يکشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۳ - ۱۷ اکتبر ۲۰۰۴

 

 

 

عقب‌ ماندگی كردها در سياست خودمختاری

 

سخنرانی ( 1 ) دکتر عرفان قانعی فرد در میشیگان آمریکا

چهارشنبه ١١ شهريور ١٣٨٣ – اول سپتامبر ٢٠٠۴

 

 

بعد از انقلاب‌  ايران‌ - در سال ۱۳۵۷ - ظهور و گسترش‌ نوعی سيستم‌ مدرن ‌دولت‌ ملی و روابط‌ بين‌ قومی و نژادی, در منطقه‌ خاورميانه‌ تاثيری بسزا داشته‌ است؛ زيرا دولت‌های مركز- مدار و طبقه‌ای عمدتاً در قرن‌ بيستم‌ با خواست ‌ناسيوناليست‌ نژادی سنخيّت‌ نداشته‌ است‌. به‌ ديگر سخن‌, بوروكراسی دولت‌ ـ ظهور يافته‌ در ملت‌های فردی ـ موجب ‌ناديده‌ پنداشتن ‌اقوا م‌ و نژادها مي‌گردد و سيستم‌ سياسی, زمينه را برای استفاده‌ از گروه ‌قومی و نژادی با نفوذ فراهم‌ مي‌سازد؛ به‌ اين‌ علت‌ بعضی از اقليت‌ها، براي‌مبارزه‌ طلبی علیه انحصار‌ گروه‌ مسلط‌ در جامعه‌ ظهور مي‌يابند. مثلاً كردهای عراق ‌و تركيه‌ جزو نخستين‌ اقليت‌های غير ادغامی بوده‌اند.

          نخستين‌ بانی و طراح‌ گسترش‌ سيستم‌ دولت‌ ملی,  اروپاست‌، و اين استعمار اروپايی بدان‌ مفهوم‌ بود كه‌ انحصار و مرزبندی تحميلی اروپا ـ بدون‌ توجه‌ به‌پراكندگی ملتها ـ به‌ نوعی مرز دفاعی دولتهای بعد از استعمار تبدیل شد و ندرتاً با دولتی مواجه‌ مي‌شويم‌ كه‌ توافق‌ و رضايتی با اين‌ تركيب‌ و عدم‌ تجانس‌ فرهنگی داشته‌ باشند. افزايش‌ قدرت‌ دولتها و مقدم‌ دانستن‌ دولت‌ به‌ عنوان‌ عامل‌ اصلی و پايه‌ اساسی در صحنة‌ بين‌المللی موجب‌ شد تا جهان‌ ما با قتل‌ عام‌، جابجايی ساكنان‌ـ بخاطر عدم‌ وفاداری به‌ رژيم‌ حاكم‌ ـ افزايش‌ پناهندگان‌ و... روبرو شود و همين ‌تداخل‌ حاكميت‌ گروههای حاكم‌ بعضی گروهها را به‌ حاشيه‌ كشاند. و حال‌ ناسيوناليسم‌ قومی يا نژادی ثمرة‌ عدم‌ توانايی ارضی دولتها در خاورميانه‌ و نوعی پاسخگويی و عكس‌العمل‌ برای به‌ حاشيه‌ كشانيدن‌ آنان‌ بود. بعضی از حكومتهای موجود در خاورميانه‌، مانند تركيه‌ و عراق‌، برای حل‌مساله‌ ناسيوناليسم‌ نژادی به‌ اتخاذ نوعی سياست‌ هويت‌زدايی يا ارزش‌زدايي‌ فرهنگی ـ نژادی پرداختند و این امر در موقعيت‌ قومي‌، فرهنگی و منطقه‌ای كردهای عراق‌ و تركيه‌ تأثيری بر جنبش‌ نژادی و مبارزه‌ خواهی ناسيوناليسم‌ كرد داشته‌ است‌.

          استمرار و شدت‌ يافتن‌ اين‌ جنبش‌ قومی با نوعی گرايش‌ اتحادی و جدايي‌طلبی روبرو مي‌شود؛ يعنی با توجه‌ به‌ مناسب‌ بودن‌ شرايط‌ داخلی  و صحنة‌ بين‌المللی - بستری برای جدايي‌طلبی فراهم‌ مي‌گردد تا اين‌ گرايش‌ براي‌ تشكل‌ يافتن‌ يك‌ جمهوری و کشور مستقل‌ تجلی يابد و ايجاد جمهوری مهاباد در كردستان‌ در سال ۱۳۲۰ را مي‌توان‌ به‌ عنوان‌ بهترين‌ نمونه‌ ذكر كرد. حال‌ اگر شرايط‌ داخلی و صحنه‌ بين‌المللی بستری مناسب‌ باشد، ميل‌ به‌ اين‌گرايش‌ جدايي‌طلبی كمتر مي‌شود و اقوام خواهان‌ نوعی خودمختاری یا خودگردانی در دولت ‌حاكم‌ هستند. از استثناهايی كه‌ در اين‌ مورد وجود دارد  کشور تركيه‌ است‌. شايد بتوان‌ فقر و‌ عقب‌ ماندگی اقتصادی و عدم‌ بهره‌وری و عدم‌ سازگاري ‌فرهنگی و ايدئولوژيكی را نوعی عامل‌ تحريك‌ كننده‌ برای جنبش‌ جدايي‌طلبي ‌دانست‌، كه‌ صد البته‌ هزار‌ مانع‌ و رادع‌ داخلی و خارجی در اين‌ باره‌ تاثير مي‌نمايد و هيچگاه‌ در طی تاريخ‌ ما، حركتی موفق‌ را در جهت‌ اين‌ سياست‌ جدايي‌طلبی نمي‌يابيم‌. و كردها از روزگاران‌ كهن‌ تاكنون‌ موفق‌ به‌ ايجاد دولت ‌مستقل‌ نشده‌اند- و امروز جلال طالبانی بعد از ۵۰ سال می گوید؛ غیر ممکن است!-  و در این باره كردهای ايران‌ چه‌ از نظر فرهنگی و چه‌ نژادی با سرتاسر اقوام دیگر ايرانی متجانس‌ و آميخته هستند‌ و در مقايسه‌ با كردهای تركيه‌ و عراق‌ ـ كه‌ تا حدود زیادی بيگانه‌ با فرهنگ‌ ايران‌اند ـ گرايش‌جدايي‌طلبی به‌ طور اندك‌ محسوس‌ است‌ و نياز به‌ اين‌ امر را امروزه در بین خود مرتفع‌ ساخته ‌است‌ و همين‌ ويژگی سبب‌ شده‌ است‌ تا كردان‌ ايران‌ بجای برپايی دولت ‌مستقل‌، خواهان‌ خودمختاری تحت‌ حاكميت‌ ايران‌ باشند. زيرا تاريخ‌ ايران‌ و كردها پيوندی عميق‌ و قديمی دارد و كردهای ايران‌ در واقع‌ بنا به‌ شواهد تاريخی زیر بنای تمدن ايراني‌اند. اينكه‌ حق‌ خودمختاری چرا برای کردها رسميت‌ بين‌المللی نيافته‌، خود در جای ديگر قابل‌بحث‌ است‌ . زيرا در بارة‌ اين‌ موضوع‌ تفسيرها و تعبيرهای متفاوت‌ وجود دارد. كردها برای توجيه‌ و نوعی رسيدن‌ به‌ خواست‌ خود برای خودمختاری سالهاست كوشيده‌اند. در دنيايی كه‌ شايد چند هزار نژاد و قوم‌ متفاوت‌ وجود دارد، حدود صد و چند دولت‌ ملی مستقل‌ مي‌يابيم‌ و اگر هر نژادی ادعای استقلال‌ و خودمختاری مي‌داشت‌ امروزه با 5000 جامعه‌ خودمختار مواجه‌ می شدیم‌! و در چنين‌حالتی نظم‌ جهانی و اعتبار و اقتدار آن به‌ نوعی هرج‌ و مرج‌ تبديل می شد. اما چرا فقط درباره كردها این قانون صادق است؟

(در سخنانم از اینکه قوم و ملت را گاه به جای هم می گویم ,  پوزش می طلبم)           

