چهارشنبه ۵ فروردين ۱۳۸۳ – ۲۴ مارس ٢٠٠۴

دفع خشونت با نقد از درون همراه است

 

فريبا داوودي مهاجر

 

  

     تريبون فمينيستي ايران:

تاريخ 2500 ساله ي ما، با هزاران سال اسطوره انديشي و تاريخ اسطوره اي و ادبياتي سرشار از روايت خودكامگي و استبداد و وابستگي و خود شيفتگي درهم آميخته است. چنان تاريخ و مردم و عرف و سنت به اين خودكامگي وابسته است كه اگر در تاريخ مستبدي را سرنگون كردند، مستبدي ديگر را به جاي او نشاندند. ما خو كرده ايم به اين استبداد شرقي؛ در افكارمان، در رفتارمان، در برخوردمان و مهم تر از همه در خانه هايمان اين استبداد شرقي را پرورش داده و به خوبي به نسل بعد تحويل داده ايم.

همواره رابطه ما رابطه ي خدايگان و بندگان بوده است. هرگز مسئوليت ايستادن و تغيير را نپذيرفته ايم.

ياد گرفته ايم كه زير سايه زندگي كنيم. زير سايه فكر كنيم و حتي در سايه حرف بزنيم و از آزادي توتمي بسازيم كه دنيا و آخرت ما را حراج مي كند. اساساً از آزادي و استقلال مي هراسيم. اربابي، سروري فرمانبري و خشونت پذيري را در خانه ها يادگرفته ايم و به كودكانمان نيز ياد داده ايم. و امروز هرچه حرف مي زنيم، آرزو مي كنيم و حتي شعار مي دهيم “و هم آزادي” است اگر فرديتي سالم و رشد يافته نداشته باشيم كه آبشخور سلطه از درون ما و نهان ما تغذيه مي شود. استبداد و خشونت و زور هرگز پديده اي در بيرون نيست كه بخواهيم آن را سرنگون كنيم و بعد مشكلي نداشته باشيم. كه از درون ما شروع مي شود. دروني كه اگر تغيير نكند، هر تغييري در بيرون، آرايش عجوزه ي هزار داماد است كه در طول تاريخ هر كسي به سليقه خود او را بزك كرده است. خشونت اعمال نمي شود تا ما آماده پذيرش آن نباشيم و گسترش نمي يابد تا ما چشم هايمان را بر روي آن نبنديم و توجيه نمي شود تا ما آن را به هر بهانه اي موجب تعادل ندانيم.

و اين«من ضعيف» و «من ناتوان», سرنوشت خود را نمي تواند تغيير دهد چراكه ضعيف نگه داشته شده است تا بتواند خشونت و زور را قبول كند. زني كه تربيت مي شود تا حقوق و تكاليفش را برايش تعريف كنند. زندگي مي كند، لباس مي پوشد ، فكر مي كند و حتي به ظاهر انتخاب مي كند آن گونه كه جنسي ديگر مي خواهد.

تمامي نهادهاي اجتماعي، قوانين، ساختارها، آداب و رسوم، عرف و عادت، سنت ها و انگاره هاي قومي او را تربيت مي كند و او زني مي شود كه بايد تمكين كند و اگر تمكين نكند نان و احترام و منزلتش حراج مي شود و مهم تر از همه اين كه خشونت نيز بر او كامل مي گردد. پس بسيار طبيعي است كه من و تو و تمام زنان اين جامعه خشونت و اشكال مختلف آن را در سپهر عمومي و خصوصي تجربه كرده باشيم. خشونتي كه از نابرابري ريشه مي گيرد تا مرد مقتدر به عنوان رفتاري طبيعي به خشونت و اعمال اقتدارگرايش ادامه دهد. يك خشونت ساختاري كه از خانواده شروع مي شود و تمام حوزه هاي اجتماعي را دربر مي گيرد.

دوستان من اگر امروز دختران شهر من فرار مي كنند، خودكشي مي كنند، فروخته و قاچاق مي شوند، مورد قتل هاي ناموسي قرار مي گيرند، به استثمار و بهره كشي و روسپيگري مي افتند، مورد ضرب و شتم قرار گرفته و دچار انواع نقص عضوها مي شوند، حاملگي ناخواسته بر آنها تحميل مي شود، ايدز مي گيرند، مجبور به سقط جنين و جنسيت گزيني قبل از زايمان مي گردند، خشونت در روابط زناشويي را تحمل مي كنند و تن به ازدواج زود هنگام مي دهند، همه ناشي از جامعه اي است كه خشونت در آن تقبيح نمي شود. خشونتي كه با تحقير، ناسزا، اهانت و بي توجهي معنا پيدا مي كند. خشونتي كه از زن گاه يك بيمار يا يك انسان منفعل و يا يك مريض رواني مي سازد. زني كه خود را باور نمي كند. اعتماد به نفس ندارد. توان مشاركت اجتماعي را از دست مي دهد و حتي دچار اعتياد، فحشاء و انواع آسيب هاي اجتماعي مي شود: زن مضطرب، افسرده و ترسو كه به انواع استرس ها دچار است. زناني كه همه و همه قربانيان خشونت هستند.

