
اخيراً پيام تبريکي از سوي آقاي مصطفي هجري دبيرکل
حزب دمکرات کردستان ايران خطاب به جرج بوش ارسال شده است. در اين پيام، انتخاب
مجدد وي به رياست جمهوري آمريکا موجب خوشحالي مردم ايران بطور کلي و مردم کردستان
بطور اخص قلمداد، و ابراز اميدواري شده است
که وي در دور دوم رياست جمهوري اش، ياري دهنده جدي مردم جان به لب رسيده ايران در
سرنگوني حکومت تروريست و ضد آزادي و دموکراسي جمهوري اسلامي و برقرار کردن حکومتي
دموکراتيک به جاي آن باشد.
اين دعوت، بسيار فراتر از يک پيام تبريک تشريفاتي و ديپلماتيک
است. دعوت از جورج بوش براي مداخله در تغيير حکومت ايران و برقراري حکومت جايگزين
و برقراري دموکراسي، موضوع بسيار با اهميتي است، که بخصوص با توجه به صف بندي هاي
سياسي که در حمايت يا مخالفت با مداخله آمريکا در تغيير رژيم در ايران به وجود
آمده است، نمي توان به سادگي از کناراش گذشت. آيا دولت جورج بوش ناجي ملت هاي جان
به لب رسيده از حکومت هاي ديکتاتوري و تروريست؛ و ياري دهنده به برقراري حکومت هاي
دموکراتيک است؟
اين حقيقتي غيرقابل ترديد است که امپر ياليسم آمريکا در طول
موجوديت خود و به ويژه پس از جنگ جهاني
دوم، که به قدرت اصلي در اردوي امپرياليستي مبدل شد، بزرگترين نيروي ضديت با
دمکراسي و پشتيباني از ديکتاتوري هاي ريز و درشت در چهار گوشه جهان،
سازمان ده کودتاهاي متعدد عليه حکومت هاي مستقل، ملي و مردمي و برپا کننده جنگ هاي بيشمار منطقه اي براي سرکوب
جنبش هاي رهائي بخش، آزاديخواهانه، دمکراتيک و برابري خواه بوده است. آيا انتخاب جورج بوش به رياست جمهوي آمريکا ماهيت امپرياليسم آمريکا را تغيير داده و آن را به يک نيروي طرفدار دمکراسي
در سطح جهان مبدل کرده است؟ رويدادهاي چهار سال گذشته عکس اين را نشان ميدهند! با
گزينش جرج بوش به رياست جمهوري آمريکا در سال 2000، خشن ترين، ضد دمکرات ترين و مرتجع
ترين جناح طبقه حاکمه آمريکا قدرت سياسي را در دست گرفت. محدود ساختن آزاديهاي سياسي
و مدني در داخل آمريکا؛ خروج از پيمان منع
سلاح هاي هسته اي؛ عدم امضاي قرارداد کيوتو( دفاع از محيط زيست)؛ عدم امضاي قرارداد
منع استفاده از سلاح هاي شيميائي؛ پيگيري پروژه جنگ ستارگان؛ مخالفت با دادگاه بين
المللي محاکمه متهمان به جنايت عليه بشريت؛ دخالت نظامي در هائيتي؛ حمايت فعال براي
ساقط کردن حکومت چاوز در ونزوئلا؛ و بالاخره
جنگ عليه افغانستان و عراق براي کنترل منابع نفتي استراتژيک خاورميانه به
بهانه مبارزه عليه تروريسم، بخشي از ترازنامه سياست هاي دولت بوش پسر در چهارساله
اول رياست جمهوري اش است؛ سياست هائي که مخالفت
بي سابقه مردم آگاه و جريانات دموکرات و آزادي خواه دنيا را ( که تظاهرات صدها
ميليوني 15 فوريه 2003 عليه تهاجم به عراق در سراسر جهان، مظهري از آن بود) برانگيخته
است. با گزينش مجدد جرج بوش به رياست
جمهوري، موضع اين جناح هر چه بيشتر تقويت شده و ترديدي نيست که گروه حاکم کنوني بردولت آمريکا سياست هاي
ضددمکراتيک و ضداجتماعي را در داخل و سياست هاي ارتجاعي و جهانگسترانه در خارج را با شدت و قدرتي بيش از گذشته پي خواهد گرفت
و اين انتخاب مجدد، هيچ " جاي خوشحالي" براي مردم جهان و مردم ايران باقي
نمي گذارد.