كردها كهن‌ترين‌ قوم‌ یا ملت قبيله‌ هند و اروپايی موسوم‌ به‌ «مادها» هستند - كه‌ در حدود 10 قرن‌ قبل‌ از ميلاد مسيح‌ در آسيای ميانه‌ زيسته‌اند - و در طي‌ تاريخ‌ در جنگ‌ و سياست‌ منطقه‌ آسيا نقش‌ عمده‌ای ايفا نموده‌اند. در قرن‌ 16 و جنگ‌ايرانيان‌ و تركان‌ عثمانی همواره‌ كردها در كشمكش‌ و رقابت‌هاي ‌سياسی بوده‌اند و از نظر استراتژيكی و سياسی بسیار حائز اهميت‌ بوده‌اند. علاوه‌ بر اين‌، چندين‌ بار قوم‌ كرد به‌ استقلال ‌دست‌ يافت‌ و منطقه‌های بادينان‌، سوران‌ و بابان‌ و... تحت‌فرمانروايی اردلان‌ و مُكريان‌ در ايران‌ بود، اما بعد از شكست‌ امپراطوری عثماني‌ها و جنگ‌ جهانی اول‌ در جهت‌ خودمختاری کردستان به‌ تلاش‌ ادامه‌ دادند. آيا به‌ موجب‌ اين‌ سابقه ‌تاريخی و تاثير وافر در نقش‌يافتن‌ اكثر كشورهای منطقه‌، چرا كردها خودمختاری را حق‌ قانونی خود پنداشته‌اند؟ براستی كدام‌ نوع‌ خودمختاري‌؟ آیا با توجه‌ به‌ معنی فلسفه ‌ناسيوناليستي‌، که هر ملتی بايد بنا به ‌مليت‌ و وحدت‌ ملی خود به‌ حكومتی جداگانه‌ و مستقل‌ تبديل‌ شود؟ آيا كردها كه‌ هر كدام‌ در جايی قرار دارند ـ شوري‌، سوريه‌، تركيه‌، عراق‌، ايران‌ ـ به‌ استقلال ‌رسيدن‌ آنان‌ اصولاً ممكن‌ است‌؟ یعنی منافع کشورهای حاکم چنین اجازه ای را میدهد؟ علاوه‌ بر اينكه‌ ساختاری اداری منظم‌ و منسجم‌ و تمركز و اتحاد گروهي‌ وجود نداشته‌ و ندارد،  موقعيت‌ جغرافيايی ناهمگون‌ ـ كوهستان‌ها و ناهموار بودن‌ سرزمين‌ و... نيز مانع‌ برقراری رابطه‌ كردها با همدیگر بوده‌ است‌ كه‌ خود از عوامل مهم‌ گسترش‌ زبانهای مختلف‌ و متباين‌ در بين‌ كردهاست‌- حال‌ چگونه‌ مي‌توان‌ با جدايي‌طلبی حكومتي‌، اين‌ اتحاد ناهمگون را ايجاد كرد؟ به‌ عبارتی دیگر تفرقه‌ قومی ـ چه‌ سياسی و چه‌ اجتماعی ـ و عدم‌ همبستگي‌ سياسی و عدم‌ قدرت‌ زيست‌ اقتصادی هیچگاه منجر به‌ ايجاد شبه‌ دولت‌ نمي‌گردد و چه‌بسا خود نوعی عامل‌ به‌ وجود آورنده‌ فساد داخلی و هرج‌ و مرج‌ گردد‌.

پس‌ حق‌ خودمختاری در اصول‌ قانونی بين‌المللی خود متضمن‌ جدايي‌طلبی نيست‌ و با تعريف‌ جدايی گروههای قومی سازگار نيست‌. اما باتوجه‌ به‌ تاريخ‌ جنبش‌های كرد آيا جدايي‌طلبی كردها موفق‌ مي‌شود؟ انكار در هويت‌ وجودی و به‌ رسميت‌ شناختن‌ حق‌ اقليتی كردها گاه‌ مشكلات ‌بزرگی را برای آنان به‌ وجود آورده‌ است‌، مانند تركيه‌، كه‌ خواست‌ كردها براي ‌احقاق‌ حق‌ را نوعی نزاع‌ قومی و شورش‌ داخلی جلوه‌ مي‌دادند و جای تعجب‌ و گاه‌ افسوس‌ اينكه‌ كردها هيچگاه‌ در سازمانهای بين‌المللی و جامعة‌ ملل‌ حضور جدی نیافتند و در موزائیک قدرت منطقه جایگاهی درست نکردند تا به‌ شناخت‌ حقوق‌ و حفاظت‌ آنها رسما توجه شود و راه‌ حلي‌منطقی برای اقتدار قلمرو داخلي‌ آنها مدنظر قرار گیرد. با توجه‌ به‌ اينكه‌ در منشور سازمان‌ ملل‌ متحد مفهوم‌ خودمختاری اظهار شده‌ است‌.

الفردسون‌ - در يك‌ بحث‌ شخصی - پنج‌ معنی و مفهوم‌ متمايز را برای شناخت ‌خودمختاری ارايه‌ مي‌دهد كه‌ عبارتند از:

1. اشاره‌ به‌ تعيين‌ حالت‌ بين‌المللی حقوق‌ يك‌ ملت‌ به‌ همراه‌ حق‌ استقلال‌ و آزادی آن‌؛ كه‌ گاه‌ خودمختاری ناميده‌ مي‌شود.

2. مشمول‌ شدن‌ دمكراسی يا حكومت‌ اكثريت‌، که نوعی خودمختاری داخلي‌است‌، اگر گسترش‌ حقوق‌ مردم‌ يك‌ دولت‌ در شكل‌گيری حكومت‌ و شركت‌ جستن‌ در آن‌ مد نظر باشد.

3. حق‌ دولت‌ به‌ تماميت‌ ارضی و نامتناقض‌ بودن‌ مرزها و حكومت‌ بر امور داخلی بدون‌ تداخل‌ اجنبي‌

4. حق‌ توسعه‌ دولتی (توسعه‌ فرهنگي‌، اجتماعی و اقتصادي‌).

5. توجه‌ و عدم‌ تبعيض‌ به‌ حق‌ اقليّت‌ ـ چه‌ داخلی و چه‌ خارجی از مرز دولت‌ ـ برای حفظ‌ هويت‌؛ و اين‌ حق‌ گاه‌ خودمختاری فرهنگي‌، گاه‌ آموزشی و نوعا ًاجتماعی و اقتصادی ناميده‌ مي‌شود.

          در اين‌ تعدد معناهای خودمختاري‌، دو معنای اول‌ و سوم‌ در قانون‌ بين‌المللي ‌نفوذ و تاثير بسزا داشته اند. به‌ ديگر سخن‌ گرايش‌ جدايي‌طلبی يا «جدا بودن‌» به‌عنوان‌ يك‌ عنصر حمايت‌ كننده‌ برای مرام‌ و حق‌ خودمختاری شناخته‌ شده‌ است‌. گاهی خودمختاری برای دفاع‌ از حق‌ ضداستعماری است‌ و گاه‌ ملتها براي ‌كنترل‌ حق‌ جدايی يا خودمختاری منطقه‌ای ـ به‌ عنوان‌ بخشی از سياست‌ استعماري‌، تلاش‌ ناموفق‌ نموده‌اند؛ در حاليكه‌ سياست‌ عدم‌ استعمار و حقوق ‌جدايي‌طلبی در سازمان‌ ملل‌ مردود شناخته‌ شده‌ است‌. از طرفی يك‌ سوال در اذهان ‌برانگيخته‌ مي‌شود كه‌ آيا كشورهايی مانند ايران‌ كه‌ جمعيت‌ زيادی از كردها را درخود جای داده‌ است‌- با جمعيت‌ چنان‌ متجانس و غير قابل‌ تفكيكی كه‌ براستي‌ تقسيم‌پذيری آنها مشكل‌ است‌- قابليت‌ تقسيم‌ معين‌ در جامعة‌ و واضح ساختن‌ محدوديت‌ چنين‌ نژادی در آن  منطقی و امكان‌ پذير است‌؟ آیا معنی شناخت‌ بين‌المللی حق‌ جدايي‌طلبی باز هم‌ به‌ خطر مي‌افتد؟، آیا ‌جدايي‌طلبی با يك‌ اقليت‌ ناراضی كم‌ و محدود موجب‌ عدم‌ ثبات‌ و عقب‌ماندگی در سيستم‌ دمكراتيك‌ جامعه‌ مي‌شود؟ مانند حرکت حزب‌ P.K.K  در تركيه ‌که بر سياست‌ ـ ولو ظاهری ـ اجتماعی و چارچوب‌ ظاهرا دمكراتيك‌ تركيه‌ - درايجاد نوعی دمكراسی مردم‌ سالار- تاثير منفی نهاد!          

