پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۳ - ۲۲ ژانويه ۲۰۰۴

جمهوري‌،

اما بر کدام پايه؟

 

فريبرز سنجري

 

 

اين روز ها "جمهوري خواهي" در صفوف بخشي از اپوزيسيون جمهوري ا سلامي ارج و منزلت ويژه اي يافته است و يکسري از نيروها البته با مواضع گوناگون سياسي در تلاش اند تا زير پوشش طرفداري از جمهوري هويت و تعيّن نويني به خود بدهند. اما برافراشتن پرچم جمهوري کمک بزرگي به هويت يابي يک نيروي سياسي نميکند. اولاً: تاکنون غالب نيروهاي مخالف جمهوري اسلامي با طرفداران سلطنت به مثابه نيروئي ماهيتاً سرکوبگر و متکي به امپرياليستها مرزبندي روشن و مشخصي داشته اند. ثانياً: سلطنت طلبان کماکان بخش کوچکي از مخالفين رژيم حاکم را تشکيل مي دهند و اخيرا نيز تغييري در اين وضع به وجود نيامده است که بتوان گفت برافراشتن پرچم جمهوري با توجيه لزوم مرزبندي مجدد با سلطنت طلبان انگيزه واقعي اين نيروها را تشکيل مي دهد. ثالثا: خيلي از کساني که امروز با "جمهوري خواهي" در صدد هويت دادن به خود برآمده اند پيش از اين نيز بالاخره با هر درکي طرفدار نوعي جمهوري بوده اند. اما اگر هم  به هر حال جمهوري خواهي را نوعي هويت در مقابل سلطنت طلبي بخوانيم مسئله مهمتر آن است که بايد ديد که چنين نيروهائي با جمهوري اسلامي چه مرزبندي براي خود قائل اند. از قرار تاکيد بر "لائيک" و "دمکرات" بودن جمهوري مورد نظر تلاشي است در همين راستا؛ يعني جهت مرزبندي با رژيم سرکوبگري که همه جنايات خود را زير پوشش مذهب توجيه مي نمايد. اما واقعيت آن است که چنين مرزبندي اي تفاوت هاي محتوائي را روشن ننموده و صرفا بر برخي اختلافات شکلي تأکيد دارد.

در طيف نيروهاي جمهوري خواه همانطور که گفته شد نيروهائي با مواضع گوناگون سياسي قرار دارند در نتيجه براي جلوگيري از هرگونه خطاي احتمالي بايد تفاوت هاي غيرقابل انکار اين نيروها را نيز مورد توجه قرار داد. در اين طيف کساني قرار دارند که آنقدر زيادي!! جمهوريخواه هستند که حتي جناح هاي دروني "جمهوري اسلامي" يعني "خودي" هاي رژيم "ولايت مطلقه فقيه" را نيز جزء طيف خود قرار ميدهند و به همين دليل هم جمهوريخواهيشان بيشتر لفافهايست جهت همکاري با جناح هاي دروني رژيم مثل جمهوريخواهان "همايش برلين" که در جريان نشست خود در برلين حتي حاضر نشدند افتضاح انتخاباتي مجلس هفتم را تحريم نمايند. اينها در شرايط همسايه شدن امريکا با ايران در شرق و غرب کشور، مدعياند که زير پرچم جمهوري خواهي دارند خود را براي ورود به "بازيهاي بزرگ"(1) آماده ميسازند و مثل گذشته نميخواهند در "جويبارهاي کوچک"(2) شنا کنند!! روشن است که مخاطب اين سخنان قدرتهاي امپرياليستي از جمله دولت امريکا ميباشد که عربدههاي جنگ طلبانهاش فضاي منطقه را اشباع نموده است. اما در حال حاضر ظاهراً اينها سرنوشت خود را به تحولات دروني رژيم گره زدهاند و از جمله به سياستهاي "جبهه مشارکت اسلامي" چشم بستهاند و روشن است که نيروئي که آيندهاش را به تحولات دروني رژيم، آنهم رژيمي که تا حد غيرقابل وصفي مورد نفرت و خشم توده هاست وابسته نمايد، در عمل نشان ميدهد که هنوز هم در همان "لجنزار" قبلي شنا ميکند و تنها ياد گرفته است که روي اسب بازنده شرط بندي کند. بنابراين توسل به جمهوريخواهي اين نيروها نيز تغييري در هويت و ماهيت واقعي آنها نميدهد.

