گفتوگوي
كوتاهِ آرش با ف. تابان، مسئول سايت اخبار روز
تعيين کننده اين
است كه جمهوري اسلامي برود..
آرش:
آقاي تابان، ضمن تشكر از اين كه وقت خود را براي اين گفتو گوي كوتاه در اختيار
ما قرار داديد، شما كه از شركت كنندگان همايش برلين بوديد، آيا امكان دارد نظرتان
را در مورد «اتحاد جمهوري خواهان» و بخشي از جمهوري خواهان لائيك، كه اولين نشست
خود را در پاريس برگزار كردند، براي خوانندگان ما بيان كنيد؟
ف.تابان: البته من شرکت فعالي در رابطه با جمهوري خواهان در حال حاضر ندارم و بيشتر
دورادور و از نظر سياسي مواضعشان را تعقيب ميکنم.
فکر ميکنم بهتر باشد اول از خود کنفرانس برلين ارزيابيام را بدهم. با توجه به تدارکات، و استقبالي که در مراحل اوليه از اين حرکت صورت
گرفت اين کنفرانس ميتوانست موقعيت مهمي ايجاد کند، مي توانست گام مهمي به سمت تشکيل جبهه جمهور خواهان در ايران بردارد ولي اين موقعيت تا حدود زيادي در همايش برلين از بين رفت. يعني ما در آن جا شاهد بوديم اکثر تصميم گيريها در سمت فکر معيني صورت گرفت و آن حالت جبههاي و
اين که جمعي از گرايشات مختلف وجود دارد که اگر مي خواهند موفق شوند بايد به صورتي عمل کنند که برآيندي از اين گرايشات
باشد، ديده نمي شد. تصميمات با کمک آراء گرفته شد. و اگر با همان اصطلاحات شناخته
شده بخواهم بگويم، چون بخش بزرگي از طيف چپ جمهوري خواهان
در آنجا حضور نداشت، در هر رأي گيري
مشخص بود که اين فکر بازنده است. متأسفانه اين سيستم پيش
رفت. شايد بهتر بود اگر گردانندگان اين حرکت ميخواستند
در جهت شکل گيري جبهه پيش بروند مناسبات جبههاي
را رعايت ميكردند، و اين نشد. بحث جدياي هم آنجا مطرح شد ولي سيستم تصمصم گيري سيستم حزبي بود.
آرش: آيا فکر مي کنيد علت گرايش به سمت
يك فکر مشخص، دليل خاصي داشت؟
ف.تابان: دليلش حضور عددي بيشتر اين فکر در آنجا بود. ولي به نظر من مسئولين اين فکر
اگر درصدد اين بودند که جبهه اي را با گرايشات مختلف گردهم بياورند بايد نمي بايد تلاش مي كردند که تمام مصوبات در جهت يک فکر پيش
برود. در مورد چند موضوع مهم اين کار شد. چه در مورد انتخابات و چه در مورد مسائل سياسي. مجموعهي مصوبات، مصوبات يک جبهه سياسي
که حاصل توافق باشد؛ نبود مصوباتي بود که با اکثريت
آرايي که يک جريان در اختيار داشت، تصويب شد. هر کدام از سند ها نظير سند ديدگاه
ها يا سند سياسي که تصويب مي شد يک عده را از اين جلسه دور ميکرد.
من با
اين هدف بيانيه اول را امضاء کردم که فکر مي کردم ما ميخواهيم يک جنبش سياسي تشکيل دهيم و اين به اين معني نيست که ما ميخواهيم در مورد مسائل مختلف، از جمله مسائل ملي و يا جهاني ديدگاه مشترکي داشته
باشيم. اين اصلا امکان پذير نيست.
ولي حركت به اين سمت رفت. اين از موارد محدود کننده
شد. شوراي مرکزي انتخاب شد، تشکيلاتي انتخاب شد و در مجموع به انتظارات
پاسخ نداد.
آرش:
به نظر من نيرويي كه شركت كرده بود از قابليت بالايي برخوردار بود. بخشي ار
كادرهاي جنبش سياسي خارج بود كه براي اولين بار گردهم آمده بودند. ولي انتظاري كه
اكثريت شركتكنندگان داشتند برآورده نشد. حتا كساني كه بيانيه را امضاء كرده بودند
اظهار نااميدي ميكردند. شما امروز وضع اتحاد جمهوري خواهان را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
ف. تابان: از نظر سياسي، همان بحث هاي کنفرانس در بيرون هم دنبال شد. شرايط البته کمي
تغيير کرد. گرايشاتي که در کنفرانس بود الان هم هست. به هر حال در جمهوري خواهان
هم همان بحث هايي است که در سطح جنبش مطرح است.
