سخنان
خانم شيرين
عبادي در
کنفرانس
جهاني
مدافعين و
مبارزين حقوق
بشر در اسلو
"اطلاعات
دادن کافی نیست،
بلکه وجدان
انسانها را باید
حساس کرد. شما
با کارهای
مختلفی می
توانید وجدان
انسانها را
حساس کنید.
گاهی از اوقات
اهمیت یک عکس
بیشتر از یک
کتاب است. گاهی
اوقات ارزش یک
فیلم مستند،
برابر ساعتها
خبر است. در
راه دفاع از
حقوق بشر بایستی
از هر وسیله ای
استفاده کرد. "
با این
اعتقاد شیرین
عبادی تلاش
کرد، تا در جریان
کنفرانس
اسلو، در راه
دفاع از حقوق
بشر و برای
حساس کردن
وجدان
انسانها، وضعیت
حقوق بشر در ایران
را و مشکلات
سر راه فعالیت
طرفداران
حقوق بشر را
به تصویر
کشد.بخشی از این
سخنرانیها در
اینجا می خوانید.
خانم
عبادي
سخنراني خود
از جمله در
مورد انتخاب
خويش چنين مي
گويد:
... اما
انتخاب من علت
ديگري داشت.
کميته نوبل مي
خواست از طريق
انتخاب من به
مردم جهان
پيامي دهد. آن
پيام چه بود؟ ....
يکبار ديگر
متن اعلاميه اي
که .. من همان
زني هستم که
در مسئله حقوق
بشر فعاليت مي
کنم و کليد
اين معما در همين
بوده.
بنابراين
گزارش خود را
با تاکيد بر
تاثير اين
انتخاب در
جهان اسلام و
ايران به استحضار
مي رسانم.
مدتي
است که در
جهان از
برخورد تمدن
ها صحبت مي
شود. عده اي
عنوان مي کنند
که
تمدن اسلامي
نمي تواند
حقوق بشر و
دمکراسي را
قبول کند و
بنابراين
بنيادن با
تمدن غربي در
تضاد است و برخورد
بين آنها امري
است اجتناب
ناپذير. اين
عده بر مذهب گروههائي
چون القاعده
استناد کرده و
به فقدان دمکراسي
در اکثر
کشورهاي
اسلامي اشاره
مي کنند.
حملات
تروريستها و
واقعه اسفناک ۱۱
سپتامبر نيز
بر آتش اين
اختلافات
دامن زده. تا
حدي که در غرب
خصوصا
امريکا، به
مسلمانان با
ديده شک و
ترديد نگاه مي
کنند، از ديد
برخي از افراد
هر مسلماني مي
تواند يک
تروريست
بالقوه باشد.
تحقير
مسلمانان
مدتي است در
جهان رايج شده
و مسلمانان
تحقير شده در
واکنش به چنين
رفتاري به
بنيادگرائي
روي آورده
اند. آنها کاستهاي
بسته و بدور
از نرم اجتماع
بوجود آورده اند
و در نتيجه آن
جوانان
مسلمان طعمه
تروريستها
شده و جذب
افکار خطرناک
آنان مي شوند.
اغلب ترورها
توسط نسل دوم
و سوم مهاجرين
به اروپا و
امريکا صورت
گرفته است از
جمله مي توان
به فاجعه
اسفبار
مادريد اشاره
کرد که توسط کساني
که سالها در
اروپا بسر مي
برند صورت گرفته
است. سوداگران
مرگ نيز
آگاهانه بر
اين آتش دامن
مي زنند. فروش
اسلحه و رونق
اقتصادي در قبال
فروش جان
هزاران بي
گناه و
غيرنظامي. و
اينچنين است
که خاورميانه
مسلمان در آتش
جنگ مي سوزد و
خاطرات تلخ
جنگهاي صليبي
را يادآور مي
شود. از سوي
ديگر برخي از
حکومتهاي اسلامي،
با
سوءاستفاده
از نام اسلام،
ظلم خود را
توجيه مي
کنند. چنين
حکومتهائي
خود را حافظ دين
اسلام و
نماينده خدا
در روي زمين
معرفي مي کنند
و تنها وظيفه
اي را که براي
خود قائل
هستند، اجراي
احکام الهي
است. و البته
اسلام فقط آن
چيزي است که
حکومت بعنوان
ايدئولوژي
خود بيان مي
کند و برداشت
ساير مردم
مسلمان از
شريعت اسلامي
يکسره باطل و
مردود شمرده
مي شود. در
چنين روش و
آئيني هر کس
مخالفت با
حکومت
کند،مرتد
اعلام
و دشمن اسلام
معرفي مي شود.
