شنبه ۲۲ شهريور ۱۳۸۲ - ۱۳ سپتامبر ۲۰۰۳

برای گسترش جنبش دموکراتيک و لائيک در ايران

استقرار و نهادينه شدن دمکراسی در ايران از نظر ما در گرو برچيدن نظام جمهوری اسلامی، برقراری جمهوری دمکراتيک و لائيک مبتنی بر پولوراليسم و رعايت منشور بين المللی حقوق بشر، تامين استقلال ملی و حق حاکميت و شکل گيری نهادهای جامعه مدنی است که با مبارزه و تلاش خود مردم می تواند تحقق يابد و جنبش دمکراتيک و لائيک در ايران در چنين راستائی بايد پيشرفت کند، هويت روشن و صريح يابد و به نيروی مستقلی در صحنه سياسی فرا برويد.

 

رضا اکرمی - حيدر تبريزی - اکبر سيف

--------------------------------

نوشته  حاضر در « سمينارمردمسالاری و جمهوری لائيک در ايران،  پاريس. ۱۴ و ۱۵ تيرماه ۱۳۸۲ » ارائه شده است و ما برای اطلاع خوانندگان عصر نو از محتوای مباحث اين سمينار اقدام به درج آن می کنيم.

--------------------------------

مقدمه:

بحثی که در اينجا ارائه می کنيم ، در محورهای اصلی، حاصل تامل ها و همفکری رضا اکرمی، اکبر سيف و من است که بخش اول آنرا من، بخش دوم آن را اکبر ارائه می کند و رضا نيز در ميزگرد اين بحث را ادامه می دهد.

ايده اصلی ما اين است که شکل گيری يک جنبش نيرومند و دموکراتيک و لائيک در مبارزه برای استقرار و نهادينه شدن دمکراسی در ايران، اهميت کليدی دارد.

برای گام برداشتن در چنين راستائی، بايد با همفکری همه جانبه راههائی را يافت که بتواند، شرايط همکاری فراگير اين طيف گسترده و پراکنده را بوجود آورد و امکان فرا روئيدن اين مجموعه را به جنبشی با هويت صريح، روشن و مشخص و فراسوی افراد، محافل و تشکلهای موجود فراهم آورد. جنبشی که نه حاصل جمع ساده و مکانيکی بخشهای مختلف اين طيف، بلکه ترکيبی از آنست. که کيفيت نوينی را پديد آورده و راه تبديل پتانسيل بالقوه عظيم اين جنبش را به نيروی بالفعل نيرومندی هموار نمايد.

پيش از آغاز بحث اين نکته را هم بايد خاطرنشان کنيم که ايده ها و راه کارهائی را که در اينجا مطرح می کنيم برای خود ما هم جنبه کاملا قطعی ندارد و ما خود در اين عرصه جستجو گری هستيم که نياز به همفکری و همياری را عميقا حس کرده و به آن باور داريم.

بدون همفکری و همياری گسترده نه گامهای ضروری را به درستی قادريم تشخيص دهيم و نه گامهای عملی جدی به پيش می توانيم برداريم.

 

آغاز مرحله ای نوين در مبارزه برای دمکراسی در ايران

بيش از يک قرن است که ضرورت تحول دموکراتيک در ايران، در مبارزات مردم برای آزادی و جنبش های دمکراتيک متجلی شده است. اين مبارزات و جنبش ها، با فراز و نشيب هائی، تداوم داشته، مراحل تاريخی - مشخص متفاوتی را طی کرده، تجارب تاريخی مهمی، نظير انقلاب مشروطيت، جنبش ملی کردن نفت و انقلاب بهمن و... را از سر گذرانده و با تغيير و تحولاتی که در ماههای اخير در ايران و منطقه خاورميانه، بوقوع پيوسته، وارد مرحله نوينی شده است.

سياست سلطه گرانه و دخالت آشکار و مستقيم آمريکا در منطقه خاورميانه، محرز شدن بن بست جنبش اصلاح گرايانه در چارچوب رژيم جمهوری اسلامی، تحول در روانشناسی مردم و گرايش به مبارزه مستقل از جناحهای حکومتی و رشد جنبش های اعتراضی، ويژگی های اصلی اين مرحله نوين را رقم می زند.

 

سياست آمريکا در منطقه خاورميانه

پس از ۱۱ سپتامبر سياست آمريکا وارد فاز جديدی شد. حمله نظامی به افغانستان و سپس حمله نظامی آمريکا و انگليس به عراق و اشغال اين کشور، حلقه هائی است از سلسله زنجير سياست جديد آمريکا در منطقه که جناح نئومحافظه کار دولت آمريکا طراح آنست و راستای اصلی اش تضمين هژمونی آمريکا بر جهان در دهه های آينده است.

