متن کامل گفت وگوی روزنامه «يوميوری» با آيتالله منتظری
من ولايت مطلقه فقيه را قبول
ندارم
اصل ولايت فقيه برای آن
است که نظارت شود تا کشور بر اساس مقررات اسلامی اداره شود، منظور از ولايت فقيه
اين نيست که فقيه در تمام امور دخالت کند
ششسال پيش به آقای خاتمی گفتم که برويد پيش مقام رهبری و بگوييد که
رهبری شما به جای خودش محفوظ اما ملت ۲۲ ميليون به من رأی دادهاند و انتظار دارند
تشکيل حکومت مردمی در عراق موجب آن
خواهد شد که در ايران هم اثر داشته باشد
امام علی از انتقاد استقبال میکرد اما آقايان در برابرنامه ۱۳۵
نماينده ناراحت میشوند
و ائمه جمعه را عليه آنان بسيج میکنند
آيتالله «حسينعلی
منتظری» مرجع تقليد و مهمترين روحانی منتقد حکومت، در گفتوگويی با
روزنامه «يوميوری» ژاپن که اخيرا منتشر شده، نظرات صريح خويش را درباره وضعيت
سياسی کشور، مسائل عراق، وضعيت حوزههای علميه قم
و نجف و نيز روابط ايران و آمريکا اعلام داشتهاند. متن کامل
اين گفتوگو روز شنبه از طريق دفتر آيتالله
منتظری دراختيار «رويداد» قرار گرفت که درپی میخوانيد:
گزارشات زيادی در ميان ناظران غربی
مطرح است مبنیبر اين که
ميان حوزه قم و نجف رقابتهای
زيادی وجود دارد، آيا رهبران جمهوری اسلامی نگران آن هستند که موقعيت قم نزد
شيعيان سقوط کرده و نجف و کربلا دارای موقعيت ويژه شود، آيا چنين چيزی واقعيت
دارد؟
اگر منظور رهبران ايران است بايستی از خودشان سؤال
کرد که نگرانند يا خير؟ ولی بهنظر میرسد
چنين نيست، حوزه نجف حوزه هزارساله است و از زمان شيخ طوسی حوزه نجف پايگاه علمی
تشيع بود و از حوزه نجف علما به همه مناطق شيعهنشين اعزام میشدند.
حتی علمای ايران نيز تحصيلکرده آنجا بودند، ولی کمکم
اوضاع عراق بههم خورد بهخصوص با رویکار
آمدن حزب بعث، صدام فشار آورد. ايرانیها را اخراج
میکرد. و يک حديثی هم از قديم يادم هست که
يکی از علائم ظهور حضرت حجت(ع): «قطع
العلم منالکوفه و ظهوره فی قم» میباشد
يعنی علم از کوفه قطع میشود و در قم
ظاهر میشود.
منظور اين است که مرکز علمی شيعه در روزگاری حوزه
نجف بوده است اما بهواسطه تحولاتی که موجب
فشار بر حوزه نجف شد. حوزه قم توسعه يافت، حوزه قم در زمان مرحوم آيتالله
حاج شيخ عبدالکريم حائری تأسيس شد. قبل از آمدن آيتالله بروجردی
به قم، من يادم هست قم ۸۰۰ طلبه بيشتر نداشت و بعد در زمان ايشان به بيش از ۳۰۰۰
نفر رسيد، حال شايد بيش از ۳۰۰۰۰ طلبه در قم باشد. و اين که يک روزی آنجا حوزه
بوده، يک روزی اينجا، بهواسطه آن است
که کشورها ازهم منقطع بوده و از هم جدا بودهاند، امروز
تمام دنيا به هم مربوط است. حوزه نجف بهگونهای
بود که کمتر در متن مردم بود و علمای آن کمتر در متن جامعه بودند، اما علمای حوزه
قم در متن جامعه بودند حتی ايرادی که بعضی نجفیها به قمیها میگرفتند اين
بود که شما چرا منبر میرويد؟ درگذشته
بسياری از آنها منبر نمیرفتند، و به
کارهای علمی فردی مشغول بودند. منظور اين است که امروز که دنيا بههم
مربوط شده است، دنيای ارتباطات است، قم و نجف ندارد! برای اين که چند ساعته میشود
از قم به نجف رفت و به عکس. هرجايی که بيشتر علما و دانشمندانی باشند و مؤثر باشند
قهرا طلاب دور آنها جمع میشوند حتی اگر
در نجف باشد. الان در نجف علمايی چون آيتالله سيستانی،
آيتالله فياض و آيتالله
سيدمحمدسعيد حکيم و ديگران هستند. آقای فياض مقرر درسهای مرحوم آيتالله
آقای خويی بوده و مرد ملايی است اصلش هم افغانی است، و آيتالله
سيستانی هم هستند که مرجع تقليدند، بنابراين اگر برخی علما و بزرگان متوجه نجف
شوند و به آنجا کوچ کنند قهرا جاذبه دارد و طلبهها به آنجا
خواهند رفت و اگر فرضا بيشتر علمای برجسته در قم باشند قهرا آنها به قم خواهند
آمد. الآن هم من نشنيدهام علمای قم
قصد رفتن به نجف را داشته باشند با اين که خيلیشان نجفی بودهاند
و اينک در قم میباشند و شاگرد دارند و
مشغول تدريساند. پس اين که يک رقابتی در ميان باشد که
قمیها و نجفیها بخواهند با
هم رقابت کنند اينگونه نيست و هر دو هدف واحدی دارند و اختلاف بين آنها شايعه است،
البته اختلاف سليقه قدری بود، نجف اعتقاد داشت علما در سياست کمتر دخالت داشته
باشند، ولی قم بهويژه پس از آيتالله
خمينی در وادی سياست افتاد.