و با اينهمه
مخالفان
سياسي را
وادار به سکوت
مي کنند و
شهامت مبارزه
را از مردم عادي
سلب مي
نمايند، زيرا
مردم براي
مخالف و مبارزه
با حکام زميني
بسيار راحت تر
به ميدان مي آيند
تا براي
مخالفت با دين
پدران خود. و
بدين گونه است
که حکومتهاي
غيردمکراتيک
اسلامي همپاي
نواستعمارگران
بر نظريه
برخورد
تمدنها صحه
گذاشته و
چنگهاي خاور
ميانه را باعث
و باني مي
شوند. و در اين
ميان مردم
مسلمان بي
پناه و بي
ياور مانده
اند.
آنان
از ظلم و جور
حکومتهاي خود
به تنگ آمده و از
افکار قرون
وسطائي رنج مي
برند و در
آرزوي زيستن
در جامعه اي
هستند که بر
مبناي
دمکراسي و نه
به شيوه قبيله
اي اداره شود...
اما
برخورد حکومت
و مردم در
رابطه با
جايزه نوبل با
من چه بود.
بخشي از حکومت
که بنياد گرا
هستند سعي
کردند تا
جايزه نوبل را
بي اهميت و حتي
ناشي از يک
توطئه بين
المللي جلوه
دهند. اين عده
که تعداد آنان
کم و قليل است
اما قدرت
زيادي دارند.
انها به من
اجازه
سخنراني در
اماکن عمومي خصوصا
دانشگاهها را
نمي دهند.
آخرين بار که
در دانشگاه
سخن گفتم عده
اي را بسيج
کرده و مانع از
سخنراني من
شدند و از آن
پس نيز هيچگاه
به دانشجويان
و اساتيد
اجازه داده
نشد تا از من
براي سخنراني
دعوت کنند.
جناحي از حکومت
ايران که
اصلاح طلب
هستند، از
اهداي جايزه بسيار
استقبال
کردند. در
پارلمان سابق
که اصلاح
طلبان اکثريت
داشتند، ۱۷۰
نماينده به من
تبريک گفتند،
و لوح تقديري
به من دادند.
مجلس جديد به
علت قانون
انتخاباتي که
به مردم اجازه
نمي دهد به هر
کس که مايل
باشند راي دهند،
بنياد گرايان
در آن اکثريت
دارند و
پارلمان جديد
يکي از
مخالفان فعلي
من است.و اما
برخورد مردم
ايران. هنگامي
که به تهران
رفتم، نزديک
يک ميليون نفر
در تهران به
استقبال من
آمدند. حکومت
ترسان از اين
امر، با اعلام
وضعيت فوق
العاده، به
پليس اعلام
آماده باش
داد...
اعطاي
جايزه نوبل
باعث شد که
زنان ايران به
يکي از
آرزوهاي
ديرين خود که
اصلاح
قانون حضانت
بود دست
يابند...
بعنوان
جمعبندي بايد
بگويم اکثريت
بالائي از
هموطنانم مرا
مورد تائيد
قرار مي دهند.
بارها به من
پيشنهاد کرده
اند که خود را
کانديداي
رياست جمهوري
کنم و از
آنجائي که من
هرگز قصد ورود
در حاکميت و
شرکت در
منازعات
سياسي موجود
در ايران را
ندارم،
پيشنهاد انان
را نپذيرفتم.
من با
قسمتي از
جايزه خود
آپارتمان
مجهزي براي
کانون
مدافعان حقوق
بشر، يعني ان
جي اوئي که سه
سال قبل تاسيس
کرده بودم،
خريداري کردم.