در قلمرويی که اقليتهايی مانند آذري‌ها، ترك‌ها و لرها را در خود جاي ‌داده‌ و بعضاً ادعای ـ رقيب‌ تاريخی بودن‌ـ را هم دارند، كردستان‌ مستقل‌ و آزاد را ساختن‌ و همه‌ را به‌ زير سلطه‌ يك‌ قانون‌ فراخواندن‌ گاه به‌ نوعی معجزه‌ يا شاهكار مشابه‌ است‌؛ كه‌ تاكنون‌ از عهده‌ هيچ‌ يك‌ از رهبران‌ كرد در قرن اخیر بر نيامده‌ است‌. هرچند حق خودمختاری و حق‌ جدايي‌طلبی در همه موارد يكسان‌ نيست‌. شاید سازمان‌ ملل‌ متحد اصول‌ حقوق‌ بين‌المللی در مورد كردها را ناديده‌ نشمرده ‌است‌ و یا‌ توجيهی قانونی براي‌ خودمختاری يا نوعی جدايي‌طلبی كردها نيافته‌اند. توجيهی كه‌ كردهای تركيه‌ ـ بدون‌ اختيار قانونی ـ سالهاست‌ برای آن‌ درتلاشند و در راستای پيشبرد مسايل‌ سياسی خود از سازمان‌های بين‌المللي ‌استمداد كرده‌اند اما سازمان‌ ملل‌ متحد (در منشور خود) و سازمان‌ جهانی حقوق‌ بشر (در اعلاميه‌ خود) مساله‌ حقوق‌ قومی و حفظ‌ حقوق‌ اقليت‌ها را به‌ طور خاص‌ عنوان‌ نكرده‌اند!

در مادة‌ 27 انجمن‌ بين‌المللی قطعنامه‌ حقوق‌ بشر در مجمع‌ عمومی سازمان‌ملل‌ به‌ حقوق‌ شخصی‌ و سياسی دولتهای دارای اقليت‌های نژادی و مذهبی و زباني ‌اشاره‌ شده‌ است‌ كه‌ اشخاص‌ مربوط‌ به‌ اين‌ اقليت‌ها حق‌ برخورداری از فرهنگ‌ و عمل‌ به‌ مذهب‌ و به‌ كار بردن‌ زبان‌ خود را دارند. و كردهای تركيه‌ در دفاع‌ ازاين‌ حق‌ فرهنگی ـ مذهبی سالها استمداد نمودند کما اينكه‌ درچارچوب‌ سازمان‌ملل‌ حركت‌ كردند! سازمان‌ ملل‌ در بارة‌ تبعيض‌ نژادی و حمايت‌ اقليتها چنين‌تلاش‌هايی را كرده ‌است‌- «در سال‌ 1946»، معاهدة‌ كميسيون‌ در باره‌ نسل‌كشی. «درسال‌ 1948»، كنوانسيون‌ حذف‌ تبعيض‌ نژادی «مجمع‌ عمومی سازمان‌ ملل. «در سال 1965»، كنوانسيون‌ بين‌المللی دربارة‌ سركوب‌ و تنبيه‌ جنايات‌ نژادپرستي «1973» و....- اما درنسل‌كشی عراق‌ در سال‌ 1991 برای سركوب‌ شورش‌ كردها و زدودن ‌مليت‌ و قوميت‌ و نژاد و مذهب‌ آنان‌، طبق‌ كنوانسيون‌ نسل‌كشی (1948) چه‌ اتفاقي‌رخ‌ داد؟ چه‌ جريمه‌ای برای اين‌ نسل‌كشی صورت‌ گرفت‌؟ چه‌ كسي‌سازمان‌ ملل‌ رابرای اين‌ اقدام‌ احضار كرد؟ كشتن‌، قتل‌ و عام‌، اعمال‌ زيان‌ و ضرر، تحميل‌ عمدی شرايط‌ زندگي ‌اجباري‌، ايجاد خفقان‌ و سركوب‌ و ويرانی بارها در كردستان ‌عراق‌ و تركيه‌ و ایران رخ‌ داد اما كدام‌ يك‌ متهم‌ شناخته‌ شدند؟ پس‌ از يك‌ طرف‌ شورش‌ و عناد مردم‌ كرد در آن‌ رژيم‌ها نوعی مبارزه‌ رو دررو برای احقاق‌ حق ‌است‌؛ لااقل‌ از قتل‌ و ترور سياسی اگرچشم‌پوشی كرده‌اند اما آیا مخالفت ‌با نسل‌كشی و سركوب‌ و كشتار جمعی حق‌ مسلم‌ آنان‌ نیست‌؟ چه‌ بسيار قراردادها و توافق‌های خودمختاری امضاء شد اما همگی ناموفق‌ ماند مانند حكومت‌ عراق‌ كه‌ درسالهای 1960 و 1970 طرح‌ خودمختاری را پذيرفت‌ اما عدم‌ برابری واقعی كردها، نوعی عامل‌ اساسی بود كه‌ به‌ شكست‌كردها منجر شد.

اما در این سالها در بین کردها گاه خواسته‌ خودمختاری نژادی همچنان‌ باقي ‌است‌. آیا نباید به شناخت‌ و آگاهي‌ كردها از واقعيت‌ ژئوسياسی خاورميانه‌ توجه ‌کرد؟‌ در عراق‌ با حكومت‌ ديكتاتوری سابق خود و حكومت‌ ملاتاریای امروز ایران و دولت تركيه‌ آیا عدم جوابگویی آنان به حقوق‌ اقليت‌ كردها و عدم‌ شناخت‌ ساختار حقيقی و حركت‌ قومی و منسجم‌ همچنان‌ به‌ كشمكش‌ بين‌ كردها دامن‌ نزده‌ است‌؟ اما كردها مانند نيجريه‌ به‌ توافق‌ مي‌رسند؟ كردها در تفاوت‌ و اختلاف ‌خود در طی این سالها چه‌ راه‌ حلی انديشيده‌اند؟ چرا هزاران‌ گروه‌ نژادی و مذهبی نيجريه ‌با عمل ‌و شناخت‌ ساختار حقيقی چنين‌ موفق‌ شدند؟ چرا اصول‌ فدراليسم‌ و اتحاد باهمديگر ـ به‌ شرط‌ برقراری استقلال‌ و سيستم‌ خود اداره‌ای ـ غالباً در كردستان ‌ناموفق‌ است‌؟ بديهی است‌ كه‌ فدراليسم‌ تحميلی منجر به‌ شكست‌ است‌، مانند يوگسلاوي‌ در سال‌ 1991، اما چرا كردها به‌ تغيير نوعی ساختار فدرالی در داخل‌ مركز سياسی ‌خود تلاش‌ نمي‌كنند؟ بدون‌ يك‌ سيستم‌ فدرالی يا نظام‌ همبسته‌ و متحد طبعا پيشرفت‌ در  اين‌عرصه‌ ميسر نخواهد شد. سه‌ عامل‌ منطقه‌ای ـ در مفهوم‌ بين‌المللی در وضعيت‌ و شرايط‌ كردها تاثيرداشته‌ است‌ که استاد ارجمندم پرفسور نادر انتصار آنها را چنین عنوان می کند:

1. روابط‌ ايران‌ و عراق‌ در دوران‌ رژيم‌ پهلوي‌

2. جنگ‌ بين‌ عراق‌ و ايران‌

3. جنگ‌ عراق‌ در خليج‌ فارس‌ و حمله‌ به ‌كويت‌

         