مطلبی که مهم میباشد اين است که چه حوزه نجف و چه حوزه قم از
وجوهاتی که مردم میدادند اداره میشدند،
در اقتصاد به دولت وابسته نبودند بلکه مردمی بودند و در مقابل انحرافاتی که دولتها داشتند، علما و مراجع حرف خودشان را میزدند
ولی متأسفانه پس از انقلاب بهگونهای
شده که کمکم بسياری
امکانات حوزه قم از سوی دولت تأمين میشود.
خبری از سايت گرفتهايم که رئيس
کميسيون بودجه مجلس گفته است: «دولت آقای خاتمی بودجه ۲۸ ميلياردی مرکز خدمات حوزه
قم را در سالگذشته ۳۰ برابر افزايش داده است». در حالی
که اين کار با اين که ممکن است با حسننيت باشد، به
ضرر حوزه است. بايد کاری کرد که همان وجوهات شرعی را مردم بدهند و با همان بودجه
حوزهها اداره شوند.
در زمان آيتالله بروجردی
از طرف اوقاف آمده بودند خدمت ايشان که موقوفات زيادی هست که مصرفش روحانيون است و
يا قابل تطبيق بر روحانيون است اجازه دهيد آنها را دراختيار حوزه قرار دهيم که
ديگر نياز به بازار نداشته باشيد.
مرحوم آيتالله بروجردی
آن را قبول نکرده و گفته بودند: حالا يک رئيس اوقافی پيدا شده و میگويد:
من میخواهم موقوفات را به علما و روحانيون که
مصارف آنها هستند بدهم، اگر آن را چندسال مصرف کرديم مردم هم میگويند
اينها نيازی به ما ندارند و وجوهاتی که میدهند قطع میشود
و ما وابسته میشويم به اوقاف. و اگر يک رئيس اوقاف ديگری
يکدفعه آمد و جلوی آن را گرفت همه چيز به هم
میخورد، ما به وجوهی که مردم میدهند
گرچه کم باشد، قانع هستيم.
هدف ايشان اين بود که استقلال حوزه حفظ شود تا
بتوانند در مواقع حساس نظراتشان را بگويند و در حکومت اگر انحرافاتی رخ داد انتقاد
کنند و اين کار خوبی بود اما متأسفانه پس از انقلاب شايد به خاطر تندرویها و زدگی مردم، يا به خاطر اين که بعضی مردم گفتهاند
روحانيون پول نفت دستشان است، کمتر وجوهات دادند آن وقت حوزه وابسته به دولت شده
است و اين به ضرر حوزه است اميدوارم حالت سابق که حوزه را مردم اداره میکردند
برگردد تا آن اثر حوزهها که
ايستادگی در مقابل انحرافات است حفظ شود. اين مشکلی است که بايد انشاءالله حل شود.
و من از اين که در سايتها ديدم که به
حوزهها از سوی دولت کمک شده خيلی ناراحت شدم و
نمیدانستم حوزه اينقدر وابسته به
دولت شده است. در هر صورت حوزهها بهخصوص
نجف و قم بايد وابسته به ملت باشند نه دولت.