راستای اصلی اين سياست، چنگ انداختن و کنترل منابع زيرزمينی منطقه بويژه ذخائر نفتی، در اختيار گرفتن بازارهای منطقه، تجديد آرايش سياسی در کشورهای منطقه و انطباق آن با اهداف و منافع سلطه جويانه آمريکا، با توسل به فشارهای سياسی و ديپلماتيک آشکار يا حمله نظامی و اشغال و برگماردن فرمانداران و اداره کنندگان نظامی و غيرنظامی يا حکام دست نشانده و مطيع، با دور زدن و کنار گذاشتن نهادهای بين المللی از جمله سازمان ملل و شورای امنيت. در يک کلام ديکته کردن اراده واشنگتن بر خلقهای منطقه به زور سياسی يا نظامی با نقض آشکار حقوق بين المللی و حق مردم اين کشورها در تعيين آزادانه سرنوشت خويش.

مبارزه با تروريسم و جلوگيری از دستيابی دولتهای منطقه به سلاحهای هسته ای و ميکروبی و نيز مقابله با رژيمهای استبدادی حاکم و برقراری دمکراسی در اين کشورها، پوشش تبليغاتی برای پوشاندن ماهيت اصلی اين سياست چرکين، سلطه جويانه و علنا اشغالگرانه و استعماری است. رژيمهای فاسد و استبدادی در منطقه بنوبه خود، بهانه و خوراک تبليغاتی برای پيشبرد اين سياست ايجاد می کنند. پس از قرنها مبارزه عليه استعمار کهنه و نو، در آغاز قرن بيست و يکم، تلاش آمريکا برای اعمال پيشبرد چنين سياستی، با مانع جدی جنبش های اجتماعی در سراسر جهان و بويژه در منطقه روبرو خواهد گرديد و به تشنج های جدی در منطقه دامن خواهد زد.

ايران با موقعيت ژئوپلتيک حساس، منابع زيرزمينی غنی، نفت و گاز، بازاروسيع، نيروی انسانی و نقشی که می تواند در منطقه خاورميانه ايفا کند و رژيم استبدادی مذهبی حاکم بر آن که پشتيبان جنبش های انتگريستی بوده و در عرصه ملی و بين المللی کاملا ايزوله گشته است، و درليست دولتهای " محور شر" آمريکا قرار دارد، يکی از حلقه های اصلی سياست آمريکا در منطقه به شمار می آيد.

گرچه هنوز اجزاء کامل سياستی که آمريکا در رابطه با ايران در پيش خواهد گرفت، مشخص و معلوم نشده است. ولی روشن است که آمريکا به اين يا آن شکل در صدد پيشبرد سياست سلطه جويانه خود در رابطه با ايران است که بطور قطع در تحولات آتی در ايران نقش مهمی ايفا خواهد کرد.

در مقطع کنونی اين سياست فشار آمريکا بر رژيم جمهوری اسلامی، بر تنگناهای جدی رژيم افزوده و آنرا تضعيف می کند و در نتيجه می تواند، بسود گسترش جنبش های اعتراضی مردمی مورد بهره برداری قرار بگيرد ولی درعين حال بايد به اين نکته کليدی و مهم توجه داشت که هدف اصلی دولت بوش، نه استقرار و نهادينه شدن دمکراسی و آزادی و تضمين منافع ملی و استقلال ايران، بلکه اساسا بوجود آوردن تغيير و تحولاتی در راستای تامين و تضمين منافع سلطه گرايانه ايست که بيشتر به آن اشاره داشتيم. بهمين جهت نيز بهره برداری دولت از تضادهای دولت بوش و رژيم جمهوری اسلامی برا ی نيروهای آزاديخواه و دموکرات نيازمند، آينده نگری، آگاهی و هشياری بسياری است.

 

آشکار شدن کامل بن بست اصلاح گرائی مذهبی و تجزيه در صفوف " اصلاح گرايان"

پس از دوم خرداد و انتخاب خاتمی به رياست جمهوری،دوره ای آغاز گشت که با تلاش برای پاره ای اصلاحات قانونی در چارچوب رژيم جمهوری اسلامی مشخص می شود. گرچه از دوم خرداد نيز بخش بزرگی از مردم برای ابراز نارضايتی و مخالفت شان. با جناح راست طرفدار ولايت فقيه به خاتمی رای دادند و اميد چندانی به پيشرفت اصلاحات نداشتند و همان موقع نيز قابل پيش بينی بود که پيشرفت اصلاحات در چارچوب قانون اساسی و با توجه به ساختار و بافت رژيم و نيروهای " اصلاح گرا"، امکان پذير نيست و بخش مهمی از نيروهای اپوزيسيون و روشنفکران اين موضوع را به صراحت اعلام داشتند، ولی اميد و توهم به اصلاحات در ميان لايه هائی از مردم و بخشی از نيروهای سياسی اپوزيسيون گسترده بود و حتی طيف هائی از جمهوريخواها ن لائيک نيز به سياست حمايت و پشتيبانی از خاتمی و " اصلاح گرايان" حکومتی گرويدند.

