پنجشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۸۲ - ۴ سپتامبر ۲۰۰۳

عاقبت جنبش دوم خرداد

آيا جبهه دوم خرداد در تحقق خواستههای سياسی فوق موفق بود؟ غير از تأسيس شوراهای اسلامی شهرها، تحقق اغلب مؤلفههای توسعه سياسی با ناکامی روبرو شده است

 

حميدرضا جلائیپور

رويداد

 

يک جنبش اجتماعی را میتوان از زاويه نتايج "خواسته" و "ناخواسته" آن مورد ارزيابی قرار داد. هدف اين نوشته فقط ارزيابی جنبش دوم خرداد از زاويه نتايج خواسته آن، و آن هم از جنبه سياسی، است.۱

خواستههای سياسی جنبش دوم خرداد چه بود؟ ايده و شعار اصلی محمد خاتمی، بعنوان نماد اين جنبش و جبهه سياسی دوم خرداد (يا گروههای سياسی ۱۸ گانه) بعنوان حاملان سياسی و رسمی اين جنبش، "توسعه سايسی" در چارچوب سازوکارهای قانونی جمهوری اسلامی بود. طبق اين شعار قرار بود حقوق مساوی شهروندان به رسميت شناخته شود، مخالفان سياسي حاکمان، آزادی داشته باشند، مطبوعات مستقل از دولت آزاد باشند، نظام رقابتی حزبی شکل گيرد، نتيجه آرای انتخاباتی مردم در مديريت کشور نافذ باشد، و قس علی هذا. اما با مرعوب کردن مداوم روشنفکران، روزنامهنگاران، دانشجويان، فعالان سياسی و مسؤلان جدی اصلاح طلب توسط مخالفان توسعه سياسی، جنبش دوم خرداد از يک سال پيش به گل نشست.۲ در چنين فضايی محمد خاتمی و جبهه سياسی دوم خرداد تحقق شعار توسعه سياسی را در دو لايحه (انتخابات و اختيارات رئيس جمهور) خلاصه کردند تا با تصويب آنها حداقلی از توسعه سياسی و مردم سالاری در جامعه سياسی ايران تضمين شود.

آيا جبهه دوم خرداد در تحقق خواستههای سياسی فوق موفق بود؟ غير از تأسيس شوراهای اسلامی شهرها، تحقق اغلب مؤلفههای توسعه سياسی با ناکامی روبرو شده است.۳ حتی مخالفان اصلاحات به اين وضع هم راضی نشدند و از طريق نهادهای انتصابی حکومت، با صراحت کامل با لوايح دو گانه خاتمی مخالفت شد و احتمالا واکنش درخوری هم از سوی محمد خاتمی رخ نخواهد داد. لذا با صراحت میتوان گفت جبهه دوم خرداد در تحقق شعارهايی که وعده داده بود شکست خورده است. غير از ناکامی جبهه دوم خرداد پنج علامت نيز خبر از خاموشی جنبش دوم خرداد میدهد. اول، اين جنبش هواداران ميليونی خود را از دست داده است. انتخابات شوراهای شهر در ۹ اسفند ۸۱ نشان داد که ۹۰% طرفداران دوم خرداد که در انتخابات گذشته شرکت کرده بودند، در پای صندوقهای رأی حاضر نشدند.۴ دوم افول کاريزماي دموکراتيک خاتمی است. در سالهای گذشته نه فقط خواص جامعه بلکه ميليونها نفر از مردم ايران تحقق آرزوهاي خود را در سخنان و شخصيت جذاب او میديدند، ولی هم اکنون چنين وضعيتی در ميان مردم نيست.۵ سوم، جبهه سياسی دوم خرداد عملا متفرق شده است. بخشی از آنها دربند و گرفتار پروندههای قضايی، بخشی در ترديد و گيجی، بخشی راه کارهای موجود را مناسب پيشبرد مطالات مردمسالارانه مردم نمیدانند و بخشی هم شتر ديدی نديدی (و بیخيال از وعدههای اصلاحی که به مردم داده شده) به تدريج در پی آماده شدن برای رقابت انتخاباتی مجلس هفتم هستند. به بيان ديگر هم اکنون در جبهه دوم خرداد اراده واحد سياسی وجود ندارد. علامت چهارم، ايده اصلاح امور از درون نظام سياسی به شدت در ميان نخبگان و اقشار اجتماعی جامعه رنگ باخته است. به تعبير ديگر ايده اصلاحی جنبش دوم خرداد کاملا زير سؤال رفته است.

