شنبه ۲۲ فروردين ۱۳۸۳ – ۱۰ آوريل ٢٠٠۴

خاورميانه بزرگ

 

سه دسته توجيه توسط هيئت حاکمه دولت بوش برای حمله به عراق به کار گرفته شد : اولی ، البته همان« جنگ عليه تروريسم » ، که متعاقب ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اعلان شده ، و پرزيدنت صدام حسين برخلاف همه شواهد ، اگر نه آمر اصلی ، اما در حد يکی از همکاران اسامه بن لادن به مردم امريکا معرفی شده بود . دومين سوژه « سلاح های کشتار جمعی » بود ؛ حالا ديگر همه می دانيم که اطلاعات داده شده توسط ايالات متحده و بريتانيای کبير در اين زمينه دروغين بودند . هر چقدر که دو توجيه پيشين از رنگ و رو می افتادند ، بر اهميت سومين مستمسک افزوده می شد : واشنگتن وعده می داد که از عراق چنان مدل دمکراتيکی بسازد که الگويی برای تمام خاورميانه بشود .

 

نوشته Gilbert ACHCAR

برگردان: سيامند

 

 

از ابتدای مبارزه تبليغاتی عليه عراق اين [ طرح ] در رقابت با دو [ طرح ] ديگر پيش رفت ، و با تعصب هر چه بيشتر توسط دوستان « نو محافظه کار » گروه بوش ( ۱ ) که نقشی بسيار فعال در پنتاگون به عهده دارند ، دنبال شد . شخص رئيس جمهور رسما تمايل خود به استقرار « ارزشهای دمکراتيک » در خاورميانه را از همان ۲۶ فوريه ۲۰۰۳ ، اندکی پيش از تهاجم نظامی به عراق ، در انستيتو امريکايی اينترپرايز ، اعلام کرده بود ؛ [ اين انستيتو ] مرکز مطالعاتی ای است که مرجعی برای « نو محافظه کاران » شناخته می شود و طرفداران بدون قيد و شرط اسرائيل را گرد هم آورده است - گروهی که جرج دبليو بوش مفتخر است که بيست و چند نفری از آنها را برای دستگاه اداری خود « به عاريت » گرفته است . ( ۲ ) سپس ، رئيس جمهور امريکا برای معرفی ارزش های مورد نظرش ، در ۹ مه ۲۰۰۳ ، پيشنهاد « استقرار منطقه ی مبادله آزاد ميان ايالات متحده و خاورميانه تا ده سال آينده » را طرح نمود ( ۳ ) .

اين نحوه ی استدلال حمايتهايی نيز نزد برخی از طرفداران « جنگ انسان دوستانه » در مقامات دولت کلينتون يافت ؛ [ گروهی ] که در دوران بوش همچنان حامی روشهای خشن باقی ماندند . مايکل ايگناتيف کانادايی ، استاد هاروارد و متخصص حقوق بشر ، يکی از نمايندگان محفلی است که استدلالات پيچيده ای در جهت ياری رسانی به دستگاه اداری بوش ، که خود صاحب منطقی ددمنشانه است ، دارد . مايکل ايگناتيف در مقاله ی پرسروصدايی که اوايل سال ۲۰۰۳ در ضميمه ی يکشنبه ی نيويورک تايمز منتشر کرد ، با لحنی حاکی از انتقاد از خود به قصد قانع کردن خواننده مهر تائيد بر « امپراطوری امريکا » زد ، و با يک گردش قلم آن را « امپراطوری خير » نماياند .

