سرکوب مطبوعات و روزنامه نگاران آذربايجان
اگر روزنامه توپخانه (کيهان) در تهران ، نقش زمينه
سازی برای عمليات فيزيکی را به عهده دارد ، در شمال غرب کشور هم اين نقش ، به عهده
«ميثاق» سپاه پاسداران
(وابسته و نزديک به سپاه پاسداران) است. ميثاق دو برنامه عمده را دنبال میکند: تخريب علايق سياسی - مذهبی ،
تاريخی ، قومی ، زبانی و نژادی ميان ايران و جمهوری آذربايجان در اولويت هدفهای ميثاق ، قرار دارد. در مرحله دوم ،
ميثاق تلاش میکند
تا نشريات ، نويسندگان و روز نامه نگاران را متهم کرده و از گردونه نوشتن خارج
کند. اگر هم به اين هدف ، نايل نيامد ، زمينه عمليات نيروهای خشن و بازوی مسلح
گروههای خشونت را
فراهم سازد.
يکی از بر چسبهای آماده اين نشريه عليه نشريات و نويسندگان: «پان
ترکيسم» ، طرفداران «تجزيه ايران» ، «وابستگی به بيگانگان» (آذربايجان و ترکيه) ،
و... است. همين زمينه سازیها
بود که هفته نامه شمس تبريز را به توقيف کشاند. روزنامهنگار تازه کار ۶۴- ۶۵ ساله را به دام
شکنجهگران انداخت
تا با برق شهری ، شکنجهاش
کنند. نويسندگان و روزنامهنگاران
را مجبور کرد تا جلای وطن شوند يا مهر خاموشی بر لب زنند.
انصافعلی هدايت
Hedayat222@yahoo.com
http://insafelipakmehr.blogspot.com
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۸۲
وضع
سياسی ، اجتماعی و امنيتی ايران ، فشارها را چنان زياد و غير قابل تحمل کرده است
که يکی از خبرنگاران باسابقه تبريز ، با نوشتن آخرين مقاله خود ، از مطبوعات
خداحافظی کرد. آقای بيژن آقابيگی در مقاله خود ، فضای کنونی آذربايجان شرقی و شهر
تبريز را چنان بسته توصيف میکند که برای
او ، راه ديگری جز خداحافظی از مطبوعات ، نمانده است. او روزنامه نگاری را با
سرپرستی روزنامه سلام در آذربايجان شرقی آغاز کرد و در اين راه سختیهای
فراوانی را ديد. آقابيگی در اين مورد میگويد: «گاه
ناچار میشدم تا خانه و کاشانه را بدون اطلاع
خانواده ترک کنم و چند روزی را در خفا به سر برم تا آبها از آسياب بيافتند و موجی
که فلان خبر ايجاد کرده بود ، فروکش کند.»
او
در بيان علت کناره گيریاش از روزنامهنگاری
، میگويد: وقتی روزنامه سلام به خاطر چاپ مقالهای
توقيف میشود. وقتی عاشقان قدرت با توسل به قانون
اقدامات تامينی ، به مقابله با روزنامه نگاران میپردازند. آن
گاه که خود کامگان و سرکشان قدرت ، واقعه ۱۸ و ۲۰ تير سال ۱۳۷۸ را در دانشگاههای
تهران و تبريز پديد میآورند و هيچ
کدام محاکمه نمیشوند. وقتی روزنامهنگار
، سياستمدار و مشاور رئيس جمهور ؛ سعيد حجاريان را هدف گلوله قرار میدهند
ولی عاملان آن محاکمه نمیشوند. زمانی
که اکبر گنجی و عمادالدين باقی به دليل افشای گوشهای از تاريک خانهها
، محکوم به تحمل سلول انفرادی میشوند. آن حين
که فرزندان رهبران کشور (آقازادهها) که
ميلياردها تومان ثروت ملت را غارت کردهاند ، از
محاکمه مصون میمانند. آنگاه که حريم روزنامهنگاری
با حمله به انصافعلی هدايت و ضرب و شتم او توسط لباس شخصیها و حبس او در
زندان انفرادی ، شکسته میشود و...
انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است. بايد قلمها بشکند و دردهای ملت را بيان
نکند.
چند
روز قبل از اقدام اين خبرنگار جوان ، تعدادی از خبرنگاران به منزل مدير هفتهنامه
«آسان» آقای راقیفر رفتيم و پس
از ديدن محل شکنجه ساق پای او ، از آن عکس برداری کرديم و عمق فاجعه شکنجه پيرمرد
۶۵- ۶۴ ساله را بچشم ديديم. او را به مقامهای قضايی و
سياسی شهر و استان معرفی کرديم تا شاهد ماجرا باشند و دستور شناسايی و دستگيری
شکنجهگران را بدهند. اما همه چيز ، به طور صوری
گذشت. شايد آقای راقیفر ، دوباره تهديد شده
بود که مدتی از او هيچ خبری در دست نبود و نمیدانستيم در
کجا پنهان شده است. اين شکنجه در حالی با برق شهری به او وارد شده بود که نشريه او
هنوز چهار ماهه نشده بود و بيش از ۱۲ شماره از آن را منتشر نکرده بود.
حدود
دو ماه قبل از اين حوادث ؛ در ۲۶ خرداد امسال ، ۱۸ - ۱۷ تن از لباس شخصیهای
اداره اطلاعات نيروی انتظامی (پليس) تبريز ، به جمع خبرنگاران حاضر در مقابل
دانشگاه تبريز حمله کردند. در اين روز ، دانشجويان دانشگاه تبريز ، دست به اعتراض
زده بودند و تعدادی از خبرنگاران برای تهيه خبر در مقابل دانشگاه ، اجتماع کرده
بودند. در حمله ماموران پليس (به فرماندهی معاون اطلاعات پليس و اداره اماکن پليس)
چند تن از خبرنگاران مزه تلخ مشت و لگد آنها را چشيدند اما اين انصافعلی هدايت بود
که کيسه بکس آن ۱۸-۱۷ نفر شد و بيش از ۳۰۰ ضربه مشت و لگد را تحمل کرد. پليس او را
سه روز در انفرادی نگه داشت و او را از آشاميدن و خوردن آب و غذا محروم کرد. در
شرايط بسيار بدی از او بازجويی کردند. نه تنها پليس بلکه قاضی دادگاه انقلاب هم او
را به پزشکی قانونی اعزام نکرد. اين روند (حبس در انفرادی و عدم دسترسی به پزشک و ...)
۲۸ روز بعد هم ادامه يافت.
جالب
اين است که فرمانده نيروی انتظامی آذربايجان شرقی که خود شاهد وضعيت جسمی هدايت
بود ، تاکنون در چند جلسه خبری ، اعلام کرده: هدايت دروغ میگويد.
تيمسار عينی باهر ، افزوده است: از وقتی که او (هدايت) تحويل پليس شده است ، کسی
او را نزده است. در هر حال ، تيمسار عينی باهر نه تنها دستور رسيدگی به نامه هدايت
خطاب به رئيس جمهور خاتمی را نداده است بلکه در حمايت از قانون شکنان زير فرمان
خود ، به اداره حقوقی پليس دستور داده تا عليه آن روزنامهنگار به
دادگاه شکايت بکند و هدايت را به جرم افشای رفتار پليس با خودش ، محاکمه و مجازات
کنند. چرا که گويا هدايت با آن کتکها ، آگاه و
تنبيه! نشده است و نياز به تنبيه (!) بيشتر دارد!
همزمان
با دستگيری هدايت ، دو تن ديگر از خبرنگاران تبريزی هم دستگير شده بودند. آقايان
حاتمی و الطافی که به ترتيب ، خبرنگار روزنامههای محلی و
خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) بودند. اين دو خبر نگار جوان ، حدود ۴۸ ساعت در
بازداشت ماندند و سپس آزاد شدند ولی هنوز ، پليس همه وسايل ، کارتهای شناسايی و...
