شنبه ۲۲ فروردين ۱۳۸۳ – ۱۰ آوريل ٢٠٠۴

ويتنامی شدن،

بشارتی هولناک به ايران و عراق

مسعود بهنود

www.behnoudonline.com

 

با بالاگرفتن ماجرای عراق که يک باره مقتدای صدر را قهرمان شبه بن لادن کرده و عکس و تفصيلاتش را به رسانهها جهانی کشانده، حکايتی سر باز میکند که اشاره به آن شايد يکی از مسائل ما ايرانيان را نيز حل کند.

از مدتها قبل از حمله آمريکا به افغانستان، تندروهای ايرانی آمريکاييان را تهديد میکردند که در کوههای هندوکش، ويت نامی ديگر در انتظار آنان است. زد و چنين نشد. مردم از بند رسته افغان که از دست طالبان و سالها جنگ به ستوه آمده بودند وضعيت جديد را پذيرا شدند، گرچه هنوز سامان نگرفتهاند اما ويتنامی هم نشدند. بن لادن هم اين را ديد و بعد از رنجنامهای که نوشت و از دست شيخان جهادنشناس گلايهها کرد آخرين توان خود را گذاشته تا در اروپا و آمريکا حادثه بسازد.

سال بعد نوبت به عراق رسيد. در اين زمان باز تندروهای ايرانی دست به هشدار زدند که خواهيد ديد چه خواهد شد مگر اين ارتش مجهز که ما هشت سال گرفتارش بوديم و میشناسيمش، مگر اين صدام که هزار فتنه در زير زمين قصرهای خود دارد به اين سادگی رضايت خواهند داد. اما پس از حمله نيروهای تحت رهبری آمريکا به عراق حمله بردند چند روزی سعيد الصحاف دل تندروهای ايرانی را خوش کرد و به صدا و سيما خوراک رساند تا سرانجام آن خانه هم فروريخت و بعد از مدتی کشمکش بالاخره سران رژيم صدام يکی يکی تسليم شدند و يا گير افتادند تا نوبت به خودش رسيد که در صحنهای که بیشباهت به تسليم نبود در دام افتاد. بنابراين عراق هم ويت نام نشد. در همان حال که در هزاران خانه ايرانی به علت ذلت صدام چراغان بود و مردمی که فرزندان و عزيزانشان در جنگ صدام ساخته کشته شده و خودشان صدمهها ديده میدانستند که جنگ با اقتصادشان و با کشورشان چه کرده است، تندروهای خشگ مغز به صرافت افتادند که اين جنگ از اساس ساختگی بوده و به دام افتادن صدام و کشته شدن فرزندانش هم ساختگی است. اما اين شعارها ساختگی بود و آنها به راستی دچار وحشت شدند از نرمی فرو رفتن کارد در اين پنيری که به ظاهر چون سنگ مینمود.

از آن زمان به بعد کسانی که رسانههای حکومتی و روزنامههائی مانند کيهان، رسالت، سياست روز و جمهوری اسلامی را به دقت حرفهای میبينند و میخوانند میدانند که چه کوششی به کار میرود که مردم ايران باور کنند که آمريکا در عراق گرفتار شده است - البته به دليل عبرت روزگار از به کار بردن ترم ويتنامی شدن خودداری میکردند و گاه از صفت باتلاق بهره میگرفتند - و در اين مدت هر حادثه ترور و انفجاری در بين النهرين رخ داد بزرگ نمائی شد تا مبادا سرودی ياد مستان داده شود و مانند دو سال پيش که ناگاهان اميدی در دل بعض جوانان به ستوه آمده ايرانی پديد آمده بود که با فشار آمريکا و احيانا حمله نظامیاش به آرزوهای خود خواهند رسيد، باز هم اين اميد عبث در دلهائی بجوشد و کاری به دست حکومت بدهد. در اين جا فقط مانده بود همان سخنی که رييس مجلس خبرگان و امام جمعه اروميه گفتند و تهديد کردند که اگر آمريکا و قدرتی ديگر خيال تکرار ماجرای افغانستان و عراق را با ايران داشته باشد بايد قبلا خود را آماده ويتنامی ديگر کند.

دو سه هفتهای است که با حوادثی که در عراق رخ داده است، باز خشگ مغزان جانی گرفتهاند و از حوادث خونينی که مقتدا صدر موجد آن بوده است ابراز شادمانی میکنند و دارند به هوس «ويت نام» میافتند. هفته گذشته حمله سناتور ادوارد کندی به جمهوری خواهان فرصتی به دستشان داد. کندی در داخل آمريکا و در جريان کارزار دو حزب رقيب گفت عراق ويت نام شده و مردم آمريکا حکومتی و رييس جمهوری میخواهند که آنها را به ويت نام ديگر نکشاند. اين جمله وسيله خوبی بود برای زنده کردن يک ترم مرده. و همين جا جا دارد که سخن کمی باز شود.