خشونت هايي كه هرگز و هرگز گزارش نمي شود و پشت درهاي خانه من و تو پنهان است و اين چرخه خشونت تداوم پيدا مي كند و يك «درماندگي آموخته شده» به زنان تحميل مي كند و در يك «انسداد جنسيتي» زنان را به حاشيه مي راند.

دوستان! ما گفتمان مشتركي داريم. معتقد به برابري همه جانبه زن و مرد هستيم. معتقديم كه هر خشونتي عليه زنان و هرنوع نابرابري، به هر شكلي بايد برچيده شود كه نگاه نابرابر, توهين به نظام خلقت است.

دوستان! ما راه و مسير دشواري در پيش داريم. سليقه هاي شخصي را به نام دين رنگ مي كنند و ما را تكفير مي كنند. خداوند عادل و دوستدار عدالت و برابري را در نقش نگهبان ما قرار مي دهند. قوانين ديني را كه مي تواند با زمان و مكان پاسخگوي مطالبات جامعه باشد، خشك و بي روح جلوه مي دهند و آزادي هاي اساسي انسان را براي حفظ قدرت مرد ـ پدرسالارانه زير پا مي گذارند. نوانديشي ديني را برنمي تابند و همه ي اين ها را نه به خاطر دين كه تنها براي حفظ گفتمان مرسوم جامعه كه امروز به كام سلطه ي مردان بر تمام شئون اجتماعي است انجام مي دهند.

ما مسير دشواري در پيش داريم. بايد پيوسته، دائمي، مدام و عميق حركت كنيم. نظم، انضباط، وحدت، سازماندهي و دوري از روحيه سلطه در اين راه الزامي است. امنيت جمعي ما در امنيت تك تك ماست. اگر در تعاريف و مفاهيم اختلافي وجود دارد، بايد ضمن استقلال با هم گفت و گو كنيم و با هم كار كنيم. آفت جنبش زنان همان آفت جنبش دانشجويي است. از تفرقه بپرهيزيم ضمن آن كه بايد بدانيم: تاكتيك نفوذ و انهدام, تاكتيكي قديمي براي انحراف حركت هاي اصيل است.

و سخن آخر اين كه بايد بدانيم كه نبايد به نام جنبش زنان نان خورد . اين حركت اصيل سكوي پرش هيچ فرد و هيچ سازماني نبايد باشد، «هيچ وكالتي و هيچ وزارتي». ما همه بايد در راه تحقق آرمان هاي زنان سربازي كنيم. آفت زدايي مسير به اندازه اهداف و ابزار مهم است. خشونت زنان نسبت به زنان بازتوليد رفتارهاي مرد ـ پدرسالارانه اي است كه امروز اعمال مي شود. حتي در كارهاي جمعي كه به نام زنان انجام مي شود. خشونتي كه اگر كالبد شكافي شود بدتر از خشونت هاي قبلي زنان و فعاليت هاي جمعي آنها را زمين گير مي كند. بنابراين بياييد شعارهاي مشتركي را پيش رو داشته باشيم. (من شما را دوست دارم با هر عقيده و ايده اي ــ به شما احترام مي گذارم با هر عقيده و ايده اي ــ شما را مقدم بر خودم مي دانم با هر عقيده و ايده اي).

در تفاوت ها با نگاه تساهل و مدارا يكديگر را ياري كنيم و در مشتركات نيز پا به پاي هم حركت كنيم.

اين نه يك قرارداد و نه يك تاكتيك و نه يك ابزار، كه نگاهي عميق و واقعي است.

نگاهي كه اگر فراگير نشود و به شكل يك آئين نامه اخلاقي نوشته يا نانوشته در نيايد خوان گسترده اي پهن خواهد كرد كه يك بار ديگر فرصت طلبان و نان به نرخ روز خورها و مصلحت طلبان بر سر آن خواهند نشست. و اين بار با نام جنبش زنان سنگ خود و مصالح خود را بر سينه خواهند زد و خواسته هاي به حق زنان ذبح خواهد شد.

امروزه بسياري از فعالان زنان به نام تند روي و بسياري ديگر با تهمت ها و تكفيرها و طردها از حوزه هايي حذف مي شوند كه خود باني و آغازگران آن بوده اند. از حوزه هايي حذف مي شوند كه اگر آنها نبودند گام هاي اوليه برداشته نمي شد و اين حذف ها نه به دست مردان كه به دست زناني انجام مي شود كه تنها از فعاليت براي زنان، نام آن را يدك مي كشند و اين خشونت از خشونتي ناشي مي شود كه فرهنگ مرسوم به ما تحميل كرده است.

امروز من نسبت به اين خشونت و گسترش آن هشدار مي دهم و نظر فعالان مسائل زنان را نسبت به پالايش دروني و نقد از درون سفارش مي كنم.

نقدي كه اگر صورت نگيرد، به مثابه تندبادي اركان و فعالان واقعي اين جنبش را با خود خواهد برد و خس و خاشاك را به جا خواهد گذاشت.