چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۳ - ۱۸ اوت ۲۰۰۴

به انگيزه سالگرد کودتاي 28 مرداد 1332

 

نيم قرن پيش ، دمکراسي نوپا و نيم بند ايران فنا شد!

نيم قرن بعد ، حاميان آن کودتا ، ادعاي دمکراسي خواهي ميکنند ؟!

 

 

آرش کمانگر

 

28 مرداد سالروز کودتاي خونيني است که منجر به سرنگوني دولت مصدق شد. پنجاه و يک سال پيش در چنين روزهايي باهمکاري مشترک آمريکا ، انگليس  و دربار پهلوي، ارتش خيابانهاي پايتخت و ديگر شهرهاي بزرگ ايران را به اشغال خود در آورد و با بسيج دستجات اوباش و جيره خوار به رهبري افرادي نظير شعبان بي مُخ، موجي از دستگيري مبارزان و فعالان سياسي را که اساساً به دو نيروي عمده آن دوران يعني جبهه ملي و حزب توده تعلق داشتند، براه انداخت. بدنبال اين کودتاي ارتجاعي و امپرياليستي ،هزاران تن از شريفترين انسانهاي اين کشور بزير شکنجه کشيده شده و شماري از آنها تير باران شدند که از ميان آنها ميتوان از دکتر فاطمي و خسرو روزبه ياد کرد. جناياتي که پنج سال پس از اين کوتا، با شکل گيري ساواک در سال 1337 گسترش بيشتري پيدا کرد و خفقان جهنمي را متجاوز از دو دهه بر کشورمان حاکم نمود.

اکنون در سالروز اين رويداد سياه، نواده گان همان کودتا، با بدست گرفتن بيرق " آزادي و دمکراسي" به سراغ مردم جوياي رهايي و به تنگ آمده از حاکميت جمهوري اسلامي، آمده اند و از ايشان ميخواهند که تاج و تختي را که در انقلاب 57 از کف داده اند، مجدداً به " سرورانشان" باز گرانند. آنان در اين کارزار گسترده، روي يأس مردم و البته نا آگاهي نسل جوان از وقايع تاريخي چند دهساله اخير ايران حساب باز کرده اند. و هر جا با روشنگري نيروهاي سياسي در مورد بيلان جنايتبار و خيانتبار خاندان پهلوي و مشخصاً کودتاي فاجعه بار 28 مرداد 1332 مواجه مي شوند، به بهانه " امروز فقط اتحاد" خواستار فراموشي تاريخي مردم مي گردند. اما چگونه مي توان چشم بر رويداد تعيين کننده اي در تاريخ کشور مان بست، در حاليکه ميدانيم چه نقش ويرانگرانه اي بر سرنوشت مردم ايران بجاي نهاده است. واقعه اي که بدون ترديد اگر رخ نميداد، در نقطه اي که اکنون قرار داريم نمي بوديم و مردم کشورمان مجبور نبودند در قرن بيست و يک، اسير يک رژيم مذهبي و قرون وسطايي شوند.

از انقلاب مشروطه بدين سو، قريب يکصد سال است که مردم ايران در جستجوي آزادي پنجه در پنجه استبداد افکنده اند.  آن انقلاب باتأسيس پارلمان و اعلام مشروط بودن قدرت شاه، قصد داشت با لگام زدن بر استبداد قاجاري، ايران را از گرداب عقب مانده گي و تحجر نجات دهد، اما درست زماني که قدرت سلسله فاسد قاجاريه در منتهاي ضعف و درمانده گي خود بود، استعمار با تشويق يک نظامي جوياي نام – يعني رضا خان مير پنج- کودتاي اسفند 1299 شمسي را سازمان داد تا براي هميشه دستاوردهاي آن انقلاب مردمي را به تاراج برد و مترسکي از آنرا در قالب يک مجلس فرمايشي و بزدل بجاي گذارد. اما درست زمانيکه در هنگامه جنگ جهاني دوم، انگليسي ها بدليل نزديکي رضا شاه به آلماني ها، او را از قدرت خلع و به تبعيد فرستادند، مردم جوياي رهايي بار ديگر با استفاده از فرجه بدست آمده، به توسعه جنبشهاي سياسي، اجتماعي و طبقاتي خويش همت گماردند. در جريان اين اعتلاي سياسي و عليرغم ميل محمد رضا شاه جوان و اربابان او بود که مردم توانستند ضمن ايجاد و گسترش احزاب سياسي و تشکلهاي سنديکايي خود، از اهرم انتخابات مجلس شوراي ملي براي فرستادن برخي از نماينده گان مترقي خود بهره جويند.

