شنبه ۲۹ شهريور ۱۳۸۲ - ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۳

پايان شاعری مارکس

او خالق فلسفه ای شد که بنامش جنگها صورت گرفت ، انقلابها به وقوع پيوست ، نظامهای اجتمايی برقرار شد . مارکس برای نخستين بار فلسفه را مجبور نمود که به واقعيات اجتمايی هم نظری بيفکند . او همچون ساير هگلی های جوان سعی کرد فلسفه را مدرن نمايد و تبديل به يک ديناميت سياسی کند . او فلسفه را همچون تئوری ،يک ابزار و اسلحه فکری می دانست . اومی گفت : فلسفه نقد عمل ، روزی به عمل انقلابی تبديل خواهد شد .

 

 

 از : آرام بختياری

aramy@web.de

 

 

در يکی از اشعار دوران جوانی مارکس آمده :

جهان

سرود مرگ را

زاری می کند

و ما

انترهای خالقی

قصی القلب شديم .

 

حال ، بعد از فروريختن دولت های حاکم در کشورهای بلوک شرق سابق ، در رسانه های جمعی غرب و شرق و جو فروش کتاب ، بازار معرفی و تبليغ فيلسوفان ايده آليست و رويزيونيست ، هپروتی و بدبين فرهنگی ، مدتی است که داغ شده . بی مناسبت نيست ، اگر يادی هم از کارل مارکس ، رفيق سابق و فراموش شده بنماييم .

او خالق فلسفه ای شد که بنامش جنگها صورت گرفت ، انقلابها به وقوع پيوست ، نظامهای اجتمايی برقرار شد . مارکس برای نخستين بار فلسفه را مجبور نمود که به واقعيات اجتمايی هم نظری بيفکند . او همچون ساير هگلی های جوان سعی کرد فلسفه را مدرن نمايد و تبديل به يک ديناميت سياسی کند . او فلسفه را همچون تئوری ،يک ابزار و اسلحه فکری می دانست . اومی گفت : فلسفه نقد عمل ، روزی به عمل انقلابی تبديل خواهد شد .

امروزه گرچه کوشش ميشود که مارکسيسم را به يک زيرنويس و يادداشتی بر تاريخ فلسفه نمايند ، اما آن مجموعه ای است از مسايل و موضوعات مدرن و مرکزی و مهم زمان ما . مارکس ميگفت ، فلسفه موظف به انجام اعمال مشخص است و نه خيالبافی هايی در باره حقيقت صوری . فلسفه او مطالبی بيش از نظريه های خشک و ثقيل سابق هستند . مارکس خلاف هگل که عقل مطلق را عامل حرکت تاريخ ميدانست ، انسان را علت سير تاريخ و تضادهايش می شمرد.

او در جوانی مانند افراد بيشمار ديگری، قبل از و بعد از خود ، با شعر و شاعری ،وظيفه اجتمايی اش را آغاز کرد . او در جوانی مجذوب رمانتيک زمان خود که آبستن نوگرايی بود ، گرديد . مارکس تحت تاثير شور و شوق فرهنگ رمانتيک ، همچون پوشکين و لرمانتوف يکبار دست به دوئل جوانمردی و يا خودکشی زد و در اين راه مجروح شد . مارکس از همان آغاز در اشعارش ، عمل گرايی را تبليغ می نمود . موضوغ غمگين اشعارش ، اغلب تراژديهای سرنوشت و زندگی بودند . او با کمک اسطورهها و به تقليد از دوره رمانتيک ، نام بعضی اشعارش را سرودهای فرشته و پری و ديو و غول و جن گذاشت .

مارکس در سال ۱۸۱۸ در شهر ترير که آنزمان جمعيتی بيش از ۱۲۰۰۰ نفر داشت ، در غرب آلمان بدنيا آمد . پدرش وکيل دادگستری بود که بر اثر فشارهای دولتی و مذهبی از دين يهود به مسيحيت گرويده بود تا فشارهای تحقر آميز آنزمان جامعه خود را کاهش دهد . مارکس در کودکی شاهد کار طاقت فرسای کودکان ۱۲-۱۰ ساله در کارگاههای آهنگری و شيشه سازی شهر خود بود . او يکبار در زمان روزنامه نگاری در محاکمه آدم مفلوکی، به جرم زغال دزدی شرکت نمود و به جای متهم ، دولت حاکم وقت را دليل فقر و جرم به خوانندگان روزنامه معرفی کرد . بعدها ، مارکس و خانواده اش نيز در دوران تبعيد دچار فقر و تنگدستی شديد شدند . زنش در نامه ای مينويسد : بعد از اينکه پسر کوچک و بسيار با استعدادمان ، ادگار مرد ، مارکس دچار افسردگی گرديد . در روز خاکسپاری دختر کوچکمان مجبور شديم برای خريد تابوت و حمل جسد او ، از همسايه مان که او هم يک مهاجر فراری بود ، پول قرض نماييم ، برای دفن کودک معصومی که به علت فقر در زمان تولد نيز از داشتن گهواره محروم بود . يکی از جاسوسان ارسالی دولت پروس که در زمان تبعيد با خانواده مارکس سر رفت و آمد باز کرده بود ، در گزارشات کتبی خود فقر و تنگدستی غير قابل تصور آنها را نيز گزارش می دهد .

