چهارشنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۳ - ۲۰ اکتبر ۲۰۰۴

با ياد آن همه جانهاي بي قرار

متن سخنراني " رضا نجاتي"

از بازمانده گان قتل عام  67 در مراسم يادمان جانباختگان در تورنتو

 

 

 

  باتشکر از حضار محترم و برگزار کنندگان مراسم گراميداشت ياد و خاطره گردن فرازاني که به دست حکومت فقها به خاک افتادند.

همانطور که ميدانيم قتل عام زندانيان سياسي، هر چند اولين و آخرين کشتار مخالفان سياسي در رژيم استبدادي وضد دمکراتيک جمهوري اسلامي نبود، اما خشن ترين و ظالمانه ترين چهره  نماي يک فاشيسم مذهبي بود که به زنداني و شکنجه کردن مخالفان سياسي و عقيدتي اکتفا نکرده. آنان رااعم از اين که در انتظار محاکمه بودند ، يا به حبس محکوم شده بودند و يا حتي دوره محکوميتشان را به پايان برده و بلاتکيف در زندان نگه داشته ميشدند، به جرم پاينبدي به نظر سياسي خود يا مسلمان بودن در عرض چند هفته به فجيح ترين شکلي قتل عام کرد.

رژيم جمهوري اسلامي که از ابتداي به قدرت رسيدن، هيچگونه حقوق به رسميت شناخته شده مردم ايران را رعايت نکرده است ، طبيعي است که با نيروهاي سياسي داخل زندان به مراتب سبعانه تر و با خشونتي لجام گسيخته تر برخورد خواهد کرد. اين افسار گسيختگي و عدم رعايت حداقل حقوق انساني افراد در بند، تمامي مراحل زندگي فرد دستگير شده را در بر ميگرفت.  به طور مشخص، نحوه دستگيري افراد به شکل آدم ربايي صورت ميگرفت. هيچکدام  از دستگيريها با حکم و اعلام آن به متهم صورت نگرفته بود.

بعد از سال 62 (1983) افراد را به اتهام  مواد مخدر يااعمال منافي عقت دستگير کرده و با اين اتهام تمرکز و تسلط فرد دستگير شده را به هم ميريختند . من ساعت 8 صبح از خانه بيرون رفتم، منتظر تاکسي بودم که يک ماشين شخصي مرا به عنوان مسافر سوار کرد. چند قدم جلوتر شخص ديگري دست بلند کرد( ظاهراً مسافر) بعد از مقداري طي مسير، ناگهان راننده عنوان نمود که : خوب مواد مخدر هم که مصرف ميکني. در اول تصور کردم که با مسافر جديد صحبت مي کند بعد متوجه شدم که با من است وقتي ميخواستم به او بفهمانم که اشتباه گرفته است ماشين به يک مسير فرعي حرکت کرد تا من خواستم از در کنار پياده شوم با ضربه محکمي مرا به داخل ماشين پرت کرد و شخص به ظاهر مسافر کنار من با اسلحه کمري در حالي که سرم را با دست پائين نگه داشته بود مرا تهديد نمود که تکان نخوردم . و به اين ترتيب تا مدتي من نميدانستم واقعاً اينها پي به هويت سياسي من برده اند يا واقعاً اشتباه گرفته اند و امکان پايان يافتن مسئله وجود دارد.

در دوران بازجويي انواع و اقسام شکنجه ها را اعمال ميکردند مثلاً در مورد زنده ياد منصور قماشي جدا از شلاق زدن، آويزان کردن، بي خوابي ... نوع خاصي از شکنجه را به کار بردند که نوع منحصر به فردي بود و آن اينکه به پشت او نشسته و با دو دست بسيار استادانه کليه هاي او را در دست فشرده بودند و او ميگفت که در د ناشي از فشار دادن کليه ها بسيار بيشتر و وحشتناک تر از شلاق زدن کف پا بوده است يا فشار عاطفي و خانوادگي که گاهي با دستگيري وابستگان متهم صورت مي گرفت.

نداشتن   امکانات  مطالعه و عدم دسترسي به کتب و مطبوعات مجاز، محروم بودن از وسيله نوشتاري ( کاغذ و قلم) عدم برخورداري از فضاي مناسب،  قرار دادن تعداد زيادي زنداني در يک اطاق که خوابيدن و زندگي کردن را براي مدت طولاني زجر آئور ميکرد، عدم برخورداري از ملاقات، هوا خوري، بهداري و وسايل و امکانات پزشکي، ادامه اين همه تضييفات و عدم رعايت حقوق انساني براي رژيم ضد انساني جمهوري اسلامي کفايت نکرد و در سال 1367 (1988) رژيم فقها کشتار تعداد کثيري از زندانيان سياسي را برنامه ريژي و اجرا نمود.