ايالات متحده « امپراطوری متعادلی است ، ابزار اعمال اين سرکردگی جهانی بازار آزاد ، حقوق انسانی و دمکراسی خواهند بود ، که توسط قدرتمند ترين نيروی نظامی که جهان تا کنون به خود ديده اعمال می شود » ( ۴ ) . نويسنده در جمع بندی دفاعيه ی مطول خود ، اعلام می دارد : « که به نفع امپراطوری دفاعيه تنظيم می کند ،چرا که در جايی مثل عراق ، [ امپراطوری ] آخرين روزنه ی اميد هم برای دمکراسی و هم برای ثبات است » . با نگاهی به گذشته خطاهای اين پيش بينی آشکار می شود ... ( تا جائيکه خود ايگناتيف در مقاله ای در نيويورک تايمز در ۱۴ مارس ۲۰۰۴ علنا اعلام کرد که پيش بينی های او در رابطه با عراق اشتباه بوده است )

بر خلاف اين تحسين و تمجيد های « ايده آليستی » با رايحه ی شديد « ليبرالی » ، و به قول امريکائيها « مترقی » ، تظاهر به اينکه مقامات گروه بوش حاملين دمکراسی برای جهان مسلمان بطور کل ، و مشخصا عراق باشند ، مورد نقد جدی « واقع گرايان » است . آدام گارفينکل ، سردبير The National Interest ( مصالح ملی ) ، مجله تئوريک اصلی اين گرايش ، در پائيز ۲۰۰۲ به شيوه مبسوطی در مورد اين درک ساده انگارانه هشدار داد .

اولين ايرادی که او در اين رابطه فرموله کرد ، مربوط به « پارادوکس دمکراسی » تدقيق شده توسط يکی ديگر از استادان هاروارد ، ساموئل هانتينگتون بود : در برخی نقاط جهان ، دمکراسی می تواند به نيروهای معارض غرب ، که [ خود ] مظهر همين دمکراسی [ است ] نفع برساند . جهان مسلمان نقطه ای است که اين قانون به بهترين نحو در آن به اثبات می رسد ، جايی که دشمنی با ايالات متحده به اوج خود رسيده است .

ايراد دومی که آدام گارفينکل بر اين استدلالات گرفت ، اين بود که کارزار دمکراسی در جهان عرب « می بايست پيش فرض تغييرات اساسی رفتاري ايالات متحده در قبال طبقه ی حاکم غير دمکراتيک عربستان سعودی ، مصر ، اردن و بقيه را در نظر داشته باشد ، [ طبقه ی حاکمی که ] طی مدتهای مديد بمثابه دوستان ما در نظر گرفته شده اند ، امری که ما را در موقعيت دورويی ديپلماتيک متداوم و آشکار قرار می دهد » ( ۵ ) .

اين دورويی ( که توده جهان مسلمان از مدتها پيش با آن آشناست ) سرچشمه ی ناباوری آميخته به طنز تلخ اين مردمان نسبت به وعده های دمکراتيک واشنگتن است . امری که هواخواهان واقعي دمکراسی در ايالات متحده بر آن تاکيد می کنند . توماس کاروترز ، محقق بنياد کارنگی وقف صلح جهانی ، سال پيش « دو شخصيتی شدن » پرزيدنت بوش و گروه او را مورد نقد قرار داد : « « بوش واقع بين » فعالانه روابط گرم و صميمی را با « دوستان خودکامه » در بسياری نقاط کره زمين استحکام می بخشد ، در حالی که « بوش نو ريگانی » فراخوانهای پرطنين کارزاری نوين برای دمکراسی در خاورميانه سر می دهد » ( ۶ ) .

 

ابتکاری تهی اما پرسرو صدا

 

شرل شونينگر ، جانشين مدير برنامه بنيان سياست اقتصادی بين المللی امريکای نوين در مقاله ای در زمينه استراتژی ايالات متحده ، متذکر شد که : « جوهره ی سياست امريکا طی سه دهه ی اخير در جهتی خلاف دمکراسی و حق تعيين سرنوشت اعراب بوده است » . هر کدام از روسای جمهور امريکا اين استراتژی را که عميقا با خواستهای مردم عرب بيگانه و بر سه پايه زير مستقر است پيش برده : « سرمايه گذاری بر دفاع نظامی اسرائيل و تبليغ برای نوعی روند صلح » ؛ « ياری رسانی به حکومتهای طرفدار امريکا در مصر و اردن » ؛ و « گسترش اتحادی نزديک با خانواده امرای نفتی خليج فارس ، بخصوص خاندان سلطنتی سعودی » .