به نظر شما بهترين رژيم و حکومتی که
بايد در عراق رویکار
آيد تا به نفع ملت عراق و شيعيان آن باشد، چه نوع حکومتی است؟
حکومت بايد طبق نظر اکثريت مردم باشد، پيامبر ما
با اين که خداوند نسبت به او فرموده است: «النبی اولی بالمؤمنين من انفسهم» با اين
حال تا اکثريت قبايل و عشاير با ايشان بيعت نکردند حکومت تشکيل ندادند و سران عشاير
آن روز مانند سران حزب بودند و گويی احزاب سياسی آنروز اينگونه
با پيامبر بيعت میکردند. حاکميت بايد تابع
نظر اکثريت مردم باشد. اکثريت مردم ايران و عراق شيعهاند - شورای
تشکيل شده فعلی در عراق که توسط آمريکا تشکيل شده ۱۳ نفرشان شيعهاند
- و مردم عراق ۷۵ الی ۸۰ درصد شيعهاند و خواهینخواهی
بايد حاکميت تابع آرای اکثريت باشد، اکثريت مسلمانند؛ اسلام هم نسبت به شيوه و متد
حکومت دستوراتی دارد آنها بايد عمل شود، البته من نمیگويم الان در
کشور ما عمل میشود چهبسا ما اشکال
داريم مثلا محاکمات و زندانی سياسی در زمان پيامبر(ص) و حضرت علی(ع) وجود نداشته
است و اينها مخالف قوانين اسلام است و علاوه بر آن موجب جدايی بين دولت و ملت میشود
و مردم در انتقاد و اظهارنظر بايد آزاد باشند.
اگر حاکميت مطابق رأی اکثريت باشد يک حاکميت
اسلامی خواهد بود، تفاوتی ندارد چه عراق چه ايران. حکومت بايد مطابق خواست مردم
بوده و نبايد تحميل باشد.
ارزيابی شما از اصلاحات آقای خاتمی
چيست؟ آيا با آن موافق هستيد يا خير؟ آيا بنبست سياسی را شما قبول داريد و راه خروج از بنبست را چه میدانيد؟
شش سال پيش در روز ۱۳ رجب من يک سخنرانی کردم و در
آن به آقای خاتمی خطاب کردم: شما ۲۲ ميليون رأی داريد شما برويد پيش مقام رهبری و
بگوييد رهبری شما به جای خودش محفوظ، اما ملت ۲۲ ميليون رأی به من دادند و از من
انتظارات دارند و دولت بايد در اختيار من باشد. کارهای مربوط به حاکميت بايد در
اختيار رئيس جمهوری باشد، آن روز از اين سخن ناراحت و عصبانی شدند و حمله کردند و
بيش از پنج سال برای اين جهت من در حصر بودم.
واقعيت اين است که آقای خاتمی وعدههايی
داده بود و اميدهايی به مردم داد، اما آنگونه نبود که در مقابل فشارها مقاومت کند
و آزادی را برای مردم بياورد. اصلاحات مطلوب هم يک چيز نوظهوری نيست بلکه عمل به
همان وعدههای اوليه انقلاب است، متأسفانه آقای خاتمی
نتوانست به وعدههای خود عمل کند و مردم
نااميد شدند. در آينده چه کار میخواهند بکنند
نمیدانم با اين که طرفداران آقای خاتمی اکثريت
بودند ولی اقليت نظرات خويش را بر ايشان و کشور تحميل کرده و میکنند.
راه بيرون رفتن از اين مشکل چيست جناب
آيتالله! آيا
اصلاحات شامل تغييراتی در قانون اساسی و ولايت فقيه میشود؟
من ولايت مطلقه فقيه را قبول ندارم و در بازنگری
قانون اساسی هم به آن رأی ندادم، اصل ولايت فقيه برای آن است که نظارت شود تا کشور
بر اساس مقررات اسلامی اداره شود، منظور از ولايت فقيه اين نيست که فقيه در تمام
امور دخالت کند و اصلا به مناسبت حکم و موضوع فقيه بايد به فقاهتش بپردازد و در
اقتصاد، سياست، امور خارجه و... بايد به متخصص آن رشته مراجعه شود و به اين معنی
متأسفانه عمل نشده است، اميدواريم از اين وضعيت خلاصی يابيم، مسؤولان با مردم
تفاهم کنند و تندرویها برطرف شود تا انشاءالله
کشور اصلاح شود.