قسمت ديگري را
به انجمن دفاع
از حقوق
کودکان که خود
از موسسين آن
بودم، اختصاص
دادم، تا
ماهيانه بطور
مرتب هزينه
هاي اداري و
دفتري انجمن
از ان محل
تامين شود.
قسمتي نيز صرف
انجمن جديدي
که تاسيس کردم
نمودم . هدف
اين انجمن کمک
به مسلولين
مين در ايران
است. قسمت
ديگر به بنياد
خيريه اي کمک
شد تا صرف
هزينه
تحصيل دانشجويان
معلول گردد.
قسمتي را هم
براي تحصيل
دخترانم
اختصاص دادم...
از
اينکه مرا
براي رسيدن به
روياهايم کمک
کرديد،
متشکرم.
براي
گوش کردن کامل
سخنراني
اينجا را کليک
کنيد (صدا) (۱)
سخنراني
در باره وضعيت
حقوق بشر و
مدافعين آن در
ايران
خانمها
و آقايان
بسيار
خوشبختم که در
ميان خانواده
خود، يعني کساني
که به حقوق
بشر معتقدند و
براي تحقق آن مبارزه
مي کنند، صحبت
مي کنم.
مدافعان
حقوق بشر شب
با روياي صبح
به بستر مي روند،
صبح با آرزوي
خوشبختي
انسان از خواب
برمي خيزند.
اينان براي
ادامه فعاليت
خود محتاج به
امنيت هستند.
اما متاسفانه
اکثر آنان در
معرض همه گونه
خطر، تهديد،
فشار، زندان و
حتي مرگ
بودند. بعد از
واقعه اسفبار ۱۱
سپتامبر،
متاسفانه در
برخي از
ممالک، مسئله امنيت
در صدر برنامه
ها قرار گرفت،
و برقراري امنيت
بر رعايت حقوق
و آزاديهاي
مردم ترجيح داده
شد. در چنين
اوضاع و
احوالي وضعيت
مدافعان حقوق
بشر بيش از
پيش مشکل شده.
خانمها و
آقايان،
اجازه مي
خواهم گزارشي
مختصر از
وضعيت
مدافعان حقوق
بشر در ايران
امروز را به
استحضار
برسانم.
مدافعان
حقوق بشر در
ايران وضعيت
مناسبي ندارند.
حکومت جمهوري
اسلامي به
ديده شک و
ترديد به همه
آنان نگاه مي
کند. حتي کار
به جائي رسيد که
دو سال قبل
هنگامي که
عباس عبدي يکي
از روزنامه
نگاران سرشناس
ايران را
محاکمه مي
کردند، يکي از
اتهامات
کيفرخواست،
تهيه گزارش از
وضعيت حقوق
بشر در ايران
و ارتباط با
سازمان ملل
بود. اتهام ديگر
وي عقد
قرارداد با
موسسه گالوپ
به منظور تحقيقات
جامعه
شناساسي و
نظرخواهي از
مردم بود. اين
فرد هنوز هم
در زندان است.
يکي از بهترين
وکلاي
دادگستري
ايران بنام
ناصر زرافشان
هم اکنون در
زندان است. او
به پنج سال
حبس محکوم
شده، که بيش
از ۲ سال است
که در زندان
به سر مي برد.
اتهام بزرگ او
قبول وکالت در
پرونده اي بود
که ثابت مي
کرد وزارت
اطلاعات
دستور قتل
مخالفان
سياسي را صادر
کرده است. اين
پرونده که به
پرونده
قتلهاي
زنجيره اي معروف
شد، يکي از
مهترين
محاکمات
ايران بود. من نيز
در کنار
زرافشان يکي
از وکلائي
بودم که در
اين پرونده
کار کردم.
شاهد تلاش
شبانه روزي همکارم
براي اجراي
عدالت بودم.
من خود نيز به
جرم دفاع از
حقوق بشر در
زندان بودم. اتهام
بزرگ من آن
بود که در
حمله اي که
پليس و گروه
فشار به
خوابگاه
دانشجويان
نموده بودند، از
خانواده
دانشجوئي که
به قتل رسيده
بود، دفاع
کردم. من
شاهدي در
اختيار
داشتم، که
اطلاعات وي
حاکي از دخالت
برخي از
دولتمندان
ايران که از
بنيادگرايان
معروف هستند،
مي نمود.