در سال ۱۹۶۸ زمانيکه اتفاقی، جنبش دانشجويی اروپا مصادف با ۱۵۰ سالگرد تولد مارکس نيز شد ، برتر-رابل ، يکی از رهبران دانشجويی گفت : ما طبق نصيحت های گاندی اعتراض نکرديم بلکه با رهنمودهای مارکس و انگلس و سايرين . گاهی چنان شلوغ کرديم که کسی منظورمان را نفهميد . مارکس در دوران تبعيد در شهر بروکسل حزب کمونيست را فقط با کمک ۱۷ نفر تشکيل داد . قبل از آن او به دولتی اعلان جنگ نموده بود که هگل ، فيلسوف رسمی آنزمان ، آنرا خرد مطلق و دولت خدايی نام گذاشته بود . قبل از اخراج از کشورش ، مارکس کوشيد با کمک فعاليت مطبوعاتی خود ، حرکت ملی-بورژوازی جامعه را به جنبش کارگری-انقلابی تبديل کند . او چون روسو ، ولتير ، هاينه ، و هگل ، نه تنها از جديت فلسفه بلکه از طنز برنده نيز در نوشته هايش استفاده می نمود . کاريکاتور آنزمان روزنامه ای ، مارکس را به سبب درگيری با سانسور دولت پروس ، بصورت پرومته به زنجير کشيده ،نشان ميدهد ، در وضعيتی که عقاب ،سنبل دولت پروس در حال بيرون کشيدن جگرش است . در سالهای تعقيب ، زمانيکه دولت فرانسه به علت پافشاری دولت پروس آلمان ، مارکس را اخراج کرد ، او به انگليس پناهنده شد و تا آخر عمر در آنجا ماند .

مارکس در مورد نظام سرمايه داری می نويسد : آزادی انسان مشروط به آزادی او از وابستگی های مادی و اقتصادی نيز هست . در نظام سرمايه داری هيچ پيوندی غير از روابط سودجويی و پول بی احساس ، بين انسان ها وجود ندارد . انسانيت آنجايی آغاز ميشود که فشار و ديکتاتوری کار اجباری و غير دلخواه ،پايان يابد ، يعنی سرمايه داری فقط دنبال انباشت سود است ، برای آن فرقی نمی کند که بمب اتم بسازد يا برنج کاری در شاليزارها را تشويق کند . نظام سرمايه داری نه تنها به روابط خانوادگی و خصوصی آسيب ميرساند ، بلکه پزشک ، معلم ، وکيل ، روحانی ، شاعر ، قاضی ، ارتشی و دانشمند را نيز تبديل به کارگر مزد بگير نموده . او ميگفت ، فعاليت روشنگری در جامعه نياز به زمان و کار مداوم و پيگير دارد ، نه اينکه بايد همچون حمله های ناپلئون بطور ناگهانی و برق آسا باشد .

مارکس از ابتدا به مطالعه فيلسوفانی مانند : دمکريت ، ارسطو ، اپيکور ، لايبنيتس ، کانت ، فيخته و هگل پرداخت . او ميگفت: فلسفه غريب و تنها و عرفانی برج عاج نشينان هم بايد با تشکيلات و سازمانهای زحمت کشان متحد شود ، يعنی همراهی و همبستگی تئوری و عمل در جنبش های اجتمايی صورت گيرد . مارکس در مقاله ای می نويسد ، بعد از اينکه در جامعه نقد مذهب به کمک زحمت های فويرباخ ، به پايان رسيد ، مقدمه و سر آغاز ضروری همه نقدها شد . مبارزه عليه مذهب ، بطور غير مستقيم ، مبارزه عليه جهانی است که مذهب ، عطر فکری آن است . بعد از نقد آسمان ، بايد نقد زمين يعنی جامعه شروع شود .

امروزه گروهی مارکس را پدر آگاهی مدرن ميدانند . او معلم روشنگری جامعه مدرن نيز است . مارکس در پيشاپيش دانشمندانی مانند داروين و فرويد ، مفسر نظام و جامعه پيچيده سرمايه داری نيز هست .