اول. اختلاف‌ بين‌ ايران‌ و عرب‌ به‌ زمان‌ شكست‌ ايرانيان‌ از اعراب‌ در قرن‌ هفتم‌ بر مي‌گردد. ايرانيان‌ اسلام‌ را پذيرفتند اما در حفظ‌ موقعيت ‌فرهنگی و حيات‌ قومی خود‌ تلاش‌ كردند. هر چند در قرن‌ بيستم‌ در خاورميانه ‌درگيري‌های وسيعي ‌از نظر اجتماعی و فرهنگی و سياسی ميان‌ ايران‌ و اعراب‌ به ‌وجود آمده‌ است‌. زمانی كه‌ امپراتوري ‌عثمانی تجزيه‌ شد و كشورهای مستقل‌ عرب‌ ظهور يافتند ناسيوناليسم ‌ايرانی رشد يافت‌ و در برابر ناسيوناليسم‌ عرب‌ قرار گرفت‌. هرچند همواره‌ اعراب‌ به‌ ايران‌ به‌ عنوان‌ مانعی در راه‌ اتحاد اعراب ‌نگريسته‌اند و شايد خلاء بين‌ ايران‌ و اعراب‌ به‌ بعد از ظهور جمال‌ عبدالناصر و براندازي‌ سلطنت‌ طرفدار غرب‌ در مصربه سال‌ 1952 برگردد. در سال‌ 1953 سقوط‌ دكتر محمد مصدق‌ و كردهای تحت‌ حمايت‌ و حضور نظامی و سياسی بريتانيا و آمريكا در منطقه‌ موجب‌ نگرانی اعراب‌ بود. بعد از عبدالكريم‌ قاسم كه‌ رژيم‌ افراطی را در بغداد بنياد نهاد و پيمان‌ سال1973‌ بين‌ ايران‌ و عراق‌ مبنی بر تعيين‌ مرز بين‌ دو كشور منعقد شد. قاسم‌ با ملا مصطفی بارزانی به‌ گفتگو پرداخت‌ و مدتی برای وی اسلحه‌ و مهمات‌ جنگی تهيه‌ كرد و به‌ پيشمرگهای او اجازه‌ داد تا برای آغاز حملات‌ عليه‌ ايران‌ در خاك‌ عراق‌ تردد كنند و اين‌ نقشه‌ جنجال‌ برانگيزی بود كه‌ كردها در عرصه‌ شطرنج‌ آن ‌اندکی مجال‌ بازی يافته‌ بودند و ملا مصطفی را مانند يك‌ اهرم جهت ‌بي‌ثباتی رژيم‌ پهلوی مورد استفاده‌ قرار داده‌ بود. مستشاران‌ نظامی اسرائيل ‌بعد از سال‌ 1953 با مقامات‌ امنيت‌ ايران‌ (ساواک ) رابطه‌برقرار كردند و محور رابطه‌ آنها بيشتر بر اساس‌ گسترش‌ اطلاعات‌ نظامی بود و همكاری ساواك‌ و موساد سالها ادامه‌ يافت‌، و حتی روابط‌ اقتصادی بين‌ آنها برقرار شد. سپس‌ در اوت‌ 1965 مستشاران‌ نظامی اسرائيلی برای آموزش‌ سربازان ‌بارزانی به‌ اردوگاههای آنان ‌در كردستان‌ عراق‌ آمدند و رسيدن‌ محموله‌هاي ‌كمكی اسرائيل‌ به‌ كردهای شورشي‌ بارزانی افزونی يافت‌ و ملا مصطفی درسپتامبر 1967 برای قراردادی مبنی بر دريافت‌ كمك‌ از اسرائيل‌ ديدار كرد. ملا مصطفی ادعا نمود كه‌ هيچگاه‌ كمك‌ مالي ‌را از اسرائيل‌ نپذيرفته‌ اما مناخم‌ بگين‌ نخست‌ وزير اسرائيل‌ گفت‌ كه‌ پول ‌و مهمات‌ و مستشاران‌ نظامی ـ آموزشی ـ جهت‌ تداوم‌ شورش‌ وی عليه‌عراق‌ به‌ بارزاني‌ها ارائه‌ شده‌ است‌. ملا مصطفی مدتها برای جلب‌ حمايت‌ آمريكا اقدام‌ كرد، اما مقامات‌ آمريكا ابتدا به‌ وی اعتنايی نكردند، سپس‌ در اوت‌ 1969 با اعزام‌ دو افسر نظامي ‌آمريكايی مذاكراتی با وی انجام‌ شد و توافقی امضاء شد كه ‌به‌ موجب‌ آن‌ ملامصطفی از آمريكا 14 ميليون‌ دلار به‌ طور مخفيانه‌ دريافت ‌مي‌كرد و هدف ‌اصلی آن‌ براندازی رژيم‌ بعث‌ عراق‌ بود زيرا آمريكا در اين‌ توافق ‌بارزاني‌ها را از قيام‌ عليه‌ ايران‌ بازداشت‌ و عدم‌ مبارزة‌ ايران‌با آن ها نيز به خاطر بهره‌برداری سازمان‌ سيا بود. در ابتدا آمریکا توافق‌ با بارزانی را انكار كرد، اما در شورش‌ وی در اوايل‌ سال‌ 1970 دخالت‌ كرد. در مه‌ 1972 وقتی كه‌ شاه‌ با نيكسون‌ رئيس‌ جمهور آمريكا و هنری ‌كي‌سینجر ـ دبير و معاون‌ وی ـ ملاقات‌ و ‌درخواست‌ كرد كه‌ از شورش‌ كردها درعراق‌ حمايت‌ كنند و‌ آن ها به‌ ايران‌ بپيوندد، نيكسون‌ و كي‌سينجر به‌ شرط‌ مخفي‌ ماندن‌ موضوع اين‌ تدبير را پذيرفتند، كه‌ حتي‌سازمان‌ سيا‌ 16 ميليون‌ دلار مخفيانه‌ به ‌ملا مصطفی ارائه‌ دهد.

حزب‌ بعث‌ عراق‌ در اوايل‌ سال‌ 1972 روابط‌ نزديك‌ خود را با شوروي‌ گسترش‌ داد و روابط‌ مسكو و بغداد موجب‌ شد كه‌ عراق‌ با حمايت‌ شوروی در وضعيت‌ اقتصادی و نفتی خود گسترش‌ دهد. عراق‌ در ملي‌كردن‌ صنعت‌ نفت برنده‌ شد و ملا مصطفی مدت‌ كوتاهي ‌بعد از ملی شدن‌ صنعت‌ نفت‌ عراق‌ به‌ آمريكا وعده‌ داد كه‌ پيشمرگان‌ كرد برنيروهای بعث‌ پيروز شوند و كركوك‌را فتح‌ كنند و ميادين‌ نفتی كركوك‌ را به‌آمريكا واگذار كنند و ملا مصطفی در ژوئن‌ 1973 در مصاحبه‌ای ‌حمايت‌ خود را از آمريكا اعلام‌ داشت‌، زيرا آمريكا را در حمايت‌ از كردها بيشتراز شاه‌ به‌ رسميت‌ مي‌شناخت‌ و چنين‌ مي‌پنداشت‌ كه ‌آمريكا حمايت‌ خود را قطع‌ نخواهد كرد و به‌ شاه‌ اجازه‌ تعدی به‌ كردها را نمي‌دهد. اما ملامصطفی در پيش‌بيني‌اش‌ شكست‌ خورد. سوالی كه‌ مطرح‌ مي‌شود این است که چرا ملامصطفی برای كسب‌ خودمختاري ‌كردستان‌ صلح عراق‌ را نپذيرفت‌؟ و همواره‌ در برابر آن سرسختی نشان‌ داد؟ در اوايل‌ سال 1970، حدود 000/50 شهروند عراقی ايراني‌تبار توسط‌ رژيم‌ بعث‌ به‌ ايران ‌تبعيد شدند و تنش‌ ديگری بين‌ ملا مصطفی و عراق‌ در گرفت‌. نژادی كه نه زبان‌ فارسی مي‌دانستند و نه‌ قرابتی با فرهنگ‌ و سياست ‌ايراني‌داشتند. اما رژيم‌ بعث‌ از كردها به‌ عنوان‌ يك‌ ابزار استفاده‌ كرد. عدم ‌ملاحظة‌ همه‌جانبه‌ ملا مصطفی موجب‌ شد كه‌ در ائتلاف‌ با ايران‌ و اسرائيل‌ و آمريكا حركت ‌عقلائی و منطقی از لحاظ سیاسی نداشته‌ باشد و چنين‌ بدبختي‌ای را دامن‌گير كردها بسازد. سپس‌ عراق‌ با ايران‌ به‌ توافق‌ رسيد زيرا شاه‌ با مصر- بعد از مرگ‌ جمال‌عبدالناصر در سال‌ 1970- مذاكره‌ كرد و انور سادات‌ به‌ محض‌ به‌قدرت‌ رسيدن‌ به‌ ايجاد روابط‌ نزديكتری با ايران‌ همت گمارد‌.