او متذکر می شود « اشغال عراق بحران عدم مشروعيت امريکا درمنطقه را تشديد کرد . برای عمده ی مردم منطقه ، اين امر تنها باعث شد که تصور آنها مبنی بر اينکه ايالات متحده فقط متوجه نفت و استفاده از برتری نظامی خود است و نه نفع مردم عراق ، اثبات شود » ( ۷ ) . فقدان سلاح های کشتار جمعی در عراق و پويايی اوضاعی که نشان از بی اعتمادی عميق عمومی ، اگر که نه دشمنی بی پرده ، نسبت به ايالات متحده دارد ، جرج دبليو بوش را مجبور کرده که بر حجم « دليل تراشی های دمکراتيک » خود بيفزايد .

با چنين سرانجامی ، در ۶ نوامبر ۲۰۰۳ در بنياد ملی وقف دمکراسی ، يکی از مراکز تاسيس شده در ۱۹۸۳ به تمايل گروه ريگان ، و اتاق بازرگانی ايالات متحده ، [ بوش ] سخنرانی ای با اهداف و برنامه های دراز مدت ايرادکرد . رئيس جمهور در اين سخنرانی با مرکزيت دادن به ايده ی دمکراسی در جهان مسلمان ، جغرافيايی بسيار متغير و ناپايدار ، و ابراز رضايت از ليستی بلند بالا از حکام خودکامه ی کشورهای عرب ، درک اش از دمکراسی را در معرض ديد همگان گذاشت .او با تعريف از [ حکومت های دمکراتيک ] مراکش ، بحرين ، عمان ، قطر ، يمن ، کويت ، اردن ، و حتی سلطنت سعودی ، همزمان چوب زدن « رهبران فلسطين که مانع و سدی بر اصلاحات دمکراتيک شده اند » ( ۸ ) را از قلم نيانداخت .

چند روز بعد زورآزمايی ای در عراق ميان « پروکنسول » پل برمر ، آنطور که اکونوميست هفته نامه انگليسی او را نام نهاده ، و طرفدارانش از سويی و از سوی ديگر آيت الله العظمی علی حسينی سيستانی ، رهبر مذهبی شيعيان عراق آغاز شد . زورآزمايی کاملا پرتناقض [ پارادوکسال] ( با نقل پارادوکس [ تناقض ] هانتينگتون ) چرا که اين بار آيت الله بود که برای گزينش مجلس قانونگزار برای تهيه و تصويب قانون اساسی جديد ، به ضرورت انتخابات عمومی تاکيد داشت ؛ در حالی که قدرت اشغالگرحاکم بر سر عدم امکان برگزاری يک انتخابات عمومی در کوتاه يا ميان مدت مجادله می نمود ، با هدف اينکه قدرت را ظاهرا به دولتی عراقی برگزيده شده توسط واشنگتن تحويل دهد . در اين جدال رودررو ، آيت الله که قدرت خود را از تظاهرات توده ای طرفدارانش کسب می کرد ، موفق شد که با ميانجی گری سازمان ملل متحد ، قول سازماندهی برگزاری انتخابات در پايان سال جاری را بگيرد .

در زمينه ا ی شديدا زيانبار برای چهره ی « دمکراتيک » ی که گروه جورج دبليو بوش به خود گرفته ، [ بوش ] تضعيف شده بر اساس همه ی نظر سنجی ها ، چندماه مانده به انتخابات رياست جمهوری ، تصميم به ابتکار پر سروصدای جديدی گرفته . در ۱۳ فوريه ۲۰۰۴ ، الحيات روزنامه ليبرال عرب زبان مستقر در لندن ، سندی اجرايی تحت عنوان « همکاری [ پروژه ] خاورميانه بزرگ » ( ۹ ) انتشار داد ، که واشنگتن ميان « شرپاهای » [ * ] مسئولين حکومتی با چشم انداز طرح در نشست ۸ تا ۱۰ ژوئن در سی آيلند ( واقع در جورجيا ) ايالات متحده ، توزيع نموده است .

