پنجشنبه ۲۰ شهريور ۱۳۸۲ - ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۳

پيره مرد !

از : سهرام اوار

 

اودرميان آشايان بانام موسی داغ معروف است.نام اصلی اش را شايد فقط اداره پليس محل بداند.درزمان جنگ جهانی دراروپادانشجوبوده تا اينکه روزی نازيهااورابه جرم تبليغات پاسيفستی ضدجنگ به اردوگاههای اسيران جنگی ميبرند.حرف که ميزندشانه ها رامرتب بالا می اندازد.

گرچه چشمهای غمگينی داردولی موقع حرف زدن بر اثر شوروحرارت گوشه های لبانش کف ميکنند.باصدای بلند حرف ميزند انگارکه بقول دوستان هنوزبعدازشصت سال نازيها دنبالش هستند واوبافريادهايش کمک می طلبد.ازچهره اش معلوم است که گرجه بلند حرف ميزندولی او قلبا آهسته رنج ميبرد.درموقع سکوت ميتوان صدای نفس اش را شنيد.ميگويداولين بارکه درغرب واردشهرشدوپله برقی فروشگاهها وتراموای شهرراديدترسی اورافراگرفت ترسی که هنوزازيادنبرده .قبل ازآنزمان او مالکين و اشرافی راديده بودکه سواربراسبهای بلندوزيبای خودازدهی به دهی ميرفتند.ميگويددرزمان جنگ شهرپرازمرگ وزباله وجاسوس بود.دردوران اسارت او به علت ترس از مرگ روزانه علاقه ای به خواندن شعروداستان ورمان وديگرکالاهای لوکس فرهنگی نداشت. تنهاسرگرمی اش شنيدن موزيک ازبلندگوهای راديويی بودکه نازيهابرای زندانيان روی تيرچراغ برقی نصب کرده بودند.ميگويدگرچه موزيک ميتواندغذای عشق باشد ولی آن مثل فاحشه محکوميست که دست به دست ميگرددو هرحکومتی ازآن استفاده خاص خودراميبرد.عده ای باکمک موسيقی ميخواهند انسان را بياد گناهان خود بيندازند عده ای با آن جوانان را به جبهه جنگ و تنورمرگ ميفرستندياعده ای احساسات ناسيوناليستی را بين مردم دامن ميزنندتاآنهادرمقابل هم صف کشيده وشعار حيدری-نعمتی بدهند . افسوس که برای ورودبه بهشت بايد قبلادرون تابوتی درازکش شد!. او ميگويد اولين بارمدرسه موجب دلزدگی ابدی اوازآثارکلاسيک درادبيات وساير علوم شد.به نظراو نويسنده معمولاآدمی است آنارشيست.اگرجه اوظاهرا خندان است ولی عميقا رنج ميبرد.بايد مرتب به اوحافظ شيرازی گفت تااوگاهی بتو فايز دشتستانی ! بگويد.ازسرزنشهای پدرش به او اينکه گفته بود: پسرم اگرتو مرده شور يا نجارميشدی آدمها دست از مردن بر ميداشتند تاتونتوانی تابوتی به فروشی يا کسی را بشويی . ميگويد درزندان او اغلب به يادخوش شانسی داستايوسکی می افتاد چون موقعيکه در سال ۱۸۴۹بر او کلاه و چشم بند اعدام زدند واورابه ميدان تير بردند درآخرين لحظه قبل از شليک تيرسربازان سزار ماموری پيام عفوراکه شامل يک ويرگول يا کمابودبه جوخه اعدام رساند و به جای : عفو لازم نيست ، اعدام شود ! ، نوشته بود :

عفو !، لازم نيست اعدام گردد ! ،

و از اين طريق فئودر ميخائيل اويچ ! ما تولدی ديگر يافت. او جمله ای از برشت را در اين مورد تکرارميکند که ميگويد: ،اگر يادی از ما نموديد ، باگذشت باشيدومارا به بخشيد !، .ازنازيها شکايت ميکند که اسيران را بااجرای موزيک ونمايش تآترتراژديک قبل ازفرستادن به زيردوشهای گاز کشنده همراهی ميکردندودرخاتمه حتابه گروه اجرای موزيک و نمايشنامه نيز رحم نميکردندو آنهارابه ميدان تيرميبردند. موسی داغ بازهرخندميگويد: نازيها به نظرخودشان دوستدارفرهنگ بودند چون دراردوگاههای اجباری کتابخانه وتآتروکنسرت به راه انداخته بودند اگرچه درخاتمه همه اسيران و زندانيان رابه قتل رساندند. او اکنون دوران جوانيش رادرشعرميجويد. ميگويد گر پيرشدی نمايشنامه شاه لير نوشته شکسپير و جوان ماندی داستان ويس و رامين فارسی را بخوان. او هر شهيدی را قهرمان نميداند. ميگويد اول زندگی،بعد عشقبازی با فلسفه.شرح واحوال فراز و فرودقشرروشنفکرقرن اخير،دردوران سخت و بحرانی را درآثار ماکس فريش،نويسنده سويسی جستجوميکند.اوبه نيکی ازفراريانی ياد ميکند که زبان و ادبيات مردمشان را همراه خود به خارج برده اند تادرآنجاتنهانمانند.ودرباره قلمبه گويی بعضی ها ميگويد،اگراداره سانسورحاکمان موضوع کتابی را نفهمد،چه انتظاری داريد که خواننده معمولی پيام آنهارابفهمد.اوباسخنرانی کردن مخالف است،چون بنظر اودرآنجابايدقدری دروغ گفت. دوستان مادرشهر، موسی داغ را آدمی سرخورده وبريده در مسايل اجتمايی ميدانند،چون اوهرباردر جمع دوستان که فرصتی بيابدبه ادبيات واقع گرايی اجتمايی ،يابقول خودش رئاليسم سوسياليستی حمله ميکند.ازجمله دروغهای دوران جنگ، ادعای بالابودن تيراژروزنامه های دولتی رامثال ميزند که اغلب به دليل استفاده سربازان از انها به جای کاغذسيگارپيش می آيد. به موجب انتقادهای موسی داغ ،مدتی است شهر به دو دسته تقسيم شده !

تاريخ ۲۰۰۳