صدام‌ حسين‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيد كه‌ توافق‌ با ايران‌ به‌ نفع‌ موقعيت‌ عراق‌ است‌ - از طرفی در آن‌ هنگام‌ شاه‌ حسين‌ رابطه‌ خوبی با صدام‌ حسين‌ برقرار كرده‌ بود- و مذاكرات‌عراق‌ و ايران‌ موجب ‌اضطراب‌ كردها شد و ملامصطفی تلاش‌ كرد تا طرفداری دولت مصر را جلب‌ كند و به‌همين‌ سبب‌ در اواخر فوريه‌ 1975 گروهی را به‌ نزد سادات‌ در قاهره‌ فرستاد. كه‌ در آن دیدارها سادات‌ كردها را مطمئن‌ ساخت‌ كه‌ هيچگونه‌ خطری ‌كردها را تهديد نمي‌كند. اما توافق‌ الجزيره‌ در مارس‌ 1975 بين‌ شاه‌ و صدام‌ حسين‌ صورت‌ گرفت‌ و رييس‌ جمهور الجزاير ـ بومدين‌ ـ عامل اين‌ ملاقات‌ بود. صدام‌ حسين‌ از شاه‌ خواست‌ كه‌ حمايت‌ خود را از كردها قطع‌ كند زيرا صدام ‌به‌ بقای رژيم‌ بعث‌ مي‌انديشيد و مساله‌ كرد را به‌ عنوان‌ يك‌ معضل‌ بزرگ ‌مي‌نگريست‌. بعد از توافق ‌الجزيره‌، كردها به‌ دستور ملامصطفی به‌ ايران‌ آمدند و چندين‌ هزار نفر كرد در مرزهای ايران‌ و عراق‌ آواره‌ شدند و جبهه‌ كرد منشعب‌ و اتحاد كرد تضعيف ‌شد.

2. انقلاب‌ ايران‌ در سال۱۳۵۷موجب‌ پيدايش‌ موج‌ اعتراض‌ ضد رژيم ‌بعث‌ در نجف‌ و كربلا شد و حتی آيت‌ا... محمد باقر صدر حمايت‌ خود را از ايران‌ اعلام ‌داشت‌. هرچند دولت عراق‌ از ترس‌ صدور انقلاب ایران ‌به‌ آنجا به‌ جنبش‌ شيعيان‌ وحشيانه‌ پاسخ‌ داد. آيت‌ا... صدر را محكوم‌ و تبعيد كرد. و وي‌ همكاری سنی و شيعه‌ و كرد و عرب‌ را در جهت‌ براندازي ‌رژيم ‌بعث ‌امری ضروری مي‌دانست‌، سرانجام‌ عراق‌ حملات‌ و تهاجم‌ خود را به‌ ايران ‌آغاز كرد. صدام‌ در تلويزيون‌ بغداد در يك‌ برنامه‌ تلويزيونی قرارداد الجزاير را پاره‌ كرد و رسماً اعلام‌ جنگ‌ كرد كه‌ آبهای شط ‌العرب‌ را مي‌خواهد به‌ عراق‌ بازگرداند. عراق‌ در ايجاد بحران ‌كردستان‌ مساعدت‌ كرد و حتی مرحوم دکتر ‌قاسملو در مصاحبه‌ با لوموند- مؤثرترین و پرتيراژترين‌ روزنامة‌ فرانسه‌ ـ عراق‌ را يك‌ منبع ‌بزرگ‌ كمك‌ و مساعدت‌ به کردها ناميد و دکتر بني‌صدر هم‌ عراق‌ را به‌ ايجاد بحران‌ و تحريك ‌شورشها در كردستان‌ متهم ‌ساخت‌ ـ عراق‌ به‌ استراتژي‌ «درگير كردن‌ كردها» پناه‌ برد و در بين‌ طالبانی و قاسملو و بارزاني ‌تفرقة‌ خصمانه‌ای ايجاد كرد. در ژانويه‌ 1981 با تهيه ‌تداركات‌ پيشمرگان‌ قاسملو را به ‌فتح‌ قصرشيرين‌ و نودشه‌ تشويق ‌كرد، كه‌ حتی حزب‌ دمکرات تصميم‌ به‌ فتح‌ سنندج‌ و مهاباد را نيز داشت‌، كه ‌با حمله‌ نيروهای ارتش‌ ايران‌ به‌ فرماندهی سرهنگ صياد شيرازی ـ و استراتژي ‌ساده‌ و موثرتری اين‌ امكان‌ از آنان‌ سلب‌ شد.

جمهوری اسلامی ايران‌ بعداز كنترل ‌شورش‌ كردها و اخراج ‌نيروهای عراقی از كردستان‌، درسال‌ 1983 حمايت‌ مسعود و ادريس‌ بارزانی و جلال‌ طالبانی را در ایجاد يك‌ جبهة‌ متحد كرد بدست‌ آورد. در اين‌ حال‌ عراق‌ از طرف ‌تركيه‌ ـ برای متوقف‌ كردن‌ فعاليت ‌كردها در شمال‌ دولت عراق‌ را ـ تحت ‌فشار‌ قرارداد و تركيه‌ ادعا كرد كه‌ مناطق‌ مرزی تحت‌ كنترل ‌مسعود و ادريس‌ بارزانی بستر‌ تهاجمات‌ ضد تركيه‌ای است‌ و به‌ همين‌ سبب‌ 8000 كرد در تركيه‌ دستگير شدند. بخاطر فروش‌ نفت‌ عراق‌ به‌ تركيه‌ و گذشتن‌ خط‌ لوله ‌نفتی از كركوك‌ عراق ‌تحت‌ تاثير تركيه‌ قرار گرفت‌ و در آوريل‌ 1983 توافقی را مبنی بر اقدامات‌ امنيتي ‌امضاء كردند كه‌ به‌ نيروهای تركيه‌ اجازه‌ مي‌داد كه ‌در تعقيب‌ چريكهای كرد  به‌ اراضی عراق‌ وارد شوند. در مه‌ 1983 بهانه ای به دست آمد تا تركها با هزار نفر نيرو برای جستجو و تخريب‌ به‌ كردستان‌ عراق‌ وارد شدند و صدها پيشمرگ‌کرد دستگير شده و به‌ عراق‌ تحويل‌ داده‌ شدند و عراق‌ نيز آنان‌ را يا اعدام‌ يا به ‌حبس‌ ابد محكوم‌ كرد. نيروهای كرد بارزانی در حمله‌ نيروهای دولت ايران‌ به ‌عراق‌ ـ در عملیات والفجر 2 ـ به‌ ايران ‌در فتح‌ حاج‌ عمران‌ كمك‌ كردند. حاج‌عمران‌ از نظر استراتژيك‌ دارای اهميت‌ بود زيرا قاسملو در آن‌ جايك‌ مقر بزرگ ‌عملياتی داشت‌ و توسط‌ نيروهای عراقی به‌عنوان‌ راه‌ تداركاتی و سوق‌ الجيشي‌ مورد استفاده‌ قرار مي‌گرفت‌ حاج‌ عمران‌ ،علاوه‌ بر اين‌ قبل‌ از امضای توافق ‌الجزيره‌ دژ كوهستانی ملا مصطفی بود. در 16 سپتامبر ايران‌ به‌ راحتی درمناطق‌ مرزی كرد به‌ مانور نظامی پرداخت‌ و با حمايت‌ بارزاني‌ها در عمق‌ كردستان‌ عراق‌ نفوذ كرده‌ و مقادير زيادي ‌اسلحه‌ و مهمات‌ به‌ آنها داده شد. عراق‌ در 19 سپتامبر در جهت‌ تلافی اين‌ اقدام‌ بانه‌ و سقز و مريوان ‌را در زير آتش‌ بمباران‌ خود گرفت‌. ايران‌ والفجر 4 را در نهم‌ اكتبر 1983 در شمال‌ عراق‌ آغاز كرد، كه‌ در جريان آن کنترل‌ ارتفاعات‌ استراتژيكی دره‌ پنجوين‌ را بدست‌گرفت‌ و باقيمانده‌های دمكرات‌ ها را از بين‌ برد و يا فراري‌ داد. صدام‌ حسين‌ در نوامبر 1983 با همین آقای جلال‌ طالبانی امروز ما به‌ مذاكره‌ پرداخت‌ و آتش‌بسی بعد از اين‌ تفاهم ‌برقرار شد كه‌ نيروهای عراقی موفق‌ شدند نيروهای خود را در شمال‌ متمركز كنند. اما اين‌ توافق‌ و تفاهم‌ ديری نپاييد كه‌ در مارس‌ 1984 با اعدام‌ چند نفر كرد و سركوب‌ آشوب‌ دانشگاه‌ اربيل‌ ـ كه‌ به‌ كشته‌ شدن‌ چندين‌ نفر از دانشجويان‌ كرد انجاميد ـ و نيز كشته‌ شدن‌ برادر طالبانی و دو دختر وی بهم‌ خورد.