گزارش تهيه شده امريکايی ها زير نظارت بنياد عربی توسعه ی اقتصادی و اجتماعی ( FADES ) و دفترمنطقه ای برنامه ريزی سازمان ملل متحد برای توسعه ( PNUD ) ( ۱۰ ) با مکث طولانی روی روابط در جهان عرب ، به ميزان فقر ، بيسوادی و بيکاری در کشورهای عربی اشاره دارد ، تا برای جلب توجه اعضای زنگ خطر را به صدا درآورد ، و آنها را متوجه تهديدی کند که « منافع مشترک » آنان را توسط « رشد افراطی گری ، تروريسم ، جنايات بين المللی و مهاجرت های غيرقانونی » ( ۱۱ ) در خطر قرار داده است . تحت همين عنوان است که واشنگتن اعضای گروه را همچون کامل کنندگان ابتکاری در رقابت با او ، مثل همياری اروپايی - مديترانه ای ( « روند بارسلون » ) و همينطور همياری خاورميانه ( Middle East Partnership Initiative ) وزارت خارجه ی امريکا ، مخاطب قرار می دهد ، و با طرح « تلاشهای چند جانبه برای بازسازی افغانستان و عراق » ، گويی همه اين ابتکارات در جهت برنامه ای واحد سير می کند .

 

« ميکرو فاينانس » و خصوصی سازی

 

نوشته ی اخير در ستون « دمکراسی » و « جامعه ی مبتنی بر شناخت » ، ابتکاراتی با برد بسيار محدود پيشنهاد می کند ، مثلا کمک های فنی به کشورهای عربی ای که در فاصله ی سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ ، انتخابات برگزار خواهند کرد . - بايد تاکيد کرد که موضوع در رابطه با « پشتيباني پيش انتخاباتی » است ( کمکهای فنی برای صدور قبوض انتخاباتی برای واجدين شرايط رای دهی ، و آموزش افراد ) و نه نظارت بر نحوه ی برگزاری آن انتخابات . و يا مثلا کمک به تاسيس مراکز آموزشی زنان برای مديريت و روزنامه نگاری ، مراکز کمکهای حقوقی ( از جمله در زمينه شريعت ) و سازمانهای غيردولتی ، و همچنين کمک به آموزش ۱۰۰۰۰۰ ( صد هزار ) معلم تا سال ۲۰۰۸ .

تحت عنوان « موقعيت های اقتصادی » نوشته ی اخير با فراخوانی « تغييراتی اقتصادی در ابعادی متناسب با دگرگونی هايی که کشورهای سابقا کمونيست و اروپای شرقی و مرکزی پيش بردند » پيشنهاد ابتکاراتی بسيار « شجاعانه تر » می دهد . کليد اين دگرگونی ، البته ، تقويت هر چه بيشتر بخش خصوصی ، نام رمز سلامت اقتصادی و دمکراسی از نظر اصحاب واشنگتن ، است . در باب اين موضوع ، نوشته ی مورد بحث گاه شانه به ساده لوحی می سايد . از جمله ، به شکرانه ی معجزات « ميکرو فاينانس » ( سرمايه گذاری خرد در جوامع فقير ) ، با سرمايه گذاری تنها ۱۰۰ ميليون دلار در فاصله ای پنج ساله ، می توان رقمی حدود ۱۲۰۰۰۰۰ ( يک ميليون و دويست هزار نفر ) « پيمانکار » ( از جمله ۷۵۰۰۰۰ زن ) را از فقر نجات داد ، يعنی نفری ۴۰۰ دلار !