آيا شکست جبهه دوم خرداد و خاموشی جنبش دوم خرداد به معنای پيروزی مخالفان اصلاحات (يا محافظهکاران) است؟ خير، وضعيت محافظهکاران به شدت اسفبارتر است. اگر دوم خردادیهای فقط شکست خوردهاند ولی در مقابل محافظهکاران در داخل و خارج بیآبرو شدهاند. محافظهکاران وقتی پيروز بودند که در يک انتخابات آزاد رقبای دوم خردادی خود را شکست میدادند. در صورتيکه آنان در رويارويی با جنبش دوم خرداد به ارعاب و زندان متوسل شدند و رد لايحه انتخابات از سوی آنان نشان داد که همچنان در هر انتخاباتی به دوپينگ نظارت استصوابی نيازمندند. اين نوع رويارويی اگر جبهه دوم خرداد را شکست داده است اما هزينه اش برای محافظهکاران فوقالعاده سنگين بوده است. از لحاظ داخلی محافظهکاران همچون هفت سال گذشته از پايينترين سطح پايگاه مردمی برخوردارند و برای تداوم قدرتشان همچنان به ارعاب و زندان اقشار مؤثر جامعه نيازمندند. از لحاظ خارجی هم محافظهکاران موقعيت بينالمللی ايران را تا سطح کره شمالی و عراق دوره صدام فرو کاستهاند.۶ هم اکنون ائتلاف جهانی، متشکل از آمريکا، اروپا، ژاپن و حتی روسيه، عليه مواضع محافظهکاران ايرانی، يکی از کابوسهای اين نيروی سياسی است.

آيا خاموشی جنبش دوم خرداد به معنای پايان هر گونه جنبش اجتماعی (و خصوصا جنبش اصلاحی) است؟ اگر مطالبات جنبش دوم خرداد (حداقل در سطح لايحه انتخابات) به نتيجه میرسيد و روالمند (Routinize) میشد، احتمال ظهور جنبش اجتماعی که کل نظام سياسی را به چالش بکشد به حداقل میرسيد. اما در شرايط خاموش شدن جنبش اصلاحی دوم خرداد جامعه سياسی ايران همچنان مستعد عمل جنبش اجتماعی است و آينده جامعه سياسی آن نا معلوم است. در جوامعی که جامعه سياسی آن (با قبول سازوکارهای مردمسالاری) روالمند شده، پيشبينی آينده آن مشکل است۷ و در جامعه ايران که با معضل عدم روالمندی جامعه سياسی نيز روبرو است، مشکل پيشبينی، مضاعف میشود. با اين همه و با احتياط و ذکر احتمال می توان آينده جامعه سياسی و جنبش اجتماعی ايران را در چهار وضعيت محتمل دانست.