وزير امورخارجه‌ تركيه‌ - وحيد‌ اوغلو ـ در اكتبر سال‌ 1983 ـ به‌ همراه‌ يك‌ هيئت ‌نمايندگان‌ تركيه‌ به ‌بغداد رفت‌ تا عراق‌ را از دادن‌ امتياز به‌ كردها منصرف‌ سازد، زيرا در غير اينصورت‌ خط‌ لوله‌ نفتی كركوك‌ را ـ كه‌ برای عراق‌ از نظر اقتصادی حياتي‌بود  ـ قطع‌ مي‌کرد. طالبانی در 18 اُكتبر به‌مذاكرات‌ خود پايان‌ داد، زيرا توافق ‌امنيتی بين‌ عراق‌ و تركيه ‌امضاء شد كه‌ پيشمرگان‌ كرد شورشی را طبق‌ آن‌ قرارداد مي‌توانستند تا داخل‌ خاك‌ كشور هم‌ ديگر دنبال‌ كنند. جنگ‌ ايران‌ و عراق‌ در اواخر سالهای 1984 و آغاز سال‌ 1986 به‌ مرحله‌ نسبتاً آرامی رسيده‌ بود زيرا هر طرف‌ فقط‌ به‌ تهاجمات‌ محدود زمينی بسنده‌ کرده بودند. حمايت‌ مجدد ايران‌ از مسعود و ادريس‌ بارزانی برای حمله‌ عليه‌ عراق‌ و جلال‌ طالبانی موجب‌ شد كه ‌بارزانی روز 8 سپتامبر 1985 عليه‌ آنها حمله‌ كند و 240 كيلومتر از اراضي‌ كردستان‌ عراق‌ را به‌ تصرف‌ خويش‌ درآورد.

تركيه‌ نيز حملات‌ مرزی ‌خود را به‌ عراق‌ را افزايش‌ داده‌ بود و همچنين‌ ايران‌ را برای كمك‌ به ‌گروهاي‌ كرد ضد عراق‌ تهديد كرد و هنگامی كه‌ طالبانی به‌ آغوش ايران ‌نزديك‌ شد، ‌نگرانی و اضطراب ترکيه‌ در مورد تصرف‌ كركوك‌ و ميادين‌ نفتی افزايش‌ يافت‌. وحيد هلف‌اوغلور وزير امور خارجه‌ تركيه‌، در اكتبر 1986 به‌ مقامات ‌رسمی وزارت‌ امورخارجه‌ ايران‌ تأكيد كرد كه‌ قضية‌ كردها بسيار مهم‌ است‌ و تركيه ‌در جنگ‌ ايران‌ و عراق‌ خواهان‌ حفظ‌ بی طرفی است‌ و همچنان‌ دوستدار آن است‌ كه‌به‌ لوله‌هاي ‌نفتی تركيه‌ ـ از كركوك‌ ـ لطمه‌ای وارد نيايد و ايران‌ نيز در جنگ‌ خط‌وط لوله ‌نفتی تركيه‌ را مورد حمله‌ قرار ندهد و در اواخر سال‌ 1986 نيروی هوايی تركيه‌به‌ بهانه ‌ويران‌ كردن‌ اردوگاههای حزب‌ پ‌.كا.كا تمام‌ روستاهای كرد شمال‌ عراق‌ را بمباران‌ كرد؛ كه‌ حتی ايران‌ اين‌ بمباران‌ تركيه‌ را مورد اعتراض‌ قرار داد، زيرا ايران‌ براي‌ حمله‌ مجدد به‌ نيروهای عراق‌ قصد تجهيز كردهای عراق‌ را از طريق‌ حاج‌ عمران‌ آزاد شده‌ داشت‌. ايران‌ برای پرهيز از تنش‌ با تركيه‌ ـ دربارة‌ مساله‌ كردستان‌ ـ در دسامبر 1986 در تهران‌ كنفرانس‌ همكاری با مردم‌ عراق‌ را برگزار كرد و اكثر كردهای ضد عراق‌ را به‌ اين‌ جلسه‌ دعوت‌ نمود. و در اين‌ جلسه‌ خامنه‌ای ـ رييس‌ جمهور وقت‌ ايران‌ ـ تعهد ايران‌ را نسبت‌ به‌ تماميّت‌ ارضی عراق‌ تائيد كرد و ‌سيدحسين‌ موسوی ـ نخست‌ وزير ـ گفت که  بعضي‌ كشورها با ادعاهای  ارضی خود از دولت عراق‌ قصد سودجويي‌ دارند. ايران‌ هم در اوايل‌ سال‌ 1987 از دو طرف‌ به‌ عراق‌ حمله‌ كرد و در 9 ژانويه‌ درعمليات‌ كربلای 5 به‌ بصره‌ و چند روز بعد در عمليات‌ كربلای 6 به‌ شمال‌ عراق ‌حمله‌ كردند. در عمليات‌ كربلای 7 پيشمرگان‌ دو حزب ‌مسعود بارزانی و جلال‌طالبانی حضور داشتند. و ايران‌ دو گروه كردهای ضدعراق‌ رابه‌ طور موفقيت‌ آميزی در بطن‌ كردستان‌ عراق‌ هدايت‌ كردند. اين‌ موفقيت‌ حاصل‌ از همكاری ايران‌ و كردها بود. صدام‌ حسين‌ به عکس العمل متقابل داست زد و کردها به جرم همکاری با ملاتاریا‌ بهايی برابر ويرانی صدها روستای متخاصم‌ و معاند در كردستان‌ عراق‌ را پرداختند. در طی يك‌ سال‌ در سال‌ 1988 و 1989 اكثر اين‌ روستاها با خاك ‌يكسان ‌شد و حتی پس‌ از آتش‌بس‌ و قطعنامه‌ 598، ويرانی روستاها ادامه‌ داشت‌ و عراق‌ در ژوئيه‌ 1987، بيش‌ از 30000 از گروه‌ ضد شورش‌ برای سركوبی و بمباران ‌به‌ كردستان‌ عراق‌ روانه‌ كرد. اروپا و متحدان‌ اعراب‌ در خليج‌ فارس‌ به‌ اين‌نتيجه‌ رسيدند كه‌ با حمايت‌ از عراق‌، ايران‌ را كنترل‌ كنند زيرا در مارس‌ 1988 در جبهة‌ شمال‌ با همكاری كردها تهاجم‌ جديدی را آغاز كرده‌ بود.