نماينده گاني که در اوضاع سياسي آنروز ايران توانستند بازتاب دهنده بخشي از خواستهاي مردم باشند. در جريان اين فرآيند سياسي بود که محمد رضا پهلوي بعد از تعويض پي در پي نخست وزيران فاسد و بي عرضه، مجبور شد تحت فشار مردم، از دکتر محمد مصدق براي تشکيل کابينه دعوت کند. مصدق پس از پذيرفتن اين مقام، ضمن احترام نسبي به آزادي بيان، مطبوعات و تشکل، موضوع کليدي پايان دادن به سلطه امپرياليسم بريتانيا بر منافع نفتي ايران را در سر لوحه کارهاي خود قرار داد، تلاشي که سرانجام و عليرغم مخالفت امپرياليستها منجر به ملي شدن صنعت نفت کشور شد. اين پيروزي بر دربار پهلوي خوش نيامد و آنها که آز افزايش محبوبيت مصدق در برابر شاه و نيز توسعه بيسابقه آگاهيهاي سياسي و اجتماعي مردم ايران به وحشت افتاده بودند، محمد رضا شاه را ترغيب به برکناري دکتر مصدق نمودند اما مردم با ريختن به خيابانها و بر پائي تجمعات اعتراضي در تيرماه 1331 شاه را وادار کردند که موقتاً دست به عقب نشيني بزند و مصدق را مجدداً بهمقام نخست وزيري برگزيند اين پيروزي مردم که باعث بر آشفتگي شاه شده بود، سبب گرديد که وي کشور را ترک کند تا به بهانه نابساماني اوضاع سياسي و اقتصادي ، دست دربار، ارتش و سازمانهاي جاسوسي آمريکا و انگليسي را براي طراحي يک توطئه شوم باز گذارد. اين محور بعد از ماهها بررسي و تدارک ، توانست ارتش را با سردمداري ارتشبد زاهدي وادار به محاصره  دفتر نخست وزيري و اعلام حکومت نظامي در 28 مرداد 32 بنمايند. کودتاچيان و اوباشان آنها عليرغم قّلت ناچيزشان، توانستند بدليل عدم آماده گي مردم در شهرها، عدم آگاهي دهقانان در روستاها ( که اکثريت بزرگ جمعيت کشور را تشکيل ميدادند) و ناتواني خيره کننده دو نيروي سياسي اصلي جنبش يعني جبهه ملي و حزب توده در سازماندهي مقاومت مسلحانه در برابر کودتاچيان، براحتي پيروز شوند. بخش اعظم جبهه ملي و از جمله خود مصدق بدليل سياستهاي مسالمت جويانه و مماشات طلبانه خويش، عليرغم در دست داشتن دولت نتوانستند تدابير پيشگيرانه و به موقعي را جهت بر هم زدن توطئه هاي پنهاني در بار سازمان دهند. سهم حزب توده نيز که در اپوزيسيون بود چندان کمتر از رهبران جبهه ملي نبود، چرا که اين حزب  فقط در تهران داراي شش هزار عضو بود که در ميان آنها صدها افسر و پرسنل ارتش و پليس وجود داشتند ، يعني کسانيکه بعيد بنظر ميرسد متوجه تحرکات پنهاني شماري از فرماندهان جيره خوار ارتش نشده باشند. البته