بقيه ی دستورالعمل ها متعارف ترند : تاسيس بانک خاورميانه ی بزرگ برای توسعه ، با الهام گرفتن از مدل بانک اروپايی برای توسعه و بازسازی ( BERD ) - در حالی که کشورهای عربی پيشاپيش چنين تشکيلاتی دارند ، FADES ، با اين تفاوت که اين مرکز توسط کشورهای غربی هدايت نمی شود ؛ تاسيس مناطق آزاد ، که اين هم پيشاپيش در بسياری از کشورهای عربی وجود دارد ؛ و فشار برای اينکه پيوستن به سازمان تجارت جهانی ( OMC ) در اولويت قرار گيرد ، و اصلاحات لازم برای اين امر صورت پذيرد .

از زمان افشای آن توسط الحيات ، سند اخير مورد انتقادات شديد جهان عرب قرار گرفته است . در آغاز با تعريف ترم « خاورميانه بزرگ » : علاوه بر کشورهای عربی ، منطقه ی مورد نظر افغانستان ، ايران ، پاکستان ، ترکيه و اسرائيل را نيز در بر می گيرد ، يعنی کشورهايی که دارای مخرج مشترک قرار گرفتن در منطقه ای هستند که بيشترين دشمنی با ايالات متحده صورت می پذيرد ؛ دشمنی ای که در آن بنيادگرايی اسلامی در نسخه ی ضد غربي آن به شيوه حداکثری مورد بهره برداری قرار می گيرد ، جريانی که در پی جنگ سرد از جانب ايالات متحده به لقب دشمن عمومی شماره يک ملقب شده است . جدای از اين توجه چشمگير و اولويت سياسی - استراتژيک که ايالات متحده می کوشد به ديگر همکاران غربی خود بقبولاند ، هيچ دليل جغرافيايی ، فرهنگی يا اقتصادی اين سرهم بندی منطقه ای را توجيه نمی کند ، [ منطقه ای ] گسترده يا محدود بر اساس اهداف قابل تصور . دولتهای کشورهای مورد نظر ، درست مثل مردمان آنها ، چنين منطقی را نخواهند پذيرفت - به استثنای اسرائيل ، که به همان ميزان واشنگتن اولويت های استراتژيک مشترک دارد ، و بقيه ی کشورهای منطقه منبع نگرانی اش هستند .

يکی از اولين و بيرحمانه ترين انتقادات عربی به سند امريکا از جانب نويسنده اصلی گزارشی در باب توسعه ی انسانی عرب ، نادر فرگانی مصری بود . [ فرگانی ] شوکه از شيوه ای که امريکايی ها به سند برخورد نموده اند ، در مقاله ای در الحيات تاکيد می کند که روند پيشبرد طرح ( وقت کمی که برای همکاران و همينطور دولتهای عربی برای ابراز عقيده و نظر خود در رابطه با اين طرح گذاشته شده ) پيشاپيش نشاندهنده « رفتار و نگرش متکبرانه ی هيئت حاکمه کنونی امريکا در رابطه با تمام ديگر بخشهای جهان است ، که آن ها را به عمل می خواند تو گويی که می تواند در مورد سرنوشت حکومت ها و ملت ها تصميم بگيرد » ( ۱۲ ) .

نويسنده به سند مورد بحث خرده می گيرد که با عموميت دادن داده های مطالعه ای که منحصرا در مورد کشورهای عربی صورت گرفته ، به منطقه ی جغرافيايی وسيع و نا هماهنگ ، با اکثريت مسلمان و از نظر گروه « نو محافظه کاران » منشاء و سرچشمه ی تروريسم ، به تحقير خصوصيات کشورهای منطقه ی مورد بحث پرداخته است . او دلايل بسياری برای رد مستدل اين سند ارائه می کند . اول ، همين که « از خارج تحميل شده » ، بدون اينکه با طرفين اصلی ذينفع در مسئله حتی مشاوره ای صورت پذيرفته باشد . سپس ، فقدان « اعتبار » هيئت حاکمه ای که مظهر فساد در جهان عرب است و منافعش را تهديد می کند . فرگانی اضافه می کند ، به همين دليل است که سند واشنگتن می کوشد خود را بر گزارش PNUD - CADES متکی کند گويی « درست مثل مستی که تکيه به يک چراغ خيابانی داده ، نه برای روشنی و شفافيت ، بلکه فقط برای حفظ تعادلش » .