دادگاه بدون
هيچ رسيدگي به
اطلاعات شاهد
معرفي
شده، ناگهان
دستور
دستگيري من و
شاهدم را صادر
کرد. اتهام ما
تشويش افکار
عمومي و نشر
اکاذيب بود.
نکته جالب
اينکه شاهد
هرگز حتي تحت
سخت ترين
شرايط ، از
حرف خود عدول
نکرد. شواهد و
مدارک زيادي
داشت که صحت
ادعاي او را
ثابت مي کرد
ولي متاسفانه
کسي به حرفهاي
او ومدافعات
من توجهي
نکرد. ما از
قبل محکوم شده
بوديم. و جالب
تر از آنکه در
راديو ضمن
اخبار ساعت ۱۱
صبح، اعلام
کردند که من
دستگير شده
ام، و من در آن
ساعت نشسته در
دفتر خود کار
مي کردم. از شنيدن
اين خبر بسيار
متعجب شدم.
قصد داشتم روز
بعد با دادن
اطلاعيه اي آن
را تکذيب کنم.
ولي همان روز،
ساعت ۷
بعدازظهر، دو
مامور پليس به
دفترم آمدند و
مرا دستگير
کردند و بعدها
دريافتم که
روز قبل از
دستگيري، به
رئيس دادگاهي
که پرونده در
آن جريان
داشت، دستور
دستگيري من را
داده بودند.
او هم به
مامورين گفته
بود که در
اولين فرصت
مرا دستگير
کنند. ساعت ۱۱
صبح، با
اطمينان از
دستگير من،
خبر را در راديو
پخش کردند.
غافل از
اينکه،
ماموريني که
بايد مرا
دستگير مي
کردند، چندان
عجله اي
نداشتند و
دنبال کارهاي
شخصي خود رفته
بودند.
دو
سال قبل نيز
دو تن از
وکلاي
دادگستري، به
اسامي
دادخواه و
سلطاني به جرم
دفاع از
موکلين خود و
عنوان اين
مطلب که
موکلين آنان،
در زندان براي
گرفتن اقرار شکنجه
شده اند، هر
کدام به چهار
ماه زندان
محکوم شدند.
محکوميت خود
را طي کردند و
از زندان بيرون
آمدند. موکلين
آنان از
معروفترين فعالين
سياسي در
ايران بودند.
در
ايران نه تنها
با مبارزين
سياسي و
فعالين اجتماعي
برخورد مي
شود، آنها را
به زندان مي
افکندند،
بلکه جرات
دفاع از
متهمان سياسي
را از وکلاي
دادگستري سلب
کرده اند.
کمتر کسي حاضر
به دفاع از
متهم سياسي مي
شود، زيرا اين
امر عواقب و
پيامدي دارد،
که قسمتي از
آن را شنيديد.
براي
مقابله با اين
وضعيت من وتني
چند از همکاران
وکيلم، سه سال
قبل، يک
ان.جي.او
تاسيس کرديم،
به نام "کانون
مدافعان حقوق
بشر". کار عمده
ما دفاع مجاني
و رايگان از
متهمان سياسي
و عقيدتي است.
و همچنين از
خانواده هاي
زندانيان
سياسي حمايت
مي کنيم.
وظيفه ديگر ما
تهيه گزارش از
وضعيت حقوق
بشر در ايران
است. من رياست
کانون را شخصا
برعهده گرفتم.
ميزان فعاليت
کانون تاحدي
چشمگير بود،
که در سال ۲۰۰۳
موفق به
دريافت جايزه
حقوق بشر از
کميسيون ملي
حقوق بشر دولت
فرانسه شد.
سپس ما به
عضويت فدراسيون
بين المللي
جوامع حقوق
بشر، يعني اف.
اي.ئي.اچ
درآمديم. اما
جاي تعجب آن
است که تاکنون
دولت جمهوري
اسلامي ايران
حاضر نشده ما
را به ثبت
برساند و حدود
۳ سال است که
برخلاف
قوانين به
تقاضاي ثبت ما
ترتيب اثر نمي
دهند. يکي
ديگر از
مشکلات
مدافعان حقوق
بشر آن است که
ان.جي. او هاي
حقوق بشري را
دولت ايران ثبت
نمي کند. و در
راه فعاليت
آنان مشکلات
فراواني
ايجاد مي کند.