در  بندي که من در آن دوران محکوميت خود را ميگذرندم، به علت اينکه اکثر زندانيان با محکوميت بالا در آن زندگي ميکردند، در آن شرايط وضعيت خاصي داشت. به خاطر ميآورم که خبر قبول قطعنامه پذيرش صلح را از تلويزيون بندشنديم و بعد از آن سريعاً تلويزيون ها را از اتاقها بردند، بعد از آن مطبوعات را قطع کردند و بعد رفتن به بهداري و بيرون از بند رفتن بسيار سخت و کنترل شد. تمام کانالهاي خبري که زندانيان ميتوانستند از بيرون اطلاع داشته باشند مسدود شد. خود وزارت اطلاعات مسئوليت مستقيم برخورد با اين بند را پذيرفته بود و عملاً مدير زندان و سازمان زندانها در آن نقشي نداشت و در آخر، ملاقات قطع شد.

طبعاً زنداني ها بر اساس آخرين خبر وضعيت خود راتحليل و ارزيابي ميکردند. شادي ناشي از پذيرش قطعنامه و پايان جنگ، وضعيت اقتصادي بد رژيم در ادامه جنگ، تظاهرات  ضد جنگ و شعارهاي ضد جنگ  در حمله هاي موشکي عراق به شهر ها و پس گرفتن شعار هاي جنگ طلبي رژيم باخوردن جام زهر، مواردي واقعي بودند که به تفکر زنداني سمتگيري مثبت و در ادامه اين تفکرديدن وضعيت بسيار نزديک، براي رهايي از زندان بود. در اين شرايط گروه ، گروه از صبح زود زندانيان را صدا کرده و از بند بيرون ميبردند و به زندانيان اينطور القا ميکردندکه اينها را ميخواهند به زندان ديگري منتقل کنند و يا ميخواهند بند کساني که نماز ميخوانند از بند بي نمازها جدا کنند. با توجه به اينکه اين موارد سابقه داشت و از آنجا که هيچگونه ارتباطي با بيرون نبود که بتوان به صحت ياعدم صحت آن پي برد، اين کار براي زندانيان قابل قبول بود. ابتدا نيروهاي مجاهدين را از بند خارج کردند، بعد نوبت به نيروهاي چپ رسيد.

صبح زود نگهبان بند اسامي 24 نفر از زندانيان را خواند اسامي برخي از آنها عبارت بود از کمال صدر، عليرضا نشيد، حسين صدايي، کاظم خوشابي، منوچهر سرحدي زاده، سيف الله غياثوند، منصور دلال زاده جهانگير، کامبيز گل چوبيان ، حسين قلم بر، عليرضا دريا باري، مصطفي حقيقت، سعيد حدادي مقدم، غلامحسين صباغ پور و ...

از همان ابتدا با القا اينکه ميخواهند بند نماز خوانها را از بي نمازها جدا کنند ما را به صف به داخل بند 209 بردند، جلو بند به صف و با چشم بندما را نگهداشتند، هنوز اگر نگوييم خوش بيني ولي بدبيني هم وجود نداشت، طوري که هم بندي کنار من که دکتر بند هم بود و ميدانست من ناراحتي گوارشي دارم به من گفت " رضا قرص هايت را آورده اي؟ ممکن است چند روزي علاف شويم:" ماموران زيادي در اين محوطه در رفت و آمد بودند و با خشونت مراقب بودند که زندانيان با هم صحبت نکنند. يک به يک افراد را صدا کردند و بعد از دقايق بر ميگشتند و به امر زندانيان در يک طرف راهرو قرار ميگرفتند . هيچگونه امکان تماس نبود تا بتوانيم بفهميم که چه ميگذرد. تا اين که نوبت من شد.

