چهارشنبه ۲۶ فروردين ۱۳۸۳ – ۱۴ آوريل ٢٠٠۴

زنان تن فروش تحت ستم هاي چندگانه

    لاله حسين پور

 

"قوه قضاييه طي بخشنامه اي به قضات دستور داد که از تبعيد و محکوم کردن زناني که به اتهام ارتکاب فحشاء دستگير مي شوند به اقامت اجباري در شهرهاي معين خودداري کنند.

نظر به اينکه صدور و اجراي چنين احکامي موجب اشاعه فحشاء و فساد و تکرار جرم در محل اقامت اجباري محکوم عليها مي گردد و احساسات عمومي مردم منطقه را جريحه دار مي نمايد، بنابراين  به منظور جلوگيري از مفاسد ياد شده تأکيد مي شود که محاکم از صدور حکم اقامت اجباري در مورد چنين زناني خودداري نمايند."

 

خواندن چنين بخشنامه اي از جانب قوه قضاييه رژيم جمهوري اسلامي ايران، درواقع نبايد تعجب کسي را برانگيزاند. مسلما از قوه قضاييه چنين رژيمي انتظار آن نيست تا نسبت به زنان تن فروش عادلانه تر قضاوت کند و يا مبارزه ريشه اي با اين پديده اجتماعي را در دستور قرار دهد. آنچه که تحت حاکميت جمهوري اسلامي به اثبات رسيده است، افزايش ميزان تن فروشي چه توسط زنان و چه توسط مردان است. با تبعيد يا عدم تبعيد اين زنانِ از اجتماع رانده شده، از اين شهر به آن شهر مشکلي حل نمي شود.

 

اين بخشنامه اما، بهانه اي شد براي پرداختن بيشتر به مسئله تن فروشي.

 

آيا تاکنون خود را به جاي يک زن تن فروش گذارده ايد؟ آيا لحظات زندگي او را مجسم کرده ايد؟

 اطمينان دارم که بسياري با خواندن اين سطور احساس انزجار مي کنند و ترجيح مي دهند در اين باره فکر نکنند. ثانيه اي خود را به جاي او تصور کنيد.

 آيا زندگي او را در کودکي دنبال کرده ايد؟ آيا کتک هايي را که از پدر خورده است، چشيده ايد؟ آيا سرافکنده و با خشم فروخورده تحقيرهاي برادر را شنيده ايد و سکوت مادر را؟

وقتي شبانه خواب آلود نفس هاي داغ پدر را بر بدن خود احساس مي کرد، درد او را احساس کرده ايد؟

آمار رسمي حکايت از اين دارد که 60 درصد زنان خياباني در دوران نوجواني و جواني مورد تجاوز قرار گرفته اند و 70 درصد اين تجاوزات از سوي پدر و يا ناپدري انجام گرفته است.

 

آيا وقتي کلافه از آزارهاي جنسي و فيزيکي پدر، برادر و حتي مادر، بدون تصميم قبلي، پاورچين درب خانه را باز مي کند و با يک کيسه پلاستيک پر از لباس به کوچه و خيابان پا مي نهد، ترس و وحشت او را با يک احساس شعف از آزادي و رهايي درک کرده ايد؟

 

تحقيقات نشان داده است که اکثر قاطع زنان خياباني در دوران نوجواني از خانه و شهر خود فرار کرده اند و بدون تصميم قبلي و بنا بر اتفاق به خيل تن فروشان پيوسته اند. بسياري با خودکشي فاصله اي به اندازه يک تارمو داشته اند.

 

اخيرا طي آماري اعلام کرده اند، سال گذشته تنها در استان گلستان 1041 دختر در سنين 15 تا 19 سال دست به خودکشي زده اند. احساس انزوا در اجتماع، عدم وجود چشم اندازي براي آينده، ترس از پدر، برادر و يا شوهر، به عبارت ديگر مردآزاري و البته ساير ناهنجاري هاي اجتماعي در بروز تصميم ناگهاني به خودکشي دخيل هستند.

 

دختري که از خانه و اجتماع رانده شده است و آينده اي را در مقابل خود نمي بيند، اگر خودکشي نکند، دست به فرار از خانه مي زند. بسياري از دختران تن فروش با اينکه از وضعيت و موقعيت خود در رنجند، اما بازگشت به گذشته را نفي کرده و آن را بسيار وحشتناک تر از موقعيت فعلي خود ارزيابي مي کنند. گذشته  براي آنان بن بست است و آينده نيز تيره و تار. اغلب آنان سواد اندکي دارند و بدون هيچ گونه تخصص، جايگاهي در اجتماع براي خود نمي بينند.