به همين ترتيب ، با بيان احساسی که در تمام منطقه قويا جاری است ، او می نويسد که واشنگتن در پی آن است که اروپا را « درگير » پروژه ی خودش کند . اين امر بخصوص در مورد حکومتهايی( آلمان و فرانسه در درجه ی اول ) است که با مخالفت با حمله به عراق « حمايت و احترام مردم عرب را به کف آوردند تا حدی که نيروهای تغيير در منطقه روی آنها بمثابه متحدين قدرتمند حساب می کنند » . فرگانی ادامه می دهد اگر اين کشورها به ديدگاه امريکا بپيوندند « سرمايه ی سياسی ای که با حمايت محدود از حقوق اعراب به دست آورده اند را تماما از دست خواهند داد » ، و موقعيتی تاريخی برای همکاری با نيروهای تغيير در منطقه را از کف خواهند داد . و ادامه می دهد که البته هيچ بعيد نيست که اين « هدف پنهان » واشنگتن باشد .

فرگانی بخصوص انتقادات خود را متوجه ميل ايالات متحده به تحميل مدل اقتصادی مورد نظر خود به خاورميانه می کند . با اضافه کردن اين نکته که سند مورد بحث کاملا بی خبر از مشکلات اصلی جهان عرب است : [اين سند ] ادغام اسرائيل در منطقه را در برنامه قرار می دهد بدون اينکه حتی نظری به حقوق فلسطينيان داشته باشد . تنها چيزی که نقطه ی مرکزی را به خود اختصاص داده ، بازسازی عراق - و نه حاکميت عراق - است ، تا حدی که به « توزيع قراردادها ميان کمپانی های کشورهايی که در ويرانی عراق سهيم بودند » منجر شود .

در نتيجه گيری ، فرگانی حکومتهای عربی را به مخالفت و رد پروژه امريکا فرا می خواند ، در حالی که همزمان موکدا طرح می کند که مخالفت با طرح امريکا اگر با تلاشی اصيل از جانب اين حکومتها برای اصلاحاتی کاملا برخاسته از درون ، پروژه ای اصيل برای نوزايي جهان عرب ، همراه نشود ؛ مخالفتی بی حاصل خواهد بود . اين آخرين چشم انداز اصلاحات است که گزارش PNUD - FADES خطوط آن را ترسيم می کند . آخرين نسخه ی آن در اکتبر ۲۰۰۳ به انتقاداتی که به درستی متوجه نسخه ی اول آن در ژوئيه ۲۰۰۲ شده بود ، مبنی بر اينکه منطبق با معيارهای نئو ليبرال بوده ، و مسئوليت سلطه گران خارجی در حکومتهای جهان عرب را ناديده گرفته ، توجه نشان داد . گزارش ۲۰۰۳ تاکيدی ويژه بر وابستگی اقتصادی اعراب می گذارد ، [ و ] با هشدار دهی عليه سلطه ی انحصارات خصوصی به انحصارات حکومتی ، ليبراليسم اقتصادی را به اعتدال فرا می خواند ، و [ همينطور ] نقدی جانانه به سياستهای اسرائيل و امريکا در خاورميانه می کند ( ۱۳ ) .

بی اعتباری بزرگترين مشکل پروژه امريکاست . حتی طرفداران بسيار سرسخت تغييرات در جهان عرب آن را به اين نحو رد می کنند . مثلا منصف مرزوقی يکی از مبارزين حقوق بشر تونسی ، که در همان الحيات بر « بی اعتباری کامل سياستهای ايالات متحده در اشاعه ی دمکراسی در خاورميانه » ( ۱۴ ) تاکيد دارد . او اضافه می کند « حتی می توان مدعی شد که تمام سياستهای آنها نتيجه ای جز گشودن بلواری وسيع و گسترده برای نيروهای افراطی اسلامی نداشته است ، همانطور که در عراق شاهديم و در جاهای ديگر هم خواهيم ديد » .