صدام‌ با جذب‌ حمايت‌ از آمريكا به‌ بين‌المللی كردن‌ جنگ‌ پرداخت‌ و جنگ‌با اشتباهات‌ تاكتيكی عراق‌ چهره‌ رسمی به‌ خود گرفت‌ و اين‌ اشتباه‌ در جنگ ‌شمال‌ حدود 5000 سرباز لشكر 53 عراق‌ را از بين‌ برد. اما ايران‌ در ژوئن 1988 عقب‌نشينی كرد. زيرا نيروهای آمريكايی و اعراب‌ با استفاده‌ از تسليحات‌شيميايی به‌ جنگ‌ و مقابله‌ با ايران‌ آمده‌ بودند. كه‌ در 18 ژوئيه‌ 1988 قطعنامه 598 شورای امنيت‌ سازمان‌ ملل‌ پذيرفته‌ شد و آتش‌بس‌ اعلام‌ شد. عراق ‌پس‌ از پذيرش‌ قطعنامه‌ عمليات‌ گسترده‌ای در شمال‌ عراق‌ و كردستان‌ آغاز كرد با كمك‌ 60000 نيروی نظامی در اوت‌ 1988، دستور پاكسازي‌ روستاهای خائن‌ به‌ رژيم ‌بعث‌ را در كردستان‌ صادر كرد و در صبح‌ روز 25 اوت ‌نيروی هوايی عراق‌ با به كارگيری سلاحهای شيميايی و گازهای سمی عليه‌ روستاهای كرد، به‌ بمباران‌ و سركوبی آنان‌ پرداخت‌ و در 25 اوت‌ و يكم‌ سپتامبر 1988 بود كه‌ بيش‌ از 70000 كرد آوارة‌ عراقی فرار كردند و به‌ تركيه‌ و ايران ‌گريختند. در مارس‌ 1988 فاجعة ‌هولناك‌ و وحشيانه‌ حلبچه‌ روی داد كه‌ تلفات‌ واقعی آن‌ هنوز هم‌ مشخص‌ نشده‌، اما آمار نشانگر قتل‌ عام‌ 6000 كرد عراقي‌ است‌. عراق‌ با استفاده‌ از اسلحه ‌شيميايی – در واقع‌ از پروتكل‌ 1925 ژنو تخطي‌ كرده‌ بود اما هيچ‌ كدام‌ از سازمانهای بين‌المللی عراق‌ را محكوم‌ نساخت‌ و به‌ سكوت‌ نشستند‌ و ملت‌ كرد بار ديگر همانند ديگر برهه‌های تاريخ‌ مظلوم‌ واقع ‌شد. در آن‌ موقع‌ هزاران‌ كرد راهي ‌ايران‌ شدند به‌ اين‌ اميد كه‌ به‌ مسعود بارزاني‌، تنها حامی آنان‌، بپيوندند. جلال‌ طالبانی در ژوئن‌ 1988 راهی واشنگتن‌ شد، كه‌ به‌ عنوان‌ اعتراض‌ حتی جلسه‌ بين‌ روسای دو دولت‌ جورج‌بوش و طارق‌ عزيز لغو شد. علاوه‌ برآن،‌ تيرگی روابط‌ آمريكا و عراق‌ موجب اخراج‌ هاي ‌وود رانكين‌ ـ رييس‌ بخش‌ سياسی سفارت‌ آمريكا در بغداد ـ شد كه‌ به‌ طورغير مجاز به‌ كردستان‌ عراق ‌رفته ‌بود. مجلس‌ سنای آمريكا در اكتبر 1988 به‌ قطع‌ روابط‌ ديپلماتيك‌ و تحريم‌ اقتصادي‌ و نظامی عليه‌ عراق‌ پرداخت‌ كه‌ عراق‌ با تقبيح ‌اين‌ عمل‌ به‌ شدت‌ به‌ آنان ‌معترض‌ شد و خواست‌ كه‌ آمريكا از مداخله‌ غيرمجاز و ناموجه‌ خود در امورات‌ داخلي‌ عراق‌ بپرهيزد اما ريگان‌ در ماه‌ نوامبر با تخصيص‌ بيش‌ از يك‌ ميليون‌ دلار تضمين ‌اعتباری به ‌بغداد برای خريد مواد و محصولات‌ كشاورزی از آمريكا زمينه‌ را براي‌ تجديد روابط‌ عراق‌ و آمريكا آماده‌ ساخت‌.

عراق‌ در اوايل‌ سال‌ 1989 عفو عمومی خود را برای آوارگان‌ كرد صادر كرد و تركيه‌ هم‌ بيشتر به‌ سود تجارتی خود با عراق‌ مي‌انديشيد و كمترين‌ توجهي ‌به ‌وضعيت‌ كردها نداشت‌. عراق‌ به‌ انكار استفاده‌ از سلاح‌ شيميايی عليه‌ كردها پرداخت‌ و در اوايل‌سپتامبر 1988، مقامات‌ رسمی كميساريای عالی پناهندگان‌ سازمان‌ ملل UNHCR و كميته‌ سازمان‌ بين‌المللی صليب‌ سرخ‌ با بازديد از اردوگاههاي‌ تركيه‌ گفتند كه‌ هيچ‌ گونه‌ نشانه‌ای دال‌ بر استفاده‌ عراق‌ از مواد شيميايی وجود ندارد هيچ‌ پزشكی گواهی اين‌ امر را تصديق‌ نكرده‌ است‌. و اين‌ در حالی بود كه ‌تحقيقات‌ سازمان‌ حقوق‌ بشر و پزشكان‌ بدون‌ مرز استفادة‌ عراق‌ را از اسلحه‌هاي‌ شيميايی برملا ساخته‌ بودند.

از نگاه‌ اكثر صاحب‌ نظران& كردستان‌ بعد از دهه‌ 70 گرفتار يك‌ بحران‌ سياسي‌شد. گرچه‌ دولتهای حاكم‌ بر كردستان‌ در برابر مطالبات‌ وسيع‌ مردم‌ توجهي ‌خاص‌ نشان‌ ندادند و اين‌ عدم‌ توجه‌ ضرورت‌ داوری و بررسی عملكرد حاكميت‌ را به‌ عنوان‌ امری لازم‌ مي‌نماياند. به‌ لحاظ‌ ساختار حقوقی و سياسي‌، نقض‌ حقوق‌ بشر در 100 سال‌ گذشته‌ در كردستان‌ آشكار است‌ و دولت‌هاي ‌حاكم‌ بر كردستان‌ هيچگاه‌ در برابر كردها به‌ تدوين‌ و فراهم‌ نمودن ‌قوانينی مدون‌ و لازم‌ الاجرا اقدام‌ نكردند، و اين‌ مساله‌ از نظر نظام‌ اجتماعي ‌حائز اهميت‌ است‌. هيچگاه‌ كردها با شناخت‌ كافی و آگاهی صحيح‌ حاكميت‌ خود يا كشورشان‌ را نپذيرفته‌اند. و در واقع‌ بررسی منشور تاريخی و اجتماعی كردها نشانگر آنست‌كه‌ كردها نمي‌دانستند و حتی نمي‌دانند كه‌ واقعاً چه‌ مي‌خواهند؟ آيا همزيستی كردها با حكومت‌های حاكم‌ بر آنها مسالمت‌آميز و متمدنانه ‌است‌ يا به ‌نوعی اجباری و تحميلي‌؟ در طی تاريخ‌ كردها و رهبران‌ احزابشان‌ به‌ جاي ‌گفت‌وگو و مسالمت‌ و حل‌ مسائل‌ به‌ گونة‌ عقلانی و منطقی و ارائه‌ خواسته‌ها ازطريق‌ رشد فكری و شفافيت‌ گفتاري‌، به‌ خشونت‌، طغيان‌ و خصومت‌ پناه‌ برده‌اند؛ و اگر بعضی از ايشان‌ از اين‌ قاعده‌ مبری بوده‌اند، اين‌ عدم‌ ثبات‌ عقيده‌ و حركت‌ ناصحيح‌ مبارزه‌ و عدم‌ تحول‌ و جهش‌ فكری رهبران‌، خط‌ مبارزاتی كردها را متزلزل ‌ساخت‌.

برای مردم‌ كرد هنوز معنی خودمختاری روشن ‌نيست‌ كه‌ خودمختاری يعني ‌چه‌؟ میزان آن در چه‌ حدودی است‌؟ در چه‌ بسيار قيامها و جنگ‌ها كه‌ مردم‌ كُرد با احساسات‌ و شور و هيجان‌ ايستادند، اما ايستادگی و مقاومت‌ آنها به‌ ايجاد نوعی خفقان‌ و فشارهای سنگين‌ و خطرهای وافر منجر شد و تحميل‌ اين ‌فشارها چه‌ حادثه‌ها و جريانهايی را در كردستان‌ آفريد و به‌ عبارتي خود کردها ‌قرباني ‌خشونت‌ و سركوبی شدند. و اين‌ بر خلاف‌ آنست‌ كه‌ در ظاهر به‌ نظر مي‌آيد. به ‌مردم‌ كرد وانمود مي‌كنند كه‌ نسبت‌ به‌ ذهنيات‌ و اعتقاداتشان‌ بي‌اعتنا و بي‌تفاوت‌ هستند و آن ها به‌ كنج‌ انزوا رانده‌ شده‌اند؛ اما در هر لحظه‌ای امكان‌ آن ‌هست‌كه‌ جرقه‌ای كردستان‌ را زير و رو كند. زيرا واقعيتها و تجارب‌ عينی نشان‌ مي‌دهدكه‌ مردم‌ كُرد همواره‌ بستری مناسب‌ و بهتر مي‌خواهد و برای اين‌ آرمان ‌به‌ هر راهی كه‌ ممكن‌ باشد متوسل‌ مي‌شود. اگر رهبران‌ كُرد به‌ آن‌ پاية‌ از آمادگی و شناخت‌ مي‌رسيدند كه‌ به‌ عرصة‌ دمكراسی و انديشه‌ و عقيده‌ وارد شوند و با آگاهی به‌ مطالبات‌ كردها و اصلاح‌ كردستان‌ بيانديشند و عزم‌ عمومی عامه‌ مردم ‌و نخبگان‌ فرهنگی و علمی كرد را فرا بخوانند، بي‌شك‌ تحولی عميق‌ و به‌گونه‌ای مدرن‌ در جامعة‌ كردها رخ‌ مي‌داد. اگر رهبران‌ كُرد به‌ ميزانی كه ‌مي‌توانستند به‌ رشد شعور طبقاتی و توسعه ‌رفاهی و گسترش‌ فكری و سياسی از خط‌ سيری هدايت‌ شده‌ مي‌پرداختند، كلية ‌خواسته‌ها تحقق‌ مي‌يافت‌، و اينچنين‌ كردها با وجود صدها سال‌ مبارزه‌ و مقاومت‌ ناكام‌ و عقب‌ مانده ‌نمي‌ماند!