اين که جمهوري
خواهان بايد در چه جهتي حرکت کنند. به نظر مي آيد که سه نظر مطرح
است: يک فکري که کماکان در چارچوبه نظرات اصلاح طلبي حکومتي ايران حرکت مي کند و
از شعار اصلي خودش را انتخابات آزاد قرار داده است. گرايشات ديگر اما بعد از
انتخابات اخير مجلس بيشتر تقويت شده اند و معتقدند بايد تحولات راديکالي در جامعه
صورت بگيرد. اين فکر در شعارهايي مثل تغيير قانون اساسي، برگزاري رفراندم و... تجلي
مي يابد.
به نظر من امکان اين هست که
توافق هايي در درون اتحاد جمهوري خواهان صورت بگيرد و هم چنين با طيف هاي وسيع تري که در اين اتحاد هم نيستد نزديکي هايي به وجود بيايد. از
نظر مسائل داخلي و تشکيلاتي همان طور که گفتم من در جريان مسايل اتحاد جمهوري
خواهان نيستم ولي مي دانم که شوراي مرکزي تشکيل شده به طور عمده بازتاب همان گرايش
عمدهي کنفرانس است
که بيانگر تنها يک فکر در جنبش است و اين خود ضعف بزرگي
است. يک چنين ترکيبي نمي تواند نماينده نيروي جمهوري خواهان در ايران باشد.
آرش:
بخشي از جناح چپ سازمان فدائيان اکثريت با جمهوري
خواهان لائيك پاريس نزديکترند و همکاري هم مي کنند. نظر شما راجع به اين بخش از جمهوري
خواهان چيست؟
ف.تابان: اول اين را بگويم که به نظر من هر اتحادي، هر حرکتي که در جهت جمع شدن و اتحاد
نيروهاي جمهوري
خواه باشد مثبت است و
بايد از آن استقبال کرد. تفاوت زيادي بين پاريسيها و برليني ها نمي بينم. فکر مي کنم هر دو هدف واحدي را دنبال ميکنند. يک سري تاکتيک ها و ويژگيها هست که بين آنها
تفاوت ايجاد ميکند: يکي تاريخچه نيروهاي تشکيل دهنده آنهاست. دوم، نگرشهايي که به مبارزه سياسي دارند. گرايش پاريس در مجموع گرايش راديکالتري را بازتاب مي دهد و در برلين گرايش اصلاح طلب
تسلط داشت. گرايش برلين سياسيتر عمل ميکند. در پاريس وجه آرمان خواهيشان قوي است. ولي اينها بايد در مرحلهاي دور هم جمع شوند. در واقع
من اگر بخواهم به عنوان يک ناظر، انتقادي داشته باشم، اين
انتقاد به هر دو جريان است. برلينيها خيلي پراگماتيستي عمل مي کنند. در مورد پاريسيها بايد بگويم كه خصلت اين جريان در اين است که بيشتر سياست را قرباني ايدهآلها و آرمانها کرده. از اين نظر توانسته از آرمانهاي چپ بيشتر دفاع کند و اين كار خوبي است اما کمتر موفق بوده در عرصه سياست فعاليت جدي بکند و ابتکار عملي نشان دهد.
مطلوب اين است که در ضمن حفظ آرمانهاي چپ ما بتوانيم اين آرمانها را سياسي کرده و
آنها را وارد جامعه بکنيم. مجموعه اين دو جريان چه بسا بتوانند اين ضعف را جبران
بکنند و بتوانند يک نيرويي بسازند که ما در جامعه
به آن نياز داريم.
آرش: پيشنهاد مشخصي براي اين که دو گروه به هم نزديک شده و با هم همکاري کنند داريد؟
ف.تابان: يک نکته را نبايد فراموش کنيم و آن اين
است که در عرض اين 5-6 سال شکاف بزرگي به
دليل وقوع جنبش اصلاحات دوم خرداد در ميان نيروهاي اپوزيسيون ايجاد شد. اين شکاف
به دليل شکست جريان دو خرداد تا حدوي ترميم شده و به همان ميزان هم زمينه عيني
نسبتاً مناسبي براي نزديکي طيف هاي مختلف جمهوري خواه ايجاد شده است. ما حدود 4 سال
پيش نمي توانستيم اين بحث را بکنيم که آيا مي توان طيفهاي
مختلف را دور هم جمع کرد يا نه. اما الان
تا حدودي زمينههاي اختلاف از بين رفته است و مي توان اين بحث را مطرح کرد. نقش و جايگاه اين
دو جريان و عملکرد آن ها در اين سال ها روشن است. نبايد فراموش شود که کدام گرايش
در اين چند سال حقانيت داشته و کدام گرايش به اشتباه رفته. اين مسئلهاي است که بايد در نظر گرفت، اما اين نمي تواند مبناي برخوردهاي امروزي باشد.