در اين طيف همچنين کساني قرار دارند که آنقدر غلظت دمکراسي خواهي شان زياد شده که حتي در طيف نيروهاي سرکوبگر سلطنت طلب هم دنبال نيروهاي دمکرات مي گردند!! مثل طرفداران منشور 81 که تحت عنوان اينکه بايد پرچمدار جبهه آزادي و دمکراسي بوده و صرفاً بر جمهوري خواهي تأکيد ننمود، راه سازش با سلطنت طلبان را باز ميگذارند. آنها در حاليکه خود را جمهوريخواه ميدانند با تأکيد بر امکان سازش و همکاري با سلطنت طلبان عملاً بر روي تناقض آشکار اين دو مقوله به مثابه دو شکل کاملاً متفاوت حکومتي پرده ميکشند.

در طيف جمهوري خواهان البته نيروهائي هم هستند که نميخواهند "اشتباهات گذشته" را در "اشکال ديگر" تکرار کنند. اين نيروها خواهان "برچيده" شدن جمهوري اسلامي و "استقرار و نهادينه شدن دمکراسي" در ايران مي باشند. مثل طرفداران سمينار پاريس که از گذشته آموخته اند که تغيير "رژيم استبدادي" بايد با روشن شدن "رژيم جايگزين" توأم باشد پس بر "جمهوري دمکراتيک و لائيک" مبتني بر "پلوراليسم" تأکيد مي کنند. شايد اين هم نوعي درسگيري!! از گذشته باشد. اما همين نيروها که مدعياند نميخواهند "اشتباهات گذشته" را تکرار کنند، اتفاقاً يکي از مهمترين درس هاي قيام بهمن را ناديده مي گيرند: تجربه اين قيام به روشني نشان داد که مسئله اصلي، نه تغيير شکل حکومتي از سلطنت به جمهوري، بلکه روشن نمودن محتواي واقعي حکومت جانشين و آگاهي بر اين امر است که بدون نابودي قطعي نظام ظالمانه حاکم (سيستم سرمايه داري وابسته) آزادي و دمکراسي دست نيافتني است و تغيير فلان شکل حکومتي و جايگزيني آن با شکل ديگر تا زمانيکه سيستم تغييري اساسي نکرده باشد جز به معناي تداوم ديکتاتوري در قالبي ديگر، معنائي نخواهد داشت.

اگراين کاملاً درست است که نيروئي که هدف خود را سرنگون ساختن جمهوري اسلامي قرار داده، الزاماً بايد حکومت جايگزين را نيز روشن سازد. اما بدون روشن کردن بنيان هاي اقتصاديي که حکومت جايگزين بر اساس آن شکل خواهد گرفت ما با شکلي از حکومت فرضي مواجهايم که تکيه گاهش معلوم نيست و به همين دليل هم هيچ تضميني جهت تحقق وعدههائي که در صورت قدرتگيري آن قرار است متحقق شوند وجود نخواهد داشت.

بنابراين اگر ميخواهيم حکومت جايگزين جمهوري اسلامي، مثل هر حکومت ديگري، بر روي پايههاي مناسبات اقتصادي– اجتماعي معيني ايستاده باشد بايد با صراحت و شجاعت اعلام کنيم که اين رژيم بر بنياد چه مناسبات اقتصادي شکل گرفته و قرار است حافظ منافع چه طبقاتي باشد.

