ديگرانی خود را « ديگر » خوان !
محمد
ايل بيگی
1 / س ... ل ... ا ... م !
يکی
گفت : س ... ل... ا... م !
و من
گفتم : صدها و هزاران سلام !
يکی
گفت : بدرود !
و من
گفتم : هرگز !
يکی
پرسيد : « خايه در تنبان داری ؟ »
و من
جواب دادم :
-
دارم ، اما برایِ چه ؟
برایِ
چون ديگران شدن ؟
برایِ
تحملِ خواری ؟
برایِ
خودنمائی ؟
تنها
برایِ « اين » در « آن » کردن ؟
و
محبت ندادن ؟
نه و
نه !
ندارم
!
من
-
هرآنچه را که کم يا بيش دارم - ،
تنها
و تنها با محبت می توانم بدهم ؛
و نه
به زور و تزوير
و نه
آنکه بگويند :
-
خايهء تحملِ خواری را دارد !
2/ ريا
جوانيم
را بی ديگران گذراندم
و
نشناختم ( انگار دارم غيب می گويم ! )
ريا
را
و پيريم
را دارم سر می کنم باديگران
و ريا
ست که تاب و توانم را
دارد و
دارد می گيرد !
3 / « انسانِ
اجتماعی »
خود
را « انسانِ اجتماعی » می دانند
و در روابطِ
شخصیِ شان حيوانگرند
«
اجتماعی » اند ؟
- که
حيوانگريِ شان بيش از انسانيت !
4 / سفر
« سفر
آدم را پخته می کند »
آدم
را از ديگرانی
-
که تمامِ دروغ اند - ،
دور
می کند
و سفر
آدم را به آدميت می رساند ؛
- و
بدور می کند از ناپاکی و ناپاکان .
5 / اينی ؟
من
- شايد -
نه
آنم که می نمايانم ؛
و تو
اما آنی که می نمايانی ؟
6 / خود بودن
باشيم
و بنمايانيم آنی که هستيم
-
و نه آنی که « خواهيم » بنمايانيم ؛
خود
بودن
-
اگرچه سخت ترين است - ،
اما ،
تنها نشانه ايست از آدميت .
7 / دروغ
دروغ
-
اگرچه ويرانگر ديگرانست - ،
اما
دروغ
ويرانگرِ
خود هم هست .
8 / شهامت
شهامت
بايد داشت و
گفت -
بی ريا - ،
هرآنچه
که در دلِ تنگ است
- بی
زخمی به ديگران .
9 / تزوير
تزوير
نشانی ست از « انسانی »
که
به
راست گوئی عادت نکرده است .
10 / جرات
جرات
، نه خراب کردنست ؛
-
که سازندگی ست .
11 / پشيمانی
پشيمانی ، نه گفتنِ
:
-
ديگر نخواهم کرد !
که گفتنِ :
- زجر ديگر نخواهم داد ؛
و تمامِ زجرهایِ دنيا برمن باد !
12 / دوست داشتن
دوست داشتن
نه به « گفتن » است ؛
-
که به « داشتن » است .
24 ژوئيه 04