وقوع حالت اول به حرکت مجدد جبهه دوم خرداد مربوط می شود و اين به واکنش محمد خاتمی و دو نيروی مؤثر جبهه سياسی دوم خرداد در ماههای آينده بستگی دارد. به رغم اينکه محمد خاتمی در پيشبرد مؤلفههای توسعه سياسی مسلوب الاختيار است و به رغم اينکه در جبهه دوم خرداد، اراده واحد و منسجم سياسی وجود ندارد، با اين همه هنوز اين احتمال وجود دارد که کاسه صبر محمد خاتمی لبريز شود و صادقانه "حرفهای نگو" را با مردم در ميان بگذارد و به اعتراض از خانه خود بيرون نيايد و از سمت خود کنارهگيری کند. يا اينکه در جبهه دوم خرداد، دو گروه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت صادقانه به مردم اعلام کنند که نتوانستيم وعدههای مردمسالارانه ای را که روزهای انتخابات اعلام کرديم متحقق کنيم و با اعتراض به اقدامات انسدادی محافظهکاران کرسیهای مجلس را ترک کنند. وقوع چنين واکنشهايی از سوی دوم خردادیها ممکن است آثار آنی در جامعه سياسی نداشته باشد اما در ميان مدت جنبش اجتماعی مردم را همچنان اصلاحی نگه میدارد. و بازنده شدن مجدد کاريزمای خاتمی و صداقت گروههای سياسی دوم خردادی، "جامعه" در برابر مخالفان اصلاحات برای پيشبرد مؤلفههای توسعه سياسی قویتر میشود. (البته به نظر نگارنده احتمال واکنش مؤثر سياسی خاتمی ضعيف است اما احتمال اينکه اکثر اعضای سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی و بخشی از اعضای جبهه مشارکت با انحصار طلبان هم سفره نشوند و طرف مردم را بگيرند و واکنش درخور نشان دهند کم نيست.)

حالت دوم، حالتی است که محافظهکاران برای وقوع آن لحظهشماری میکنند- يعنی جامعهای بدون جنبش. آنان به دنبال اين هستند که با دوپينگ نظارت استصوابی اصلاح طلبان جدی دوم خردادیرا در انتخابات مجلس هفتم رد صلاحيت کنند و مجلس رام و گوش بفرمان هفتم را شکل دهند. محافظهکاران معتقدند پس از شکل گيری چنين مجلسی، آفتاب خاتمی هم کاملا غروب خواهد کرد و آنان از شر هر چه اصلاح طلب و جنبش اصلاحی است راحت خواهند شد. (آرزوی محافظهکاران اين است که تا پايان مجلس ششم "دوم خردادیها" واکنش درخوری نسبت به انسداد سياسی موجود از خود نشان ندهند تا پروژه شکست دوم خردادیها با پروژه لجنمال و ... مال شدن آنان در نزد افکار عمومی تکميل شود.) در چنين شرايطی محافظهکاران معتقدند با اتکا به حمايت ۱۵درصد از جمعيت منسجم و مذهبی ايران (در برابر ۸۵ درصد جمعيت ناراضی و نامنسجم ايران)، با اتخاذ يک برنامه اقتصادی ضربتی و با انجام مذاکره با آمريکائيان، بحرانهای کنونی جامعه ايران را پشت سر بگذارند. حتی محافظهکاران آمادگی دارند بدون اينکه آزادی های سياسی را برای همه ايرانيان به رسميت بشناسند، اما ادای اصلاحطلبان را دربياورند و آزادیهای اجتماعی را بيشتر کنند و به گروههای سياسی اصلاح طلب و روزنامههای شبه دوم خردادی هم ميدان بدهند و بدينسان شکلی از يک دموکراسی آبکی را برای ايرانيان و جهانيان نيز به نمايش بگذارند.

به نظر نگارنده اگرچه احتمال وقوع حالت دوم از حالت اول بيشتر است اما تحقق اين وضعيت با دو مشکل اساسی روبرو است. يکی اينکه اداره ۸۵ درصد جمعيت ناراضی مردم ايران در آينده کار سادهای نيست. اين نارضايتی​​ها تاکنون با وعدههای اصلاحطلبانه خاتمی و دوم خردادیها عملا مديريت میشد. اما در شرايطی که شکست سياسی دوم خردادیها آفتابی شده و کاريزمای خاتمی بیفروغ شده است، معلوم نيست که اين نارضايتیها از کجا سر بيرون خواهد زد.۸ معضل دوم بیاعتمادی مطلق جامعه جهانی به محافظهکاران ايرانی است. در جهان جهانی شده، جامعه جهانی نيز از گروهی که می تواند در مقابل بيست ميليون رأی مردم بايستد، مجازات قاتلان روشنفکران و ضاربان دانشجويان را ماستمالی کند، میترسد. از نظر جامعه جهانی اگر اين گروه بتواند همچنان بیدريغ از امکانات دولت پنهان، با اتکا به درآمدهای نفتی، استفاده کند امنيت منطقه و جهان تضمين نخواهد شد.۹ لذا صرفنظر از اينکه اين برداشت جامعه جهانی درست يا غلط باشد، نفس اين برداشت در جامعه جهانی يکی از موانع اساسی محافظهکاران در تحقق حالت دوم است.