نگاهي کوتاه به منطقه اي که در آن قرار داريم خود به بهترين
شکل نشان دهنده سياست آمريکاست. دفاع از امير نشين هاي خليج فارس که در آن ها استبدادهاي
قرون وسطائي برقرار است؛ دفاع از ديکتاتوري
هاي سرکوبگر در خاورميانه، از جمله حکومت
نظامي پاکستان، که نه فقط داراي سلاح هاي هسته اي است، بلکه تکنولوژي و دستگاه هاي
توليد آن را نيز قاچاقي پخش مي کند؛ چشم پوشي از زرادخانه عظيم هسته اي اسرائيل و حمايت يکجانبه از دولت صهيونيستي و نژاد پرست
اسرائيل و سياست هاي نسل کشانه و آپارتايدي شارون که کشتار فلسطيني ها را به سياست
روزمره خود مبدل کرده است؛ دفاع از حکومت هاي کشورهاي آسياي ميانه، که درآن ها ديکتاتوري
فاسد قبيله اي و خانوادگي برقرار است. دولت آمريکا به خاطر منافع سرشار نفتي انحصارات
آمريکائي و به چنگ گرفتن کنترل انرژي، خيلج فارس و درياي خزر را مناطق امنيت ملي
آمريکا تعريف کرده و با قلدري تمام تلاش مي کند تا سيطره بي چون
چراي خود را بر اين مناطق حاکم سازد. بيهوده نيست که مردم جهان جنگ عليه عراق را
نه جنگي براي نابودي سلاحهاي کشتار جمعي ( که يکي از دروغهاي بزرگ همين دولت آقاي بوش براي
توجيه حمله به عراق بود) بلکه به درستي " جنگ نفت " نام نهادند!
گذشته از صد هزار غير نظامي ( اکثراً زنان و کودکان ) که در عراق توسط نيروهاي اشغالگر و به بهانه
مبارزه با تروريسم به قتل رسيده اند، کارنامه دوره اول حکومت بوش در باصطلاح
" مبارزه با تروريسم " هم در
برابر چشمان جهانيان قرار دارد. نه تنها دولت آمريکا پيش از يازده سپتامبر، خود از
بانيان و پرورش دهندگان گروه هاي تروريستي و از جمله بن لادن بوده است، بلکه سياستي
هم که بعد از يازده سپتامبر تحت عنوان " جنگ عليه تروريسم" به پيش برده،
بذر تروريسم را در سراسر جهان پخش، و زمين را براي رشد آن آبياري کرده است.
با توجه به اين واقعيات عيان در مورد سياست هاي امپرياليسم
آمريکا بطور کلي و سياست ها و کارنامه دوره اول رياست جمهوري جورج بوش بطور اخص،
ابراز خوشحالي دبير کل حزب دموکرات ايران از جانب مردم ايران و از جمله مردم
کردستان بخاطر گزينش مجدد جرج بوش و اميدواري به اين که وي براي سرنگوني رژيم تروريست
جمهوري اسلامي و برقراري حکومت دموکراتيک، به مردم ايران ياري کند، غير قابل فهم و
توجيه است. دخالت قدرت هاي امپرياليستي بطور عموم و امپرياليسم آمريکا بويژه، همانگونه که تجربه عراق به عريان ترين
شکل خود نشان ميدهد نه فقط دمکراسي و آزادي
براي مردم ايران ببار نخواهد آورد بلکه حاصل آن، معماري يک ديکتاتوري دست نشانده،
تاراج ثروتهاي ملي، برپائي زندان
هائي همچون ابوغريب، راه انداختن حمام خون و انقياد نومستعمراتي ايران خواهد بود.
البته دولت آمريکا در حال حاضر در برخي موارد ظاهراً از
جنبش هاي ملي خلق هاي تحت ستم حمايت ميکند. اما اين حمايت ظاهري دقيقا براي پيشبرد مقاصد جهانگسترانه است و نه ابداً
بخاطر دفاع از دموکراسي و مخالفت با ستمي که بر آنان رفته است. دولت آمريکا از
حقوق و مطالبات دموکراتيک خلق ها حمايت نمي کند، بلکه جنبش آنان را براي بي ثبات
کردن حکومت هاي ياغي و نامطلوب مورد بهره برداري قرار مي دهد. همانطور که در تفاوت
برخورد دولت آمريکا با جنبش هاي کردستان عراق و ترکيه ديده ميشود، نه هواداري از
دمکراسي، يا مخالفت با تبعيض ملي و دفاع از حقوق خلق کرد، بلکه مصالح خود آمريکا و نياز اش به بهره برداري از
اين جنبش ها در برابر حکومت هاي مرکزي است که معيار است. در عراق، دولت آمريکا با
هدف به اشغال در آوردن کشور، سرنگون کردن
صدام حسين، متلاشي کردن قدرت حزب بعث و سرهم کردن يک حکومت متحد آمريکا، از اپوزيسيون
کرد که مخالف ديکتاتوري بعثي بوده به شکل مشروط
حمايت کرده است. اما در ترکيه که بزرگترين جمعيت کرد در آن کشور زندگي ميکند،
با تمام قوا از سرکوب وحشيانه کردها توسط ارتش کماليستي ترکيه پشتيباني بعمل مي
آورد.