اما خود حکومت
مبادرت به تاسيس
چندين
ان.جي.او
نموده که در
مجامع بين المللي
حضور مي
يابند. با
اعتراض ملايم
و غيرسياسي که
درباره وضعيت
ايران مي
کنند، توجه
بعضي دولتها
را جلب نموده
و از آنان کمک مالي
دريافت مي
کنند. اين
انجمن ها سعي
در فريب افکار
بين المللي
داشته، خود را
سخنگوي مردم
ايران قلمداد
مي کنند و حال
آنکه
کوچکترين ارتباطي
با مردم
ندارند. آزادي
بيان در ايران
صدمه خورده.
در مدتي کمتر
از ۲ سال بيش از
۹۰ روزنامه و
مجله را تعطيل
کرده اند.
تعدادي از بهترين
خبرنگاران،
نويسندگان و
مترجمين ما هم
اکنون در
زندان هستند.
سه تن از آنان
يعني صابر،
رحماني،
عليجاني بيش
ازيکسال است
که بلاتکليف
در زندان
مانده اند.
اين سه تن
قبلا نيز
بارها دستگير
شده بودند.
جرم آنان دفاع
از آزادي بيان
و عقيده است.
در اين ارتباط
بايد يادآور
شوم که برخي
از متهمان
سياسي و مطبوعاتي
که در زندان
هستند، از
وضعيت مناسب جسمي
برخوردار
نيستند.
ازجمله اشکه
وري که مبتلا
به بيماري
ديابت
پيشرفته است.
و اکبر گنجي
که مبتلا به
آسم حاد است و
عليرضا جباري
که بيماري
قلبي دارد.
اينها هرچه
زودتر بايد از
زندان آزاد
بشوند. وضعيت
جسمي آنان
امکان ماندن
در زندان را
نمي دهد. نکته
جالب توجه آن است
که در قانون
مطبوعات
ايران،
انتقاد از قانون
اساسي جرم
است و
مستوجب
مجازات. با اين
ترتيب مي
بينيم حتي
اساتيدي که
قانون اساسي
را تدريس مي
کنند، را مي
توان مجرم
شناخت.
نمايندگان
پارلمان در هر
کشور آزادانه
حق دارند در
پارلمان صحبت
کنند، و
انتقادات خود
را مطرح
سازند. اما در
ايران اين اصل
بديهي صدمه
خورده. حتي
نمايندگاني
که دردهاي
مردم را
بيان مي
کنند، از
تعقيب و
مجازات مصون نيستند.
در مجلس ششم
چون تعدادي از
نمايندگان رفرميست
بودند و
انتقاداتي به
شيوه اداره
حکومت
داشتند، تحت
تعقيب قرار
گرفتند. و
براي آنان به
جرم اعتراض در
پارلمان
تشکيل پرونده
دادند. در
ميان آنان مي
توان به
پرونده خانم
حقيقت جو
اشاره کرد.
مشکل ديگر آن
است که براي
اکثر مدافعان
حقوق بشر
پرونده هاي
کيفري با اتهامات
واهي تشکيل
داده اند و
آنرا چون شمشير
داموکلس بر
بالاي سرشان
نگه مي دارند
تا قدرت تحرک
و اعتراض را
از آنان سلب
کنند. اما
بگويم هيچ يک
از اين
اقدامات در
اراده مردم
ايران براي
پيشبرد حقوق
بشر موثر
نيست. عليرغم
موانع گفته
شده، روزبروز
تعداد
مدافعان حقوق
بشر در ايران
افزوده مي
شود. ۲۴ سال
قبل، در
ابتداي
انقلاب
اسلامي که
تعداد بنياد
گرايان بسيار
بيش از امروز
بود، کسي جرات
نمي کرد
صراحتا از
ارزشهاي
بينادين حقوق
بشر دفاع کند.