ويت نام سرزمينی بود که سی سالی با استعمار فرانسه و بعد از آن با ارتش آمريکا دليرانه جنگيد. جنگ طولانی ويت نام چند سالی بر صحنه سياسی آمريکا اثر گذاشت. نيکسون، کی سينچر، واترگيت و شکست جرالد فورد از بادام زمينی فروشی به نام جيمی کارتر که شعار انتخاباتیاش رعايت حقوق بشر و پرهيز از حمايت از ديکتاتوریهای راست در جهان بود همه آثار اولين باری است که آمريکا در تاريخ خود شکست نظامی را پذيرفت. اين نکتهای است که سناتور کندی به آن اشاره میکند.

سخن گفتن از ويت نام برای نسلی که روزگاری هوشی مين و ژنرال جياپ برايشان قهرمان افسانهای بودند، يادآوری يک افسانه است اما در عين حال نشانه تحولی در انديشهها. واقعيت رويه سخت خود را زمانی به آرمانگرايان جهان نشان داد که بيست سال از خروج نيروهای آمريکائی از ويت نام گذشت و آن ويت نام قهرمان که سايگون را هوشی مين سيتی نام داد نه که به سعادت مطلوب نرسيد بلکه ماجرايش از پرده بيرون زد و فقر سياهش هويدا شد و رفت تا به جائی که قحطی و نداری مجبورش کرد که همان آمريکائیهای به خاری رانده را صدا کند و در مقابل پايشان فرش قرمز بيندازد. در حالی که ژنرال جياپ مانند مجسمهای بودائی در خانهاش بر فراز تپهای در نزديکی هوشی مين سيتی نشسته بود و ميهمانانی معدودی مانند هاشمی رفسنجانی را میپذيرفت اولين سفير آمريکا بعد از بيست سال به شهر وارد شد و در همان ساختمان که روزگاری فرار آمريکائيان از بالايش مظهر شکست امپرياليسم خوانده میشد سکونت گزيند و بدتر آن که سفير از کسانی بود که در ويت نام جنگيده بودند. با اين حرکت مردم دنيا به ديدار فقر و نداری وحشتناکی رفتند که قهرمانان آن جنگ بزرگ را در کنار خيابانها به دست فروشی و حراج مدالهای افتخار خود مجبور کرده بود. از فحشا و اختناق و ناامنی و آمادگی مهاجرت ديگر نگوئيم.

پس ويت نام حالا دو معنا دارد. يکی برای ادوارد کندی و آمريکائیهاست که مردم آمريکا را از گرفتار شدن در جنگی بیخودی بپرهيزانند، و ديگر برای دنيای عقل مدار که بداند واقعيت با شعار تفاوتی اساسی به اندازه اقتصاد ژاپن و ويتنام دارد. که اولی از شکست خود پيروزی ساخت و بيست سال بعد رقيب اقتصادی ينگه دنيا شد و دومی قهرمانانه پيروزيش به عاملی بداقبالیاش تبديل آمد.

نسل جوان جهان عقل مدار امروز وقتی از ويت نام ياد میشود سر و ته ماجرا را به ياد میآورد. در تعريف تازه استقلال و استقلال طلبی در جهانی که اقتصاد تمام خطوط آن را میکشد، نتيجهای که به دست میآيد مهم است. بنا به تجربهای که در برابر چشم جهان از شکست خوردگان جنگ جهانی دوم ظاهر شد ديگر سرداران سابق ايرانی هم که وارد بازی سياسی شدهاند وقتی میخواهند به مردم وعده خوش بدهند به آنها نمیگويند ايران را میخواهيم ويت نام اسلامی کنيم بلکه سخن از ژاپن اسلامی میگويند. پس پذيرفته دارند که راهی که ژاپن بیشور و بیشعار بلکه بر اساس کار و شعور رفت درست بود و قدرت اصلی اين جاست و نه شعارهای ويت نامی که در جهان امروز آن را به يک پنی هم نمیخرند.

تندروهای ايرانی که در ماجرای ناآرامیهای عراق، ويت نامی ديگر میبينند از دانائی و عقلمداری ميليونها جوان دانشگاهی و دنيا شناس ايران بیخبرند و همگی را مانند چند هزاری تصور کردهاند که در حلقه آنانند و اگر در عراق بودند الان در حلقه مقتدا صدر جا داشتند. دستگاه تبليغاتی تندروها نمیداند که با به کار گرفتن ترم ويت نام جوانان را به سئوال پای اينترنت میکشد تا در يابند که وقتی ويت نامی شدی به خودت - در اين جا به مردم عراق - چه میرسد. و آن وقت است که پاسخی به دست میآورند که با آن چه در نظر آقای شريعتمداری است فرسنگها تفاوت دارد.