نظرات مبني بر اصلاحات از درون حاکميت منزوي شده است. جناحي در جمهوري خواهان که
سياست خود را بر اساس اين تغييرات متکي ساخته بود، از بين
نرفته اما در ضعيفترين موقعيت است. يعني شرايط براي يک اتحاد حول خواست هاي دموکراتيک و واقعي، براي کنار گذاشتن رژيم اسلامي و
استقرار يک جمهوري دمکراتيک مناسب شده است. در جامعه ما اين انديشه، از توانايي زيادي برخوردار است. در مقايسه با 6-7 سال پيش، اميدواري ها نسبت به حکومت از بين
رفته و براي اولين بار در طول تاريخ 25 ساله جمهوري اسلامي، تفکرهاي داخل و خارج خيلي به هم نزديک شدهاند. اينها زمينههاي مناسب است. حال اين که رهبران سياسي و مسئولين سازمان هاي سياسي بتوانند از اين موقعيت
استفاده بکنند بحث بسيار مهمي است. تنها شکل گيري چنين اتحادي است که مي تواند
جامعه ما را از چشم اندازي که در مقابلش است
نجات بدهد.
امروز موضوع اتحاد موضوع مهم و ملموسي شده و بايد از آن استفاده مناسب را کرد. من اگر براي
گرايشات مختلف پيشنهادي داشته باشم اين است که ما بايد بياييم
بر سر حدود مورد قبول جامعه توافق کنيم. اين حدود امروز اين نخواهد بود که نظام سياسي
بعد از حکومت را چگونه مي بينيم. نظرمان راجع به دمکراسي چيست؟ حتا شکل تحول به چه
نوعي خواهد بود. حتي اين بحث که تغيير قانون اساسي يا برگزاري رفراندم بايد شعار اصلي
باشد، در اين شرايط نبايد به شرط اتحاد تبديل شود. زيرا راجع به هر يک از اين
مسائل جبهه گيريهايي خواهد بود و موضوع نزديکي و اتحاد
را دشوار و شايد هم ناممکن مي کند. آن مواردي که جامعه ما امروز پذيرشش را دارد و
روي آن ها اتفاق نظر وسيعي فراهم آمده است، يکي اين است که حکومت موجود يک حکومت
استبدادي مذهبي است و بايد از بين برود يا برکنار شود. يکي هم اين است که ما جمهوري
خواهان خواهان يک جمهوري دمکراتيک و لائيک هستيم. اين دو
موضوع، محورهاي يک اتحاد گسترده در جامعه ماست ما و جمهوري
خواهان همين ها را بايد مبناي گفتگو و نزديکي قرار دهند. بحث هايي که اکنون مطرح
هست مثل اين که شعار عمده جمهوري خواهان بايد
تغيير قانون اساسي باشد و يا رفراندم و اگر رفراندم است بايد رفراندم تغيير قانون
اساسي باشد يا تعيين نظام، اينها نمي تواند هيچ کدام شرط اين اتحاد باشد، زيرا در مورد آن ها نظرهاي
مختلفي وجود دارد. شرط اين اتحاد ميتواند همين باشد که
تشکيل اين اتحاد با هدف تغيير حکومت و استقرار جمهوري دمکراتيک صورت گيرد و همگان
را دور خود جمع کند. بحث هاي ديگر ميتواند بين طيف هاي
مختلف ادامه داشته باشد اما تعيين کننده نيست. تعيين کننده اين است كه جمهوري
اسلامي برود اما تعيين کننده نيست که از راه رفراندوم برود يا از
راه تغيير قانون اساسي. از اين نظر بايد روي چنين مبنايي توافق کرد.
مسئوليت بزرگي است بر دوش
رهبران سياسي که به اين خواست پاسخ داده و جبهه دموکراسي و جمهوري را ايجاد کرده و
آن را به عنوان آلترناتيو حکومت اسلامي به جامعه ايران و جهان معرفي کنند
*****