به نظر شما اگر در عراق يک حکومت
دموکراتيک تشکيل شود چه تأثيری بر ايران میگذارد؟ و آينده روابط ايران و عراق چگونه بايد باشد؟
عراق يک روز جزو ايران بوده است و فرهنگشان با
ايران همخوانی دارد بنابراين نمیتوانند از هم
جدا باشند، صدام ايرانیها را اخراج
میکرد و میخواست مردم
ايران و عراق را از هم جدا کند. اين عملی نبود و بسياری از مشاهد شريفه در ايران و
عراق است و بالاخره رابطه نزديک با هم دارند و خواهینخواهی اين
رابطه نزديک وجود دارد. به نظر میرسد بين ايران
و عراق نبايد ويزا باشد و اين حکومتها هستند که
سختگيری میکنند. چون وقتی هر دو دارای يک مذهب هستند
و يک فرهنگ دارند و به هم نزديک هستند ديگر نيازی به ويزا نيست. مثل بسياری از کشورهای
اروپايی که ويزا ندارند و در آن مناطق مردم میتوانند به
راحتی رفت و آمد داشته باشند و در هر دو کشور بايد به مردم آزادی داده شود تا
حاکميت از ناحيه مردم تعيين شود چه ايران و چه عراق و تشکيل حکومتی مردمی در عراق
موجب آن خواهد شد که در داخل ايران هم تأثير داشته باشد و اثر مثبت خواهد گذاشت.
در مورد فعاليتهای اخير نوه مرحوم آقای خمينی در عراق
که انتقاداتی داشته است شما چه نظری داريد؟
اصل انتقاد حق مردم است، البته نبايد هتاکی و خلاف
واقع باشد، ولی چون در ايران سختگيری میکنند
ايشان به بيرون از ايران رفته و انتقادات تندی را مطرح کرده است. اگر اجازه میدادند
حرفهايش را همينجا منطقی مطرح
میکرد، کار به اينجاها نمیکشيد.
بسياری از افراد ديگر نيز میديدند اگر
انتقاد کنند تحت تعقيب قرار میگيرند لذا به
خارج فرار کردند و انتقاداتشان تندتر شد.
حرفهای اينجانب
در شش سال پيش از روی دلسوزی بود. ديديد چگونه با آن برخورد کردند. اصل انتقاد يک
حق همگانی است. امام علی(ع) در خطبه ۲۱۶ نهجالبلاغه میفرمايد:
«فلا تکفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطيء و لاآمن
ذلک من فعلی الا ان يکفی الله» شما از گفتن حرف حق و مشورت به عدالت خودداری نکنيد
زيرا من فوق خطا نيستم و از آن ايمن نمیباشم مگر اين
که خدا مرا کفايت کند. در اينجا امام علی(ع) از انتقاد کردن استقبال میکنند
ولی آقايان هنگامی که ۱۳۵ نماينده مجلس محترمانه نامه مینويسند،
ناراحت شدهاند که چرا آنها از ما انتقاد کردهاند
و ائمه جمعه را عليه آنان بسيج کردند.
آيا شما با رابطه با آمريکا موافق
هستيد و به نظر شما چه راهکارهايی برای ايجاد رابطه با آمريکا میتواند وجود داشته باشد تا شکاف موجود
برطرف شود؟
غير از اسرائيل که ما آن را کشور قانونی نمیدانيم،
قاعدتا با هر کشوری و از جمله آمريکا که يک کشور قانونی است و در دنيا به عنوان يک
کشور مطرح است، میتوانيم رابطه داشته
باشيم، لکن رابطه دو کشور مستقل و داشتن روابط سياسی، فرهنگی و اقتصادی به نفع هر
دو طرف خواهد بود. جدايی از آمريکا يک چيز موقتی بود که نبايد ادامه داشته باشد و
اشغال سفارت آمريکا به عقيده من کار غلطی بود و مثل اين است که ما يک قسمت از کشور
ديگر را اشغال کرده باشيم ولی آمريکا متأسفانه با اين که استفاده و منافع را از
کشورهای اسلامی میبرد، اسرائيل غاصب را بر
کشورهای اسلامی ترجيح داده و میدهد و اين امر
ظلمی است بزرگ و برخلاف مصالح جهانی.
اگر آمريکا دست از زورگويی بردارد و نسبت به
اسرائيل اين گونه برخورد نکند میتوان اين
ديواری را که ايجاد شده و موقتی است و دائمی نيست خراب کرد.
ما ۳۰۰ ميليون جمعيت آمريکا را رها کردهايم
به واسطه اين که از دست چند حاکم آنجا عصبانی هستيم و از رابطه ابا داريم.
صهيونيستها هستند که مخالف رابطه ايران و آمريکا
هستند. لابیهای يهود هستند که نمیگذارند
رابطه از سر گرفته شود و ما عملا داريم خواسته صهيونيستها را اجرا میکنيم.
اميدواريم موانع برطرف و رابطه برقرار گردد و اين بحران و تشنج از ميان برداشته
شود.