ماموري مرا با خود به نزديک در اتاقي برد، در را باز کرد و وقتي که من وارد شدم گفت چشم بندت را بردار و بنشين، چشم بند را برداشتم و روي صندلي نشستم، رو به روي من ميز " ال" بزرگي قرار داشت. ابتداي ميز نيري حاکم شرع و دو پاسدار بالاي سرش ايستاده بودند بعد از آن رازيني، بعد از او مسئولان زندان و در ادامه بازجوها و روي ميز در مقابل آنها پر از پرونده . رازيني پرسيد:

           تو مسلمان هستي ؟ من پاسخ دادم بله - بعد پرسيد خدا را قبول داري؟ من گفتم بله – گفت : نماز ميخواني؟ گفتم بعضي اوقات- اوگفت ميداني اگر مسلمان باشي و نماز نخواني تعزير دارد، در همين زمان که صحبت ميگرد نيري يک ورقه به دست پاسدار کنار ميزش داد وگفت: او را ببريد و رو به من کرد و گفت اتهام.. ( نام جريان سياسي که به آن تعلق داشتم را ذگر کرد) و پذيرش خدا؟ و در لحن او سئوالش اين حس القا ميشد که حرف مرا باور نکرده است.

دو باره چشم بند زده و از اتاق باصطلاح دادگاه توسط دو پاسدار به هوا خوري هاي کوچک سربندهاي انفرادي هدايت شدم. در آنجا يک صندلي گذاشته بودند،  ورقه را به من دادند و گفتند اين ورقه را پر کن و رفتند. هواخوري باميله هاي آهني مشبک مسدود ميشد و آسان پيدا بود. ورقه را نگاه کردم، دستخطي کپي شده، نوشته بود

اينجانب ( چند نقطه که متهم اسم خود را بنويسد) در کمال صحت و سلامت اعلام مي نمايم که مسلمانم و توحيد، معاد و نبوت را قبول دارم و نمازهاي ( جايي خالي که متهم بنويسد) خود را ميخوانم.

اسمم را در جاي خالي نوشتم ولي جاي نماز را پر نکردم. پاسدارها بر گشتند برگه را ديدند گفتند که چرا پر نکردي الان وضعيت طوري نيست که بخواهي ادا در بياوري ، لحن آنهااحساس غريب در من ايجاد کرد که نمي توانستم آن را براي خود توضيح دهم، بالاخره گفتند که 5 دقيقه بيشتر فرصت ندارم که برگه را تکميل کنم، دوباره رفتند و من نوشتم، سعي مي کنم نمازهاي يوميه  خود را بخوانم. پاسدارها برگشتند و برگه را گرفتند و من را با خود به راهرو برگزداندند و در طرف ديگري نشاندند که تعداد کمتري از زندانيان نشسته بودند. و بعد ما را که تعدادمان کمتر بود به اسامي خواندند و به بند ديگري انتقال دادند.بعد از مدتي هنوز بحث بين زندانيان باقي مانده وجود داشت که ديگر زندانيان را کجا برده اند؟ و آنها در کجا هستند؟ مفهوم اين دادگاه و اين جابه جايي چيست؟ تااين که ملاقاتي ها دو باره شروع شد و زندانيان باقي مانده و در زندان اوين از طرف خانواده هايي که به ملاقات آمده بودند متوجه شدند که رفقا و هم بندي هاي ديگرشان اعدام شده اند.

تاثير اين روندهاي متناقض شديد، تصور عقب نشيني رژيم و آزادي زندانيان و اعدام ناباورانه اين همه انسانهاي شرافتمند موجب در هم ريختگي روحي و رواني يازماندگان شد به طوري که در برخي موارد کف مقاومت تا پذيرش همکاري با رژيم پائين آمد.

جمهوري اسلامي ايران امروز بزرگترين زندان دانشجويان و روزنامه نگاران در جهان است. قتل خانم زهرا کاظمي در بازداشتگاه رژيم تازه ترين نمونه جنايات پايان ناپذير اين رژيم خونريز ميباشد که به دليل تابعيت دو گانه او بدل به يک واقعه بين المللي شده و امکان ياد آوري واقعيت خشن، بي قانوني و سرکوب لجام گسيخته در جمهوري اسلامي را در برابر افکار عمومي جهان قرار داده است.  شاهدان زنده و خانواده هاي کشتار سال 67 (1988) سند داد خواست جنايت عليه بشريت به شمار ميروند که ميتواند براي تدارک يک دادگاه بين المللي براي محاکمه سران جنايتکار رژيم جمهوري اسلامي در خدمت مجامع حقوق بشري و سازمان ملل قرار گيرد.

 

 

      با ياد همه آن جانهاي بيقرار

                            

               يادشان پايدار ، و نامشان ماندگار باد