البته بخت خوش ايرانیها آن جاست که روز به روز از حضور و تاثير تندروها در سياست گذاری حتی جمهوری اسلامی کاسته میشود و به شهادت رفتار مقامات رسمی ايران، سياست رسمی جمهوری اسلامی در عراق همان است که در کلام آيتالله سيستانی بيان میشود و نه شعارهای بیحاصل مقتدا صدر. تندروها در حقيقت در حمام نمره خصوصی برای خود آواز میخوانند و شنوندگان معدودشان هم لذت میبرند وگرنه عقلمداری - به ويژه پس از دوم خرداد - بر فضای تهران حاکم است. گيرم عدهای هنوز درگير و مبتلای تعارفهای دهه شصت و دوران انقلابند که تصور میرفت میتوان با دنيا دشمن بود و ايران را بهشت کرد، سهل است پرچم سبز را در تمام دنيا برافراشت و به همين جهت هم دفتری در تهران تاسيس شده بود تا تمام به اصطلاح نهضتهای آزادی بخش بيايند و دلارهای انقلابی خود را بگيرند. واقعيتها کوتاه مدتی بعد خود را نشان داد گيرم بعض شعارها مانده است.

اين يادآوری بی اشاره به نکتهای در مورد منافع ملی ايران ناتمام میماند. گيرم که عراق ويت نام شد آيا کسی هست که تصور کند در کنار آن ويت نام، به وطن کامبوجی شده ما فرصت خودسازی داده میشود و به مردمانش خوش میگذرد و منافعش در امان میماند. به باورم تندروترين دولتمردان امروزی هم چنين نمیانديشند.

تازه اگر مصلحت شيعيان عراق به عنوان هم پيمانان سنتی ايران که با ايرانيان هزار پيوند دارند در نظر باشد. صورت مساله از اين هم بیمعناتر میشود. شيعيان عراق به پيشوائی روحانيون قدرت طلب و جهادی دو بار در بين النهرين بخت خود را به شعار و قمه و جهاد مقدس آزمودهاند حاصلش آن شد که هر بار حکومت بعدی بدون حضور آنها و تنها با سنیها تشکيل شد - صدام و حکومت بعث آخرين آنها بودند - به اين ترتيب و برای ساليان شيعيان نه تنها از شرکت در قدرت محروم ماندند که فقر و نداری و بی فرهنگی را در بين خود چنان نهادينه کردند که در جامعه امروز عراق، سهم آنها از سواد و تخصص و ثروت به نسبت جمعيتشان تحقير آميزست. يعنی که در نيم قرن گذشته سنیها با عقل و درايت توانستهاند اکثريت شيعه را از ميدان به در کنند. آيا آيتالله سيستانی همين درس نخوانده است که روشی ديگر به کار دارد. آيا دو خانواده بزرگ خوئی و حکيم جز اين است که تاريخ کشور عراق را میدانند پس زمام خود به دست مقتدا صدر نمیدهند. باری از نمد ناآرامیهای عراق کلاهی به کسی نمیرسد، ممکن است که چندی برنامهريزان آمريکائی و انگليسی را به فکر بهره گرفتن از نفود ايران برای آرام کردن فضا کند اما پاداشی به اين خاطر به ما نمیدهند.

جز اين که ايران بزرگ و قدرتمند را همين تبليغات خام و فريب دهنده به جائی رسانده است که عضوی از شورای حکومتی عراق که از قضا از هواداران ايران است میگويد نمیتوان امروز به صدای بلند در عراق از ايران هواداری کرد چون ايرانیها در نظر مردم ما جنگ آفرين، اهل ترور و صادر کننده مواد مخدر به نظر میآيند و مدتی طول میکشد تا اين تصوير پاک شود.

روی ديگر سکه همان جاست که از آيت الله حکيم که جانش را بر سر حضور زودهنگامش در صحنه پرماجرای عراق گذاشت تا مجيد خوئی و نزديکان آيت الله سيستانی به کرات گفتهاند مقصودشان از کارهای سياسی که میکنند تاسيس جمهوری اسلامی مشابه ايران در عراق نيست. باز هم بازتر از اين، کارگزاران جمهوری اسلامی هم در گفتگوها هيچ سخن از جمهوری اسلامی عراق نمیگويند و به درست بر شعار «هر عراقی يک رای» تاکيد میکنند. درست هم همين است که با کرداری که دارند فراموش کنند که روزگاری قرار بود الگوی جمهوری اسلامی در سراسر جهان اسلام پياده شود و انقلاب صادر شود و از آن جا تمام جهان را مسخر کند.

تندروها اگر راست میگويند که دل و ايمانی به گفتههای خود دارند، کمی خود را در آيئنه جهان بنگرند و بعد ويت نام شدن را به ايرانيان و همسايگان عراقی بشارت دهند.