پنجشنبه ۷ خرداد ١٣٨٣ – ۲۷ مه ٢٠٠۴

جوهر مجلس

·         چرا مجالس پوک و خالی از مضمون به وجود میآيد؟ علت اصلی را بايد در عدم توازن بين قدرت دولت و نهادهای مدنی جستوجو کرد. هرگاه اين توازن موجود باشد نهادهای مدنی اهرمهای کافی دارند که بتوانند اولا نمايندگان خود را به مجالس نمايندگی بفرستند، ثانيا از حقوق خود در اين مجالس دفاع کنند. اما اگر جامعه تودهوار شد يا مردم بیتفاوتی سياسی پيشه کردند طبعا مجلس به بخشی از بوروکراسی دولتی تبديل شده و خصلتی صوری پيدا میکند و مسأله بدين جا هم ختم نمیشود بلکه دولت پيشروی کرده و بقايای جامعه مدنی را نيز در خود هضم نموده و به داخل ساختار خود میکشد و بدين طريق با تخريب اين نهادهای اجتماعی دولت توتاليتر به وجود میآيد

 

سعيد حجاريان

امروز

 

از آتن که بگذريم- خواه آن را دولت شهری دموکراتيک يا غير دموکراتيک بناميم نوعی حاکميت مستقيم مردم بر امور مشاعشان مشاهده میشود و شايد در ساير نقاط دنيا هم اين شيوه مرسوم بوده است- دموکراسی نمايندگی را متعلق به قرون اخير بايد دانست که مردم اختيارات حاکميتی خود را در بعضی موارد در طی دو انتخابات به دو قوه مجريه و مقننه واگذار میکنند، مانند آمريکا، و در بعضی طی يک انتخابات اين قدرت را فقط به پارلمان به عنوان عالیترين مظهر تجلی اراده ملی واگذار مینمايند و دولت برساخته پارلمان و بازوی اجرايی آن خواهد بود و در برابر آن پاسخگو است. آنچنان که در انگلستان جاری است در عرف حقوق اساسی نوع اول را نظام رياستی و نوع دوم را نظام پارلمانی میگويند.

در نظامهای کمونيستی هم که بنا بود طبقات محو شود، به جای جامعه بیطبقه عملا به کنگره خلق رسيدند که از درون آن قوه مجريه سر برآورد و علامت آن بود که دولت به يک طبقه متکی است. به عبارت ديگر به جای جامعه بیطبقه جامعه يک طبقه شکل گرفت.

اما به هر حال در همه نظامها پارلمان قدرت ماهوی دارد و خانه ملت است و مظهر اراده ملت يا بخشهايی از اراده ملی است. آنچه آن را میتوان اراده تقنينی ناميد.

به هر تقدير پارلمان دارای جوهر است. يعنی حتی در نظام رياستی پارلمان میتواند با impeachment کردن رئيسجمهور وی را ساقط نمايد. به همين لحاظ حرف نهايی را پارلمان میزند و فصلالخطاب پارلمان است و به عبارتی در رأس امور است.

در مقابل چنين پارلمانهايی میتوان به مجالس صوری و فرمال هم اشاره کرد که فقط قالبی ظاهری از پارلمان دارند. نمايندگان میآيند و میروند و انتخاباتی نيز برگزار میشود، همه ساز و کارهای مجلس هم برقرار است اما بلامضمون است. فقط برای اينکه گفته شده باشد که پارلمانی هم داريم. و در جهان امروز که دموکراسی سکه رايجی است بتوان در مجامع بينالمللی و حقوق بشری دفاعی از موقعيت خود به عمل آورد. اين نوع پارلمانها میتوانند توسط احزابی مانند خويش هم پشتيبانی شوند. احزاب ويترينی و نمايشی مثل حزب ايران نوين و حزب مردم در زمان شاه که وقتی او اراده کرد، هر دو حزب خود را منحل کرده و حزب رستاخيز را به وجود آوردند.

اين نمونهها فقط منحصر به شرق نيست، در جوامع غربی هم نمونههايی از اين نوع پوک شدن پارلمان به چشم میخورد. مثلا در آلمان در دوران جمهوری وايمار و در طول حکمرانی فاشيستها انتخابات به گونهای چيده شده بود که نتيجه آن از پيش مشخص بود و هر دو مجلس آلمان فرمال گشته و تابع رايش سوم شده بودند. تمام نمايندگان اين دو مجلس گوش به فرمان پيشوا بودند. لوايح و طرحها در مجالس مطرح میشدند اما نهايتا دست اراده پيشوا بود که از آستين اين دو پارلمان بيرون میآمد.

بر خلاف انتظار ادعايی که توسط تئوريسينها میشود طبقه متوسط جديد پشتوانه اصلی فاشيست در آلمان و ايتاليا بود. طبقهای که ضد هر نوع نيروی خارجی بود و به دنبال فضای حياتی آماده لشکرکشی به اين سو و آن سوی جهان بود. لذا میتوان گفت اين گمان نرود که طبقه متوسط شهری و مدرن الزاما حاصل دموکراسی است. اما در شرق فراوانند پارلمانهای صوری و انتسابی که شکل انتخاباتی نيز به آنها داده میشود. کافی است به خاطرات علم يا مستندات به جا مانده از تيمورتاش مراجعه کنيم تا ببينيم چگونه چند ماه قبل از انتخابات فهرست نمايندگان مجلس آينده تنظيم میشد و به توشيح ملوکانه میرسيده و بقيه امور توسط عمال و مباشرين محلی رتق و فتق میشده است.