اصلاح گرايان حکومتی بر بستر نارضايتی عمومی و تمايلات دمکراتيک مردم توانستند در انتخابات شوراهای شهر، مجلس شورای اسلامی و دور دوم رياست جمهوری که تحت نظارت استصوابی شورای نگهبان اجرا شد، اکثريت قابل ملاحظه ای کسب کنند ولی آنها که سياست چانه زنی در بالا و سازش با جناح راست طرفدار ولايت را اتخاذ کرده بودند و خود از به ميدان آمدن و حرکتهای مستقل مردم، هراس داشتند و آن را تحت عنوان " آرامش فعال" فرموله کردند، قدم بقدم در برابر جناح راست حکومتی عقب نشستند و عملا نتوانستند گامی درجهت اجرای وعده هائی که به مردم در رابطه با توسعه سياسی و آزادی ها داده بودند، بردارند. ارگانهای انتخابی که در همان چارچوب تنگ و ضد دمکراتيک قانون اساسی و با نظارت استصوابی شورای نگهبان انتخاب شده بود، بی خاصيتی و بی ارادگی خود را به عينه نشان دادند و بن بست اصلاحات کاملا آشکار شد.

روند فروريزی توهم و اميد مردم به اصلاح گرايان حکومتی، در دور دوم رياست جمهوری خاتمی، شتاب هرچه بيشتری به خود گرفت. انتخابات شوراهای شهر در اسفند ماه که اکثريت قاطع مردم آنرا تحريم کردند، نقطه عطفی در اين روند به شمار می آيد که فروريزی کامل توهم مردم را نشان می دهد.

بتدريج با عدم پيشرفت اصلاحات و تشديد فشارها از جانب جناح راست حکومتی بر بخشهائی از اصلاح گرايان، روند تجزيه در طيف اصلاح گرايان آغاز شد و گرايش به اصلاحات در چارچوبهائی فراتر از قانون اساسی قوت گرفت. شکست اصلاح گرايان در انتخابات شوراهای شهر، و فعال تر شدن سياست تقابل آمريکا با جمهوری اسلامی، روند تغيير صف بندی ها و تجزيه در طيف اصلاح گرايان را تسريع کرده است. پذيرش شعار رفراندوم حول قانون اساسی و يا بندهائی از آن از سوی بخش هائی از اصلاح گرايان، طرح مساله استعفای تعدادی از نمايندگان و برخی مقامات دولتی، نشانه هائی از اين تغيير در صف بندی است.

گرچه اين تغيير در صف بندی امری مثبت و در راستای تضعيف رژيم جمهوری اسلامی و طرد استبداد دينی است ولی بخشهائی از اصلاح گرايان که از پيشرفت اصلاحات تحت رهبری خاتمی، نا اميد شده اند، گرايشان متفاوتی را تشکيل می دهند که عموما هنوز تا رسيدن به راهبرد سياسی و اهداف روشنی فاصله دارند.

 

رشد گرايش به مبارزه مستقل از جناحهای حکومتی و اهميت جنبش دموکراتيک و لائيک

رشد نارضايتی مردم، فروريزی توهمات به پيشرفت اصلاحات، تغييراتی که در ايران و تحولاتی که در منطقه رخ داده زمينه رشد جنبش های اعتراضی و گرايش به مبارزه مستقل از جناحهای حکومتی را بشدت تقويت کرده است. مبارزات دانشجوئی در خرداد ماه و اوائل تير، که در تهران آغاز شد و به سراسر شهرهای بزرگ گسترش يافت. شعارهای دانشجويان عليه هر دو جناح حکومت و طرح شعار رفراندوم که بيانگر خواست تغيير رژيم استبداد مذهبی بود، نشانه های روشن تغيير در روانشناسی دانشجويان و مردم، رشد آگاهی و پتانسيل جنبش های اعتراضی بود.

اگر ۱۸ تير سال ۷۸ چرخشی بود در گذار از ابراز مخالفت با استبداد مذهبی در پوشش حمايت از جناح اصلاح گرای حکومت و خاتمی به ابراز مخالفت صريح با رژيم، اينک دوره ابراز مخالفت صريح و آشکار با رژيم آغاز شده است. بی آيندگی رژيم جمهوری اسلامی، و عدم امکان تحقق خواستهای دمکراتيک مردم در چارچوب و ساختار ضد دموکراتيک آن، مساله دگرگونی ساختار رژيم و تغيير قانون اساسی را پيش کشيده است و چشم انداز رشد و گسترش جنبش مردمی عليه کل حاکميت را پيش رويمان ترسيم می کند.

در متن چنين شرايطی و بر بستر تجارب گذشته و فعاليت های روشنگرانه و آگاهگرانه نسبت به حاکميت استبداد مذهبی، زمينه های بسيار نيرومندی برای شکل گيری جنبش دموکراتيک و لائيک در ايران وجود دارد. گرچه بدليل آنکه لبه تيز سرکوب متوجه نيروهای دموکراتيک و لائيک بوده و هست و اين نيروها از کمترين امکان قانونی و نيمه قانونی برای فعاليت برخوردار نبودند، و در دوره گذشته نتوانستند حضور مستقل و موثری در صحنه سياسی داشته باشند ولی اين واقعيت نبايد چشم ما را بر پتانسيل عظيم اين جبنش در بطن جامعه فرو بندد.