در شرايطي که نظام اقتصادي – اجتماعي حاکم بر ايران سرمايه داري وابسته به امپرياليسم ميباشد که کشور ما را به جزئي ارگانيک از نظام امپرياليستي جهان تبديل کرده است، جمهوري خواهان ما بايد روشن سازند که آيا قرار است جمهوري مورد نظر آنها بر بنيان همين نظام شکل بگيرد و به مثابه حافظ همين نظام ظالمانه هدايت ماشين دولتي را بر عهده گيرد يا نه بر عکس ميخواهند جمهوري مورد نظرشان بر خرابه هاي اين نظام انگلي شکل گرفته و تخريب کننده قطعي همه آن مناسبات و روابطي باشد که هر لحظه ظلم و ستم و استثمار را بازتوليد مي کند و در جهت ساختمان نظامي نوين وعادلانه گام بردارد که هدف اصلي اش محو ستم و استثمار و کسب رهائي و سعادت انسان باشد. اگر قرار بر حفظ همين نظام موجود که در ظالمانه بودنش کمتر کسي شک دارد باشد آنگاه جمهوري خواهان ما اولا: نشان ميدهند که باز هم دارند "اشتباهات گذشته" شان را به شکل ديگري تکرار ميکنند و ثانيا: بايد با شرمندگي توضيح دهند که چگونه قرار است با حفظ نظام سرمايه داري وابسته در ايران، "حاکميت مردم" و "آزاديهاي بي قيد و شرط" سياسي و دهها مطالبه برحق ديگر متحقق گردد و اساسا چرا اين نظام در طول حيات طولاني خود به برقراري دمکراسي تن نداد و به وحشيانه ترين شکلي به سرکوب هر حرکت و خواست دمکراتيک برخاست؟ آيا تجربه سلطنت و جمهوري اسلامي به مثابه حافظين همين نظام به اندازه کافي گويا نيست!؟

در شرايطي که تجربه سالهاي طولاني مبارزات مردم ما نشان داده که بدون سرنگوني سلطه امپرياليسم و نظام سرمايه داري وابسته حاکم امکان برقراري دمکراسي و دستيابي به آزادي وجود ندارد، آنگاه بايد ديد که چرا جمهوريخواهان ما عملا اين تجربه خونين را ناديده گرفته و به اين وسيله خاک به چشم مردم مي پاشند.

واقعيت اين است که با شکست سياستهاي فريبکارانه خاتمي که برخي از سردمداران رژيم از آن به عنوان "پروژه کلان اصلاحات" نام مي بردند، کساني که تا ديروز به معجزه اين امامزاده چشم دوخته بودند و عملا در همين بساط بازي ميکردند، ناگهان خود را در ميانه ميدان شعارها و فريادهاي اصلاح طلبانه و تبليغ امکان پذيري اصلاح جمهوري اسلامي، خلع سلاح شده ديدند. پس با زيرکي ويژه خويش پرچم جمهوري را برافراشتند و هر دسته اي، اين جمهوري را با صفتي مشخص نمود: از جمهوري"مطلوب عموم" تا جمهوري "لائيک" و "دمکرات" که قرار است به مثابه سلاحي آتشين!! از سنگر سرد و رسواي مماشات طلبي هاي سابق دفاع نموده و راه را براي سازشکاريهاي آينده هموار سازد.

جهت جلوگيري از هرگونه سوءتعبير احتمالي، ضروري است تأکيد کنم که البته نيروهاي چپ راديکال و انقلابي که هنوز بر باورها و آرمانهاي سوسياليستي خود تأکيد دارند نيز خواهان استقرار جمهوري در فرداي سرنگوني رژيم جمهوري اسلامي هستند. اختلاف آنها با نيروهائي که بر شمرده شد، نه در اين امر  بلکه در اين نکته است که آنها بنياد و شالوده اقتصادي جمهوري مورد نظر خود را از توده ها پنهان نمي سازند. آنها علنا اعلام مي کنند که خواهان نابودي قطعي نظام سرمايه داري وابسته حاکم مي باشند و از تجربه شکست  قيام بهمن اين درس خونين را با برجستگي مورد تأکيد قرار ميدهند که بدون نابودي نظام اقتصادي حاکم، بدون نابودي بوروکراسي و ارتش موجود؛ تغيير رژيم ها به برقراري آزادي و دمکراسي وعدالت اجتماعي نمي انجامد. اگر نمي خواهيم تجربه سرنگوني سلطنت و استقرار جمهوري اسلامي به مثابه رژيمي جنايتکارتر و سرکوبگرتر باز هم تکرار شود، بايد بکوشيم سرنگوني اين رژيم به نابودي کل سيستم حاکم گره زده شود و مردم در طي مبارزه براي سرنگوني رژيم جمهوري اسلامي، جهت نابودي نظام سرمايه داري وابسته حاکم بپاخيزند.

به اميد آنروز.

پاورقي ها:

1 و 2) از سخنراني بابک امير خسروي در همايش برلين.