آن سه نفر را به آنان تحويل نداده است.
اکنون
، پليس و فرماندهی آن در تبريز ، ادعا میکنند که نمیتوانند
خبرنگاران را بشناسند (!) در نتيجه ، برای اين که آنان را بشناسند ، نوعی کارت
شناسايی قرمز ، ويژه خبرنگاران از طرف پليس طراحی و به خبرنگاران داده خواهد شد.
گفتنی است که پليس تبريز در کمتر از يک سال گذشته ، برای شناسايی و کنترل قاچاقچيان
مواد مخدر ، معتادان و دزدان و... چنين طرحی را اجرا میکرد که موفقيت
چندانی را نصيب پليس نکرد. پليس تبريز ، با بی توجهی به کارت شناسايی و فريادهای
خبرنگاران که «خبرنگارم» ، آنان را به وحشيانهترين شکل ،
زده است ، چگونه میخواهد به کارت خود ، توجه
کند؟ مگر اين که پليس از اين کارتها برای شناسايی و دستگيری هر چه سريعتر
خبرنگاران استفاده کند !
در
دهه دوم تير ماه بود که پليس آذربايجان شرقی ، بارها به پيمان پاکمهر حمله کرده و
او را مورد ضرب و شتم شديد ، قرار داد. اين خبرنگار جوان ، برای تهيه خبر از
اجتماع مردم آذربايجان در قلعه بابک ، به قلههای اطراف
کليبر و قلعه بابک سفر کرده بود. پليسهای لباس شخصی
او را نيز مشت و مال کرده بودند و پس از بيهوش کردنش ، او را به بيمارستان کليبر
منتقل کرده بودند. چند روز بعد نيز او را در تبريز ربوده بودند و پس از بازجويی و ضرب
و شتم ، در يکی از خيابانها ، با صورت ، از اتومبيلی به خيابان پرت کرده و رفتهاند.
شبيه
اين حرکتها در ديگر شهرهای منطقه آذربايجان ايران هم ديده شده و میشود.
در اروميه ، اردبيل و زنجان هم ؛ مواردی از تعدی به حقوق خبرنگاران و نويسندگان ،
گزارش شده است. اما در کنار حمله فيزيکی به روزنامه نگاران ، حملههای
روانی سازمان يافته «اداری» و تشکيلاتی ، اهميت دو چندانی دارند. حملههای
روانی و ناامنی شغلی روزنامه نگاران با استقرار جمهوری اسلامی و کميتههای
پاکسازی ادارات ، آغاز شده است. اگرچه اغلب اين حملههای استرس زا
در تهران انجام میگيرد اما شدت و تعداد
دفعات حملههای روانی در شهرستانها ، کمتر از تهران
نيست اما چون تهران در انظار عمومی جهانيان قرار دارد و اغلب مطبوعات کشور هم در
تهران تمرکز يافتهاند ، صدای روزنامهنگاران
تهران زودتر بر میخيزد و به گوش همه ، میرسد
اما صدای روزنامه نگاران شهرستانی ، هيچ گوش شنوايی را نمیيابد
يا کمتر میيابد.
همزمان
با حمله به مطبوعات و توقيف آنها در تهران ، چنان حملههايی در شهرستانها
هم انجام میگرفت و میگيرد. بايد
يادآوری کرد که حمله به مطبوعات شهرستانی در برخی از استانها از اوايل انقلاب ،
شروع شده و ادامه دارد. چرا که مسئولان بلند پايه سياسی - امنيتی و حتی مذهبی کشور
، مردم بعضی از نواحی کشور را «شهروند درجه دو» حساب میکنند.