فراروئيدن اين پتانسيل بالقوه به بالفعل و شکل گيری يک جنبش نيرومند دموکراتيک و لائيک که حضور مستقلی در صحنه سياسی ايران داشته باشد، بويژه در شرايطی که جامعه ايران آبستن تحولات جدی است و طيف گسترده ای از نيروهای سياسی که يکسر آن در درون حاکميت و سر ديگرش در صفوف هواخواهان سلطنت، جای دارد و اغلب به انحاء گوناگون به درجات مختلف مدعی دمکراسی و آزادی برای ايران هستند و حتی دولت بوش نيز در پوشش دمکراسی خواهی درصدد پيشبرد سياستهای سلطه گرانه خود در ايران است، اهميت کليدی دارد.

مساله دگرگونی رژيم جمهوری اسلامی، و مهمتر از آن، استقرار و نهادينه شدن دمکراسی در ايران در شرايط و چشم انداز کنونی، بطور لاينفکی با شکل گيری يک جنبش نيرومند دموکراتيک و لائيک در ايران گره خورده است.

تجارب شکست های گذشته بويژه شکست انقلاب بهمن، بروشنی نشان داده است، که مساله صرفا در تغيير يک رژيم استبدادی ويا برچيدن آن خلاصه نمی شود، بلکه اينکه چه رژيمی جايگزين می شود، خود از اهميت کليدی برخوردار است. يکی از دلائل اساسی اينکه روحانيت مرتجع توانست، رهبری جنبش عظيمی را که آزادی، شعار اصلی آن بود، و رژيم سلطنتی را درهم کوبيد و روبيد، بدست گرفته و به باتلاق جمهوری اسلامی بکشاند. اين بود که توده های وسيع مردم که در جنبش شرکت داشتند، نسبت به آينده نا روشن و ناآگاه بودند. رنج دهه ها اختناق و ستم شاهی، و اشتياق به رهائی از شر استبداد سلطنتی، آنان را از تامل جدی درباره آينده بازداشت. " شاه بايد برود" به شعار اصلی جنبش تبديل شد ولی اينکه بعد از رفتن شاه چه بايد شود در پرده ای از ابهام باقی ماند. تجربه تلخ کودتای ۲۸ مرداد که از جمله بر متن پراکندگی نيروهای آزاديخواه شکل گرفت، ايده همه با هم را گسترده کرد و ايده همه با هم، اهميت و ضرورت تمايز صف بنديها و روشن کردن آينده را در خود غرق نمود. خمينی وعده آزادی و تشکيل مجلس موسسان را به مردم داد. ولی به محض آنکه بقدرت رسيد، " جمهوری اسلامی" نه يک کلام بيشتر و نه يک کلام کمتر را به رفراندوم گذاشت و مجلس موسسان را به خبرگان تغيير داد و نتيجه آن شد که ديديم و می بينيم.

گرچه شرايط و آگاهی مردم قابل مقايسه با آن دوره نيست، ولی نبايد ساده انديشانه گمان بريم که اين بار مبارزه مردم برای دمکراسی و آزادی، به سادگی، می تواند به ثمر برسد و دمکراسی در ايران می تواند بدون کار عميق و آگاهگرانه استقرار يابد و نهادينه شود.

آيا دمکراسی در ايران در چارچوب قانون اساسی و با اصلاحاتی جزئی در ساخت و بافت معين رژيم می تواند استقرار يافته و نهادينه شود؟ آيا دمکراسی در ايران با به قدرت رسيدن مجدد بازماندگان رژيم گذشته که با رنگ و لعاب دمکراتيک زدن به برنامه های خود، با حمايت آمريکا درصدد احيای سلطنت دودمان پهلوی هستند می تواند استقرار يافته و نهادينه شود؟ و يا دخالت نظامی آمريکا در ايران آزادی و دمکراسی برای مردم ايران را به ارمغان خواهد آورد؟ پاسخ ما بدين پرسشها بدون کمترين ترديد منفی است.

استقرار و نهادينه شدن دمکراسی در ايران از نظر ما در گرو برچيدن نظام جمهوری اسلامی، برقراری جمهوری دمکراتيک و لائيک مبتنی بر پولوراليسم و رعايت منشور بين المللی حقوق بشر، تامين استقلال ملی و حق حاکميت و شکل گيری نهادهای جامعه مدنی است که با مبارزه و تلاش خود مردم می تواند تحقق يابد و جنبش دمکراتيک و لائيک در ايران در چنين راستائی بايد پيشرفت کند، هويت روشن و صريح يابد و به نيروی مستقلی در صحنه سياسی فرا برويد.

مخدوش کردن و درهم آميزی صف بنديها، تحت بهانه ضرورت مبارزه با رژيم جمهوری اسلامی و همه با هم بودن نه تنها بسود مبارزه برای دمکراسی و آزاد ی نيست، بلکه برعکس در جهت تضعيف آن بوده و راه شکست مجدد اين مبارزه را هموار خواهد کرد. اين درس مهمی است که ما از شکستهای گذشته گرفته ايم، و حاضر نيستيم که اشتباهات گذشته را در اشکال ديگر تکرار کنيم.