تضاد دول امپرياليستي و بويژه آمريکا با جمهوري اسلامي،
واقعيتي است که نبايد آن را ناديده گرفت و البته بايد از آن براي تسهيل مبارزه با
استبداد و استقرار دموکراسي بهره برداري کرد؛ اما اين کار، بدون مقابله با اهداف
ضد دموکراتيک و توسعه طلبانه آن ها، به ضد خودش تبديل مي شود و جنبش هاي آزادي
خواهانه و دموکراتيک را به ابزار بهره برداري امپرياليستي تبديل مي کند.
موقعيت هاي تاکتيکي و گذرا هر چه باشند، شکي نيست که منافع دراز
مدت و سرنوشت جنبش خلق کرد در ايران، با سرنوشت مبارزه براي آزادي و دمکراسي در ايران
پيوند ناگسستني دارد .
علاوه بر واقعيات تاريخي و تجربي در مورد سياست هاي دولت
آمريکا و بخصوص کارنامه چهارساله سياه و خونين جورج بوش که بهيچوجه مؤيد ادعا ها و
انتظارات مندرج در پيام تبريک نيستند، حق تعيين سرنوشت سياسي کشور توسط خود مردم و
مخالفت با مداخله دولت هاي ديگر در بردن و
آوردن حکومت ها، يکي از مباني اساسي و ارکان پايدار دمکراسي است. اين اصل تا کنون مورد قبول حزب دموکرات کردستان ايران
هم بوده، و به اين جهت، بعنوان يکي از اصول پايه اي و غير قابل چشم پوشي، در
قرارداد اتحاد عمل پايدار سياسي که توسط حزب
دمکرات کردستان ايران، سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران و سازمان ما به امضأ رسيده
و مبناي اتحاد عمل سياسي ما براي دموکراسي قرار گرفته، قيد گرديده است. مضمون اين
پيام تبريک، اين اصل غير قابل خدشه را بطور جدي زير سئوال برده و سازمان ما را، هم از روي دفاع بي چون و چرا
از حق مردم براي تعيين سرنوشت کشور، و هم
بخاطر پايبندي به قرارداد اتحادعمل پايدار سياسي، ملزم به واکنش و پرسش مي کند.
سازمان ما از بدو تاسيس خود به طور قاطع از حقوق ملي خلق هاي
تحت ستم ساکن ايران براي تعيين سرنوشت خود دفاع کرده و در اين کشور چند مليتي ، آن
را يکي از شرايط حياتي و اساسي براي دمکراسي دانسته و مي داند. اما وجه عمومي تر اين
حق تعيين سرنوشت، حق بنيادي مردم ايران درتعيين نظام سياسي کشور بدون دخالتگري
قدرت هاي خارجي و به ويژه قدرت هاي امپرياليستي و در راس همه آن ها امپرياليسم آمريکا
ست. بدون اين شرط اساسي، دمکراسي و حاکميت
مردم معنائي نخواهد داشت.
در طي
بيش ا ز بيست سال، رابطه اي دوستانه ميان سازمان ما و حزب دمکرات کردستان ايران در
چهارچوب همکاري عليه استبداد مذهبي، دفاع از حقوق ملي خلق کرد و همه خلقهاي تحت ستم کشورمان، و آزادي و دمکراسي براي ايران وجود داشته است. اين همکاري ناشي از تعهد عميق
ما به حقوق ملي عموم خلق هاي ايران و از جمله خلق کرد، و اعتقاد حزب دمکرات
کردستان ايران به پيوند ناگسستني ميان سرنوشت مسئله ملي و آزادي و دمکراسي در ايران
بوده است. مضمون پيام اخير دبير کل حزب به جورج بوش، اين اعتقاد را زير سئوال قرار
مي دهد. اگر اين پيام تبريک مبين چرخشي در سياست حزب دموکرات کردستان ايران باشد، ميتواند
خسارات جبران ناپذيري به مبارزات دمکراتيک خلق کرد براي احقاق حقوق ملي و مبارزه
سراسري مردم ايران براي دستيابي به آزادي
و دمکراسي وارد سازد. ما ضمن ابراز نگراني
از عواقب جدي تداوم چنين سياستي، از حزب دمکرات کردستان ايران انتظار داريم که دستيابي مردم عراق به دموکراسي و سرنوشت خلق
کرد عراق را تنها با نقش آمريکا در سقوط صدام حسين نسنجد و چنين الگوئي را با چشم پوشي بر همه جوانب و
عواقب فاجعه بار مداخله امپرياليسم آمريکا
در عراق، براي ايران و خلق کرد در ايران سرمشق قرار ندهد.
کميته مرکزي سازمان کارگران انقلابي ايران
( راه کارگر)
30 آبان 1383 - 20 نوامبر 2004