سهم روحانيون مرتجع به رهبري آيت الله کاشاني نيز که در ماههاي پيش از کودتا در ضديت با مليون و توده ايها، به شدت به دربار نزديک شده بود نيز کم نبود . وي  و همپالگي هايش در تهران و ديگر شهرهاي يزرگ از نفوذ مذهبي خود در ميان اقشار ناآگاه مردم براي پيروزي دربار و اربابان خارجي آنها بهره فراوان جستند. به هر رو کودتاي 28 مرداد به يک دوره برزخي از حيات سياسي کشورمان يعني دوره 12 ساله بين تابستان 1320 تا تابستان 1332 پايان داد، دوره کوتاهي که عليرغم برخي فراز و نشيب ها ( از جمله قتل عام جنبش هاي ملي و حق طلبانه آذربايجان و کردستان در 1325) شاهد يک فضاي سياسي نيمه باز و شکوفايي احزاب ، اتحاديه ها و مطبوعات دگرانديش در ايران بوديم. بعد از اين کودتا بود که محمد رضا پهلوي با نمد مالي کردن هر چه بيشتر قانون اساسي مشروطه به افزايش روز افزون اختيارات فردي و ديکتاتورمنشانه خود پرداخت، ساواک را بر جامعه خفقان زده کشور حاکم نمود، مجلس شوراي ملي را از محتواي واقعي اش تهي و مجلس فرمايشي سنا را به آن متصل کرد و با اهرم "توشيح ملوکانه" راه را بر تصويب هر گونه لايحه دردسر زا بست. در همين دوره بود که رژيم پهلوي با تکيه بر درآمدهاي نجومي ناشي از " طلاي سياه" ( نفت) هم بر حجم ثروت خانواده گي خود و اليگارشي "هزار فاميل" افزود و هم با برنامه ريزيهاي اقتصادي غير اصولي و بدور از آينده نگري، کشور ما را در تمام حوزه ها به امپرياليسم جهاني به سرکرده گي آمريکا وابسته نمود. مجموعه اين سياست هاي خانمان برانداز و از جمله هجوم گسترده دهقانان تهيدست به محلات فقير نشين و حلبي آبادهاي شهرهاي بزرگ، ضمن به نمايش گذاشتن ابعاد عظيم نابرابريهاي طبقاتي، جامعه را از نيمه دهه 50 خورشيدي آبستن انفجارهاي اجتماعي نمود. از اينرو وقتي جنبش تهيدستان خارج از محدوده در سال 56 در تهران شروع شد و شب ها ي شعر کانون نويسنده گان ايران در انستيتو گوته، آسمان اختناق را شکافت، شاه و اربابانش تصور نمي کردند که در عرض يکسال بساط سلطنت برچيده شود. اما افسوس که مردم ستمديده کشورمان 25 سال پس از کوتاي 28 مرداد، بدليل ضعف آگاهيهاي سياسي دمکراتيک و طبقاتي و از جمله غيبت خيره کننده آلترناتيو هاي قدرتمند مترقي و چپ، عنان اختيار خود را به همپالگي هاي آيت الله کاشاني ها سپردند تا در کمتر از دو سال، جهنمي هولناکتر از سلطنت آريامهري را در قالب يک رژيم اسلامي متعلق به عصر شتر خواني بازسازي کنند.