1ـ آيا كردها اكنون‌ به‌ حد لازم‌ آگاهی و شناخت‌ به‌ ضروريات‌ تاريخي‌ و سياسی رسيده‌اند؟ 2ـ آيا چشم‌انداز آيندة‌ كردها روشن‌ واميدوار كننده‌ است‌؟ 3ـ آيا رهبران‌ كُرد برای ايجاد تحول‌ و رسيدن‌ به‌ خواسته‌هايشان‌ بر راهي‌ مناسب‌ و مطلوب‌ انديشيده‌اند ۴ـ آيا حكومت‌های حاكم‌ بر كردستان‌ حاضر مي‌شوند در برابر مطالبات‌مردم‌ كُرد نقش‌ سالم‌ و مفيدی اجرا كنند؟ 5 ـ آيا نخبگان‌ كُرد با صداقت‌ و وفاداری درجهت‌ توانمندی و رشد كردستان‌ به‌ ياری مردم‌ كرد برمي‌خيزند؟

راستی كردها به‌ دنبال‌ چه‌ نوع‌ «خودمختاري‌» هستند؟ اگر بگوييم‌ كه‌ آنان‌ به‌ دنبال‌جامعه‌ای كاملاً خودمختار و مستقل‌ اما بدون‌ نقص‌، مرفه‌ و رسمی در عرصة‌سياست‌ هستند به‌ اشتباه‌ پاسخ‌ نگفته‌ايم‌ اما پاسخ‌ فوق‌ در برابر هر واژه ‌مذكور به ‌توضيح‌ و تفسيری نياز دارد. در برابر مخاطب‌ كُرد جامعة‌ خودمختار بايد دارای استقلالی مبرا از هرگونه‌ وابستگی و قيموميّت‌ و حكومت‌ كشوری خاص‌ باشد و نيز جامعه‌ای بدون‌ مشكل‌، بحران‌ اقتصادی و اجتماعي‌؛ همچنين‌ در صحنة‌بين‌المللی رسميّت‌ حقوق‌ و وجهه‌ آن‌ شناخته‌ شود. گرچه‌ ناسيوناليسم‌ خود بغرنج‌ترين‌ و پيچيده‌ترين‌ مسائل‌ را به‌ همراه‌ دارد، اما ناسيوناليسم‌ نيرويي‌ قوی و قدرتمند در سياست‌ كردهاست‌ كه‌ از سدة‌ نوزدهم‌ به‌بعد به‌ دوران‌ اوج ‌واقعی خود رسيد. كردها با شور و شوق‌ بالقوه‌ ايده‌آل‌هاي ‌ناسيوناليستی خود را دنبال‌ مي‌كنند كه‌ گويی گرايشی فطری به‌ عقیده ‌ناسيوناليستی دارند و جنگ‌ها و بحران‌ها و سركوبي‌های متعدد چه‌ در ظاهر و چه‌ در درون‌ باعث‌ محدوديت‌ و كاهش‌ احساسات‌ ناسيوناليستی در ميان‌ آنان نشده‌ است‌، گرچه‌ آن‌ رويدادها و حوادث‌ اميد افرادی كه‌ انتظار فرا رسيدن‌ ناسيوناليسم‌ و تحقق‌ كامل‌ آن‌ در كردستان‌ را مي‌كشيدند، برآورده‌ نساخت‌، اما شايد همان‌ هراس‌ها و ترديدها حس‌ ناسيوناليسم‌خواهی را در ميان‌ كردها همواره‌ زنده‌ نگه‌ مي‌دارد و كردها هواداران‌ اصلي‌ ناسيوناليسم‌، به‌ عنوان‌ يك‌ايدئولوژی تمام‌ عيار هستند و شايد بيشتر از همگان‌ مايل‌ به‌ ديدن‌ و حس‌ آن‌ می باشند، در واقع‌ ناسيوناليسم‌ جنبه‌ای از سياست ‌خودمختاری كردهاست‌ و تاثيرات‌ آن‌ در حال‌ حاضر از ميان‌ نخواهد رفت‌.

شايد بتوان ‌كردها را هواخواه‌ ايده‌آل‌ جوزپه‌ ماتزينی ناميد زيرا اساس‌ فرض‌ ناسيوناليسم ‌ليبرال‌ وی برآن‌ بود كه‌ هر ملت‌ و قوم‌ بايد مستقل‌ باشد وخودمختار و شايد اين ‌نظريه‌ شور و شوق‌ كردهای ناسيوناليست‌ ليبرال‌ را جلب‌ كرده‌ است‌ كه‌ مضمون ‌اساسی آن‌، حق‌ خودمختاری است‌. كردها مردمانی اند که از روزگاران‌ كهن‌ ظهور كرده‌ و شناخته‌ شده‌اند و بنا به‌ زبان‌ و رسم‌ و ياسای مشترك‌ و اصيل‌ و غنی خودرا ملت‌ مي‌خوانند و ديگران‌ بدان‌ «خلق‌» يا «قوم‌» گويند؛ و همين‌ پيش‌ فرض‌ پذيرفته‌ كردها و حساسيت‌ آنان‌ مساله‌ مليّت‌ كردها را مطرح‌ ساخته‌ است‌ كه ‌ساليان‌ سال‌ برای آنان‌ مبارزه‌ و قيام ‌نموده‌اند. پراكندگی كردها در ايران‌، عراق‌، تركيه‌، سوريه‌ و شوروی سابق‌ بررسی دقيق‌ آنها را مشكل‌ مي‌سازد و در دهه‌های آخر قرن‌ بيستم‌، مهاجرت‌ وافر كردها به ‌اقصی نقاط‌ اروپا و آمريكا ـ بنابه‌ هر مصلحت‌ و انگيزه‌ای ـ و عدم‌ آمار و ارقام ‌دقيق‌ و ثبت‌ شده‌ بررسی ما را مبهم‌تر و محدودتر مي‌كند. در جامعة‌ خودمختار، سازمان‌ دهی و نظام‌ بخشی صريح‌ و تغيير و تكاپو در آن‌ محصول‌ فعاليت‌ و عملكرد خود افراد و اعضای آن‌ جامعه‌ است‌. و خلاقيت‌سياسی جامعه‌ خود مختار ـ بنا به‌ تصميم‌ همگانی و عمومی ـ نوعي‌ خلاقيت ‌اشتراكی است‌ كه‌ افراد آن‌ جامعه‌ مدنظر دارند. كردها، خواهان‌ جامعه‌ خودمختار هستند، بدون‌ آنكه‌ ارزش‌هايی را كه‌ بر اساس‌ آن‌ كردستان‌ به‌ نحوي ‌بنيادي ‌سازمان‌دهی و نظام‌ بخشی مي‌شود، مورد استفسار و كندوكاو قرار دهند؛ در درجه‌ اول‌ ايجاد جامعة‌ خودمختار در كردستان‌ به‌ عنوان‌ پديده‌ای تاريخي  وسياسي‌، مستلزم‌ تغيير ساختار ذهنی و فكری كردها است‌ كه‌ سالهاست‌ بر آنان ‌تحميل‌ شده‌ است. خودمختاری در كردستان‌، تغييری در نهاد جامعه‌ كردها پديد نمي‌آورد، مگر آنكه‌ شرايط‌ رشد فكری و ذهنی كردها و پذيرش‌ قوانين‌ خودمختاري ‌و بازشناختن‌ تغييرات‌ حاصل‌ از آن‌ در جامعه‌ فراهم‌ گردد.

 

** درپایان صادقانه می گویم , آنچه گفتم آموخته های من از استاد ارجمند " پرفسور نادر انتصار " بود ونوشته های زیبایش.

 

 وبلاگ روزنوشته های عرفان قانعی فرد : www.hasbohal.blospot.com