حالت سوم، با شکست سياسی دوم خردادیها، ايده انجام اصلاحات بر اساس قانون اساسی موجود جمهوری اسلامی هم رنگ میبازد. اما اين به معنای آن نيست که نيروهای اسلامی نوانديش، که هم حاملان انقلاب اسلامی و هم حاملان جنبش دوم خرداد بودهاند، دست از آرمانهای انسانی و اسلامی خود بر میدارند و درکنج خانههای خود غزلت پيشه میکنند. بلکه اين نيرو به تدريج پيگير ايده انجام اصلاحات از روزنههای ديگر خواهد شد. بعنوان نمونه هم اکنون عدهای از همين نوانديشان دينی از پيگيری اصلاحات بر اساس پيش نويس اول قانون اساسی جمهوری اسلامی (که به تأيد امام - ره- نيز رسيده بود) دفاع میکنند. به عبارت ديگر اين نيرو طرفدار جمهوری اسلامی موجود نيست بلکه طرفدار آن جمهوری اسلامی است که امام در هنگام انقلاب در پاريس وعده آن را میداد. از اينرو اگرچه حالت سوم بر خلاف حالت اول و دوم، جنبه جنينی دارد اما به نظر میرسد با حذف اصلاحطلبان در مجلس هفتم اين وضعيت جنينی به وضعيتی فعال در جامعه سياسی در خواهد آمد. اين نيروی نهفته در جامعه سياسی در آينده قادر است بجای جبهه دوم خرداد جبهه اصلاحات را (بر اساس نگاهی جديد) در خدمت جنبش اجتماعی قرار دهد.

حالت چهارم به فرصتهايی که ممکن است در آينده در اختيار نيروی سياسي جمهوری خواهان لائيک، که در يکی دو سال اخير در خارج از کشور منسجم شدهاند، قرار گيرد، مربوط میشود. اين نيرو از سه ويژگی برخوردار است. يکی اينکه بخشی از جمعيت شهری ايران که از اقدامات بنيادگرايان مذهبی، که جمهوری اسلامی را به گروگان گرفتهاند، خسته شدهاند از ايده جمهوری لائيک دفاع میکنند. (اگرچه اين جمعيت در شرايط فعلی حاملان فعال سياسی در داخل ندارد.) ويژگی دوم، ايده جمهوری لائيک برای جامعه جهانی قابل فهمتر و قابل قبولتر است. ويژگی سوم، اگر نيروهای نوانديش دينی توسط محافظهکاران بيش از اين مرعوب و سرکوب شوند، اين نيروی لائيک الترناتيو جدی بنيادگرايان مذهبی خواهد شد. اما جدای از سه ويژگی مذکور، مهمترين مشکل جمهوری خواهان لائيک در شرايط کنونی اين است که محافظهکاران در ايران اجازه کوچکترين فعاليتی به آنان نمیدهند و هر حرکتی از سوی آنان را در نطفه خفه میکنند. با اينهمه بعيد نيست با شکست جبهه سياسی دوم خرداد و با توجه به شرايط داخلی و خارجی موجود ايران، فرصتهايی برای عمل مؤثر سياسی در اختيار اين نيرو قرار گيرد و نقش محوری در هدايت جنبش و مطالبات مردم ايران پيدا کند.۱۰

