه در نظر دارد؟ شاه گفت نمیتواند رقم
دقيقی بهدست بدهد. فکر میکند که ماهی
سيصدهزار دلار برای افزايش حقوق ارتشی ها و ماهی دويست هزار دلار برای هزينه مسکن
سازی آنان لازم باشد. اما اين پول ها بايد از بودجه برنامه عمومی عمرانی جدا گرفته
شود و مردم نگويند که از گلوی کارگرها میبرند و خرج
ارتش میکنند. اين ماهی نيم ميليون دلار پولی است
که بايد اضافه بر بودجه کلی دولت در نظر گرفته شود.۱۳
تجهيز ارتش برای مقاومت در برابر حمله
شوروی
شاه بار ديگر در ۲۹ سپتامبر ۱۹۵۳ (۷ مهرماه ۱۳۳۲)
درباره ارتش با سفير امريکا گفتوگو کرد. او اين بار میخواست بداند که
نظر امريکا و بريتانيا درباره آينده ارتش ايران چيست؟ آيا ارتشی میخواهند
که تنها وظيفه استقرار نظم و قانون در داخل کشور را بر عهده گيرد يا نه، میخواهند
ارتشی باشد که در صورت حمله شوروی از عهده مقاومت های اوليه و عقب نشينی از موضعی
بهموضع ديگر نيز برآيد. شاه میانديشيد
که ارتش کنونی بهدرد هيچ يک از اين دو
سناريو نمیخورد. اگر برای نظم داخلی است که بسياری از
تجهيزات سنگين خود را بايد رها کند. اين گونه تجهيزات در مقابله با اغتشاش های
داخلی کاربردی نمیتواند داشت.
شاه پيشنهاد میکرد که جواب
اين سؤال بايد پس از طرح موضوع در شورای امنيت ملی امريکا و تأييد رئيس جمهور مشخص
گردد. او میگفت: در گذشته بريتانيا مايل نبود که ارتش
ايران آن اندازه توانايی داشته باشد که حتی از عهده مقاومتی موقت در برابر هجوم
خارجی برآيد اما همين بريتانيا با تقويت ارتش ترکيه مخالفتی نمینمود.
در صورتی که بهنظر او عاقلانه نبود که ترکيه را تقويت
بکنند و ايران را در وضعی رها سازند که در مقابل هجوم شوروی نتواند دست کم تا
رسيدن قوای امريکا و انگليس مقاومت و پايداری نمايد. شاه متذکر شد که البته کوچک
کردن ارتش و محدوديت آن باعث تضعيف روحيه خواهد شد ولی میخواهد نظر
قطعی امريکا و بريتانيا را در اين باره بداند. او گفت: مصدق معتقد بود که ارتش
تنها برای تأمين نظم داخلی لازم است اما وقتی کنترل ارتش را بهدست
گرفت نتوانست نظر خود را اجرا کند زيرا که از مخالفت ارتشيان بيمناک بود و قضيه را
همين طور رها کرد.۱۴
سفير ملاحظات شاه را درباره ارتش بهواشنگتن
گزارش کرد. بايرود نيز آن را با سفير انگليس در امريکا درميان نهاد. نظر خود
امريکايی ها اين بود که بهايرانی ها
نبايد گفته شود که ارتش آن ها بهدرد مقاومت در
برابر حمله از خارج نمیخورد و تنها
وظيفه حفظ نظم در داخل را بر عهده دارد. انگليسی ها هم موافق بودند که اين مطلب را
نمیتوان آشکار و پوست کنده بهايرانی
ها گفت.۱۵
شاه از اين پس در هر فرصت بحث ارتش را با سفير
امريکا در پيش میکشيد و بر ديدگاه خود
تأکيد ميورزيد. واشنگتن در پاسخ سفير بهاو اطلاع داد
که برحسب تصميماتی که تاکنون در شورای امنيت ملی اتخاذ گرديده ارتش ايران نقش
دفاعی ندارد و تنها عهده دار تأمين امنيت و نظم داخلی است اما اگر هندرسن نظر
ديگری داشته باشد میتواند پيشنهاد کند تا
بررسی شود و در صورت تصويب بايد بودجه مناسبی برای آن در سال های آينده منظور
گردد.۱۶
يادداشت ها:
,ytiroirP .terceS poT .etatS fo tnemtrapeD
eht ot )yrreB( qarI ni rodassabmA ehT
.۱.۳۵۹۱ ,۷۱ tsuguA ,dadhgaB
۲. بهگزارش روزنامه
اطلاعات (۳۱ مرداد ۱۳۳۲) هشت فروند هواپيمای عراقی در بغداد از هواپيمای شاه
استقبال کردند و مراسم گارد احترام در برابر او برگزار شد. در ورود بهتهران
نيز سه فروند هواپيمای ايرانی بهپيش باز او
رفتند.