روزنامه هاي
دست راستي مي
خواستند به من
ناسزا گويان،
مرا طرفدار
حقوق بشر غربي
و فمينيست مي
ناميدند و اين
کلمات را در
رديف خائن و
جاسوس بکار مي
بردند. اما
امروزه دفاع
از حقوق بشر
تبديل به يک
ارزش اجتماعي
شده. بسياري از
دولتمردان و
حتي
بينادگرايان
خود را طرفدار
حقوق بشر
معرفي مي
کنند، هرچند
که بعضي از
آنان ناقض
حقوق بشر
هستند. يکي از
مشکلات انجمن
هاي حقوق بشري
در ايران،
تهيه دفتري جهت
انجام فعاليت
هاي آنان است.
مخارج
آپارتمان در
ايران، خصوصا
در تهران
بسيار گران
است. و چون
دولت هم هيچ
کمکي نمي کند،
عملا داشتن يک
دفتر کار براي
بسياري از
مدافعان حقوق
بشر يک روياست
و اميدوارم که
اين رويا با
تاسيس دفتر
حقوق بشر در
تهران تحقق
يابد. هزينه ساختماني
که هر اتاق آن
در اختيار
گروهي قرار داده
شود، که در
رشته هاي
مختلف حقوق
بشر فعاليت مي
کنند، مي
تواند پايه
تاسيسي
اتحاديه انجمن
هاي حقوق بشر
در ايران
باشد. همکاري
انجمن ها و
گروههائي که
براي آزادي
بيان، آزادي
عقيده، دفاع
از زندانيان
سياسي، دفاع
از حقوق اقليت
ها، حقوق
کودک، حقوق
زن، حقوق پناهندگان
فعاليت مي
کنند، باعث
طرح،
تقويت
وارتقا حقوق
بشر در ايران
خواهد شد. و
اين همکاري در
سايه داشتن
ساختمان
مستقل که همه
در آن مستقر
باشند،
امکانپذير
خواهد شد.
برنامه گفتگوي
تمدنها، که از
سوي آقاي
خاتمي رئيس
جمهور ايران
عنوان شده
بود،
متاسفانه
بعلت تنگ نظريهاي
بنيادگرايانه،
شکست خورده
است. و اکنون
نويسندگان و
هنرمندان و
فيلسوفان و
مدافعين حقوق
بشر در ايران،
بايد عهده دار
گفتگوي تمدنها
شوند. و بديهي
است که نياز
به ساختماني
جهت گردهم آئي
و برگزاري
جلسات دارند.
تاسيس خانه
حقوق بشر در
تهران، گامي
بزرگ در راه
تحقق اين
اهداف است.
يکي ديگر از
مشکلات ما در
تهران آن است
مدافعان حقوق
بشر و ... سياسي
که دستگير مي
شوند، دادگاه
اجازه نمي دهد
که تا روز
محاکمه آنان
وکيل انتخاب
کرده، و با او
حرف بزنند.
تمام مراحل
بازپرسي بدون
حضور وکيل طي
مي شود. و چه
بسا که آنان
تحت فشار قرار
گيرند تا
سخناني عليه
خود بيان
کنند. اين
فشارها گاهي
اوقات بيش از
حد تحمل
زندانيان است.
حدود ۲ سال
قبل يک خانم
ژورناليست، بنام
زهرا کاظمي در
زندان بعلت
ضربه مغزي فوت
کرد. و جالب تر
آنکه دادگاه
اعلام کرد که
کسي مسئول اين
قتل نيست و
قاتل شناخته
نمي شود. من وکيل
خانواده زهرا
کاظمي هستم.
به تصميم
دادگاه
اعتراض کرديم.
و اميدوارم که
بالاخره
دادگاه عدالت
را در ايران
اجرا کند. در
شرايطي که
گفتم مدافعان
حقوق بشر در
ايران فعاليت
مي کنند. و
خوشبختانه
تعداد آنان
روزبروز اضافه
مي شود، زيرا
به صحت راهي
که انتخاب
کرده اند،
اعتقاد
دارند، ما
پيروز مي
شويم، زيرا حق
با ماست. به
اميد آن روز.
براي
گوش کردن کامل
سخنراني
اينجا را کليک
کنيد. (۲)