همانطور که اشاره شد، به طور قاطع نمیتوان گفت آينده جنبش اجتماعی و جامعه سياسی ايران به کداميک از چهار حالت فوق نزيکتر است. گويی هر يک از اين حالتها مثل تخم مرغهايی است که مرغ جامعه ايران در يک آب و هوای طوفانی بر روی آن خوابيده است. اينکه کداميک از اين تخممرغها سر باز کرده و به جوجه برسد و کداميک در حوادث جامعه از بين برود به عوامل شناخته شده و نشدهای بستگی دارد که امکان احصا دقيق آن ممکن نيست. با اين همه، باز بايد تأکيد کرد، اگرچه عاقبت جنبش دوم خرداد، خاموشی و شکست سياسی جبهه دوم خرداد بود، اما اين شکست نه به معنای پيروزی محافظهکاران است و نه به معنای اين است که جنبش اجتماعی ديگری در جامعه ايران شکل نگيرد. همچنان تمام مؤلفههای يک جنبش اجتماعی و خواهان تغيير سياسی در جامعه ايران وجود دارد. اين جنبش وقتی فرصت سياسی پيدا میکند به سطح جامعه میآيد و مثل سالهای گذشته در جامعه سياسی ايران قابل رويت است. يا وقتی به آن فرصت ندهند بصورت "مقاومت اجتماعی" در درون خانوادهها و در درون روابط و شبکههای غير رسمی جامعه به حيات خود ادامه میدهد تا دوباره فرصت سياسی پيدا کند. اتفاقا چالشهايی که محافظهکاران از قبول لايحه انتخابات متحمل میشدند به مراتب کمتر از چالشهايی است که در آينده (و در حالاتی که تصوير شد) با آن روبرو خواهند شد. ولی محافظهکاران چون سر مست از کاربرد قدرت عريان سياسی خود، از طريق نهادهای انتصابی هستند، همچنان از واقعبينی سياسی محرومند و همچنان با اعتقاد به گزاره الحق لمن غلب به اقدامات انحصار طلبانه خود، خشنودند.

 

پینوشتها

۱. اساسا بحث نتايج و پيامدهای جنبشها، نسبت به بحث علل جنبشها، بحث جديدتری در جامعه شناسی متأخر است. در اين بحثها در انواع طبقهبندیها از نتايج جنبشهای اجتماعی بحث میشود. مثلا از نتايج خواسته و ناخواسته، از پيروزی يا شکست، از نتايج سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جنبشها بحث میشود. در اين نوشته فقط از منظر نتايج "خواسته" سياسی جنبش دوم خرداد بحث میشود. البته بحث از اين منظر نيز برای همه اهميت دارد زيرا اغلب علاقمندان به جنبش دوم خرداد از همين منظر به آن نگاه میکنند و مورد ارزيابی قرار میدهند. نگارنده به پارهای از نتايج "ناخواسته" جنبش دوم خرداد، خصوصا نتايج اجتماعی آن، در کتاب جامعه شناسی جنبشهای اجتماعی، که از سوی انتشارات طرحنو به چاپ رسيده است، اشاره کرده است.

۲. وقتی خاتمی برای اولين بار با بيست ميليون رأی رئيس جمهور شد، جنبش دوم خرداد نيز اوج گرفت. اين جنبش بطور غير منتظرهای توانست تمام نهادهای انتخاباتی جمهوری اسلامی را بدست بگيرد. اما محافظهکاران از طريق نهادهای انتصابی در برابر اين نهادهای انتخاباتی ايستادند. با اقدامات شورای نگهبان مجلس ايران را قفل کردند. با اقدامات دستگاه قضايی و نهادهای موازی اطلاعاتی قوه اجرائيه و نهادهای مدنی و مطبوعاتی را مختل کردند. از طريق شورای انقلاب فرهنگی نهادهای فرهنگی کشور را فلج کردند و قس علی هذا. تقريبا در شرايط فعلی ما نهاد انتخابیای که فلج نشده باشد، نداريم. ولی در برابر ضعف نهادهای انتخابی حکومت يک جامعهای که در برابر انحصار سياسی مقاومت میکند وجود دارد و اين همان معضل غير قابل حل محافظهکاران است.