کينه ای که مقامات گروه بوش در کشورهای عربی دامن می زنند ، و بدگمانی خشمگينانه عليه هر آنچه که از جانب آنان صادر شود ، متحدين اصلی واشنگتن يعنی رژيم های مصر و سعودی را مجبور کرده که سريعا اختلاف نظر خود با ابتکار واشنگتن را در معرض ديد همگان بگذارند . مبارک رئيس جمهور مصر برای تضمين خود در قبال عکس العمل های غير منتظره به اين طرح ابتکاری ، حتی در راس اردوي منتقدين قرار گرفته است . [ مبارک ] پس از طرح انتقادات شخصی خود به طرح ، سريعا به رياض رفت و با ميزبانان سعودی اش بيانيه مشترکی انتشار داده و به رد هر گونه « نوع خاصی از اصلاحات تحميلی از خارج به کشورهای عرب و مسلمان » ( ۱۵ ) پرداخت .

در مقابل ، متحدين عرب ايالات متحده برای نشست تونس در فاصله ی ۲۹ و ۳۰ مارس قصد در دستورکار نهادن « ابتکار سعودی » ( القا شده از جانب واشنگتن ) را دارند . نشستی که در ژانويه ۲۰۰۳ اعلام شد و قرار بود در ماه مارس همين سال در بحرين صورت پذيرد ، که با توجه به بحران عراق ، اين نشست جابجا شده و تنها به مدت يک روز در شرم الشيخ مصر - اول مارس - منعقد شد . ابتکار شاهزاده عبدالله ، از نظر سياسی و به علت تنش های منطقه ای ، و البته هشدارهای برخی از همکاران در قبال گردن نهادن به نيازمنديهای واشنگتن ، نابهنگام ارزيابی شد . رئيس جمهور سوريه بشار الاسد ، « صورتک های » پی در پی مورد استفاده ی واشنگتن برای فريب جهانيان و دست اندازی به عراق را افشا کرد : بازرسی های سازمان ملل ، قطعنامه های شورای امنيت ، سلاحها ی کشتار جمعی ، « مسئله ی دمکراسی، سپس حقوق بشر و حالا هم که به ما وعده ی توسعه می دهند » ( ۱۶ ) .

ابتکار سعودی ها در نظر داشت که منشوری توسط حکومتهای عربی به تصويب برساند که « اصلاح خود » و توسعه ی « مشارکت سياسی » ، همينطور موازينی برای « حمايت و در اولويت قرار دادن بخش خصوصی » و در نهايت پايه ريزی « بازار مشترک عربی » را مورد حمايت قرار دهد . در مجموع ، همان دستورالعملهايی که حاوی تناقض بين عملکردی بزدلانه در سياست و رفتار گستاخ در اقتصاد می باشد ، و نشانگر آن است که در خاورميانه ، « آزاد سازی » با چنين کارگزارانی ، تنها محدود به خصوصی سازی خواهد بود .

 

--------------------------------

نويسنده

Gilbert ACHCAR

*استاد دانشگاه پاريس ۸ ، آخرين آثار منتشر شده : شرق ملتهب ( ۲۰۰۳ ) و جدال دو توحش ( چاپ مجدد ۲۰۰۴ )

/---------------------------------

( ۱ ) برای مطالعه ی يک متن به ويژه صريح و بی پرده در رابطه با دمکراتيزاسيون خاورميانه ، به « دمکراسی در خاورميانه : راه حل سخت سران است » از ويکتور ديويس هانسون در ارگان اصلی نو محافظه کاران ، The Weekly Standard شماره ۲۱ اکتبر ۲۰۰۲ مراجعه کنيد .