درست با توجه به اهميت اين مساله کليدی در شرايط حساس کنونی است که برای اغلب نيروهای دمکرات و لائيک، تلاش برای سامان دادن اين طيف بطور جدی و مبرم مطرح شده و کوشش های گسترده ای آغاز شده است. اين کوشش ها هرچند متفاوت بوده و جدا ازهم و بعضا بموازات هم صورت می گيرد، ولی راستای مشترکی داشته، فعالتر کردن، رشد و گسترش و سامانيابی جنبش دموکراتيک و لائيک، و اتحاد اين طيف را نشانه گرفته است.

پرسش هائی که در اين رابطه مطرح می شود، متعدد است؛ چگونه و از چه راهی اين جنبش که از توان بالقوه نيرومندی برخوردار است می تواند به نيروی مستقل و موثری در صحنه سياسی کشور تبديل شود؟ سامانيابی اين طيف در داخل و خارج از کشور و گسترش ارتباطات متقابل اين دو بخش از چه طريقی می تواند پيش برود؟ چگونه می توان راه گسترش همکاريها و اتحاد اين طيف را هموار کرد؟ آيا می توان هم اکنون جبهه ای متشکل از افراد و محافل و تشکلهای اين طيف را تشکيل داد؟ شکل اين جبهه و ساختار آن چگونه بايد باشد؟ آيا سامانيابی تشکلها و افراد و محافل اين طيف بايد دو روند موازی در پيش بگيرند يا نه تلفيقی از ايندو؟ و... پاسخی که به اين پرسشها داده می شود متفاوت است و ما نيز در اينجا تلاش می کنيم در يافتن پاسخ های صحيح به پرسش ها سهيم باشيم ولی لازم می دانيم تاکيد کنيم که يافتن پاسخ های مناسب کار آسانی نيست، ما در شرايط خود ويژه ای قرار داريم و راههای پاسخگوئی با اين شرايط را بايد بيابيم و چه بسا پاسخ ها از پيش آماده که در ساير جنبش ها با موفقيت نيز بکار گرفته شده است با وضعيت مشخص ما انطباقی نداشته باشد. بايد در جستجوی راههای نوينی باشيم و يافتن اين راهها بدون همفکری های گسترده امکان پذير نيست. ما خود نيز هرچند تلاش می کنيم خطوطی در اين رابطه طرح کنيم، جستجوگری هستيم که نياز به همفکری گسترده را درک می کنيم و عميقا به آن باور داريم.

 

وضعيت نيروهای دموکراتيک و لائيک در ايران

پيش از پرداختن به طرح خطوطی در ارتباط با گامهائی که می توان جهت سامانيابی اين طيف برداشت، مکثی کوتاه حول يک نکته مهم در رابطه با شرايط جغرافيائی اين طيف را ضروری می دانيم.

طيف نيروهای دمکرات و لائيک در کشورهای مختلف و در داخل و خارج از کشور پراکنده است، اما اين پراکندگی يک ويژگی اصلی به لحاظ جغرافيائی دارد.

توجه به اين ويژگی اصلی از آن جهت اهميت دارد که شرايط متفاوتی برای فعاليت سياسی و عملی را بوجود آورده است. آن کسی که در ايران مبارزه می کند و با خطر دائمی دستگيری، شکنجه، زندان و حتی اعدام و ترور باندهای حکومتی دست بگريبان است، با آن کسی که می تواند در خارج از کشور آزادانه فعاليت کند و خطری جدی تهديداش نمی کند، در شرايط يکسانی قرار ندارد.

مساله اصلا مسافت های جغرافيائی نيست، فاصله اروپا با آمريکا به مراتب بيشتر از فاصله اروپا با ايران است. انقلاب در عرصه ارتباطات مرزها را در نورديده و بقول معروف دنيا را به دهکده ای کوچک تبديل کرده است و امکانات گسترده ای در اختيار بشريت برای برقراری ارتباط بوجود آورده است. آنچه اين تمايز مهم را بوجود آورده است حاکميت استبداد مذهبی در ايران است که ايران را به زندانی بزرگ مبدل کرده و مرزهای جغرافيائی را به شرايط کاملا متفاوتی برای فعاليت سياسی و عملی، تبديل نموده است و موانع جدی سر راه يکپارچگی جنبش دموکراتيک و لائيک که بخشهائی از آن در خارج و بخش اصلی آن در داخل قرار دارد، ايجاد کرده است.

گرچه جنبش دموکراتيک و لائيک، در مسير پيشرفت خود، بايد بتواند اين مرزها را در نورديده و به جنبش يکپارچه ای فرا برويد و انقلاب در امر ارتباطات، امکان های گسترده و بی سابقه ای در اين راستا فراهم آورده است، ولی اين بدانمعنی نيست که اين واقعيت عينی را ناديده بگيريم و نقطه عزيمت کنونی مان را بدرستی تشخيص بدهيم. چه بسا سامانيابی نيروهای دمکراتيک و لائيک در داخل و خارج از کشور، ضمن گسترش ارتباطات متقابل و پيوندها ، حداقل طی يکدوره روندهای متفاوتی را طی کند تا بيک جنبش يکپارچه فرا برويد.