در ايران جز ادوار اوليه مجلس قانونگذاری تا انقلاب اسلامی مجلس فاقد جوهر بود و فقط اين اواخر بود که چند نفری موجسوار شروع به انتقاد از رژيم پهلوی نمودند تا جای پايی برای قدرت بعدی باز کنند.

لذا امام هر نوع قانون مصوب مجلسين شورا و سنا را فاقد مشروعيت دانسته و امر نمودند که حقوق دوران نمايندگی آن افراد بايد به بيتالمال بازگردد و تا مدتها اين کار صورت میگرفت و به جز دوره مصدق از بقيه اين ادوار حقوق بازستانده شد.

منشأ شکلگيری مجالس فرمال و دموکراسیهای صوری در حقيقت قائل نشدن حق برای مردم است که در نتيجه حقی که وجود ندارد قابل انتقال به ديگری نيست و بدين لحاظ صفت نمايندگی مردم در اين نوع نظامها اساسا معنی ندارد.

در اين نوع نگرش به مردم و حقوق آنان در حقيقت به مردم به عنوان رعايا و بندگان (Subjects) نگريسته میشود و نه شهروند دارای حق (Citizen).

در گزينش نمايندگان در يک مجلس فرمال، اصل بر تقرب و خويشاوندسالاری و ارادت کيشی است نه داشتن صفت نمايندگی از جانب مردم.

در نظامهايی که مجالس فرمال را شکل میدهند بازار رقابت مسدود است. دخالت حکومت در بازار سياست باعث میشود عناصر ميانمايه (که کالای آنان بيش از آنکه بين مردم خريدار داشته باشد مورد تأييد و حمايت دولت است) تنها اجازه عرضه يابند.

مجالس جوهردار (Essential) بر اثر تهاجم دشمن و ساير مصائب خود را بازمیيابند و بلافاصله میتوانند خود را بازسازی نمايند چون عروسک خيمه شببازی نيستند. حتی اگر دشمن سرزمين آنان را اشغال کند. نمونههايی تاريخی داريم که کشوری اشغال شده اما مجلس آن در تبعيد خود را شکل داده است. در سابقه تشکيل مجالس مشروطه نيز تشکيل مجلس در تبعيد در زمان استبداد صغير که در کرمانشاه شکل گرفت وجود دارد.

در فرانسه بعد از اشغال، مجلس کمابيش توانست خود را حفظ کند و نهضت مقاومت ملی، محصول روی پا ايستادن مجلس فرانسه در زمان اشغال بود.

اما مجلس فرمال با رفتن يا شکست دولت به عنوان بخشی از بوروکراسی دولتی رو به هزيمت میگذارد و نابود میشود.

در اين نوع نظامها مجلس که سهل است حتی ارکان و بازوهای قهريه نظام هم از هم میپاشد مانند سرنوشت ساواک و ارتش زمان شاه پس از شکلگيری انقلاب اسلامی. شعار «شاه در به در شده، ساواک بیپدر شده» از شعارهای انقلاب بود که اين معنا را در خود داشت که شاه به عنوان پدرخوانده ساواک هنگامی که سرنگون شد همه اجزای متکی به او نيز از هم فرو پاشيد.

تنها مجالس واقعی هستند که قدرت حل منازعه و جذب مطالبات مردم را دارند. والا مجالس فرمايشی توان حل منازعات قومی، طبقاتی، صنفی، بين بخشی و غيره را نداشته و با تسويف مطالبات و منازعات، آنها را بر هم میانبارند تا به نقطهای برسد که به صورت خشونتبار حل شود. اما چرا مجالس پوک و خالی از مضمون به وجود میآيد؟ علت اصلی را بايد در عدم توازن بين قدرت دولت و نهادهای مدنی جستوجو کرد. هرگاه اين توازن موجود باشد نهادهای مدنی اهرمهای کافی دارند که بتوانند اولا نمايندگان خود را به مجالس نمايندگی بفرستند، ثانيا از حقوق خود در اين مجالس دفاع کنند. اما اگر جامعه تودهوار شد يا مردم بیتفاوتی سياسی پيشه کردند طبعا مجلس به بخشی از بوروکراسی دولتی تبديل شده و خصلتی صوری پيدا میکند و مسأله بدين جا هم ختم نمیشود بلکه دولت پيشروی کرده و بقايای جامعه مدنی را نيز در خود هضم نموده و به داخل ساختار خود میکشد و بدين طريق با تخريب اين نهادهای اجتماعی دولت توتاليتر به وجود میآيد. لذا بايد نسبت به هر گونه تخريب جوهر پارلمان حساس بود که اين جوهر را میتوان به قول کارل اشميت(۱) در دو کلمه خلاصه نمود؛ گشودگی و بحث.

۱. Openness and discussion In Dictatorship and Decline of Parliament, Carl Schmitt s Theory of Political Sovereignty, John Keane.