بلکه پا را از آن فراتر گذاشته ، آنها را به «تجزيه طلبی» ، «خيانت»
، «جاسوسی» و... متهم میکنند. در
نتيجه ، نويسندگان و روزنامهنگاران اين
مناطق از ترس توجه اتهامها به خودشان
، به خود سانسوری عميقی دست میزنند و از
نوشتن مقالهها ، گزارشها و نظرات خود ، پرهيز میکنند.
برخی از روزنامهها و روزنامه نگاران
شهرستانی ، حتی از چاپ و انتشار بعضی از اخبار منطقهای و محلی هم
دوری میکنند تا به «پان... يسم»
متهم نشوند.
از
جمله اين مناطق جغرافيايی و مذهبی که فشارهای مضاعفی را نسبت به تهران و روزنامه
نگاران مرکز ، تحمل میکنند ،
آذربايجانیهای ايران ، کردهای ايران ، عربهای ايران ،
بلوچهای ايران ، ترکمنهای ايران و... را میتوان نام برد.
شدت فشارهای روانی در اين مناطق را میتوان از شدت
«مهاجرت روزنامهنگاران و نويسندگان اين
مناطق به تهران» ، «کمی تعداد روزنامهنگاران
با تحصيلات عالی و متخصص در اين نواحی» و «چاپ و انتشار مطالب پيش پا افتاده و
بسيار سطحی» سنجيد. با اين وجود ، درصد احضار به دادگاهها ، محاکمه
روزنامه نگاران و توقيف مطبوعات در اين مناطق ، دست کمی از تهران ندارد.
در
اين راستا ، هفته نامه «شمس تبريز» آخرين نشريه
آذربايجان است که به علت چاپ مقالاتی ، توقيف شده و قاضی ، مدير مسئول آن را مجرم
شناخت. بعدها ، يکی از نويسندگان آن ، پس از مسافرت به جمهوری آذربايجان و بازگشت
از آن کشور ، به دادگاه احضار شد. علی سليمانی ؛ يکی از نويسندگان «شمس تبريز»
بود که مدتها ، بدون محاکمه در زندان و بازداشتگاههای اردبيل ، ماند. يکی از
اتهامات سليمانی ؛ تشويش اذهان عمومی از طريق نشر عقايد خود در آن هفته نامه
، است که در دادگاه انقلاب به آن رسيدگی میشود و هنوز با
گذشت حدود ۹ ماه از دستگيری وی ، دادگاه ، حکمی را صادر نکرده است.
هفته
نامه «احرار» هم سه ماه ، طعم تلخ حکم دادگاه را چشيد
و توقيف شد. سردبير و مدير مسئول اين هفته نامه ، محاکمه و هر دو محکوم شدند. مدير
مسئول اين هفته نامه ، در اولين جلسه احضارش به دادگاه ، نويسنده مقالههای
مورد شکايت پليس ، بسيج و سردار نقدی را به دادگاه معرفی کرد و خواستار مجازات
نويسنده شد. در طول محاکمات هم ، هيچ مسئوليتی را به عهده نگرفت. با اين وجود ، هم
او و هم انصافعلی هدايت ؛ سردبير و نويسنده آن مقالهها ، در
دادگاه ، محکوم شدند.
مديران
مسئول ، سردبيران و روزنامهنگاران «نويد
آذربايجان» و «صدای اروميه» در اروميه
بارها و بارها به دادگاه احضار و محاکمه شدهاند. بعضی از
روزنامه نگاران آن دو هفته نامه ، به شلاق ، محکوم شدهاند. اين هفتهنامهها
، رکورد حضور در دادگاه را (در شمال غرب ايران) شکسته و از آن خود کردهاند.