در داخل کشور بدليل سرکوب خشن، فعالين دمکرات و لائيک از امکانات قانونی و نيمه قانونی برای فعاليت و حق تشکل برخوردار نيستند و عمدتا بصورت افراد و محافل پراکنده، بصورت غيرعلنی يا در پوشش های قابل تحمل برای رژيم فعاليت می کنند و در حرکتهای اعتراضی و سازماندهی آنها شرکت می نمايند. گرچه اين فعاليت نقش مهمی در رشد آگاهی مردم و مبارزات جاری داشته است ولی نتوانسته است به حضور موثر و مستقل و با هويت صريح تکامل يابد.

سامانيابی نيروهای دمکراتيک و لائيک در داخل کشور، در شرايطی که هر تلاشی برای تشکل يابی، تجمع و حضور علنی اين نيروها بشدت سرکوب می شود و گسترش تماس ها و ارتباطات خطرات جدی در بر دارد، با موانع و مشکلات جدی مواجه است. عليرغم اين شرايط نا مناسب ،قرار داشتن اين نيروها در بطن مبارزات جاری، حرکتها، اعتراضات، اعتصابات، تظاهرات،...و پيوند مستقيم و روزمره شان با اقشار مختلف مردم، امکانهای باالقوه نيرومند برای گسترش جنبش دمکراتيک و لائيک برای آنها فراهم می آورد و سامانيابی اين نيروها را از اهميت بسياری برخوردار می کند.

اين در درجه اول بر عهده خود اين نيروها ست که با توجه به شرايط مشخص فعاليت شان، اشکال مناسبی را برای فعاليت و سامانيابی خود بيابند ولی بايد توجه داشت که انقلاب در عرصه اطلاعات و ارتباطات، امکانهائی را بوجود آورده است که از طريق بهره گيری از آنها می توان در جهت ديا لوگ، همفکری، هماهنگی و گسترش ار تباطات حرکت کرد واز اين طريق، فعاليتهای پراکنده را هماهنگ نمود و در چارچوب سياسی معينی و حول اهداف و راهبرد مشخصی پيش برد.

در خارج از کشور امکانهای ارتباطی و تبليغاتی وسيع، فعاليت علنی و متشکل شدن وجود دارد ولی برغم آن اين طيف با پراکندگی گسترده ای روبروست و محافل و افراد پراکنده وزن بسيار سنگينی دارند. سامانيابی اين طيف با توجه به شرايط فعاليت در خارج از کشور بصورت علنی و آشکار می تواند صورت بگيرد و ضمن آنکه برروند سامانيابی اين نيروها در داخل تاثير گذارده واز آن تاثير خواهد گرفت و در راستای گسترش پيوندها و ارتباطات و يک پارچگی بخشهای مختلف می يابد پيش رود، طبيعتا، ويژگی های خاص خود را نيز خواهد داشت. بهمين دليل و با توجه به اين ويژگی، ادامه بحث خود را به گامهائی که در راستای سامانيابی اين طيف در خارج از کشور و در اين مرحله ميتوان بر داشت، اختصاص می دهيم.

 

گام هائی در جهت سامانيابی طيف نيروهای جمهوريخواه و لائيک در خارج از کشور

عليرغم پراکندگی گسترده طيف نيروهای دموکراتيک و لائيک در خارج از کشور، طی دوره های اخير، تغيير و تحولات مهمی بلحاظ فکری- سياسی در اين طيف بوقوع پيوسته است. بازانديشی های فکری و تامل در تجربيات گذشته و شرايط کنونی، بخش مهمی از افراد، محافل و تشکلهای اين طيف را به نقطه نظرهای مشترکی در رابطه با امر مبارزه برای دموکراسی در ايران سوق داده است.

اگر نگاهی به موضعگيری ها، پلاتفرمهای همکاری، منشورها، بيانيه ها و... که از سوی تشکلها، محافل و افراد اين طيف انتشار يافته، بيافکنيم، نکات اصلی مشترک مهمی در آنها می يابيم. تاکيد بر جمهوری مبتنی بر جدائی کامل دين از دولت ( لائيک)، رعايت آزادی های فردی و اجتماعی و منشور جهانی حقوق بشر و پولوراليسم سياسی، تاکيد بر ضرورت برچيدن نظام جمهوری اسلامی برای استقرار و نهادينه شدن دمکراسی در ايران، مرزبندی روشن با بازگشت به گذشته و احياء سلطنت پهلوی، از جمله اين نکات اصلی است که در عين حال مرزبندی های عمومی اين طيف را نيز مشخص می کند.