 

آنان از تبعيضي چندگانه در رنجند. نه  به عنوان يک زن، بلکه حتي به عنوان يک انسان نرمال نيز در جامعه پذيرفته نمي شوند. آنها از اجتماع و بويژه از هم جنسان خود طرد مي شوند. از نظر جامعه، آنها جذامياني هستند که سابقا مي بايست در يک جزيره دورافتاده زندگي مي کردند.  اغلب آنها از جانب يک دلال جنسي اداره مي شوند که درصد بالايي از وجوه دريافتي آنان را صاحب مي گردند. اکثرا به مواد مخدر معتاد شده و باوجود وحشتي که معمولا از دلال خود دارند، به لحاظ مالي، معيشتي و حمايت و حفاظت از خود، به شدت به آنان وابسته هستند.

 

زنان تن فروش نه تنها همانند ساير زنان ايراني تحت حکومت جمهوري اسلامي از حقوق يک انسان کامل برخوردار نيستند، بلکه از همان حقوق نيمه کاره نيز محرومند. آنان از حق يک زندگي نرمال محرومند. عمل آنان تقبيح شده و شخصيتشان تحقير مي شود. تن فروشي يکي از ظالمانه ترين ستمي است که بر زنان مي رود. آنان به ناعادلانه ترين وجهي مورد بهره برداري قرار مي گيرند. با اينکه کار آنان بشدت بيماري زاست، از هيچ گونه بيمه درماني برخوردار نيستند، از حق بازنشستگي و تأمين در ايام پيري که سخني در ميان نيست. گويي آنها در رده انسان ها جايي ندارند.

 

از نظر جامعه شناسان، پديده فحشاء و تن فروشي که قدمت تاريخ جامعه بشري رادارد، به علت فقر و تنگدستي از سويي و خشونت و مردآزاري از سوي ديگر پديدار شده است. زنان که همواره  موقعيت ضعيف تر در جامعه را دارا هستند، در وهله اول تحت فشارهاي اقتصادي و اجتماعي قرار مي گيرند. اجبار و ناچاري خصيصه بارز روي آوري به فحشاء است. زني که در اين گرداب سقوط کرده باشد، اراده اي بسيار قوي و شرايطي بسيار استثنايي نياز دارد تا از آن بازگردد. زن تن فروش نه تنها از جانب مردي که به تن او دست رسي مي يابد، بلکه از جانب خودش نيز بشدت تحقير مي شود. زن، ديگر به خود باور ندارد و تنها تواني که در خود مي بيند، تن فروشي ست.

 

آيا تاکنون مطرح شده است که براي مبارزه با تن فروشي مي بايست با مرداني که تن اين زنان را مي خرند، مبارزه کرد؟ طبق معمول اين زنان هستند که مقصر اصلي در ايجاد اين پديده ناهنجار اجتماعي مي باشند. مرد با پرداخت وجه نقدي و يا جنسي به زن، بدن او را مورد تجاوز قرار مي دهد. اين بارزترين شکل خشونت است. از نظر اين مردان، زن کالا محسوب شده و با خريد او ما لک او مي شوند. آنان در واقع قدرت را مي خرند تا بر جسم و روح زن حکومت کنند. تحقيقات نشان مي دهد، اکثر مرداني که به زنان تن فروش مراجعه مي کنند، در سنين بالاي 40 و داراي همسر و فرزند مي باشند. اين امر عمق فاجعه اي را که بر زنان مي رود، بيشتر روشن مي کند.

هم اکنون در برخي کشورهاي اروپايي مردي که در ازاي پرداخت پول يا شئي  با زني رابطه جنسي برقرار کند، مجرم محسوب شده و تحت مجازات قرار مي گيرد.

 

براي مبارزه با پديده تن فروشي  بايد با عوامل پديد آورنده آن مبارزه کرد، اما قبل از آن  مي بايست با حمايت و حفاظت از زنان تن فروش، شرايطي براي آنان بوجود آورد تا بتوانند خود را يکي از اعضاي جامعه احساس کرده و چشم اندازي براي آينده پيدا کنند. با بيمه درماني، بازنشستگي، امکانات تحصيلي، شغلي و معيشتي و غيره، امکان يک زندگي سالم و پر اميد را برايشان فراهم کرد تا مانع سقوط هرچه بيشتر آنان به ورطه تن فروشي شد.