پايان شاعری مارکس
او خالق فلسفه ای شد که بنامش جنگها
صورت گرفت ، انقلابها به وقوع پيوست ، نظامهای اجتمايی برقرار شد . مارکس برای
نخستين بار فلسفه را مجبور نمود که به واقعيات اجتمايی هم نظری بيفکند . او همچون
ساير هگلی های جوان سعی کرد فلسفه را مدرن نمايد و تبديل به يک ديناميت سياسی کند
. او فلسفه را همچون تئوری ،يک ابزار و اسلحه فکری می دانست . اومی گفت : فلسفه
نقد عمل ، روزی به عمل انقلابی تبديل خواهد شد .
از : آرام بختياری
aramy@web.de
در يکی از اشعار دوران جوانی مارکس آمده :
جهان
سرود مرگ را
زاری می کند
و ما
انترهای خالقی
قصی القلب شديم .
حال ، بعد از فروريختن دولت های حاکم در کشورهای
بلوک شرق سابق ، در رسانه های جمعی غرب و شرق و جو فروش کتاب ، بازار معرفی و
تبليغ فيلسوفان ايده آليست و رويزيونيست ، هپروتی و بدبين فرهنگی ، مدتی است که
داغ شده . بی مناسبت نيست ، اگر يادی هم از کارل مارکس ، رفيق سابق و فراموش شده
بنماييم .
او خالق فلسفه ای شد که بنامش جنگها صورت گرفت ،
انقلابها به وقوع پيوست ، نظامهای اجتمايی برقرار شد . مارکس برای نخستين بار
فلسفه را مجبور نمود که به واقعيات اجتمايی هم نظری بيفکند . او همچون ساير هگلی
های جوان سعی کرد فلسفه را مدرن نمايد و تبديل به يک ديناميت سياسی کند . او فلسفه
را همچون تئوری ،يک ابزار و اسلحه فکری می دانست . اومی گفت : فلسفه نقد عمل ،
روزی به عمل انقلابی تبديل خواهد شد .
امروزه گرچه کوشش ميشود که مارکسيسم را به يک
زيرنويس و يادداشتی بر تاريخ فلسفه نمايند ، اما آن مجموعه ای است از مسايل و
موضوعات مدرن و مرکزی و مهم زمان ما . مارکس ميگفت ، فلسفه موظف به انجام اعمال
مشخص است و نه خيالبافی هايی در باره حقيقت صوری . فلسفه او مطالبی بيش از نظريه
های خشک و ثقيل سابق هستند . مارکس خلاف هگل که عقل مطلق را عامل حرکت تاريخ
ميدانست ، انسان را علت سير تاريخ و تضادهايش می شمرد.
او در جوانی مانند افراد بيشمار ديگری، قبل از و
بعد از خود ، با شعر و شاعری ،وظيفه اجتمايی اش را آغاز کرد . او در جوانی مجذوب
رمانتيک زمان خود که آبستن نوگرايی بود ، گرديد . مارکس تحت تاثير شور و شوق فرهنگ
رمانتيک ، همچون پوشکين و لرمانتوف يکبار دست به دوئل جوانمردی و يا خودکشی زد و
در اين راه مجروح شد . مارکس از همان آغاز در اشعارش ، عمل گرايی را تبليغ می نمود
. موضوغ غمگين اشعارش ، اغلب تراژديهای سرنوشت و زندگی بودند . او با کمک اسطورهها
و به تقليد از دوره رمانتيک ، نام بعضی اشعارش را سرودهای فرشته و پری و ديو و غول
و جن گذاشت .
مارکس در سال ۱۸۱۸ در شهر ترير که آنزمان جمعيتی
بيش از ۱۲۰۰۰ نفر داشت ، در غرب آلمان بدنيا آمد . پدرش وکيل دادگستری بود که بر
اثر فشارهای دولتی و مذهبی از دين يهود به مسيحيت گرويده بود تا فشارهای تحقر آميز
آنزمان جامعه خود را کاهش دهد . مارکس در کودکی شاهد کار طاقت فرسای کودکان ۱۲-۱۰
ساله در کارگاههای آهنگری و شيشه سازی شهر خود بود . او يکبار در زمان روزنامه
نگاری در محاکمه آدم مفلوکی، به جرم زغال دزدی شرکت نمود و به جای متهم ، دولت
حاکم وقت را دليل فقر و جرم به خوانندگان روزنامه معرفی کرد . بعدها ، مارکس و
خانواده اش نيز در دوران تبعيد دچار فقر و تنگدستی شديد شدند . زنش در نامه ای
مينويسد : بعد از اينکه پسر کوچک و بسيار با استعدادمان ، ادگار مرد ، مارکس دچار
افسردگی گرديد . در روز خاکسپاری دختر کوچکمان مجبور شديم برای خريد تابوت و حمل
جسد او ، از همسايه مان که او هم يک مهاجر فراری بود ، پول قرض نماييم ، برای دفن
کودک معصومی که به علت فقر در زمان تولد نيز از داشتن گهواره محروم بود . يکی از
جاسوسان ارسالی دولت پروس که در زمان تبعيد با خانواده مارکس سر رفت و آمد باز
کرده بود ، در گزارشات کتبی خود فقر و تنگدستی غير قابل تصور آنها را نيز گزارش می
دهد .