اين تحول، بخصوص اگر در نظر داشته باشيم که دوره های گذشته، اختلاف بر سر اهداف و راهبردهای سياسی يکی از موانع اصلی اتحاد بوده است، دستاورد بسيار بزرگ و ارزنده است. تشکلها، محافل و افرادی با گرايش های فکری- سياسی مختلف و گذشته و تجربه متفاوت، بدون آنکه حتی ديالوگ و ارتباط مستقيم و گسترده ای داشته باشند حول محورهائی اصلی به نکات مشترکی رسيده اند. علاوه بر اين همه کمابيش به اين حقيقت واقف شده اند که به تنهائی، قادر به پاسخ گوئی به مسائل و مشکلات سياسی و عملی نيستند. نه تشکل های موجود در موقعيتی هستند که به تنهائی و يا با ائتلافهای دو جانبه و چند جانبه، طيف محافل و افراد پراکنده را با خود همراه سازند و نه محافل و افراد پراکنده می توانند، فعاليت موثری را پيش ببرند. تلاشهائی که برای سازماندهی بخشهائی از اين طيف صورت می گيرد و يا کوشش هائی که برای اتحاد عمل بخشی از تشکلهای موجود در اين طيف صورت گرفته است و می گيرد، گرچه کلا در راستای سامانيابی اين طيف است، ولی نتوانسته است خصلت فراگير بخود بگيرد. حتی نتوانسته است، ديالوگ،همفکری و ارتباط مستقيم و متقابل جدی و مداوم و فراگيری را بوجود بياورد.

واقعيت اين است که طرح يا راه حلی که از جانب يک بخش از اين طيف ارائه می شود، به سختی از جانب سايرين مورد پذيرش قرار می گيرد و اين با توجه به روانشناسی نيروهای اين طيف در خارج، که در آن اختلافهای گذشته، بی اعتماد يها، عدم شناختهای متقابل کافی، و گاه خود محوربينی ها، جايگاه مهمی دارد، قابل فهم است. غلبه بر اين روانشناسی منفی کار آسانی نيست، هرچند که وضعيت حساس و خطير کنونی، زمينه های مساعدی برای برطرف کردن آن بوجود آورده باشد.

نکته مهم ديگری که در تلاشهای برای غلبه بر پراکندگی کنونی و سامانيابی اين طيف بچشم می خورد اين است گاه بدون توجه به وضعيت مشخص اين طيف و در نظر داشتن مراحلی که اين طيف از آن بايد عبور کند تا به وضعيت سامان يافته ای برسد، طرحها و ساختارهايی پيشنهاد می شود، که ميخواهد به اين طيف وضعيت کاملا سازمان يافته ای بدهد. به عبارت ديگر هنوز گام های اوليه برداشته نشده، پيشنهاد برداشتن گامهای نهائی داده می شود و در نتيجه تنها موفق به جلب بخش محدودی از اين طيف می شود.

با وجود تمام مشکلاتی که برسر راه سامان يابی اين طيف وجود دارد، به نظر می رسد ضرورت و اهميت همفکری، همياری، همکاری و يکپارچگی بيش از هر دوره ديگری درک شده است و اين آن نکته اميد بخشی است که امکان می دهد گام جدی ولی سنجيده در راستای سامان يابی نيروهای دمکرات و لائيک به پيش برداريم. اما از کجا بايد آغاز کرد؟ و چه گامهائی بطور مشترک در راستای سامان يابی اين نيروها در خارج از کشور می توان برداشت؟

اگر ميخواهيم گامهائی بطور مشترک برداريم، بايد بپذيريم که اين گامها از همان آغاز، مشترک باشد. يعنی خصلت فراگير داشته باشد و با شرکت بيشترين نيروهای اين طيف آغاز شود. گامهائی که از همان آغاز مشترک آغاز نشود و خصلت فراگير نداشته باشد، قادر نخواهد بود که به سامان يابی مجموعه اين نيرو کمک موثری بکند. اين موضوع بلحاظ متديک و بويژه با توجه به روانشناسی نيروهای خارج از کشور اهميت فوق العاده ای دارد.

هر طرحی، هر راه حلی و هر پيشنهادی در صورتی می تواند با پذيرش گسترده در اين طيف مواجه شود که خود، محصول همفکری گسترده باشد. اما برای همفکری گسترده، ديالوگ و ارتباط مستقيم گسترده نيز بايد بوجود بيايد.

بايد مکانيزمهائی را يافت که بتواند اين ارتباط مستقيم، ديالوگ و همفکری گسترده را در مجموعه اين طيف بوجود آورد.

ايجاد يک نهاد ارتباطی برای برقراری ارتباطات مستقيم، ديالوگ و همفکری مجموعه اين طيف و سازماندهی نشست ها، سمينارها و گردهمائی هائی به منظور بحث و تبادل نظر، می تواند بمثابه مکانيزمی در اين رابطه بکار گرفته شود.

مکانيزم ديگر ايجاد سيت انترنتی بمثابه تريبونی برای جمهوريخواهان دمکرات و لائيک می باشد. ايجاد سيتی با همکاری و همياری مشترک که نه متعلق به اين يا آن بخش از اين طيف، بلکه در خدمت ارائه بحثها، طرحها، پيشنهادات، راه کارها، نظرات و مواضع مجموعه اين طيف باشد. نه تنها به گسترش مشارکت مجموعه اين طيف در خارج از کشور در بحث ها و تبادل نظرها کمک می کند. بلکه به نيروهای آزاديخواه و لائيک در داخل کشور نيز اين امکان را می دهد که در جريان بحثها و تبادل نظرها قرار گرفته و در آن شرکت نمايند و تبادل نظر و ارتباط فکری- سياسی بين داخل و خارج گسترش يابد.