پيش
قراول نشريات توقيف شده شمال غرب کشور ، «اميد زنجان» بود. اين
هفته نامه ، يکی از نشريات زنده منطقه آذربايجان ايران بود که پس از محاکمه ،
توقيف شد. گرچه اميد زنجان از توقيف يک ساله خود در آمده ، اما هنوز جان و قوت
نگرفته است. دو تن از روزنامه نگاران آماتور اميد زنجان ، در پی حوادث وحشيانه ،
خونين و ننگين ۲۰ تير دانشگاه تبريز ، دستگير شدند. علی مهری و علی بيکس پس از مدتها
بازداشت در سلولهای انفرادی ، به زندانهای طولانی محکوم شدند. علی بيکس ، پس از
مدتی ، مورد عفو رهبری قرار گرفت و آزاد شد ولی علی مهری که به حکم دادگاه اعتراض
کرده بود ، شامل عفو نشد و بيش از يک سال را در زندان تبريز سپری کرد. اين دو
روزنامه نگار ، پس از آزادی از زندان ، مدتها بيکار
ماندند و از روی ناچاری به تهران مهاجرت کردند. در تهران با روزنامه «گلستان ايران»
به همکاری پرداختند اما آن روزنامه هم به تير توقيف ، گرفتار آمد.
از
نشريههای استان اردبيل که بارها به دادگاه
فراخوانده شده و محاکمه شده است ، «آوای اردبيل» است. سردبير
و مدير مسئول آن ، به دفعات محاکمه شدهاند. اتهام آن
دو نيز مانند ديگر مطبوعات اين منطقه ، «تشويش اذهان عمومی» ، «چاپ و انتشار مطالب
تجزيه طلبانه» ، «ترويج پان ترکيسم»
و... بود. نشريه «فضيلت» اردبيل هم به تير توقيف گرفتار آمده است.
در
کنار حمله فيزيکی و روانی به روزنامه نگاران و مطبوعات از طرف قدرتمندان و سلاح به
دستان حکومت ، توپخانههای مطبوعاتی
آنها ، روزنامهها و روزنامهنگاران مخالف خود
را به توپ حملههای تبليغاتی خود میبستند
و میبندند. اگر روزنامه توپخانه (کيهان) در
تهران ، نقش زمينه سازی برای عمليات فيزيکی را به عهده دارد ، در شمال غرب کشور هم
اين نقش ، به عهده «ميثاق» سپاه
پاسداران (وابسته و نزديک به سپاه پاسداران) است. ميثاق دو برنامه عمده را دنبال
میکند: تخريب علايق سياسی - مذهبی ، تاريخی ،
قومی ، زبانی و نژادی ميان ايران و جمهوری آذربايجان در اولويت هدفهای
ميثاق ، قرار دارد. در مرحله دوم ، ميثاق تلاش میکند تا نشريات
، نويسندگان و روز نامه نگاران را متهم کرده و از گردونه نوشتن خارج کند. اگر هم
به اين هدف ، نايل نيامد ، زمينه عمليات نيروهای خشن و بازوی مسلح گروههای
خشونت را فراهم سازد.
يکی
از بر چسبهای آماده اين نشريه عليه نشريات و
نويسندگان: «پان ترکيسم» ، طرفداران «تجزيه ايران» ، «وابستگی به بيگانگان»
(آذربايجان و ترکيه) ، و... است. همين زمينه سازیها بود که
هفته نامه شمس تبريز را به توقيف کشاند. روزنامهنگار تازه کار
۶۴- ۶۵ ساله را به دام شکنجهگران انداخت
تا با برق شهری ، شکنجهاش کنند.
نويسندگان و روزنامهنگاران را مجبور کرد تا
جلای وطن شوند يا مهر خاموشی بر لب زنند.
با
توجه به مجموعه عواملی که در روزنامهنگاری
آذربايجان ايران تاثير میگذارد ، فضای
روزنامهنگاری اين منطقه ، بسيار ناامن و شکننده
است. تعدادی از روزنامهنگاران شمال
غرب کشور برای غلبه بر اين ناامنیها و تامين
حداقل امنيت جانی و روانی خود ، در حال طراحی و اخذ مجوز تحصن و اعتصاب نا محدود
روزنامهنگاران اين منطقه هستند. تا شايد بتوانند
جو استبداد پليسی و خفقان حاکم بر اين منطقه را اندکی ، ملايمتر
کنند.