,tlevesooR timreK .۳narI fo lortnoC rof
elggurtS eht ,puocretnuoC :kroY weN( .۱۰۲
ترجمه فارسی نوشته کرميت روزولت را از غلامرضا
نجاتی، مصدق، سال های مبارزه و مقاومت (تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۷)، ج
۲، ص ص ۱۴۸-۱۵۰ نقل کرده ايم.
۴. برای تفصيل بيشتر بهمتن گزارش زير
از سفير امريکا مراجعه شود:
,narheT .tcaiN .terceS poT .etatS fo
tnemtrapeD eht ot )nosredneH( narI ni
rodassabmA ehT.۳۵۹۱ ,۳۲ tsuguA
۵. سند شماره ۳۵۶، گزارش سفير امريکا در لندن بهواشنگتن،
مورخ ۲۵ اوت ۱۹۵۳ (مجموعه اسناد وزارت خارجه امريکا، مجلد دهم).
,gnippaL nairB .۶ eripmE fo dnE ehT.۳۲۲ .p
)۵۸۹۱ ,.dtL gnihsilbuP adanarG :nodnoL(
,tlevesooR timreK .۷narI fo lortnoC rof elggurtS
eht ,puocretnuoC :kroY weN( .۷۰۲ .p
.)۹۷۹۱ ,lliH warGcM
,narheT .ytiroirP .terceS .etatS fo
tnemtrapeD eht ot )nosredneH( narI ni
rodassabmA ehT .۸.۳۵۹۱ ,۸۱ rebmetpeS
۹. روزنامه اطلاعات، مورخ ۳۱ مرداد اين خبر را جزو
وقايع پنجشنبه ۲۹ مرداد آورده است.
۱۰. حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (تهران:
مؤسسه مطالعات و پژوهش های سياسی انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۰)، ج ۱، ص ۱۸۳.
۱۱. سند شماره ۳۶۲ تحت عنوان "British
Memorandum, Persia Political Review of the
Recent Crisis"(يادداشت مربوط
بهدولت بريتانيا، بررسی سياسی بحران اخير
ايران) (مجموعه اسناد وزارت خارجه امريکا، مجلد دهم).
.ytiroirP .terceS .etatS fo tnemtrapeD eht
ot )nosredneH( narI ni rodassabmA ehT
.۲۱.۳۵۹۱ ,۸۱ rebmetpeS ,narheT
گزراش مورخ ۲۱ دسامبر ۱۹۵۳ هيأت برنامه ريزی شورای امنيت
ملی امريکا درباره ايران نيز يادآور میشود:
«تهديد کمونيست ها و گروه های مخالف ديگر همچنان
ادامه دارد. مشکل مصدق بايد حل شود. موقعيت زاهدی از سوی شاه در خطر است زيرا شاه
ذاتا نسبت بههر نخستوزير قوی سوءظن دارد. هر حکومت
غيرکمونيست ديگری هم بر سر کار بيايد با همين مشکلات دست بهگريبان
خواهد بود.»
.C .S .N yb licnuoC ytiruceS lanoitaN eht
ot tropeR A :narI sdrawoT yciloP setatS
detinU( ,srotidE ,senaN nallA dna rednaxelA hanoY .۳۵۹۱ ,۱۲ rebmeceD ]TCARD[ draoB gninnalP ,yrotsiH yratnemucoD A .narI
dnA setatS detinU ehT aciremA fo
snoitacilbuP ytisrevinU)۶۶۲ .p ,)۰۸۹۱(
.dibI .۳۱
,narheT terceS .etatS fo tnemtrapeD eht ot
)nosredneH( narI ni rodassabmA ehT
.۴۱.۳۵۹۱ ,۹۲ rebmetpeS
۱۵. زيرنويس گزارش مورخ ۲۹ سپتامبر ۱۹۵۳ سفير
امريکا، عطف بهتلگرام ۷۸۸/۹۱۶ ۲۹۵۳-۹/۵۵ (صفحه ۸۰۶ مجموعه
اسناد وزارت خارجه امريکا، مجلد دهم).
۱۶. اين مطلب در زيرنويس گزارش مورخ ۱۴ نوامبر ۱۹۵۳
سفير امريکا آمده، عطف بهتلگرام ۹۷۹
(صفحه ۸۳۱ مجموعه اسناد وزارت خارجه امريکا، مجلد دهم).