۳. غير از تأسيس شوراهای شهر، دولت خاتمی تحمل زيادی نسبت به شنيدن انتقادات منتقدين از خود نشان داد. اين ويژگی به فرهنگ پاسخگويی از سوی دولت که در تاريخ ايران سابقه ضعيفی دارد، کمک میکند.

۴. يک مقايسه بخوبی نشان میدهد که دوم خردادیها ۹۰ درصد از هوادران خود را از دست دادهاند. در انتخابات دوره اول شورای شهر تهران (۱۳۷۸) عبدالله نوری به عنوان کانديدای اول دوم خردادیها ششصد هزار رأی آورد ولی در انتخابات دوره دوم (۱۳۸۱) مصطفی تاجزاده به عنوان کانديدای اول دوم خردادیها شصت هزار رأی آورد.

۵. در سالهای پيش مردم کوچه بازار بيشتر میگفتند که "نمیگذارند" خاتمی کار کند. با اين همه در دوره دوم باز مردم به او اميد داشتند و به او رأی دادند. ولی درشرايط فعلی مردم بيشتر میگويند که او "نمیتواند" و حتی عدهای هم میگويند او "نمیخواهد" و دستش با انحصارگران در يک سفره است. اين سير نزولی در ميان اقشار نخبه جامعه وضع بدتری دارد.

۶. صرف نظر از صحت و سقم دعاوی دادگاه آرژانتين در متهم کردن ديپلمات جمهوری اسلامی (آقای هادی سليمانپور) در انفجار مرکز يهوديان در اين کشور، اينکه پس از چند سال که از اين حادثه میگذرد در شهريور سال ۸۲ اين ديپلمات توسط يک کشور ثالث، يعنی توسط پليس دولت انگستان، موقتا دستگير میشود، خود خبر از پايين بودن نفوذ بينالمللی ايران در جامعه بين الملل میدهد.

۷. بعنوان نمونه در همين کشور آمريکا هنگامی که جورج بوش با تفاوت کمی (حدود دويست، سيصد رأی) از رقيب دموکرات خود پيشی گرفت هيچ صاحبنظری در آمريکا پيشبينی نمیکرد که در آينده نزديک دولت آمريکا جولانگاه سياستهای افراطی نو محافظهکاران شود. در صورتيکه يک سال بعد فاجعه تروريستی ۱۱ سپتامبر چنين فرصت طلايی را در اختيار نو محافظهکاران قرار داد.

۸. فهم سر باز کردن نارضايتی از جايی که از قبل معلوم نيست، چيز پيچيدهای در جامعه ايران نيست. بعنوان نمونه در بهار سال ۸۲ محافظهکاران فکر میکردند با حمايت از شعارهای صنفی دانشجويان خواهند توانست ادای يک جنبش عدالت خواهانه دانشجويی را در بيآورند. آنان خبر نداشتند وقتی اين مطالبه صنفی به راه بيفتد ناآرامیهای مردمی در هشت شهر بزرگ کشور آنهم در ده شب متوالی تداوم پيدا خواهد کرد.

۹. اين برداشت جامعه جهانی از محافظهکاران ايرانی را میتوان در يادداشتها و تحليلهای رسانههای کشورهای غربی مثل واشنگتن پست، تايم، سی انان، بیبیسی در شش ماه گذشته مشاهده کرد.

۱۰. البته حالت پنجمی هم بود که بخاطر کم اهميت بودن آن در متن نوشته به آن اشاره نکردم. اين حالت همان رؤيايی است که سلطنت طلبان در سر دارند. آنان پس از ۱۱ سپتامبر و جنگ آمريکا عليه افغانستان و عراق، خيلی علاقه دارند اين جنگ به ايران هم کشيده شود. تا آنان با اتکا به قدرت نظامی آمريکا نقش تأثيرگذار در سياست ايران پيدا کنند. آنان میخواهند با لباس آمريکائيها در ايران داماد شوند!