در سال ۱۹۶۸ زمانيکه اتفاقی، جنبش دانشجويی اروپا
مصادف با ۱۵۰ سالگرد تولد مارکس نيز شد ، برتر-رابل ، يکی از رهبران دانشجويی گفت
: ما طبق نصيحت های گاندی اعتراض نکرديم بلکه با رهنمودهای مارکس و انگلس و سايرين
. گاهی چنان شلوغ کرديم که کسی منظورمان را نفهميد . مارکس در دوران تبعيد در شهر
بروکسل حزب کمونيست را فقط با کمک ۱۷ نفر تشکيل داد . قبل از آن او به دولتی اعلان
جنگ نموده بود که هگل ، فيلسوف رسمی آنزمان ، آنرا خرد مطلق و دولت خدايی نام
گذاشته بود . قبل از اخراج از کشورش ، مارکس کوشيد با کمک فعاليت مطبوعاتی خود ،
حرکت ملی-بورژوازی جامعه را به جنبش کارگری-انقلابی تبديل کند . او چون روسو ،
ولتير ، هاينه ، و هگل ، نه تنها از جديت فلسفه بلکه از طنز برنده نيز در نوشته
هايش استفاده می نمود . کاريکاتور آنزمان روزنامه ای ، مارکس را به سبب درگيری با
سانسور دولت پروس ، بصورت پرومته به زنجير کشيده ،نشان ميدهد ، در وضعيتی که عقاب
،سنبل دولت پروس در حال بيرون کشيدن جگرش است . در سالهای تعقيب ، زمانيکه دولت
فرانسه به علت پافشاری دولت پروس آلمان ، مارکس را اخراج کرد ، او به انگليس
پناهنده شد و تا آخر عمر در آنجا ماند .
مارکس در مورد نظام سرمايه داری می نويسد : آزادی
انسان مشروط به آزادی او از وابستگی های مادی و اقتصادی نيز هست . در نظام سرمايه
داری هيچ پيوندی غير از روابط سودجويی و پول بی احساس ، بين انسان ها وجود ندارد .
انسانيت آنجايی آغاز ميشود که فشار و ديکتاتوری کار اجباری و غير دلخواه ،پايان
يابد ، يعنی سرمايه داری فقط دنبال انباشت سود است ، برای آن فرقی نمی کند که بمب
اتم بسازد يا برنج کاری در شاليزارها را تشويق کند . نظام سرمايه داری نه تنها به
روابط خانوادگی و خصوصی آسيب ميرساند ، بلکه پزشک ، معلم ، وکيل ، روحانی ، شاعر ،
قاضی ، ارتشی و دانشمند را نيز تبديل به کارگر مزد بگير نموده . او ميگفت ، فعاليت
روشنگری در جامعه نياز به زمان و کار مداوم و پيگير دارد ، نه اينکه بايد همچون
حمله های ناپلئون بطور ناگهانی و برق آسا باشد .
مارکس از ابتدا به مطالعه فيلسوفانی مانند :
دمکريت ، ارسطو ، اپيکور ، لايبنيتس ، کانت ، فيخته و هگل پرداخت . او ميگفت:
فلسفه غريب و تنها و عرفانی برج عاج نشينان هم بايد با تشکيلات و سازمانهای زحمت
کشان متحد شود ، يعنی همراهی و همبستگی تئوری و عمل در جنبش های اجتمايی صورت گيرد
. مارکس در مقاله ای می نويسد ، بعد از اينکه در جامعه نقد مذهب به کمک زحمت های
فويرباخ ، به پايان رسيد ، مقدمه و سر آغاز ضروری همه نقدها شد . مبارزه عليه مذهب
، بطور غير مستقيم ، مبارزه عليه جهانی است که مذهب ، عطر فکری آن است . بعد از
نقد آسمان ، بايد نقد زمين يعنی جامعه شروع شود .
امروزه گروهی مارکس را پدر آگاهی مدرن ميدانند .
او معلم روشنگری جامعه مدرن نيز است . مارکس در پيشاپيش دانشمندانی مانند داروين و
فرويد ، مفسر نظام و جامعه پيچيده سرمايه داری نيز هست .