( ۲ ) جورج دبليو بوش ، « سخنرانی رئيس جمهور در مورد آينده عراق » ، دفتر وابسته مطبوعاتی کاخ سفيد ، ۲۶ فوريه ۲۰۰۳

( ۳ ) جورج دبليو بوش ، « اشارات رئيس جمهور در ابتدای سخنرانی در دانشگاه کارولينای جنوبی » ، دفتر وابسته مطبوعاتی کاخ سفيد ، ۹ می ۲۰۰۳

(۴ )مايکل ايگناتيف ، « The Burden » مجله نيويورک تايمز ، ٥ ژانويه ٢٠٠٣

(۵)آدام گارفينکل ، « The Impossible Imperative ? Conjuring Arab Democracy » ، The national Interest پائيز ٢٠٠٢

(۶) توماس کاروترز ، « Promoting Democracy and Fighting Terror » ،Foreign Affaires ژانويه - فوريه ٢٠٠٣

(۷) شرل شونينگر « Revamping American Grand Strategy » ، مجله ي World Policy Journal پائيز ٢٠٠٣

) ) “Remarks by the President at the 20th Anniversary of the National Endowment for Democracy ، United States Chamber of Commerce” ، ( اشارات رئيس جمهور در بيستمين سالگرد بنياد وقف دمکراسي ، اتاق بازرگاني ايالات متحده ) ، کاخ سفيد ، واشنگتن ، ٦ نوامبر ٢٠٠٣

 ( ۹ ) متن اصل انگليسی در سايت اينترنتی انگليسی زبان اين روزنامه در : http://english.daralhayat.com انتشار يافته است .

[ * ] نويسنده اين واژه را به قصدی استعاری به کار برده ، معنی لغوی اين واژه بلدهای ساکن کوهپايه های هيماليا هستند که کوهنوردان را در صعود به هيماليا راهنمايی می کنند ؛ در اينجا منظور نمايندگان مسئولين حکومتی است که پيش از برگزاری نشست ، دستور کار نشست را در جلسات اوليه ميان خود تعيين می کنند . ( توضيح مترجم )

( ۱۰ ) PNUD و FADES ، گزارش عربی در زمينه ی توسعه ی انسانی ۲۰۰۲ و گزارش عربی در زمينه ی توسعه ی انسانی ۲۰۰۳ ، نيويورک . البته تيتر آن بد ترجمه شده ، در نسخه ی اصلی عربی و در ترجمه ی انگليسی ، تيتر اين مطلب گزارشی در زمينه ی توسعه ی انسانی عربی بوده است . اين دو مطلب روی اينترنت قابل دسترسی هستند ، نسخه ی عربی آن مجانی و نسخ انگليسی و فرانسه روی سايت اينترنتی PNUD قابل ابتياع هستند . www.undp.org

( ۱۱ ) بسيار جالب است که چگونه « مهاجرت های غيرقانونی » با ديگر بلايای برشمرده معادل گرفته شده .

( ۱۲ ) نادر فرگانی ، « نقد پروژه ی « خاورميانه ی بزرگ » : اعراب می بايست با قدرت هر نوع اصلاحات از خارج ديکته شده را رد کنند » ( به عربی ) ، الحيات ۱۹ فوريه ۲۰۰۴

( ۱۳ ) به قصد گرفتن انتقام ، گروه بوش در هيئت حاکمه ، سهم ايالات متحده در همياری به PNUD را حتی نسبت به چيزی که پيش از اين کنگره تائيد کرده بود ، کاهش چشمگيری داد .

( ۱۴ ) منصف مزروقی ، « پروژه امريکايی دمکراسی در خاورميانه بله ، ولی با چه کسانی ؟ » ( به عربی ) ، الحيات ، لندن ، ۲۳ فوريه ۲۰۰۴

( ۱۵ ) در اين باب مراجعه کنيد به نوين خليل « بادهای تغيير » منتشره در الاهرام هفتگی ، قاهره ، ۲۶ فوريه ۲۰۰۴

( ۱۶ ) مراجعه کنيد به اميره هويدی « آواز قو برای اتحاد عربی » ، هفته نامه الاهرام ، ۶ مارس ۲۰۰۳

 

: