دوشنبه ۳ فروردين ۱۳۸۳ – ۲۲ مارس ٢٠٠۴

يادداشت هاي زن نويسنده . .

 

    علي  دشت بزرگ          

          adab.farsi@epost.de

      

دريكي ازشماره هاي مجله گردون درتبعيدقبل ازيازده سپتامر،به نقل از مسعودنقره كار خواندم،زمانيكه بعدازفروريختن ديواربرلين شرقي،شادروان بزرگ علوي براي سخنراني به آمريكا رفته بودطبق عادت معمول،درسن 90سالگي،صبحانه اي مفصل ميخورد. طنزي در اروپا ميپرسد،ميدانيد چرا آلمانيها و فرانسويها صبحانه مفصل و قوي ميخورند؟.توضيح اينكه اين صبحانه معمولا ميتواند شامل:كره،مربا،نان،پنير،خامه،كالباس،تخم مرغ،سوسيس،سوپ،كيك،بيسكويت،شير و غيره  باشد . و طنز گو جواب ميدهد : فرانسويها،بعد از شب نشيني طولاني، شبي شاد و خوش همراه رقص و آواز و دلداري، بحث و عشق ، صبحانه اي مفصل، ميل ميكنند . ولي آلمانيها به خاطر روزي كه در پيش روي دارند بايد صبحانه اي مفصل بخورند، روزي پر از كار و كوشس و فعاليت و درد و زحمت .

درآن گزارش خاطره مانند آمده كه خانم گرترود،همسر آقابزرگ هم ،هميشه شيشه اي كنياك همراه خود داشت تا چنانچه  دچار بيخوابي شود،بتواند با بالازدن پكي،سرخودراقدري گرم كند . اين دو خاطره درباره ديدار استاد علوي از آمريكا، مرابياد يادداشتهاي زير انداخت، اگر شما برپايه ضرب المثلي نگوييد :

                                                                  گنه كرد در بلخ آهنگري         به شوشتر زدند گردن مسگري  _______________        

 زمانيكه داشتم دو كتاب ،يادداشتهاي روزانه ، خانم برجيت رايمان ، نويسنده آلمان شرقي سابق را ورق ميزدم،از خود پرسيدم: درآن لحظه و يا در آن روز ،آقابزرگ ما چكار ميكرد و در كجا بود؟ آيا در فعاليتهاي ادبي-فرهنگي ، سياسي-اجتمايي، كشور ميزبان هم شركت ميكرد؟ آيا وجود شبه نظام استالينيستي كشورهاي بلوك شرق را احساس مي نمود ؟

برجيت رايمان( 1933-1973)، يكي از زنان نويسنده آلمان بود كه گرچه در جامعه سوسياليستي فعال شد ، ولي موضعي انتقادي نسبت به سياست حزبي دولتي دارا بود . او اگر در سال 1973 در سن چهل سالگي بر اثر سرطان جوانمرگ نمي شد ، شايد محبوب تر از دو نويسنده زن ديگر آلمان شرقي ، يعني كريستا ولف ، و آنا زگر ميشد. دوكتاب يادداشتهاي روزانه برجيت رايمان بعد از فروپاشي سوسياليسم استالينيستي زير عنوان : همه چيز طعم جدايي ميدهد – و ابراز پشيماني نمي كنم – منتشر شدند. شهامت ابراز احساسات شخصي و زنانه اش خواننده را بياد فروغ مي اندازد . حال باهم نگاهي به بخشي از آنها بپردازيم.

 

-3.1.1964…. ديروز دومين جلسه كميته جوانان تشكيل شد . آدم وقتي در اينگونه سازمانها شركت ميكند ، به ناتواني آنها براي حل مشكلات موجود پي ميبرد . دو نفر از فعالين، از تماسهايشان با سازمانهاي جوانان غربي گزارش دادند.هنر حزبي در نظام حكومتي ما ،برخلاف ساير كشورها تاكنون تغييري ننموده .

دانيل مي گفت : تو آدم سطحي هستي ، نويسنده اجازه دست به قلم شدن ندارد تا زمانيكه در باره مشكلي تا آخر آن فكر نكرده و راه حلي براي آن پيدا ننموده .

5.3.1964- در پايان جلسه اي، بحثي درباره رئاليسم سوسياليستي گرديد ، زمانيكه يك نفر سئوال كرد بالاخره معني اين واژه چيست ، گروهي خنديدند و دسته اي ديگر اخم نمودند.

ژان ،گويا سردبير مجله كارگري يك كارخانه شده ، حقوقش حدود 450 مارك ميباشد . بعضي ها حسادت ميكنند .

7.3.1964- رالف ديروز از وين برگشت، چند عكس از نمايش سكسي يك سيرك گرفته ، بعضي عكسها تهوع آور بودند چون يك بچه فيل آموزش ديده زني را لخت ميكند . چشمهاي فيل شباهتي به چشمهاي يك مرد موذي داشتند.

دانيل  به جلسه كانون نويسندگان رفته . پنج شنبه كنفرانس فرهنگي در شهر ينا بود . خوشا به حال نقاشان كه احساس زور و جبر نمي كنند مانند ما نويسنده ها . اهل قلم غالبا آدمهاي جدي هستند ، انگار كه عقده مالكيت خصوصي دارند .

12.3.1964- امروز نامه و دسته گلي از دانيل رسيد . روي گلها نوشته بود : سلام عشق ،از ساحلي به ساحلي .

                  انگيزه همه ما نويسندگان آنست كه كتابهايي بنويسيم كه خودمان حاضر باشيم آنها را بخوانيم ، نه براي محدود

                  انگشت شماري بلكه براي جمعيت زيادي .