همانطور که پيشتر نيز اشاره کرديم، در اين طيف هم اکنون زمينه های واقعی برای توافق حول اهداف راهبر و سياسی در مبارزه برای دمکراسی در ايران وجود دارد. تدوين و تنظيم سندی در اين رابطه برای روشن تر کردن و صراحت بخشيدن به هويت جنبش دموکراتيک و لائيک در ايران گامی مهم بشمار می آيد.

يک چنين سندی اگر بطور مشترک تدوين و تنظيم شود و از جانب نيروهای اين طيف بطور گسترده مورد پذيرش قرار بگيرد، می تواند چارچوب سياسی ای برای گسترش همکاريها، تصريح هويت و تقويت جنبش دموکراتيک و لائيک باشد.

همپای تلاش برای ايجاد مکانيزم های ارتباطی و تنظيم سندی بطور مشترک، همکاری در عرصه های گوناگون، در کشورهای مختلف به ابتکار خود نيروها و در اشکال متفاوت می تواند پيش برده شود. در مرحله کنونی، ساختار و شکل واحدی برای اين همکاريها نمی توان ارائه کرد. با گسترش همکاريها درعمل، ساختارها و اشکال مناسب را مشترکا بايد جستجو ک©رد و يافت. بجای آنکه قالب مشخصی و از پيش تعيين شده ارائه شود و تلاش شود همکاريها در آن چارچوب گنجانده شود، بهتر آنستکه همکاريها گسترش يابد و اشکال مناسب با شرايط و مضمون همکاريها ارائه گردد. با برداشتن گامهای نخست، در گامهای بعدی، اشکال و ساختارهای مناسب برای يکپارچه کردن اين طيف از طريق همفکری های گسترده و مشترک و همپای پيشرفت همکاريها، بايد جستجو گشته و يافته شود. آنچه را که در باره گامهای مشترک در راستای سامان يابی طيف جمهوريخواهان دمکرات و لائيک گفتيم بصورت زير می توان چنين جمعبندی کرد:

۱-اگر هدف برداشتن گامهای مشترک است. اين گامها از همان آغاز می بايد مشترک بوده، خصلت فراگير داشته باشد و حتی الامکان با شرکت بيشترين بخشهای اين طيف آغاز شود.

۲-با توجه به زمينه های مشترک موجود در اين طيف، در راستای تدوين و تنظيم سندی سياسی که به حدود سياسی اين طيف صراحت و روشنائی بيشتری بخشد، اهداف و راهبر سياسی آنرا مشخص نمايد، و راه را برای، همکاری، همياری و مبارزات سياسی مشترک اين طيف هموار سازد، اقدام شود.

برای اين منظور می توان جمعی را تعيين کرد که با دعوت از تمامی نيروهای اين طيف و با شرکت آنان بطور مشترک تنظيم پيش نويس اين سند را در دستور کار خود قرار دهد.

با سازماندهی بحث های علنی و گسترده پيرامون سند پيش نويس و بدين ترتيب بهره گيری از نظرات پيشنهادات، انتقادات و اصلاحات، نشست وسيعی، با شرکت نيروهای اين طيف، تشکلها، جمع ها، محافل و افراد، به منظور نهائی کردن سند مورد پذيرش همگان، تدارک ديده شود.

۳-ايجاد يک نهاد ارتباطی برای برقراری ارتباطات مستقيم، ديالوگ و همفکری مجموعه اين طيف، از جمله سازماندهی نشست ها، گردهمائی ها و سمينارها برای بحث حول مسائل مبرم سياسی و اشکال همکاريها.

۴-تاسيس يک سايت انترنتی بمثابه تريبون آزاد جمهوريخواهان لائيک در دستور قرار بگيرد. به اين ترتيب مکانيسمی ثابت و با برد وسيع برای بيان مواضع سياسی و تحليل های نيروهای اين طيف و نيز دامن زدن به ديالوگ و همفکری نيروهای اين طيف اعم از داخل و خارج بوجود آيد.

۵-همکاری در ميان نيروهای اين طيف در عرصه های مختلف، از جمله در زمينه های سياسی و انجام آکسيون های مشترک، در اشکال باز و کاملا منعطف، بسته به کم و کيف و تمايل نيروهای اين طيف در هر کشور( يا شهری) گسترش يابد. با پيشرفت سامانيابی در هر کشور، از طريق ارتباطات با ساير کشورها ( يا شهرها) و يافتن اشکال و مکانيسم های مناسب می توان در جهت هماهنگی فعاليتها اقدام کرد.

در پايان بر اين نکته بسيار مهم نيز بايد تاکيد کنيم که ما شرکت کنندگان در اين سمينار، بخش کوچکی از جمهوريخواهان دمکرات و لائيک را تشکيل می دهيم و به تنهائی قادر نخواهيم بود گامی جدی در راستای سامانيابی اين طيف به پيش برداريم و بايد با باور به اهميت و ضرورت همکاری، همياری و همفکری مجموعه اين طيف، دست ياری به سوی ديگران دراز کنيم. اميدواريم که با همفکری و همياری اين نيروی گسترده، راه سامان يابی مان را هموار سازيم.