رژيم پهلوي و اربابان خارجي اش سهم به سزايي در شکست مجدد مبارزات مردم داشته اند. رژيم سلطنتي بدليل سرکوب بيرحمانه سوسياليست ها و ساير روشنفکران لائيک و باز گذاشتن دست دهها هزار آخوند در مساجد و منابر، و امپرياليست ها بدليل ترس از انقلاب سوسياليستي ودر راستاي استراتژي کشيدن " کمربند سبر" (اسلامي) بدور اتحاد شوروي و از جمله ماهيت سرمايه دارانه و ضد کمونيستي آخوندها، نقش بسزايي در هموار کردن راه خميني و شرکاء بسوي تصرق قدرت سياسي داشته اند.

بدين ترتيب خاندان پهلوي دو بار مرتکب جرمي نابخشودني شده است : يکبار بخاطر کودتاي ارتجاعي عليه دولت ملي دکتر مصدق – که شانس بزرگ مردم کشورمان را براي برخورداري از يک دمکراسي نسبي سوزاند- و بار ديگر بدليل هموار کردن راه قدرتگيري مذهبيون مرتجع، کشور ما را قرنها به عقب برد و در منجلات خفقان ، بربريت و فلاکت اسير کرد. اکنون نيز که جمهوري اسلامي در بحراني مزمن دست و پا ميزند و خواست سرنگوني اين نظام جهنمي بيش از هر زمان ، در ميان توده هاي وسيع مردم هوادار پيدا نموده است، بازمانده گان کودتاي 28 مرداد و دربار پهلوي، با حمايت هاي سياسي، مالي و تبليغاتي خارجي، مجدداً خواب احياي حاکميت موروثي و اشرافي را مي بينند ، منتهي چون " گفتمان دمکراسي" به يکي از جاذبه هاي اصلي صحنه سياسي کشور تبديل شده، حضرات نيز " دمکرات" شده اند و از شعارهايي چون:  " شاه قرار است سطلنت بکند و نه حکومت" و " انتخابات يا رفراندم عمومي براي تعيين نوع نظام" سخن مي گويند، اما نمي گويند نيم قرن پيش زماني که مصدق حتي کمتر از اين مطالبات را بر زبان رانده بود، چرا سرنگون شد و کشور ما را به روز سياه نشاندند؟ اين حضرات حتي تا امروز حاضر نشده اند براي فريب مردم هم که شده، ذره اي انتقاد از عمل فاجعه بار خود صورت دهند. خود ارباب در دوره رياست جمهوري کلينتون ، به گونه اي شرمگينانه از دخالت آمريکا در کودتاي 28 مرداد و سياست هاي بعد از آن پوزش طلبيد، اما آقاي رضا پهلوي و شرکاء حتي در اين حد سمبليک نيز حاضر به عذرخواهي از مردم شريف ايران نيستند؟!

آنها روي ضعف حافظه تاريخي مردم سرمايه گذاري کرده اند. خصوصاً اکثريت جوان سکنه کشور. فراموش نکنيم که دو سوم از جمعيت ايران در زير سي سال بسر ميبرند، يعني نه تنها خاطره اي از کودتاي 28 مرداد و عواقب فاجعه بار آن – نظير : ساواک، اختناق، شکنجه و وابستگي تمام عيار به آمريکا و غيره- ندارند، بلکه اکثراً حتي در دوره پاياني حکومت محمد رضا شاه نيز زندگي نکرده اند. همين پارامتر يعني بي اطلاعي و يا عدم آگاهي از رويدادهاي تاريخي کشورمان است که سبب مي شود در غياب يک آلترناتيو راديکال- دمکراتيک ، سلطنت طلبان به مدد چندين راديو و تلويزيون 24 ساعته و ماهواره اي ، بطور روزانه مردم و جوانان جوياي رهايي در داخل ايران را مورد خطاب قرار دهند تا به خيال خود  از صفوف آنها براي مارش ارتجاعي خود بسوي کاخهاي شاهنشاهي يارگيري نمايند. به همين خاطر احتمال شکست مجدد مبارزات عادلانه مردم همچون انقلابات و نهضت هاي صد ساله اخير ايران بار ديگر خود نمايي مي کند. به همين خاطر دفاع قاطع از اهداف بزرگ و ديرينه مردم کشورمان: آزادي، استقلال و عدالت اجتماعي و نيز حاکم کردن " گفتمان دمکراسي" بر صحنه سياسي کشور براي واکسينه کردن خود و اکثريت ستمکش جامعه در برابر انواع آلترناتيو ها و نيروهاي ضد دمکراتيک که به حق حاکميت بي چون و چراي مردم باور ندارند، يکي از وظايف عاجل همه نيروهاي مترقي و چپ و دمکرات محسوب مي شود. براي اين منظور يعني بي بديل و بي رقيب کردن "گفتمان دمکراسي"، بايد آستين ها را براي ارتباط و تمام گسترده با مردم کشورمان بالا زنيم، تدارک براي سازماندهي يک رسانه عمومي کلان و دمکراتيک که ميليونها  نفر به آن دسترسي داشته باشند، ابزارمهمي براي تحقق اين مهم است، باشد که اين وظيفه خطير جدي گرفته شود و در سايه همکاري همه نيروها و افراد دمکرات و آزاديخواه، جامه عمل بخود بپوشد!

 

                                                        اوت 2004