                  مهمانان به من توصيه ميكردند كه به دانشكده نويسندگي نروم چون آنجا آدم را با تئوريهاي ادبي خفه ميكنند .

                يكي از حاضرين ادعا ميكرد كه او قهرمان رمان من ، لئا ميباشد .

15.3.1964-  من براي پلنوم پنجم حزب دعوت شدم ولي نرفتم . چهارشنبه هم جلسه : هنرمندان فعال ، بود.

                   ادامه كار روي رمان فرانسيسكا آزاردهنده شده . اينروزها سعي ميكنم ترك سيگار كنم .

                 دانيل برگشت و گفت كه جلسه هنرمندان تشكيل نشد چون كسي براي شركت نيامده بود . يكي ديگر از بچه هاي شاعر ،گويا مالاريا گرفته .

19.3.1964- ديروز چند روزنامه نگار آمريكايي از جانب مجله ، نيويورك هارالد تريبون ، براي مصاحبه به ديدارمان آمده بودند ، پرسشهاي عجيبي ميكردند ، مي خواستند از دخالتهاي حزب كمونيست در كانون نويسندگان گزارش دهند. و من همچون  يك قهرمان ملي ، بزخلاف ميل باطني ام ، حقيقت را لو ندادم .

چندي پيش كنگره هنرهاي نمايشي بود . از من خواسته شد كه با كمك انتشار يك مقاله به ضرورت مكتب رئاليسم سوسياليستي اعتراف كنم ، خودداري كردم چون تاكنون نفهميده ام منظورشان چيست .

21.3.1964- اخبار و تفسيرهاي رسانه هاي غربي در باره اوضاع فرهنگي ما، فقط بما آسيب ميرسانند، شايد عمدا ، شايد هم به دليل كمبود شناختشان از شرايط. تازگيها اكثر اطلاعاتشان سطحي و غلط هستند .

ديروز وقتي شاعري بنام ماير از كنگره گزارش ميداد، جلسه شلوغ شد و عده اي اعتراض نمودند، ولي در آخر جلسه همه ساكت شدند. گويا انقلابيون خسته شده اند.

نويسندگي سفري است به جهاني ناشناخته. جهاني كه نويسنده خود مي آفريند . گاهي در روز فقط دو جمله مي نويسم .

23.3.1964- امروز نشست كميسيون جوانان بود ، ولي من به علت دندان درد شركت نكردم . دانيل بعدا آمد خانه چون در جلسه كميته مركزي حزب در باره ناخوشي من شنيده بود ، يك سبد پرتقال هم همراهش آورد.

پنج شنبه و جمعه جلسه نمايندگان حزبي در برلين بود. تنها فايده اينگونه جلسات ، بحث هايي است كه در ساعت تفريح، بين آشنايان انجام ميگيرد .

بحث ادبي ميان گونتر گراس از غرب و هرمان كانت از شرق فقط در راديوهاي غرب پخش شد . مسئول فرهنگي در شهر گفته كه اينگونه موضوعات در بعضي از مجلات ادبي چاپ ميشوند، نيازي نيست تا آنها را در راديو هم پخش كنيم .

25.3.1964- يعقوب وبر ، يكي از فعالين ادبيات دولتي انگار كه هنوز در دههاي بيست بجا مانده . او هنوز در باره كارگران اهل قلم خيالپردازي ميكند.

بعضي از بچه هاي داستان نويس، هرمان كانت نويسنده را متهم به خبرچيني براي سازمان امنيت كردند . در سال 900000 مارك براي قرارداد و حمايت از هنرمندان هدر ميدهند. به ما نويسندگان ، خالقين واقعي كتاب، حتا يك فنيك هم نميرسد .

يكي از اين شارلاتانها براي نوشتن نمايشنامه اي 10000 مارك دريافت نموده . موضوعش را دولت تعيين كرده كه چه باشد.

26.3.1964- چند روز پيش در جلسه اي در كنار ميكروفون، يك دستگاه ضبط صوت كشف شد كه صداها را براي سازمان اطلاعات ضبط مي نمود . به اين دليل عده اي از نويسندگان حاضر نشدند در بحث جلسات شركت كنند.

پدرم نقل ميكند كه بعد از اصلاحات ارضي، ادعا ميشد، آنهايي كه جمهوري را ترك كرده و به غرب پناهنده شدند ، آدمهاي مجرم و فاسد و خودفروشي هستند .

27.3.1964- در تابستان طبيعت چقدر لذت بخش بود . هوا نرم و لطيف ، طبيعت چون نسيم ميوزيد و بوي عطر ميداد، همچون شعري از موريكه .

نويسنده اي متخلص به كوبا ، يك چپ انقلابي ابدي ، هميشه در باره باتلاق رويزيونيسم، به معترضين هشدار ميدهد . اخيرا در جلسه ديدار نويسندگان ، كنجكاوي و علاقه همه شركت كنندگان در باره موضوع طلاق من و دانيل بود . موقع بازگشت، جواني زيبا و پرجنب جوش بنام پي ، كه مسئول كميسيون ايدئولوژيك است ، همراهمان آمد . از چشمهايش برق علاقه به جنس مخالف ،آدم را شرمنده ميكرد .

30.3.1964- از روزيكه طلاق گرفته ام ، احساس افتخار مي كنم . فيوزهاي برق را به تنهايي عوض ميكنم ، به تنهايي براي خريد مبروم ، وسايل خانه را تعمير ميكنم .

آزادي ولي بدمزه گيهايي هم دارد چون تمام روز بدون آدمي در كنار خود ، ملال آور است .بايد به فكري بود و كاري كرد.

    Brigitte Reimann (1933-1973 )